یک هفته قبل از روز بزرگ، الیود کیپچوگه در میانههای شب در کمپ تمرینیاش روی تپههای کنیا برای مدتی چشمانش را روی هم گذاشت.
به گزارش بی بی سی، بزرگترین دونده استقامت تاریخ خیلی زود قصد داشت برای دومین بار برای تاریخسازی دورخیز کند و تبدیل به اولین انسانی شود که ماراتن را زیر دو ساعت میدود. تمام برنامه آمادهسازی او طبق نقشه پیش رفته بود.
اما ۵۶۰۰ کیلومتر دورتر در اتریش، رابی کتچل، دانشمند آمریکایی ساعت ۳ نیمهشب در میانه کابوسی از خواب پرید. افکارش آنقدر بهم ریخته بود که از تخت بیرون پرید و با عجله ۳ کیلومتر را در وین طی کرد.
کتچل به شدت نگران بود کسی وارد میدان کوچکی نشود که در دو هفته اخیر تبدیل به خانه دوم او شده بود. در چهار ساعتی که به طلوع خورشید مانده بود، او به تنهایی این میدان را که نقشی حیاتی در تلاش کیپچوگه برای رسیدن به زمان یک ساعت و ۵۹ دقیقه داشت زیر نظر گرفت.
چرا؟ کتچل به عنوان یک کارشناس دادهپردازی به تیم اینئوس (قبلا تیم اسکای) که سه بار قهرمان تور دو فرانس شده، کمک میکرد. او مردی است که خیلی خوب در مورد تئوری "پیشرفتهای کوچک، اما سرنوشتساز" آموزش دیده است.
در مرکز این میدان یک ساختمان تاریخی قرار داشت و در نتیجه جاده با ۲- درصد انحنا طراحی شده است؛ عالی برای دور کردن آب باران از این مکان توریستی و افتضاح برای یک دونده مارتن که میخواهد با سرعتی حدود ۲۱ کیلومتر در ساعت بپیچد.
راه حل کتچل، حفاری در میدان و کاهش میزان انحنای آن از منفی دو درصد به منفی یک درصد بود. با کمک کارگران محلی دو هفته طول میکشید که طرح او عملی شود (او میگوید آنها فکر میکردند خل و چل هستم) و بعد هم ۱۲ روز کار لازم بود تا میدان دوباره به حالت معمول بازگردد.
بدون دانستن این اطلاعات جانبی، دویدن یک از سادهترین و بیدردسرترین ورزشهای دنیا به نظر میرسد؛ چالشی که پیش روی کیپچوگه قرار داشت، هرچیزی بود غیر از این.
برای سِر دیوید برایلسفورد همه چیز از هفته اول مسابقات دوچرخهسواری جیرو دو ایتالیا شروع شد. آن زمان رئیس تیم اینئوس میخواست مطمئن شود که تیمش اولین قهرمانی در جیرو را پس از این که اسکای خیلی آرام حمایت تیم را رها کرده بود، به دست میآورد. تا شب او چند ساعتی مطالعه کرد و نکتههای بسیاری راجع به دوی ماراتن آموخت.
او میگوید: "تفحص عمیقی بود. شاید حرفم کمی شبیه بچه درسخوانها باشد، اما من خیلی در مورد خودآموزی و خودتربیتی با سرعت زیاد خواندم. "
یک ماه قبل از آن رئیس جدید برایلسفورد (جیم رتکلیف، ثروتمندترین مرد بریتانیا و مدیر اجرایی اینئوس) از او پرسیده بود که دوست دارد نقش مدیریت پروژه کیپچوگه را به عهده بگیرد.
حضور در چنین پروژه عظیمی (که بین ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر در آن کار میکنند) آن هم درست وسط یک تابستان پرجنب و جوش دوچرخهسواری حرفهای برای هر کسی کار شاقی است. ولی برایلسفورد یک نبرد درونی دیگری هم در پیش داشت.
