اعتماد به نقل از فارن افرز نوشت: جیسون گرینبلت، نماینده رییسجمهور امریکا در مذاکرات فلسطین و اسراییل، ماه ژوئیه در یکی از نشستهای شورای امنیت سازمان ملل درباره خاورمیانه شرکت کرد و ضمن ارایه توضیحاتی در خصوص تصمیمات جدید دولت ترامپ درمورد روند اجرای صلح در خاورمیانه، به مقامات متعجب حاضر در نشست گفت: امریکا معتقد است بحث اجماع جهانی در خصوص فلسطین و اسراییل تنها یک «افسانه» است و این معضل با قوانین بینالملل حل نمیشود.
گرینبلت با سخنان خود در واقع به قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت که بیش از نیم قرن از تصویب آن میگذرد، حمله کرد. مذاکرات میان اعراب و اسراییل و هر توافقی که تل آویو توانسته از طریق آن به دست بیاورد، مانند پیمان صلح با مصر و اردن همگی به لطف تصویب قطعنامه ۲۴۲ به وجود آمده است. این قطعنامه سالها از اسراییل در برابر درخواست اعراب برای خروج کامل صهیونیستها از سرزمینهای اشغالی محافظت کرده است. با این وجود، گرینبلت متن این قطعنامه را مبهم خواند و آن را «نطق خستهکنندهای برای جلوگیری از پیشرفت و عبور از مذاکرات مستقیم» دانست. وی ادعا کرد که این قطعنامه بیش از آنکه به ایجاد صلح واقعی کمک کند به آن آسیب زده است.
خشمی که در سخنان گرینبلت دیده میشد کاملا حسابشده بود. گرینبلت با هدایت جرد کوشنر، داماد و مشاور ارشد ترامپ در مسائل خاورمیانه، سعی داشت که موضوع را عوض کرده و «یک مباحثه جدید و واقعی را آغاز کند.» از نظر او قطعنامههای سازمان ملل، قوانین بینالملل و توافق جهانی همگی نامربوط بودند. واشنگتن اعلام کرد دیگر از راهحل موسوم به «دو کشور» حمایت نخواهد کرد؛ راهحلی که کشورهای غربی و سازمان ملل برای دستیابی به آن تلاش میکردند و در آن یهودیان و فلسطینیها قرار بود در دو «کشور» مستقل در صلح و امنیت در کنار یکدیگر زندگی کنند. سخنان گرینبلت بخشی از طرح دولت ترامپ برای عبور از گذشته و ایجاد نظم جدیدی در خاورمیانه است. به نظر میرسد سیاستمداران دولت ترامپ برای خشنود کردن رییسجمهوری که به دنبال جوابهای ساده و بیهزینه است، نقشهای هوشمندانه طراحی کردهاند. واشنگتن میتواند بدون رویارویی با هر گونه عواقب نامطلوب از منطقه خارج شود چرا که بار این مسوولیت را اسراییل و عربستان به دوش خواهند کشید. امریکا وظیفه رسیدگی به موضوع ایران را در عراق و سوریه به رژیم صهیونیستی و در خلیج فارس به عربستان سعودی واگذار میکند؛ و منافع مشترک ریاض و تل آویو در مقابله با ایران موجب تقویت روابط دوجانبه شده و رژیم اسراییل میتواند بر اساس آن یک اتحاد نانوشته با جهان عرب اهل سنت ایجاد کند. این عوامل نیابتی فرمان واشنگتن را به شیوه خودشان اجرا میکنند و در نهایت حامی آنها به سادگی و با کمترین هزینه نظم جدید و باب سلیقه ترامپ را به دست میآورد. اما متاسفانه این دیدگاه، رویایی بیش نیست.
در اواسط دهه هفتاد میلادی که امریکا پس از شکست در جنگ ویتنام از نظر اقتصادی در مضیقه بود، هنری کیسینجر وزیر امور خارجه وقت امریکا توانست پایههای نظم جدیدی را به رهبری واشنگتن در خاورمیانه بنا کند. ابزار اصلی او دیپلماسی فعال در راضی کردن رژیم اسراییل و همسایگان عرب آن بود. از نظر امریکاییها، تلاشهای او و آنچه در پی آن بود از بسیاری جهات موفقیت بزرگی محسوب میشد. ایجاد معاهده صلح میان اسراییل و مصر و همینطور میان اسراییل و اردن و همچنین توافقنامه موقت با فلسطین از دستاوردهای او برای کشورش بود.
