حمید میرزاده؛ فعال محیط زیست در یاددادشتی برای شهروند نوشت: بازگشت هیرمان و ایلدا به ایران، بازگشت ژن زنده گونهای است که در این جغرافیا منقرض شده بود؛ این تنها موفقیت آمدن دو شیر ایرانی به باغ وحش است. همین مسأله –یعنی ورود ژن زنده و تکثیر آن- پیش از این برای گوزن زرد در کشور اتفاق افتاده بود و بعد از آمدن این دو شیر به ایران، صحبتهایی درباره امکان احیای این گونه مطرح شد که بخشی از آن صرفا تبلیغ بود. با وجود نبودن پروژهای برای احیای این گونه، اما نمیتوان با اطمینان امکان احیای شیر ایرانی را رد کرد. یک باغ وحش دو شیر ایرانی را در عوض نگهداری و معرفی آنها از باغ وحشهایی خارجی تحویل گرفته است، این یک قدم اصلی، اما کوچک است. تا قبل از اینکه ژن زنده این گونه را در ایران نداشتیم، نمیتوانستیم به احیای شیر ایرانی حتی فکر کنیم.
تکثیر شیر ایرانی در اسارت آسان است و بهسختی تکثیر پلنگ و ببر و یوز نیست. هر چند همین حالا که سازمان حفاظت محیط زیست برای حفظ ژن زنده یوزپلنگ تلاش میکند هم خوب میداند که تکثیر در اسارت لزوما یوزپلنگ را نجات نخواهد داد. با این نگاه میتوانیم حضور هیرمان و ایلدا را اتفاق خوبی ببینیم؛ ژن زنده را در اختیار داریم. البته این را هم میدانیم که برای احیا دو شیر اصلا کافی نیست.
اینطور که خود مسئولان باغ وحش گفتهاند، این مجموعه در عوض نگهداری از شیرهای ایرانی پولی پرداخت نکرده است. ظاهرا اتحادیهای وجود دارد که طبق پروتکل آنها تنها هزینههای باغ وحش مربوط به نگهداری از حیوان، آمادهکردن و استانداردسازی محل زندگی آن خواهد بود. از طرفی هم در سطح بینالمللی و هم در سطح ملی بازرسیهایی برای کنترل وضع استاندارد این باغ وحش انجام خواهد گرفت.
با وجود ابعاد مثبت نگهداری از یک ژن زنده، چنین برنامههایی درنهایت برای باغ وحشها منافعی اقتصادی دربردارد. جدا از اینکه باغ وحش یک مرکز آموزشی و تحقیقاتی است، ورود شیر بهعنوان یک گونه منقرضشده در ایران میتواند بازدیدکننده بیشتری جذب کند و اعتباراتی برایشان داشته باشد.
مسأله اینجاست که بسیاری از اطلاعاتی که درباره حیوانات به دست آوردهایم، از طریق باغ وحشها بوده، اما بعد از آمدن هیرمان و ایلدا، انتقادات مختلفی درباره نگهداری این حیوانات مطرح شد، که ابعادی از آن درست است. نمیتوان انکار کرد که باغ وحشها لزوما محل خوبی برای نگهداری از حیوانات و حتی آموزش نیستند. باغ وحشهای ما با استانداردهای جهانی فاصله بسیار دوری دارند و این میان یکی دو مورد، مثل ارم و دهکده باراجین تلاش کردهاند که وضعیتشان را اصلاح کنند، هرچند باز هم با استاندارد فاصله زیادی دارند.
این انتقاد که در بسیاری از باغ وحشهای ایران حیوانآزاری اتفاق میافتد و حیوانات شرایط بهداشتی سلامتی خوبی ندارند، کاملا درست است؛ مثلا خیلی از باغ وحشها به دلیل شستوشوی راحتتر کف زمین را سیمان میکنند در حالی که این کار برای گربهسانان اشتباه است. قصه این است که انکار این مجموعهها و حذفشان راهحل درستی نیست، ما باید خودمان را به استاندارد برسانیم، چون به آنها بهعنوان مکانی برای نگهداری از حیواناتی که دیگر قادر به بازگشت به طبیعت نیستند، احتیاج داریم. این پتانسیلی است که وجود دارد و باید تقویت شود؛ نه حذف. در این میان کاری مثل آوردن ژنهای زنده به این مجموعهها راهی برای نزدیکشدن به استاندارد است.