او گفت: "حدود ماه مارس متوجه شدم سرطان دارم. وقتی جیم درخواستش را مطرح کرد، اوضاع شبیه این بود که خب حالا یک نفس عمیق بکش، چون این پروژهای است که کار و تعهد زیادی میطلبد. جذابیت قضیه برای من این بود که معمولا تلاش میکردم برنده مسابقات یا مدالهای المپیک شوم؛ ولی این یکی موقعیتی بسیار یگانه بود. قبل از هرچیز پای ورزش دیگری وسط بود که جذابیت زیادی داشت و ضمن این که بحث تاریخسازی بود نه فقط پیروز شدن در یک مسابقه. "
او امضایش را پای قرادادی گذاشت که میدانست، مشغله بسیار بزرگی برایش میتراشد. برایلسفورد گفت: "من از آوریل خیلی خیلی سخت روی آن کار کردم، حتی در ژوئن و زمان برگزاری تور دو فرانس. حالا به عقب نگام میکنم و احساس میکنم کار مسخرهای انجام دادم. واقعا میگویم، رفتارم مضحک بود. نگاه به گذشته واقعا خجالتآور است. به فکر نوشتن کتابی در مورد تجربیاتم (در مورد سرطان) افتادم. "
رتکلیف، کیپچوگه و برایلسفورد دستاورد بزرگ ورزشکار کنیایی را جشن گرفتند
به کنیا برگردیم، کیپچوگه تلاش را آغاز کرد، سعی و کوشش در راه رسیدن به بزرگترین چالش زندگیاش. هرچند که هیچ نکته تازهای برای او وجود نداشت.
روش این دونده ۳۴ ساله بسیار ساده و فروتنانه است. کیپچوگه به رغم ثروت سرشاری که دارد، نزدیک ۳۰۰ روز سال را دور از زن و سه فرزندش در مرکز کاپتاگات، دهکده کوچکی در ارتفاعات کنیا، میگذراند.
او در میان حریفان تمرینیاش به "آقای رئیس" مشهور است، اما این دلیل نمیشود که توالتها را تمیز نکند و سهمش از کارهای روزمره را انجام ندهد. او به یکی از سرودهای مانترا (کلمات و آواهایی در آیین هند و بودایی) وفادار است که میگوید: "زندگی ساده تو را آزاد میکند. "
آن طور که کیپچوگه در ماه آوریل به من گفت: "تو میدوی، غذا میخوری، میخوابی و پرسه میزنی. زندگی همین است و نیازی نیست، پیچیدهاش کنید. زمانی که اوضاع را پیچیده کنید، ذهنتان منحرف میشود. "
بزرگترین سوال تیم اجرا کننده چالش ۱:۵۹ این بود که کدام ورزشکار میتواند این کار را انجام دهد؟
جواب سوال خیلی ساده بود: فقط یک نفر الیود کیپچوگه. بزرگترین دونده بی حرف و حدیث ماراتن در تمام تاریخ. رکورددار دنیا، قهرمان المپیک و برنده ۱۱ مسابقه از ۱۲ دوی ماراتن؛ و از اینها مهمتر مردی که تجربه تحمل فشارهای باورنکردنی را دارد به خصوص در یک دوی ماراتن سازمانیافته که روح آدم به جاهایی پرمیکشد که قبلا راهی به آن نداشته است.
ماه مه ۲۰۱۷ شرکت نایکی، برنامه "برکینگ ۲" را سازماندهی کرد که قرار بود کیپچوگه برای اولینبار از دو ساعت عبور کند. آن زمان رسیدن به چنین چالشی به معنای دویدن در ۳ دقیقه کمتر از بهترین رکورد او بود؛ یک بلندپروازی حیرتآور. او مسابقه را در ۲ دقیقه و ۲۵ ثانیه تمام کرد.
کیپچوگه یکی از طرفداران ضربالمثل "توانایی بشر محدودیت ندارد" است. اما بعد معلوم شد که او زمانی که در پیست تاریخی مونزای ایتالیا برای "برکینگ ۲" آماده میشد از نظر ذهنی راحت نبود.
والنتین ترو، که مدتهاست مربیگری این دونده را به عهده دارد، گفت: "الیود از نظر بدنی تمرین میکرد، اما هفت ماه طول کشید تا او از نظر ذهنی قانع شود، انجام چنین کاری شدنی است. قبل از وین او به چنینی چیزی نیاز نداشت. این تغییر ذهنیت بزرگترین پیروزی نسبت به دو سال پیش بود. "
کیپچوگه هم عقیده یکسانی دارد: "مونزا درهای زیادی را باز کرد. آن مسابقه به من اعتماد به نفس داد تا رکورد جهان را بشکنم. "
سوال اصلی برای برایلسفورد، کتچل و خیلیهای دیگر این بود که: چگونه میتوانند کمک کنند؟ قبل ازهر چیز باید مکانی بینقص پیدا میکردند.