با شروع قرن بیست و یکم این روند متوقف شد. انتفاضه دوم امید به مصالحه اسراییل و فلسطین را کاهش داد، جنگ عراق به ایرانِ انقلابی قدرت بیشتری داد و بهار عربی ثبات منطقه را بر هم زده و موجب پیدایش داعش شد.
هرکسی که در انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۱۶ ایالات متحده پیروز میشد در خاورمیانه با چشمانداز دیپلماتیک تیرهای روبهرو بود. هر دولت جدیدی روی کار میآمد در پاسخ به چنین وضعیتی به اصول اولیه بازمیگشت و به هر زحمتی بود سعی میکرد نظم کیسینجر را در خاورمیانه بازسازی کند چرا که کاملا در راستای منافع امریکا بود. اما دولت ترامپ به جای انجام چنین کاری تصمیم گرفت هر آنچه باقی مانده است را نیز نابود کند.
این تصمیمی عجولانه یا آن طور که مقامات میگویند صرفا بحث سیاست داخلی نیست، بلکه اقدام تخریبی خلاقانهای است برای مهیا کردن زمینه ایجاد یک ساختار سیاسی جدید و بزرگ که به زودی اجرا میشود. بروشورها همیشه عالی به نظر میرسند، اما این بار همهچیز صرفا توهم است.
دولت ترامپ دوست دارد خودش را با بصیرت و سرسخت نشان دهد و این طور القا کند که میخواهد با حقایق تلخی که دیگران نمیپذیرند، مقابله کند. اما واقعیت چیز دیگری است. درک این دولت از نحوه برخورد با خاورمیانه آن قدر اندک است که همه تلاشهایش در این زمینه با شکست روبهرو میشود. سیاستهای دولت ترامپ در قبال خاورمیانه بعید است به نظم تازه و افزایش ثبات در منطقه منجر شود. اما آنها قطعا تمام تلاش خود را میکنند تا نظم قبلی نابود شود؛ و چنین کاری دقیقا با وعدههای ترامپ در تناسب است: هدف او از بین بردن نظم بینالمللی لیبرال و روی کار آوردن قانون جنگل است.
مثلث استراتژیک جدید دولت ترامپ بر اساس درک نادرستی از اوضاع منطقه طراحی شده است و در هر سه ضلع اشکال دارد. اولین مورد آن، دشمن امریکا در منطقه یعنی ایران است. در سال ۲۰۱۵ امریکا و دیپلماتهای اروپایی توانستند با مذاکره درباره برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) به موفقیت بزرگی دست یافته و در نهایت برنامه هستهای ایران را تحت نظارت شدید قرار دهند. زمانی که ترامپ روی کار آمد، بازرسیها تا حد زیادی ثابت کرده بود ایران در عمل به دنبال ساخت سلاح هستهای نیست. اما این توافق چندان هم بینقص نبود. بندهای این توافق به ایران اجازه میدهد پس از ۱۰ سال بخشهایی از برنامه هستهای خود را ادامه دهد. در عین حال برجام نتوانست برنامه موشکهای بالستیک ایران را متوقف کرده یا حضور پررنگ ایران در منطقه را کاهش دهد. اما همچنان این تنها توافقی بود که پرونده هستهای را از روی میز برداشت و توانست الگویی را برای حل اختلافات دو کشور ارایه دهد. بنابراین قدم بعدی هر دولتی که روی کار میآمد قطعا ادامه برجام بود. اما در ماه مه ۲۰۱۸ رکس تیلرسون، وزیر امور خارجه و جیمز متیس، وزیر دفاع وقت در مورد پایبندی ایران به برجام آشکارا دروغ گفتند و ترامپ توافقنامه را پاره کرد.
