bato-adv
کد خبر: ۴۲۵۹۲۸

آزار دختر کندذهن توسط مرد افغانستانی!

آزار دختر کندذهن توسط مرد افغانستانی!
رومینا در جایگاه قرار گرفت. او گفت: مرد افغانستانی به‌شدت من را کتک زد. او خیلی من را آزار داد. چنان من را کتک زده بود که بعد از سه روز که به پزشکی‌قانونی رفتم، هنوز آثار کبودی و زخم‌های عمیق روی بدنم وجود داشت. این مرد خیلی خشن بود. او بعد از اینکه حسابی مرا کتک زد، تلفن همراهم و طلا‌هایی را که داشتم از من گرفت و مرا از خانه بیرون کرد. به او گفتم کمی پول به من بدهد تا آواره نشوم، اما با عصبانیت من را به بیرون پرت کرد. سه پسر دیگر به من پناه دادند و از آن‌ها شکایتی ندارم.
تاریخ انتشار: ۰۱:۰۲ - ۲۸ دی ۱۳۹۸

دختر جوان کند‌ذهن که توسط مردی افغانستانی مورد آزار و اذیت قرار گرفته است، با شکایت به دادگاه کیفری استان تهران خواستار مجازات متهم شد.

به گزارش شرق، زنی یک سال قبل به مأموران پلیس مراجعه کرد و گفت: نوه‌اش گم شده است. این زن گفت: دخترم و دامادم سال‌ها قبل از هم جدا شدند و هرکدام زندگی جدیدی را شروع کردند. آن‌ها یک دختر کندذهن به نام رومینا دارند که من تصمیم گرفتم از این بچه نگهداری کنم، چون می‌دانستم هیچ‌کدام نمی‌توانند از این بچه مراقبت کنند. سال‌ها از رومینا مراقبت کردم و با هم زندگی می‌کردیم. زمان حادثه در پارک با نوه‌ام نشسته بودیم که یک‌باره دیدم او نیست، به تلفن همراهش زنگ زدم، اما جواب نداد. حالا نگران او هستم.

زمانی که مأموران تحقیقات گسترده‌ای را آغاز کردند، تلفن همراه رومینا را مورد بررسی قرار دادند و متوجه شدند آخرین‌بار او با جوانی به نام سعید صحبت کرده است.

وقتی سعید شناسایی شد و مورد پرسش قرار گرفت، گفت: روزی که رومینا گم شد من با او قرار داشتم. ما همدیگر را دیدیم و او یک شب پیش من ماند. فردای آن روز او را به نزدیکی خانه مادربزرگش بردم تا به خانه‌اش برود، بعد از آن دیگر از او هیچ خبری ندارم.

درخواست کمک خانواده رومینا
سه روز از گم‌شدن رومینا گذشته بود که خانواده‌اش با انتشار عکس‌های او از مردم برای پیداکردنش درخواست کمک کردند. تا اینکه مردی میان‌سال با مأموران تماس گرفت و گفت: رومینا را شناسایی کرده است. او گفت: رومینا در خانه‌ای که در همسایگی آنهاست زندگی می‌کند.

پلیس به آدرس اعلامی رفت و رومینا را پیدا کرد. این دختر داستان تلخ چند روز آوارگی‌اش را تعریف و درخواست کمک کرد. او گفت: مدتی بود که با پسری جوان که اهل افغانستان است آشنا شده بودم. او گفت: عاشقم شده و می‌خواهد با من زندگی کند. روز حادثه با هم قرار داشتیم. او مرا به خانه‌اش برد. گردنبند و تلفن همراهم را گرفت و گفت: می‌خواهد آن‌ها را بفروشد و خانه‌ای اجاره کند تا با هم ازدواج کنیم. فردای آن روز از من خواست همراهش به مشهد بروم، اما قبول نکردم و وقتی که دید نمی‌تواند من را راضی کند، مبلغ کمی پول را که داشتم گرفت و به‌شدت من را کتک زد و بعد در خیابان رهایم کرد. من از اینکه به خانه مادربزرگم برگردم خیلی ترسیدم. در خیابان پرسه می‌زدم، خیلی گرسنه و خسته بودم. پسر جوانی که نانوا بود، من را پیدا کرد. او به من غذا و جا داد و می‌خواست مرا به مادربزرگم بدهد که من از ترس فرار کردم و دیگر پیش او برنگشتم.

این دختر ادامه داد: باز آواره شدم. همچنان می‌ترسیدم به خانه برگردم. این‌بار دو پسر جوان من را پیدا کردند. داستان زندگی‌ام را برایشان تعریف کردم. یکی از پسران به من گفت: جوان افغانستانی را پیدا و ادبش می‌کند و او را دست پلیس می‌دهد. او از من خواست وقتی آرام شدم به خانه مادربزرگم برگردم. چندروزی از این ماجرا گذشته بود که پلیس من را شناسایی کرد.

