یک اختلاف فکری که تا امروز ادامه دارد؛ یک طرف ماجرا شهید شده؛ اما وارثان فکری طرف دیگر ماجرا تمایل عجیبی به کشدادن موضوع و فراتر از آن، بهرهبرداری سیاسی-جناحی از این اختلاف قدیمی دارند. بهانه اصلاح قانون انتخابات در مجلس باعث شد که دیروز محمدجواد ابطحی، نماینده مردم خمینیشهر و عضو جبهه پایداری که نزدیک به مصباحیزدی است، در نقد پررنگترشدن نقش احزاب در قانون آتی انتخابات به حزب جمهوری اسلامی اشاره کند و بگوید: «مشکل حزب جمهوری اسلامی آن بود که نمیدانستند که آیا باید از دستورات، ولی فقیه اطاعت کنند یا اینکه دستورات حزب در اولویت قرار گیرد. حزب به معنای غربی و آن روشی که در پارلمانهای دنیا وجود دارد، نباید در اسلام باشد؛ اما حزب جمهوری اسلامی به این سمتوسو رفت و بههمیندلیل در آستینش مار پرورش داد».
به گزارش شرق، ادعای او با واکنش علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی، مواجه شد که گفت: «حزب جمهوری اسلامی یک حزب اسلامی بود و در داخل خودش با ولایت فقیه مشکلی نداشت و مشکل این حزب اصلا این نبود و رهبران آن تابع ولایت فقیه بودند و مشکلات دیگری برای این حزب به وجود آمد».
جبار کوچکینژاد، نماینده مردم رشت، هم در اخطار قانون اساسی در واکنش به این اظهارات ابطحی، گفت: «آقای ابطحی الفاظی را برای احزاب به کار برد که درست نیست. اگر حزب جمهوری اسلامی نبود، مشخص نبود که چه بر سر انقلاب میآمد و شهدایی مانند بهشتی و باهنر هم از اعضای حزب جمهوری بودند و اگر برخی از احزاب نتوانستند بهخوبی عمل کنند، نباید عملکرد سایر احزاب را زیر سؤال برد».
شاگردان آیتالله مصباح یزدی به میراث بهشتی یعنی تحزب با دیده تردید مینگرند. در منظومه فکری مصباح، حزب جایگاهی نداشت، حالا هم چندان ندارد؛ اما بهشتی تعبیر معبد را برای حزب به کار میبرد. مصباحیزدی در مذمت تحزب زیاد صحبت کرده است: «تشکل و نشستوبرخاستهای خود را داشته باشید؛ اما مبادا حزب تشکیل دهید».
این اختلاف بر سر حزب جمهوری اسلامی هم نمایان شد. مصباح خودش بر این مسئله تصریح کرده و روزهای آغازین شکلگیری حزب جمهوری اسلامی را اینطور به یاد آورده است: «عضویت در یک حزب یا گروه یا دسته، وابستگی فکری و علاقه غیرعقلانی میآورد. برای همین در همان اوایل انقلاب که شهید بهشتی همراه دوستانش حزب جمهوری اسلامی را تشکیل دادند، چون تعهد حزبی را مغایر با ارزشها و باورهای دینی میدانستم، به عضویت آن درنیامدم».
علیرضا بهشتی اختلاف میان آیتالله مصباح یزدی و آیتالله شهید بهشتی را فراتر از همه به تفاوت در مبانی انسانشناختی این دو نسبت میدهد. به اختلاف در نگاهشان به انسان. از انسان اختیارگر بهشتی که با دلهره اگزیستانسیالیستی زاده میشود تا انسان مدنظر مصباح. اختلاف میان آن دو در نهایت به خروج مصباح به همراه ۱۸ شاگردش از مدرسه حقانی منجر شد. اگرچه برخی هم معتقدند اختلاف اصلی میان شهید قدوسی و آیتالله مصباح بود، نه شهید بهشتی؛ بااینحال مدرسهای که به روایت شاگردانش، قدوسی معمار و بهشتی مهندس آن بود، به مذاق آیتالله خوش نیامد و آنجا را ترک کرد. بعد از آن اختلاف مصباح با قدوسی یا بهشتی، شاید هم هر دو، مصباح به «مؤسسه در راه حق» رفت، برخی از شاگردانش را با خود برد و در آنجا نیز به تدوین برنامه آموزش و عضویت در کمیته گزینش طلاب برای تحصیل در این مؤسسه پرداخت.
عمده افرادی که خود را به شاگردی آیتالله بهشتی منتسب میکنند، در این سالها منتقد افراط گری بودهاند و از انصاف بهشتی یاد کردهاند. دکتر محمد مقدم، معاون بینالملل مرکز حفظ و نشر آثار امام که همزمان شاگرد بهشتی در مدرسه حقانی و ۱۲ سال در مرکز اسلامی هامبورگ جانشین او بوده، با اشاره به اینکه بهشتی در حقانی و مرکز اسلامی هامبورگ دنبال ایدههای نوین بود، گفته بود: «من به فرجام اندیشههای ایشان که به ثمر رسید یا نه، کاری ندارم؛ اما نقش ایشان در راهاندازی مدرسه منتظریه که بعدا به حقانی معروف شد، در آن دهه بینظیر است».