این محل باید حداکثر سه منطقه زمانی با کنیا فاصله داشت (به دلیل کمتر کردن بیخوابی بعد از پرواز) و شرایط جویاش ایدهآل بود؛ دما: بین ۷ تا ۱۴ درجه سانتیگراد. رطوبت: کمتر از ۸۰ درصد. باد: کمتر از ۲ متر بر ثانیه. بارندگی: هیچ.
با توجه به این که راجع به زمان (اواسط اکتبر) هیچ جای بحثی نبود، کتچل به دنبال یافتن بهترین مکان افتاد. لندن خیلی زود به دلیل غیر قابل پیشبینی بودن هوا حذف شد. یک بار دیگر بحث دویدن در یک پیست اتومبیلرانی پیش آمد، اما پیست لوسیتزرینگ آلمان هم به دلیل تصادف اتومبیلی که در آن رخ داد، از میان گزینهها خارج شد. ضمن این که یکی از دلخوریهای کیپچوگه از برکینگ ۲ نبودن تماشاگران بود.
جستجو ادامه پیدا کرد و تیم اوایل ژوئن به وین و به خصوص خیابانی سه بانده و مشجر به نام هاپتال رسید. در نگاه اول همه چیز عالی به نظر میرسید.
دما، رطوبت و بارش (در واقع عدم بارش) وین در ماه اکتبر خصوصیتهای لازم را داشت. مقامهای محلی هم کوهی از موانع را پیش پای برگزارکنندگان نگذاشتند، که در نوع خودش موهبتی بود. هاپتال و منطقه اطرافش به مدت دو هفته تمام بسته میشد و بنابراین همه چیز برای تاریخ مورد نظر آماده میشد. اما برای کتچل بزرگترین دغدغه، قدرت وزش باد بود.
در روزهایی که انتخاب وین به عنوان گزینه نهایی قطعی میشد، تیم برگزارکننده، سنسورهایی را در گوشه و کنار هاپتال و در منطقهای ۴۴۰۰ متری قرار دادند. نتیجهای که به دست آمد باب دل کتچل بود: باد کمتر از یک متر بر ثانیه سرعت داشت؛ شرایطی ایدهآل.
در عین ناباوری کتچل هنوز راضی نشده بود. با توجه به دانش عمیقی که او در نتیجه سالها حضور در دوچرخهسواری حرفهای در مورد آیرودینامیک داشت، به دنبال راهی بود که تاثیر باد را حتی از این هم کمتر کند. او این نقشه را با به کار گرفتن ۴۱ دونده که به طور نوبتی جلوی کیپچوگه میدویدند، عملی کرد: دوندگانی شامل متیو سنتروویتز قهرمان ۱۵۰۰ متر المپیک و جیکوب اینگمریگستن، دونده جوان نروژی.
کتچل همچنین از یک برنامه کامپیوتری استفاده کرد تا در مورد فواید ۱۰۰ فرم مختلفی که او میتوانست بدود، تحقیق کند. در پایان آنها فرم بهینه را پیدا کردند. هرچند که چنین کاری حتی برای افراد کهنهکاری مانند برایلسفورد و کتچل با تمام تجربهای که در دوچرخهسواری داشتند، مورد جدیدی محسوب میشد. آنها به فرم "V" رسیدند و احتمالا تنها کسانی که آنطرفها از این فرم استفاده میکردند، غازهای مهاجر بودند.
کتچل میگوید: "این در واقع شکل معکوس فرمی است که پرندگان پرواز میکنند. تا جایی که من میدانم این در هیچ ورزش دیگری، صنعت و یا دنیای حیوانات استفاده نشده است. "
جایگاه کیپچوگه درست پشت V. و جلوتر از دو دونده دیگر بود
با این حال هنوز هم عملی کردن یک طرح کامپیوتری در زندگی واقعی آسان نبود. یک تیم پشتیبانی اینئوس و یک شرکت مربیگری به نام "اینسایت" مشغول کار روی پروژه شدند. سرانجام طرح جواب داد. در واقع در پی عملکرد خوب در جلسات تمرینی بود که بالاخره طرح تصویب شد.
