
عدم شناخت درست و دقیق از وضع موجود و تحلیل آسیب شناسی از موانع جدی تصمیم گیری صحیح است. شیوع کوید – ۱۹ در جهان، به خوبی نشان داد که چقدر بین تصمیمهای منطقی مبتنی بر شناخت وضع موجود و تصمیمهای بدون شناخت وضع موجود، تفاوت وجود دارد
بهزاد محمودی؛ دیپاک چوپرا میگوید: "هر وقت وسوسه میشوی که به شیوهای قدیمی عمل کنی، از خودت بپرس که میخواهی اسیر گذشته باشی یا پیشقدم آینده." همانطور که کماکان شاهد هستیم جهان در این روزها با کلان روندی به نام ویروس کوید – ۱۹ دست و پنجه نرم میکند که تجربهای است نادر و منحصر به فرد و حتی اثرگذارتر از جنگهای جهانی اول و دوم. رویارویی با این وضعیت نگاه نو و قابلیتهای جدیدی را میطلبید که شاید در گذشته در مخیله تصمیم سازان هم نمیگنجید، ولی متاسفانه در بسیاری از کشورهای دنیا از جمله ایران یا رویکرد انفعالی اتخاذ شد یا تصمیمها بدون ارزیابی درستی از وضع موجود و وضعیت آینده اتخاذ شد.
همه گیری و سرعت سرسام آور شیوع ویروس کوید – ۱۹ که تقریبا تمام کشورهای جهان را با خود درگیر کرده روز به روز تاثیر عمیق تری روی تمام مولفههای زندگی بشری و پارادایمهای جوامع میگذارد و رفته رفته موجب تغییر این پارادایمها میشود به گونهای که تقریبا تمام صاحبنظران و خبرگان متفق القول از بازگشت به شرایط زندگی قبل از کرونا نا امید هستند. ولی چرا؟
این ویروس با توجه به میزان کشندگی و سرعت شیوع و وسعت آلودهسازی، بخش بزرگی از فعالیتهای اقتصادی و تولیدی و به ویژه خدماتی را به زانو در آورده، حمل و نقل را زمین گیر کرده، صنعت توریسم که همگان آیندهای درخشان برای آن متصور بودند را به محاق برده و موج عظیمی از بیکاری و مشکلات اقتصادی را موجب شده است.
با فرا رسیدن فصل پاییز اثرات هولناک این بیماری بیش از پیش نمایان میشود کما این که این روزها با گسترش بیماری و ابتلای تعداد بیشتری از مردم علاوه بر این که متاسفانه شاهد جان سپردن انسانهای بیشتری هستیم، عملا قطع زنجیره انتقال نیز بیش از پیش در هالهای از ابهام قرار میگیرد. این که چرا به این نقطه رسیدیم و انتقادات عمدتا به حقی نیز به رویه پیش گرفته شده در ایران و برخی از کشورها وجود دارد موضوع بحث این نوشته نیست بلکه بیشتر سعی بر آن دارم به زمینههای اتخاذ چنین رویهای بپردازم.
بحران نظام تصمیمگیری
درست در ماههای آخر سال ۲۰۱۹ و در طلیعه سال ۲۰۲۰، یعنی همان سالی که مرجع زمانی آغاز یا پایان بسیاری از برنامهها و سیاستها و پروژههای کلان کشورها بود، ویروس کوید – ۱۹ بر اجرای بسیاری از این برنامهها و سیاستها مهر بطلان زد و بشریت را در مقابل یک تغییر پارادایم آزاردهنده قرار داد و آن چیزی نبود جز تغییر الگوهای برنامه ریزی و سیاست گذاری.
در واقع خود ویروس فینفسه مشکل به حساب نمیآید بلکه روشهای کنترل و مبارزه با آن میتواند بحرانزا یا آرامشبخش باشد؛ بنابراین از نظر اینجانب کشندگی و همه گیری ویروس نقطه هراس انگیز داستان نیست، چون این ذات و صفت ویروس است، ولی این برنامهها و سیاستها هستند که میتوانند مرکب راهوار بیماری برای انجام وظیفه ذاتیش باشد.
با گذشت چند ماه اکنون میتوان ادعا کرد که تجربیات بدست آمده میتواند برای خیزش علیه بیماری قابل اتکاست، ولی یک مشکل در این مسیر وجود دارد و آن شکل و ماهیت رفتاری تصمیم گیری است. خاطرنشان مینمایم وقتی بحث تصمیم گیری مطرح میشود فقط منظور سیاست مداران نیست بلکه تک تک مردم نیز به عنوان مولفههای این نظام مورد نظر هستند. حال چرا عملکرد نظام تصمیمگیری میتواند تابدین حد تاثیر پذیر باشد؟
نظام تصمیمگیری چیست؟
تصمیمگیری یکی از مهمترین مباحث علوم شناختی و مدیریت است. در بیشتر الگوهای تصمیم گیری، مؤلفههای شناختی از جمله باورها، ارزشها و اعتقادات -که در تصمیم گیری نقش تعیین کننده دارند- نادیده گرفته شده است. فرایندهای ذهنی (شناختی) که به انتخاب یک اقدام در میان اقدامات جایگزین میانجامند.
البته تصمیمگیری به دو شکل تجویزی و توصیفی تقسیم میگردد، ولی تصمیمگیری بر اساس فاکتورهای گوناگون دیگری نیز تقسیمبندی میشود که در این میان سه دیدگاه زمان؛ پیچیدگی و میزان تفکر غالب هستند.
وقتی از تصمیم گیری حرف میزنیم، همیشه گزینهها مشخص هستند. ما میخواهیم با اتکا به دانش تصمیمگیری و تکنیکها و ابزارهای آن، بهترین گزینه را انتخاب کنیم.
در واقع سوال تصمیم گیری این نیست که چه گزینههایی پیش روی من است؟ بلکه این پرسش است که کدامیک از گزینههای پیش رو را انتخاب کنم؟ این همان پاشنه آشیل نظام تصمیم گیری در مقابل بحرانی ناشناخته است. چون در اینجا تنها تجربه و دانش به کمک تصمیم گیرنده نخواهد آمد بلکه نیاز به ابزاری به نام تحلیل پیامدها و ترسیم افق رویداد دارد. ابزاری که معمولا به دلیل وجود تجربیات مختلف در مورد انواع رویدادها چندان مورد اقبال قرار نمیگرفت، ولی در مورد کوید – ۱۹ جای خالی آن بسیار مشهود بود.
کوید – ۱۹ به ما نشان داد که"تنها هوشمندانه کار کردن هم کافی نیست، بلکه باید هوشمندانه بر روی چیزهای درست و مهم تمرکز کنیم"
تصمیم گیری و چالشهای آن
در سادهترین شکل، تصمیمگیری، به معنی انتخاب کردن بین دو یا چند گزینه مختلف است. در فرایند حل مسئله، تصمیم گیری شامل انتخاب بین راهحلهای ممکن یک مسئله میشود. ممکن است تصمیم گیری با روندی شهودی یا استدلالی یا ترکیبی از این دو، انجام شود.
شهود، یعنی استفاده از احساس و ندای درونی دربارهی اقدامات ممکن که ترکیبی از تجربیات گذشته و ارزشهای درونی است.
استدلال، یعنی به خدمت گرفتن شواهد و آمار و ارقام برای تصمیم گیری که در «اینجا و اکنون» و همچنین در واقعیات و شواهد ریشه دارد؛ بنابراین یکی از الزامات تصمیم گیری یا سیاست گذاری، شناخت کامل از وضع موجود است. به جرات میتوان گفت یکی از فنون و مهارتهای مغفول، فقدان الگوهای پویا و جامع الاطراف آسیب شناسی و ترسیم وضع موجود است
بر همین مبنا و به طور کاملا طبیعی امکان رخداد خطای تصمیم گیری هم وجود دارد. یکی از مهارتهای تصمیم سازان و برنامه ریزان کاهش حداکثری امکان و زمینه بروز خطاست و طبعا این مهارت نیازمند تجربه و دانش و همه مهمتر شبیه سازی و تصویرسازی پیامدها و نتایج هر تصمیم است.
یکی از روشهای ساده و در عین حال موثر کاستن از خطاهای تصمیم گیری در سازمانها؛ ترسیم و تصویر دقیق و شفاف نتیجه نهایی (که طبعا نیازمند شناخت و مطالعه جامع میباشد) هر تصمیم یا برنامه و شناسایی راهکارهای رسیدن به آن همراه با ارزیابی منابع و مصارف و از همه مهمتر سناریوهای جایگزین در صورت بروز مخاطرات میباشد. (شاید به نظر خیلی بدیهی به نظر برسند، ولی واقعا رعایت این موارد چندان رایج نیست؟!)
گاهی اوقات شرایط برای تصمیم گیرنده به گونهای است که تعادل بین دو مولفه تاثیرگذار بر روی تصمیم یعنی عدم قطعیت و ابهام برقرار نیست و به همین دلیل خطا به میزان قابل ملاحظهای تغییر میکند.
فارغ از تعابیری که از عدم قطعیت (uncertainty) و ابهام (vagueness) توسط صاحب نظرانی نظیر کوپمان، لطفعلی زاده و زیمرمان ارایه شده و دیدگاههای نظریه فازی یا نظریه احتمال از این موضوع، به بیانی ساده میتوان گفت حوزه "عدم قطعیت" وضعیتی را شامل میشود که در آن دانش و اطلاع موجود در زمینه اثر، ماهیت و ترتیب موئلفههای یک پدیده به اندازه کافی وجود ندارد و طبعا نتایج و پیامدهای احتمالی و امکانی آن نیز ناشناخته است.
به عبارت بهتر درجه آزادی عمل در انتخاب گزینههای موجود برای پیامدهای یک پدیده مستقل از محدودیت هاست. در مقابل "ابهام" به معنی نقص تعریف، اطلاع یا توضیح در مورد یک پدیده و نتایج آن است و معمولا در علوم معنایی یا فلسفی مترادف "گنگی" قرار میگیرد
عدم قطعیتهای ساختاری
حاصل رویدادهای کم همتایی هستند که عملا امکان ارزیابی وقوع را بسیار سخت مینمایند.
برنامه ریزیهای مبتنی بر سناریو
این روشها برای رویارویی با عدم قطعیتهای ساختاری از گزینههای چندگانه برای آینده استفاده میکنند. سناریوها نه عدم قطعیتها را حذف میکنند و نه احتمال وقوع رویدادها را تغییر میدهند؛ بلکه امکان قضاوت و ارزیابی در خصوص درجه قدرت تصمیمهای راهبردی را با در نظر گرفتن دامنه عدم قطعیتها فراهم مینمایند.
به عبارت بهتر آینده اساسا قرین به عدم قطعیت است. با این همه آثار و رگههایی از اطلاعات و واقعیات که ریشه در گذشته و حال دارند، میتوانند رهنمون ما به آینده باشند. عدم قطعیت نهفته در آینده برای بعضی، توجیه کننده عدم دور اندیشی آنان است وبرای عدهای دیگر منبعی گرانبها از فرصت ها. البته نباید فراموش کنیم که رویکرد «تصمیم گیری و انتخاب چندین آینده محتمل بر اساس تجارب گذشته»، غفلت از رصد تغییرات آتی را در پی خواهد داشت و معمولا با تلخکامی روبرو خواهد شد.