بخشی از این اتفاق به دلیل وسواس شخصی ترامپ نسبت به باراک اوباما، رییسجمهور سابق ایالات متحده بود. هرکاری که همتای قبلی ترامپ انجام داده بود باید از بین میرفت و توافق ایران دستاوردی محسوب میشد که به امضای اوباما رسیده بود. اما کاری که ترامپ کرد فراتر از پاره کردن توافق بود. پس از خروج امریکا از توافق برجام مایک پمپئو، وزیر خارجه جدید ترامپ در یک سخنرانی، سیاست «فشار حداکثری» دولت را علیه ایران اعلام کرد. این تصمیم باعث شد تحریمهای امریکا از سر گرفته شده و صادرات نفت ایران قطع شود. چنین تصمیمی به منظور جلوگیری از دستیابی ایران به «اختیار تام برای تسلط بر خاورمیانه» اتخاذ شد.
پمپئو فهرستی از کارهایی را که ایران باید انجام میداد منتشر کرد، اما این خواستهها معادل کاپیتولاسیون بود: ایران هرگز حق غنیسازی اورانیوم ندارد؛ ایران حق ندارد در بازرسیهای آژانس انرژی اتمی هیچ گونه دخالتی کند؛ ایران نباید موشکهایی بسازد که قابلیت حمل کلاهک هستهای دارند؛ ایران نباید از حماس، حزبالله، جهاد اسلامی فلسطین، شبهنظامیان شیعه عراق، طالبان یا حوثیهای یمن حمایت کند؛ نیروهای تحت حمایت ایران نباید در هیچ نقطهای از سوریه حضور داشته باشند؛ و ایران باید رفتارهای تهدیدآمیز خود علیه اسراییل، عربستان سعودی یا امارات متحده عربی را متوقف کند. اگر تا آن زمان کسی شک داشت، پمپئو تردیدها را از بین برد و نشان داد هیچ شانسی برای مذاکره مجدد در خصوص برجام وجود ندارد. این تصمیمات با متحدان و شرکای امریکا هماهنگ نشده بود. خواسته دیگر امضاکنندگان برجام – مانند چین، روسیه، انگلستان، فرانسه، آلمان و اتحادیه اروپا – نادیده گرفته شد و حتی واشنگتن آنان را تهدید کرد که اگر نسبت به خرید نفت ایران اقدام کنند تحت تحریمهای امریکا قرار میگیرند. در همین حال، ترامپ مصمم بود نیروهای امریکایی را حتی سریعتر از همتای پیشین خود از منطقه بیرون بکشد. به عبارت دیگر دولت ترامپ درست در زمانی که قدرت خود را برای مقابله با اقدامات ایران در منطقه کاهش داده بود، مطالبات خود از ایران را به طرز چشمگیری افزایش داد. یک ماه پس از تصمیم ترامپ مبنی بر خروج نیروهای امریکایی از خاک سوریه، پمپئو اعلام کرد واشنگتن قصد دارد نیروهای ایرانی را «تا آخرین نفر» از سوریه خارج کند. این اظهارات فاصله میان حرف تا واقعیت را به بهترین شکل توضیح میداد. دولت ترامپ معتقد بود شکاف بین اهداف و توانمندیها آنقدرها هم مشکل بزرگی نیست، چرا که بیشتر بار درگیری با ایران به گردن اسراییل و عربستان سعودی خواهد بود. اما دقیقا نمیتوان فهمید که آیا این دو کشور از عهده چنین کاری برمیآیند یا خیر.
اسراییل از توانمندیهای نظامی بالایی برخوردار است و در مقابله با ایران منافع مشترک زیادی با کشورهای عربی اهل سنت دارد، اما امریکا نمیتواند برای پیشبرد منافع خود در جهان عرب، به تل آویو تکیه کند. درگیری حل نشده اسراییل با فلسطین توانمندی آن را برای همکاری علنی با همسایگان عرب کاهش داده است. دولتهای عربی گاهی تمایل دارند مخفیانه دلیل مشترکی برای همکاری با اسراییل پیدا کنند؛ عربستان سعودی از سال ۱۹۶۰ این کار را انجام داده است. اما ارتباط مستقیم با رژیم صهیونیستی این اجازه را به ایران میدهد که آنها را به دلیل قطع حمایت از آرمان فلسطین شماتت کند و باعث ایجاد اختلاف داخلی شود. در سوریه نیز اسراییل نمیتواند به هدف خود که پایان حضور ایران است دست پیدا کند. اما با خروج نظامیان امریکایی اسراییل چارهای جز درخواست کمک از روسیه ندارد. با این حال، نتانیاهو پس از سفرهای مکرر به مسکو تنها توانست موافقت مشروط ولادیمیر پوتین، رییسجمهور روسیه را با حملات هوایی اسراییل به مواضع ایران در سوریه به دست بیاورد. نخستوزیر رژیم اسراییل امیدوار بود بتواند با استفاده از فشار امریکا و تحریمهای آن، روسیه را متقاعد کند برای خروج از خاک سوریه به ایران فشار بیاورد، اما این طرح نیز عملی نشد. نتانیاهو از تصمیم ناگهانی ترامپ مبنی بر خروج نیروهای نظامی امریکا از خاک سوریه به قدری ترسید که از کاخ سفید خواست خروج نیروهای خود را به تعویق بیندازد. اما این راهحل موقت نیز نتوانسته سنگرهای ایران را از بین ببرد و صدها حمله اسراییل به مواضع ایرانیان تنها خطر کشیده شدن درگیری به عراق و لبنان را افزایش داد و احتمال جنگی تمام عیار را میان اسراییل و حزبالله به وجود آورد. عربستان نیز نشان داده است که برای امریکا شریکی حتی ضعیفتر از اسراییل است و واشنگتن نمیتواند به آن تکیه کند. چه در زمان جنگ و چه به وقت صلح، ریاض هیچگاه به دنبال رهبری جهان عرب نبوده است. حاکمان سعودی با درک محدودیتهای کشورشان به عنوان حکومتی ثروتمند، اما آسیبپذیر، ترجیح میدهند در نظم جهانی به رهبری امریکا صرفا نقش یک حامی منفعل را ایفا کنند. مصر، عراق و سوریه همیشه بازیگران اصلی سیاست جهان عرب بودهاند. اما با ویرانی عراق، هرج و مرج در سوریه و رکود در مصر، راه برای شاهزاده جوان، رویاپرداز و بیرحم سعودی هموار شد تا ادعای کشورش را برای رهبری جهان عرب روی میز بیاورد. ترامپ که تازه با سیاست خاورمیانه آشنا شده بود، به سرعت روی منافع کوتاهمدت امنیتی و اقتصادی که عربستان وعده داده بود حساب باز کرد (از جمله آنها یک قرارداد ۳۵۰ میلیارد دلاری خرید سلاح و سرمایهگذاری عربستان در امریکا بود که هیچگاه تحقق نیافت). شاهزاده جوان خیلی زود رابطه خوبی با کوشنر برقرار کرد و همین موضوع زمینه را برای اولین سفر ترامپ به یک کشور عرب و اسلامی فراهم کرد. قرار بود این سفر منجر به همکاریهای بیشتری در زمینه مقابله با افراطگرایی در منطقه شود، اما تنها نتیجه ملموس آن چراغ سبز ترامپ به تصمیم عربستان و امارات برای محاصره قطر بود. کشوری که به دلیل میزبانی از پایگاه هوایی العدید، بزرگترین مرکز نظامی ایالات متحده در خاورمیانه، یکی از شرکای مهم امریکا در خلیجفارس محسوب میشد.
سعودیها به جای تمرکز بر موضوع ایران، ترامپ را وادار کردند در یک رقابت ایدئولوژیک منطقهای با قطر طرف عربستان را بگیرد. نتیجه این تصمیم، ایجاد دودستگی در شورای همکاری خلیج فارس بود. این اقدام باعث شد توانایی این شورا برای مقابله با ایران در خلیجفارس محدودتر از قبل شده و قطر به آغوش ایران برود چراکه تنها راه این کشور برای حفظ ارتباط با دیگر نقاط جهان استفاده از حریم هوایی ایران بود، اتفاقی که دولت ایران را بسیار خوشحال کرد. از آن زمان تا کنون این شکست مفتضحانه، دولت ترامپ را بیش از همیشه به دردسر انداخته است و عربستان نیز همه تلاشها برای بستن این شکاف را از بین برده است.