سیستم "V" معکوس کتچل موجب شد که فشار هوایی که مقابل کیپچوگه بود به یکششم مقداری برسد که او اگر خودش به تنهایی میدوید با آن روبرو میشد. حالا، اما کتچل با یک کابوس جدید روبرو بود: احتمال خیلی زیادی وجود داشت که کیپچوگه بیش از حد گرمش شود.
کتچل میگوید: "حتی تا یک شب مانده به مسابقه هم ایدههای مختلفی به ذهنم میرسید که چگونه میتوانم این را مدیریت کنم. "
بخشی از مشکل را یک متخصص تغذیه حل کرد که توانست تصویری نسبتا دقیق از میزان آب بدن کیپچوگه ارائه دهد. دونده کنیایی هر ۵ کیلومتر یک بطری آب میگرفت. وقتی او بطریاش را زمین میانداخت، این بطری به یک مرکز تحقیق برده میشد تا مشخص شود که او هردفعه چقدر آب نوشیده و اثر آن چقدر بوده است.
راه دیگری که به این دغدغه رسیدگی شد، شخصیتر بود. کیپچوگه هربار که احساس گرما میکرد، کمی از فرم تیمی خارج میشد. به بیان دیگر: توانایی تطبیق یک انسان با یک برنامه موشکافانه و مقدار زیادی تکنولوژی. چند متر جلوتر از کیپچوگه یک ماشین بود که میتوانست سرعتش را تا ۱۰۰ متر بر ساعت تطبیق دهد و از آن یک نور لیزری تابیده میشد که به کیپچوگه و بقیه دوندهها کمک میکرد در جای خودشان بدوند.
اما احتمالا از همه اینها مهمتر مردی بود که کنار کیپچوگه در تمام طول مسیر رکاب میزد. این مرد تروو، مربی کیپچوگه بود.
تروو از هلند فراخوانده شد. او پیش از ملحق شدن به شرکت ورزشی "گلوبال اسپرتز کامیونیکیشن" در یک شرکت بیمه کار میکرد و مربی یک تیم اسکیت روی یخ بود. او از همان ابتدای کار با کیپچوگه در سال ۲۰۰۳ به طور کامل مورد اعتماد این دونده بود.
این دو نفر در روز مسابقه باهم صبحانه خوردند: "الیود بلغور جودوسر با موز و عسل خورد. این غذای او در روزهای مسابقه است، تنها زمانی که این غذا را میخورد." و در طول ماراتن هم شانه به شانه هم حرکت میکردند. تروو کنار کیپچوگه رکاب میزد؛ کاری که وقتی برآیندی بهتری از میزان سختیاش داریم که بدانیم، بقیه اعضای لژیون دوندهها هم در اطرافش بودند.
او میگوید: "دویدن برای کنیاییها همان معنایی را دارد که دوچرخهسواری برای هلندیها. من که مشکلی نداشتم. "
هنگام دیدن تصاویر مسابقه، وقتی که مرد هلندی بطری آب را به کیپچوگه میدهد، به نظر میرسد که با لپتاپی که روی دسته دوچرخهاش نصب شده، پیشنهادهایی با استفاده از فناوریهای پیشرفته دریافت میکند.
در واقع روش تروو بیشتر قدیمی است تا مدرن. او با خنده میگوید: "خیلیها از من پرسیدند با لپتاپی که روی دسته دوچرخهام بود چه کاری میکردم. اما راستش را بخواهید یک پایه بود که من کاغذهایم را که زمانهای جداگانه دویدن الیود در آن نوشته شده بود را رویش گذاشته بودم. "
"ما یک تیم فوقالعاده از دانشمندان داشتیم. ولی من کماکان روشهای قدیمی را ترجیح میدهم و صد در صد معتقد به تماس انسانی هستم. طبیعی است که الیود از روی ماشینی که آنجا بود میتوانست ریتم دویدنش را ببیند، اما من میخواستم در بعضی موارد به او اطمینان خاطر بدهم. "
یکی دیگر از این تماسهای انسانی حضور جمعیت در هنگام مسابقه بود. به ندرت پیش میآید که کیپچوگه از چیزی شکایت کند، اما نبودن جمعیت در پیست مونزا و هنگام پروژه "برکینگ ۲" برای او مایوسکننده بود. این مشکل در وین وجود نداشت و تروو میگوید این عاملی بود که موجب شد دونده کنیایی تاریخسازی کند.
او گفت: "آسفالت جدید (روی میدان) خیلی خوب بود و تغییر زیادی به وجود آورد، ولی جمعیت (دستکم ۱۲۰ هزار نفر در طول مسیر حضور داشتند) انرژی زیادی ایجاد کرد که قابل اندازهگیری نبود. "
"الیود این انرژی را در روز مسابقه و روزهای منتهی به آن حس میکرد. او ساعت ۷ صبح هر روز که برای دویدن در وین بیرون میرفت، افرادی را میدید که در انتظار امضا گرفتن از او بودند و از کشورهایی مانند اکوادور، کلمبیا و سایر نقاط دنیا آمده بودند. یک نفر به او گفت، من واقعا امیدوارم که مسابقه شنبه انجام شود، چون پولی برای بیشتر ماندن ندارم. این تقابلها است که تفاوت ایجاد میکند. "
در نایروبی، پایتخت کنیا عده زیادی دستاورد کیپچوگه در اتریش را جشن گرفتند.
اما تماس انسانی همیشه هم این قدر زیبا نیست و این موضوعی بود که موجب نگرانی تیم ۱:۵۹ شده بود.
تروو میگوید: "در فرهنگ کنیایی مردم دائم باهم دست میدهند. اگر ما یک ساعت قبل همدیگر را ملاقات کرده باشیم باز باید باهم دست بدهیم. طبیعی است که این عاملی مثبت در روابط اجتماعی بین تیم دوندهها بود، اما تصور کنید شما باید با افرادی دست بدهید که قبلش چشمها، گوشها یا دهانشان را لمس کردهاند. "
"برای حل کردن این مشکل ما راهی پیدا کردیم: مایعهای ضدعفونیکننده دست. اعضای تیم ابتدا خیلی در مورد استفاده از آنها مطمئن نبودند و در موردش جوک میگفتند، اما خیلی زود همه شروع به استفاده از آن کردند. "
توجه به چنین جزئیاتی، چیزی بود که تیم میخواست مورد توجه کیپچوگه هم قرار بگیرد. او بیشتر هفته منتهی به مسابقه را در اتاقش در حالی گذراند که کتابی در زمینه کمک به خود با نام "اول، اولین چیزها" را میخواند: "این کتاب در مورد تشخیص درست اولویتها است. "
اولویت اول کیپچوگه در وین، دویدن زیر دو ساعت بود و او این کار را انجام داد، هرچند که به دلیل عوامل کمکی مختلف از تغییر شیب میدان گرفته تا گروه دوندگان این رکورد به طور رسمی به عنوان رکورد جهان ثبت نشد. اما همان طور که برایلسفورد تاکید میکند، این یک پیروزی بود، اشتباه نکنید.
او میگوید: "رفتن در چنین فضایی مانند حضور در فینال المپیک است. من به این دلیل تلاش کردم و در پروژه غرق شدم که وقتی به شما میگویند که مبتلا به سرطان شدهاید، نمیدانید بعدا چه اتفاقی میافتد. این دیدگاه شما را تغییر میدهد و شما احساس میکنید برای چنین روزی باید کمی بیشتر زندگی کنید. ".
اما اگر به ذهنتان رسیده که این سقف انتظارات کیپچوگه است، اشتباه میکنید.
رکورد شخصی او بدون شک از این بهتر است. او مسافت ۴۲ کیلومتری و ۱۹۵ متری را پیش چشمان زن و فرزندانش در یک ساعت و ۵۹ دقیقه و ۴۰ ثانیه هم دویده است.
فرزندان کیپچوگه سیزده، هشت و شش ساله هستند. ۱۲ قهرمانی اصلی او در مسابقات مارتن و فهرست بلند بالای افتخاراتش از جمله مدال طلای المپیک در دوران مدرسه آنها به دست آمد. او میگوید: "دوست داشتم آنها بخشی از تاریخ را میدیدند. "
حالا و پس از این تاریخسازی سوالهای دیگری به ذهن میرسد: در فکر این قهرمان چه میگذرد؟ او میتواند جلوتر هم برود؟ او میتواند رکورد زیر دو ساعت را در یک ماراتن عادی هم تکرار کند؟
قهرمان کنیایی دو هفته پس از مسابقه گفت: "من خیلی طرفدار جشن گرفتن نیستم. در وهله اول روی ریکاوری بدنم تمرکز کردهام. راستش را بخواهید خیلی خسته نشدم. "