
محمد ماکویی؛ "خود اظهاری" حرف و صنوف داستان جالبی دارد! داستان از این قرار است که حرف و صنوف مختلف طبق قانون موظف هستند که هر چند وقت یکبار شرایط بهداشتی محل کار و فعالیت خود را بررسی نموده و آن ها را به مسئولین و متصدیان ذیربط اطلاع دهند.
از طرف دیگر چون انجام این "مهم" براحتی امکان پذیر نیست وظیفه شرکتهای صاحب صلاحیت به حساب آمده و آنها هستند که با مراجعه به محل کارهای مختلف، اظهار میدارند که شرایط بهداشتی مشاهده کرده تا چه میزان خوب یا بد می باشد.
شرکتهای صاحب صلاحیت حق ندارند بدون مراعات الزامات قانونی دست به بازدید محل کارها زده و باید انجام این کار را به کسانی که در آزمون خوداظهاری شرکت نموده و نمره لازم را کسب نموده اند بسپارند.
با این حساب بود که روز پنجشنبه عازم دانشکده بهداشت دانشگاه تهران شدم تا در آزمون خوداظهاری حرف و صنوف شرکت نمایم چون طبق معمول زود رسیدم بر آن گشتم که چرخی در اطراف و اکناف دانشکده زده و در نهایت سر از داخل دستشویی ها در بیاورم.
متاسفانه اطراف دانشکده را دیدنی نیافتم زیرا علاوه بر اینکه وسایل و اجناس اسقاطی که معلوم بود مدتهاست از آن ها استفاده نشده در گوشه و کنار دانشکده به چشم می خورد، سطلهای پلاستیکی شکسته و بد منظره، دانشکده را در بدو امر، دانشکدهای که "بهداشت" نیست معرفی مینمود.
وجود ساعتی که کار می کرد اما زمان را به درستی نشان نمی داد نشان از این می داد که برای مسئولین و متصدیان دانشکده بهداشت نیز همچون بسیاری از متصدیان امور داشتن برخی از وسایل و ملزومات بیش از آنکه واقعا کار بکنند ارزش و اهمیت دارد.
علاوه بر آن تقریبا قفل تمام دستشویی ها خراب بود و نگارنده که در مورد این یک قلم جنس بسیار حساس است پس از تست همه دستشوییها در نهایت مصمم گشت که با استفاده از دستی که هر چند به دهانش نمیرسد بخوبی به درب دستشویی میرسد نسبت به قفل نمودن!؟ موقت درب، اقدامات لازم و حیاتی را مبذول نماید.
نکته حایز اهمیت این است که موارد مشاهده شده همان ایراداتی است که در منابع و مآخذ آزمون خوداظهاری آمده و از بر کردنشان برای کسب نمره قبولی واجب قلمداد میگردد. به عبارت دیگر،عیب و ایرادهای فوق همانهایی است که آگاهی از آنها شما را قادر می سازد با کسب نمره لازم و استخدام در یک شرکت صاحب صلاحیت، وارد مغازه شده و با نشان دادن سری به علامت تاسف و تاثر، به صاحب کار "به مغازه ات نمی رسی" گفته و وی را شرمنده آنچه که باید بداند و نمیداند نمایید!
شاید اگر محل آزمون دانشکده بهداشت نبود میشد در باره آن "اینجا هم مثل بقیه" گفت اما دانشکده بهداشت هر دانشگاه نگین بهداشتی آن دانشگاه باید باشد و برای نمونه توالت و دستشوییهای آن میباید به عنوان آدرس در اختیار هر دانشجوی وسواسی که به تمیزی و نظافت بیش از مقدار لازم بها میدهد قرار گیرد.
نیاز به گفتن ندارد که وقتی یک دانشکده بهداشت حتی نمیتواند محوطه داخلی و پیرامون صد متری خود را تمیز، مرتب، آراسته و بهداشتی نگاه دارد میتواند خیلی از کسانی که تصادفی یا از سر انجام کار ضروری سر از دانشکده در می آورند را به ادای "تا صد متریشان هم نمیتوانند بهداشت و نظافت را رعایت کنند و میخواهند اوضاع بهداشتی کل شهر را سر و سامان دهند!" بکشاند.
درست است که در این زمینه هم مسئولین محترم دانشکده میتوانند "بودجه نیست" و "کارهای مهمتری هم داریم" بگویند اما اگر جدا مایلند که فارغ التحصلان خود را کسانی که گلی به جمال بهداشت مملکت خواهند زد بار بیاورند بهتر است کمی هم به خودشان نگاه کنند.
این موضوع نیز گفتن دارد که ساختمان دانشکده بهداشت انصافا زیباست و این زیبایی میطلبد که بین ساختمان و اطراف و اکنافش سنخیتی باشد تا مشاهده دیدنیهای دانشکده بیننده را بیاختیار به یاد لطیفه زیر نیندازد:
استاد تیر اندازی که از ناشیگری شاگرد به ستوه آمده بود اسلحه را از وی گرفت تا طریقه درست تیر انداختن را یاد او دهد. اولین تیر او به شدت به خطا رفت و دومین و سومین تیر نیز مسیر تیر اولی را گرفته و بر هدف ننشستند. استاد بیآنکه متاثر یا شرمنده شود اسلحه را مجددا در اختیار شاگرد قرار داده و گفت: "تو اینطوری تیر می اندازی!"
بزرگی در هنگام مرگ به دوستان و نزدیکان و آشنایانی که خود را از راههای دور و نزدیک به وی رسانیده بودند توصیه نموده بود که جوری زندگی کنند که در هنگام مرگ بتوانند با افتخار به دیگران "مثل من باش" بگویند.
با کمال شرمندگی بیشتر ما ایرانی ها به گونهای ایام را سپری میکنیم که حرف حساب بیشترمان قبل از آرامگیری در آرامستان به جز "مثل من نباش!" نخواهد بود.
پن: وقتی پس از اتمام یادداشت با کمال عصبانیت، که چرا باید اینطور باشد، جهت اصلاح صورت سر از دستشویی خانه در آورده و متوجه دستشویی و توالت نه چندان تمیز شدم نزد خود "باید هر چه سریعتر تمیزش کنم" گفتم اما به تاسی از مسئولین محترم دانشکده بهداشت و اسکارلت اوهارا "فردا در باره اش فکر خواهم کرد" را در دل آورده و سعی کردم امروزم را بیخود و بیجهت خراب نسازم!