مقدم در انتهای آن همایش، یک آرزو کرده بود «ای کاش شاگردانش امروز اهل انصاف بودند». احتمالا اشاره او به همانهایی است که روزگاری در مدرسه حقانی فقط نزد مصباحیزدی تلمذ نمیکردند، بلکه شاگرد بهشتی هم بودند. او در همان همایش گفته بود: «دهه٥٠ اوج اختلاف درباره آرای شریعتی بود. در مدرسه حقانی هم بین طلاب اختلاف افتاده بود. برخی موافق و برخی مخالف سفتوسخت شریعتی بودند؛ ازجمله مصباحیزدی».
او با اشاره به اینکه مصباح حق استادی بر گردن او دارد، گفت: «مصباح معتقد بود شریعتی یک مارکسیست است که برنامهریزیشده یک لایه اسلامی بر اندیشهاش کشیده است. در نهایت قرار شد داوری به نزد بهشتی ببریم و ایشان بعد از شنیدن همه نظرات موافق و مخالف بهنفع ما رأی دادند و گفتند شریعتی یک انسان دردمند مسئول و متعهد است اگر هم نقدی دارید آزادید که او را نقد کنید».
بهشتی به مصباح چه گفت؟
بخشهایی از نقد شهید بهشتی به آیتالله مصباحیزدی: «من مکرر به جناب آقای مصباح هم گفتهام. گفتهام دوست عزیز، چرا این بحثهایی که احتیاج به رسیدگی بیشتر دارد، باید اینطور مطرح شود؟ ... بحث من در اینجا بحث جناب آقای مصباح نیست. بحث من در اینجا با شما طلاب است. به ایشان هم در این ۱۰، ۱۵ روز قبل عرض کردم. گفتم آقا! بحث، بحث روش تربیتی مدرسه است... شما طلاب مدرسه نمیتوانید با این اسلوب بار بیایید وگرنه لااقل بنده نمیتوانم در چنین مدرسهای ذرهای در کارها سهیم باشم. مدرسهای که بخواهد یک مشت انسان لجوج، پرخاشگر بیجا و متعصب تربیت کند که نتوانند با هم دو کلمه حرف بزنند، چه ارزشی دارد؟ در این صورت چه خدمتی به اسلام و به حق کردهاند؟ به چه انگیزهای؟ ... من میگویم شرط اول خدمت در مدرسه این است که انسان منصف، اسلام انصافآور، تشیع انصافآور در مدرسه پا بگیرد. برخورد باید منصفانه، منطقی، آرام، متین، روشنگر، امکان فکر گستردهدادن، باشد.
تحجر، تعصب، جمود و مطالب را زود در چارچوبهای محدودآوردن و تاختن، هرگز نمیتواند آهنگ تربیت مدرسه باشد. اگر هست، بنده از این مدرسه نیستم. اگر چنین چیزی در مدرسه هست، رفقای ما اعلام بفرمایند که رسالتش این است، مطمئن باشید آخرین دیدارمان با شما بهعنوان مدرسه خواهد بود. ما میخواهیم انسان جستوجوگر بار بیاوریم که در پی شناخت حق باشد. شما آقایان چگونه معارف فعلی خودتان را برای شناخت حق در تمام جزئیاتش آنقدر بالغ میدانید که اینقدر به هم پرخاش میکنید؟! شنیدهام شما رفقا به هم پرخاش میکنید. اصلا ولنگاری میکنید. کِی ولنگاری راه آوردن انسانها به حق است که شما از حربه ولنگاری استفاده میکنید؟ ... مدرسه جای برخورد سالم آرا و افکار است و از هر آهنگ و شیوهای که بخواهد به سلامت برخورد آرا و افکار لطمه بزند، بهشدت جلوگیری میشود. خوب دقت کنید این شعار ماست: مدرسه جای برخورد سالم آرا و افکار است... من با صراحت به جناب آقای مصباح اعلام کردم جناب آقای مصباح! اجمالا به شما بگویم من در برابر دکتر شریعتی نقد سالم و سازنده خواهم داشت...
جناب آقای مصباح، در بحثی که با ایشان کردم، فرمودند: من بهعنوان اتمامحجت میگویم. گفتم برادر، اتمامحجت چیست؟! قبل از اتمامحجت، هدایت مطرح است. اگر هدایت آسیب دید چه اتمامحجتی؟ من بهعنوان یک فرد کارشناس این فن میگویم. اگر قرار است در روحانیت کسی بهعنوان صاحبنظر در مسائل مربوط به نسل جوانِ درسخوانده در ارتباط با مذهب نام برده شود، لااقل من که یکی از آنها هستم. عمرم را در این راه گذراندم.
من بهعنوان کارشناس صاحبنظر این فن میگویم این خطرناک است. «اتمامحجت» چیست؟! میگویم این، تمام رشتههای این ۳۰، ۴۰ سال را پنبه میکند. اتمامحجت یعنی چه؟ چه کسی گفته است اگر ما با بیان روشنگر، نقطههای انحرافی را بیان کنیم، کافی نیست؟ طول میکشد؟ طول بکشد. کار مفید طولانی بهتر است یا کار پرخطر فوری؟ کدامیک؟».
اگر بود این همه مشکل نداشتیم والله
همه مشکلاتما نبودن امام ره مظهری و بهشتی است .
امیدوارم نظرم بدون ویرایش نشان داده شود
ولي افسوس كه ...