جنگ بن سلمان در یمن نیز فجیعترین بحران انسانی جهان را ایجاد کرده است. جنایات عربستان علیه غیرنظامیان یمنی که با هواپیماها و مهمات امریکایی انجام میشود باعث ایجاد خشم جهانی شده است. خسارتی که به اعتبار واشنگتن وارد شد به حدی زیاد بود که هر دو حزب امریکا در کنگره تلاش کردند فروش سلاح به عربستان را تعلیق کنند. ترامپ با استفاده از قدرت اجرایی خود توانست جلوی این اقدام را بگیرد و همین موضوع بعدها موجب عصبانیت کنگره شد و روابط ایالات متحده و عربستان را به خطر انداخت.
راهحل نظامی بن سلمان در یمن باعث پیدایش حوثیهای تحت حمایت ایران شد و رویای حکومت کشور را در فکر آنها جای داد. با دستور قتل جمال خاشقجی، روزنامهنگار منتقد عربستان، خشم جهانی تشدید شد. ترامپ و نتانیاهو تمام تلاش خود را کردند تا از محکومیت بینالمللی عربستان جلوگیری شود. ترامپ حتی دسترسی کنگره به اطلاعات مربوط به قتل خاشقجی را محدود کرد و باعث ایجاد تفرقه بیشتر در واشنگتن شد. هدف دیگر عربستان برای «اتحاد استراتژیک خاورمیانه» نیز به جایی نرسید. ریاض تصور کرد که ترامپ میتواند همسایگان عرب را برای مقابله با ایران متحد کند. در این ائتلاف که از آن با عنوان «ناتوی عربی» یاد میشد قرار بود مصر، اردن و اعضای شورای همکاری خلیجفارس تحت حمایت امریکا با یکدیگر متحد شده و همکاری خود را با هدف «ایجاد سدی در برابر تجاوز ایران» افزایش دهند. اما این هدف نیز عملی نشد.
تا پیش از این، ایران تلاش میکرد در برابر فشارهای امریکا از خود «صبر استراتژیک» نشان دهد، منتظر نتیجه انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۰ امریکا بماند و اروپاییها را نسبت به توافق هستهای پایبند نگه دارد. اما اکنون تصمیم گرفته است تلافی کند. تصمیم ایران مبنی بر کاهش تعهدات هستهای خود در واکنش به تحریمهای امریکا فشار زیادی به ترامپ وارد کرد. اگر او نتواند دولت ایران را متقاعد کند که از تصمیم خود دست بردارد تحت فشار مشاوران جنگطلب و نتانیاهو قرار میگیرد که به ایران حمله نظامی کند. اما تنها راه متقاعد کردن ایران برداشتن تحریمهاست و ترامپ از انجام آن بیزار است. اما با وجود همه این تنشها ترامپ حسن روحانی، رییسجمهور ایران را به مذاکره دعوت کرد و گفت: ما میتوانیم مشکل با ایران را ظرف ۲۴ ساعت حل کنیم. این تصمیم شاخکهای نتانیاهو را تکان داد و باعث شد او مخالفت خود را با این دیدار اعلام کرد. سعودیها نیز در پاسخ به حمله حوثیها به تاسیسات نفتی خود محتاطانهتر عمل کردند. اماراتیها مقامات خود را به تهران فرستادند تا مذاکرات مربوط به امنیت دریایی را از سر بگیرند. ملاقات رییسجمهور بیفکر و غیرقابل پیشبینی ایالات متحده با رییسجمهور خونسرد و حرفهای ایران بدترین کابوس برای شرکای خاورمیانه ترامپ خواهد بود.
به گفته خود ترامپ، تلاشهای او برای مقابله با ایران یا ترویج صلح در خاورمیانه پس از گذشت سه سال هنوز به جایی نرسیده است. در عوض، سیاستهای او باعث تحریک درگیری میان ایران و اسراییل، منزویتر شدن فلسطین، حمایت از یک جنگ بیپایان و ضد انسانی در یمن، و از هم گسیختن شورای همکاریهای خلیجفارس شده است.