عدم شناخت درست و دقیق از وضع موجود و تحلیل آسیب شناسی از موانع جدی تصمیم گیری صحیح است. شیوع کوید – ۱۹ در جهان، به خوبی نشان داد که چقدر بین تصمیمهای منطقی مبتنی بر شناخت وضع موجود و تصمیمهای بدون شناخت وضع موجود، تفاوت وجود دارد و طبعا دامنه وسیعی از پیامدها گریبان گیر ذینفعان آن میشود؛ بنابراین به دلیل عدم شناخت کافی از شرایط حاکم بر گروههای اجتماعی و ویژگیهای تاثیر گذار این شرایط بر مولفه اثربخشی تصمیمها و عدم توجه کافی به پیامدها و اثرات چندگانه، تصمیمها در فضای مبهم یا گنگ و نه در شرایط عدم قطعیت اتخاذ شده که در موارد متعددی شاهد شکست، عدم اجرا یا داشتن نتیجه کاملا متفاوت یک تصمیم هستیم.
همین امر محملی بر تلخیص، تحدید و تاخیر در اتخاذ و ارایه تصمیم خواهد بود که میتواند هزینههای پیدا و پنهان زیادی را منتج شود. از مصادیق ایجاد چنین فضایی میتوان به نقایص بسیار عدیده در نظام آمار و اطلاعات کشور، فقدان الگوی مناسب و کارامد آسیب شناسی، بوروکراسی مملو از مودا (فعالیتهای غیربهره ور و فاقد ارزش)، نا آشنایی با حوزه تصمیمگیری یا اجرا، نقص در شفافیت ضوابط و حضور پررنگ سلایق و نظرات شخصی در اجرا، عدم مسوولیت پذیری بابت اتخاذ تصمیم یا عملکرد اشتباه، بکارگیری نقطه نظرات غیرکارشناسی، عدم توجه به ظرفیتهای کارشناسی واقعی، غالب بودن ناهنجارهایی نظیر بی مسوولیتی و بی مبالاتی و فقدان فرهنگ سازی وجود دارد اشاره کرد.
اقدامات زمینه ساز و راهبردهای پنج گانه مقابله با بحران
حال با این توضیحات میتوان تا اندازهای دریافت که تصمیمگیری روی چه ریلی قرار میگیرد و برای اتخاذ تصمیمهای درست در بزنگاههای بحرانی و شرایط خاص چه بضاعتی وجود دارد.
در حال حاضر با یکی از سهمگینترین امواج شیوع بیماری کرونا در کشور مواجهیم، ولی واقعا در این گسترش بیماری جهش ویروس تعیین کننده بوده یا عملکردها و تصمیم سازیهای اخیر؟
در زمانی که محدودیت زمان به عنوان یک مولفه اثرگذار مزید بر ایجاد خسارت پیوسته و افزایشی بحران میشود اتخاذ راهبردهای معقول و سریع الاثر الزامی است. این راهبردها با تکیه بر شناخت و تحلیل وضع موجود بر مبنای تحلیل محیطی و پیچیدگیهای اجتماعی با شناسایی حوزههای آسیب و درجه بندی میزان آسیب پذیری به ویژه در حوزه اقتصادی میتوانند برای مهار بیماری تاثیر گذار باشند
سناریو مقرون به رخداد
درگیر بودن شدید جامعه به بحران بیماری و اختلال در فعالیتهای اقتصادی و آموزشی و اجتماعی. در این حوزه سناریوهای مختلفی قابل ارایه خواهد بود که راهبردهای زیر با لحاظ آن شرایط پیشنهاد شده اند.
البته برای هر یک از راهبردهای فوق اقدامات اجرایی در دو وجه محورهای کلی (برای همه کشور) و محورهای اختصاصی (برای دستگاههای مسوول) وجود دارد که بیان آن در این مکتوب میسور نیست.
سخن آخر
مبارزه با همهگیری یک بیماری هولناک فارغ از پارادایمها و الگوهای جا افتاده است و نیاز به اتخاذ تصمیمهای قاطع و سریع دارد و در این زمینه همه مسوول هستند. به عنوان مثال اگر قرار بر توقف مسافرتها یا تجمعات است "درخواست" جایز نیست و باید از "دستور" استفاده کرد تا منافع عمومی خدشهدار نشود.
امید است که جهان هر چه سریعتر از این بحران خارج شود و زندگی بشر با درسهایی که از این بیماری گرفته روی آرامش به خود ببیند.