قدرت مظاهری؛ ترس از شیوع بیماری کریهی که از خفاش آغاز شده و انسانها را یکی یکی هدف قرار میدهد، مثل بختکی سیاه در جانمان افتاده است. روز، ساعت و دقیقهای نیست که صفحات گوشیها را باز نکنیم و دهها پیام نوشتاری، صوتی و تصویری از قربانیان این سوغات تلخ چشممان را نیازارند.
تصاویر، اصوات و نوشتهها، بسیار هولناکتر و رعبآورتر از گزارشهای رسمی بنظر میرسند. جان و محتوای پیامها به گونهای است که دلیرترین آدمها و شجاعترین قلبها را هم میلرزاند و به طپش وا میدارد. آدمهایی که وحشتزده از هم فرار میکنند، آمبولانسهایی که آژیرکشان از مقابل دوربین میگذرند، ماشینهای زره پوشی که خیابانهای خالی و خلوت شهر را میپیمایند، آدمهایی که روبروی لنز دوربین از پا در میآیند و بر زمین میافتند، ماموران گانپوشی که ترس در مردمک چشمشان دو دو میزند، نعش کشهایی که بیمهابا میآیند و میروند، تابوتهایی که ردیف میشوند، گورهایی که مثل تابلوی نقاشی نفرین شدهای بر زمین رسم میشوند و نهایتا کادر درمانی و پزشکان و پرستارانی که در حین مبارزه با این شبح مرگ، طعمهی آن شده و عکس هایشان لابلای دیگر خبرهای این داستان غمانگیز، دست به دست میشود.
شاید اگر همهی تصاویر ارسالی رنگ و بویی چنین تلخ و دهشتزا داشتند، هیچ ملجأ و پناهی برای رهایی از این کابوس زشت و وحشتناک وجود نداشت، اما خوشبختانه گاهی جنس مطالب و تصاویر ارسالی ناگهان عوض میشود.
در میانهی پیامهای مستاصل کننده، ناگهان بارقهی کمرنگ امیدی چشمک میزند و دلهای مشوب را کمی آرام میکند. عکسی از موتورسواری که پیروزمندانه در جلوی زره پوش رفع آلودگی سرخوشانه پیش میآید، خبری چند سطری از درمان چندین و چند بیمار مبتلایی که امیدی به درمان آنها نمیرفته است، مدیر کافیشاپی که برای رفع خستگی از کادر درمانی بیمارستان مجاور، برای همگی آنها نوشیدنی رایگان ارسال میکند و دهها و دهها مطلب و تصویر و کلیپ کوتاه که زشتی و سیاهی مطالب قبلی را میشویند و کمرنگ میکنند.
این روزها انگار دوباره زئوس با خلق و ارسال پاندورایی جدید، تاریخ افسانهها را تکرار میکند. پاندورایی که با جعبهای بسیار بزرگتر از جعبهی پاندورای نخستین بر زمین هبوط کرده و با گشودن جعبه، همهی دردها، رنجها، بیماریها، مرگها، نفرینها و همه و همهی آلام انسانی را روانهی زندگی آدمیان کرده است، اما این بار نیز ناگهان متوجه خطای خود شده و عجولانه به بستن در جعبه اقدام کرده است.
جعبهای که همانند جعبهی ازلی، تنها "امید" را در دل خود جای داده تا آدمها با این سلاح قوی و توانمند بر مرگ و درد و نیستی فائق آیند.
ارسال مطالب و تصاویری از این دست که به خوشتر شدن حال ما کمک کنند و بذر سیاه یاس و استیصال را از تن و روح بزدایند، همان "امید" محبوس در جعبهاند که میتوانند در کوتاه زمان ممکن بر دردها، رنجها و عفریتههای مرگ غالب آیند. چنین سوغاتیهایی را از هم دریغ نکنیم که در این گرداب هولناک، تخته پارههایی نجات بخش به شمار میروند که به همدیگر هدیه میدهیم ...