تحویل دختر جوان
وقتی دختر جوان به مادربزرگش تحویل داده شد، شکایتی را علیه مرد افغانستانی مطرح کرد. او در این شکایت گفت: سعید من را به‌شدت کتک زد. او به من گفته بود جایی که می‌رویم خانه‌اش است، اما دروغ گفته بود. او من را به یک کارخانه برد و در یک خانه سرایداری بودیم. هرچه داشتم را از من گرفت. اول گفته بود عاشق من شده است، اما وقتی گفتم با او به مشهد نمی‌روم و نمی‌توانم مادربزرگم را ترک کنم، تلفن همراه، طلا‌ها و پول‌هایم را گرفت.

وقتی متهم افغانستانی که یک‌بار دستگیر و آزاد شده بود، دوباره بازداشت شد، در نهایت مجبور به اعتراف شد و گفت: به دلیل فقر شدیدی که در افغانستان داشتیم به ایران آمدم، اما اقامتم در ایران غیرقانونی بود، به‌همین‌خاطر نمی‌خواستم در تهران بمانم، چون می‌دانستم در تهران‌ماندن باعث می‌شود بازداشت شوم. یک روز در پارک با رومینا آشنا شدم. از او خوشم آمد و تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم.

رومینا برایم از زندگی‌اش گفت و متوجه شدم این دختر به لحاظ روحی و روانی اصلا وضعیت خوبی ندارد. به صاحب‌کارم گفتم رومینا همسرم است. او را به خانه سرایداری‌ای که داده بود بردم و او هم مخالفتی نکرد. فردای آن روز به او گفتم باید در مشهد زندگی کنیم، من در آنجا خانه دارم و اقوامم آنجا هستند، اما قبول نکرد و گفت: نمی‌تواند از مادربزرگش جدا شود و از من خواست به خواستگاری‌اش بروم. گفتم این کار را می‌کنم، اما باید به مشهد بیاید. قبول نکرد، به‌همین‌خاطر هم جروبحث کردیم و بعد از دعوا او قهر کرد و رفت. من فکر نمی‌کردم نتواند به خانه برگردد وگرنه خودم کاری برای او می‌کردم.

پرونده با توجه به مطرح‌شدن شکایت تعرض دختر جوان به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و قضات تحقیقات خود را در این خصوص آغاز کردند. این در حالی بود که پزشکی‌قانونی آثار شکنجه و ضرب‌وجرح روی بدن دختر جوان را تأیید کرد.

با تکمیل پرونده، متهم پای میز محاکمه رفت. در ابتدای جلسه، رومینا و مادربزرگش شکایت خود را دوباره مطرح کردند. مادربزرگ رومینا گفت: ما از سه پسر دیگر که دخترم را پناه دادند شکایت نداریم. آن‌ها به دخترم پناه دادند و حتی دست به او نزدند. آن‌ها به دخترم کمک کردند، هرچند باید من را خبر می‌کردند و موضوع را به پلیس گزارش می‌دادند، اما، چون به دخترم غذا و جای خواب دادند و قصد کمک به دختر بی‌پناهی را داشتند، من شکایتی از آن‌ها ندارم و رومینا نیز شکایتی ندارد.

در ادامه، رومینا در جایگاه قرار گرفت. او گفت: مرد افغانستانی به‌شدت من را کتک زد. او خیلی من را آزار داد. چنان من را کتک زده بود که بعد از سه روز که به پزشکی‌قانونی رفتم، هنوز آثار کبودی و زخم‌های عمیق روی بدنم وجود داشت. این مرد خیلی خشن بود. او بعد از اینکه حسابی مرا کتک زد، تلفن همراهم و طلا‌هایی را که داشتم از من گرفت و مرا از خانه بیرون کرد. به او گفتم کمی پول به من بدهد تا آواره نشوم، اما با عصبانیت من را به بیرون پرت کرد. سه پسر دیگر به من پناه دادند و از آن‌ها شکایتی ندارم.

بعد از گفته‌های این دختر، متهم در جایگاه قرار گرفت. او گفت: من قبول دارم با دختر تندی کردم، اما قصدم این نبود که او را آزار بدهم و حتی فکر می‌کردم خودش می‌تواند به خانه‌اش برگردد. به‌خاطر اینکه در مشهد اقوامی داشتم که می‌توانستند کمکم کنند تصمیم گرفتم به مشهد بروم، حتی حاضر شدم دختر جوان را هم با خودم ببرم، اما او قبول نکرد. من واقعا او را دوست داشتم و می‌خواستم با او زندگی خوبی را شروع کنم. فکر نمی‌کردم موضوع تا این حد پیچیده شود.

متهم ادامه داد: وقتی بار اول دستگیر شدم، خیلی ترسیده بودم. اگر پلیس ایران متوجه می‌شد که من ورود غیرمجاز داشته‌ام، مرا از کشور اخراج می‌کرد، به‌همین‌خاطر هم توضیح ندادم هدف و نیتم چه بود. حالا از اتفاقی که برای این دختر افتاده است خیلی ناراحتم و حاضرم تلفن همراه و طلا‌هایی را که از او دست من مانده است بدهم. من قصد بدی نداشتم.

قضات شعبه ۸ دادگاه کیفری استان تهران با توجه به مدارک موجود در پرونده و گفته‌های متهم و شکایت شاکی، برای صدور رأی وارد شور شدند.

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv