bato-adv
کد خبر: ۳۳۴۱۳۵

نیمه‌پنهان ماجرای «ستایش قریشی»

تاریخ انتشار: ۰۹:۴۱ - ۰۵ آبان ۱۳۹۶
17 سال از کشاکش دردی که سه‌ماهگی امیرحسین را تلخ کرد می‌گذرد اما ردش باقی مانده؛ ردی که بر جسم، روان و تمام امیرحسین خط انداخته و از هرچیزی گذر کرده تا امیرحسین را تلخ بزرگ کند و حالا او قاتل ستایش است.

به گزارش خبرآنلاین،  نمی‌شود دورش انداخت توی پستوی خاطرات دور و محو. این خانه و این دیوارها گواهی می‌دهند. آن دردها و گریه‌های بلند که به هوا رفت و هی چرخ خورد و چرخ خورد، بعد از 17 سال در گوش طنین می‌اندازد. همه اینها همچنان حی و حاضرند و هنوز اقرار می‌کنند که امیرحسین در همین حوالی، در یکی از روزهای سه‌ماهگی‌اش، تشنج کرد. تب شدیدی که به تشنج ختم شد و تمام زندگی‌اش را نشانه گرفت.

«سه‌ ماهش بود که تب شدید کرد و بعدش تشنج؛ یکی از رگ‌های مغزش داشت پاره می‌شد که سریع رسوندیمش بیمارستان وگرنه فلج می‌شد.» دردی که برای امیرحسین از در ناسازگاری وارد شد. «یکی از گوش‌هایش کم‌شنوا شد، یکی از پاهایش کج شد و به شدت پرخاشگر و همزمان گوشه‌گیر شد. مدرسه که می‌رفت معلم‌هاش می‌گفتن پای بچه‌تون کجه؛ می‌گفتم از بچگی اینجوری شده و نمی‌شه کاری کرد. اعصابشم کلا نمی‌کشید، خیلی زود عصبی می‌شد. ما هیچ‌وقت باهاش کل‌کل نمی‌کردیم.» روایت‌ها برای رقیه است؛ مادر امیرحسین. «حالا همه‌جا قاتل ستایش صدایش می‌کنند.»

17 سال از کشاکش دردی که سه‌ماهگی امیرحسین را تلخ کرد می‌گذرد اما ردش باقی مانده؛ ردی که بر جسم، روان و تمام امیرحسین خط انداخته و از هرچیزی گذر کرده تا امیرحسین را تلخ بزرگ کند. از خیرآبادی که کودکی‌اش را زهر کرده، از پدر و مادری که تربیتش را بلد نبودند و در آخر امیرحسینی که با شدیدترین نوع خشونت، فریاد کشیده است.

«کلاس اول؛ از بقیه بچه‌ها جداش کردن»
رقیه آنقدر زل زده به انعکاس عکس امیرحسین در شیشه‌ تلوزیونی که برنامه کودک پخش می‌کند که رقیق شده است. غم در خانه رقیه رقیق است. صدای خنده‌ها و شیطنت‌های نوه‌ها هست اما مرثیه روزمرگی‌ها زور بیشتری دارد. «بعد از اون تشنج اینجوری شد؛ کلاس اول هم که بود از بچه‌ها جداش کردن و گفتن اعصابش به بقیه بچه‌های کلاس نمی‌کشه. نمی‌تونه با بچه‌ها تو یک کلاس باشه. کاری هم به کسی نداشت‌ها، خیلی گوشه‌گیر بود و دوستی نداشت.»

اولین تجربه امیرحسین از مدرسه جدایی بوده است. مدیر و ناظم و معلمی که بی‌توجه به کودکیِ امیرحسین، جدایی‌اش را راحت‌ترین و بی‌دردسرترین راه دیده‌اند. معلم و سیستم فشل آموزشی‌ای که یک‌ سر این اتفاق تلخ هستند و مقصری که ریشه بسیاری از این دردهاست. «وقتی فهمید از بچه‌ها جداش کردن خیلی ناراحت شد؛ می‌گفت من چه فرقی با بقیه دارم که من رو جدا کردن؟ حرف معلم‌ها هم این بود که چون گاهی وقت‌ها پرخاش می‌کنه و گاهی وقت‌ها گوشه‌گیره نمی‌تونه پیش بچه‌ها باشه و باید بره یک مدرسه دیگه. ما هم بردیمش مدرسه غیرانتفاعی.»

حذف؛ راهکار سیستم آموزشی برای امیرحسین بوده است؛ که می‌شد جایگزین دیگری داشته باشد و حالا امیرحسین در تکاپوی انتخاب رشته‌اش باشد. «مدرسه غیرانتفاعی هم که بردمش گفتن معدلش پایینه و باید دوباره کلاس اول رو بخونه؛ امیرحسین دو سال کلاس اول رو خوند. این چیزها خیلی عصبانیش می‌کرد.» می‌شد دل داد به دلش و آرامش کرد. ولی نشد.

همیشه کنترلش می‌کردم، حواسم بهش بود
زمان از روی هر چیزی عبور می‌کند، هر چیزی را به سمت فراموشی می‌کشاند الا تاسیان را. تاسیان خودش را می‌چسباند به دیوارها، به راه‌پله، به دسته‌های مبل، به کلیدهای برق حتی. روایت حالا برای اتاقی است که قرار بود روزی خانه امیرحسین شود برای دامادی‌اش. روایت برای اتاقی است که امیرحسین در آن فریاد کشیده است.

رقیه اینها را چشم‌بسته روایت می‌کند؛ یک سال است که چشم‌هایش این اتاق را نمی‌بیند. خانه‌ای خالی در طبقه دوم که احتمالا غم را به پایین سرریز کرده است. «اتاق امیرحسین تو همین خونه بود؛ همه کاراش رو تو همین خونه و اتاق می‌کرد. ما عید می‌خواستیم خونه رو تعمیر کنیم ده روز وسایلش رو بردیم طبقه بالا. قرار نبود اتاقش اونجا باشه. فقط تو تعمیراتی که داشتیم ده روز وسایلش رو بردیم بالا که از مدرسه میاد راحت باشه. این ده روز که بنایی داشتیم و وسایلش رو بردیم بالا، کنترلش از دستمون در رفت. کنترلش از دستمون در رفت؛ همان چیزی که چطور بزرگ شدن امیرحسین را روایت می‌کند.»

«من خیلی حواسم به امیرحسین بود و همیشه کنترلش می‌کردم. در حدی که مدیر مدرسه بهم می‌گفت بیش از حد داری مراقبت می‌کنی. تمام کارهاش رو از مدیر مدرسه می‌پرسیدم، کیف و موبایلش رو چک می‌کردم بدون اینکه بفهمه، نمی‌ذاشتم خیلی با دوست‌هاش بره بیرون. هیچی از این بچه ندیدم که بخوام شک کنم که ممکنه این کار رو بکنه.»

پدر و مادری که بهترین تربیت را در محدودکردن امیرحسین دیده‌اند و به بهانه نگرانی هر لحظه او را در چارچوبی نگه داشته‌اند. تربیت غلطی که یک‌ سر دیگر این اتفاق تلخ است و شاید تلخ‌تر؛ اینکه مقصری نمی‌توان پیدا کرد. برای پدر و مادری که کودکی‌های خودشان نیز در خیرآباد گذشته است. «پدر امیرحسین خیلی کار می‌کرد و تقریبا خیلی کم بچه‌ها رو می‌دید، رابطه‌اش با امیرحسین کم بود و با من بیشتر در ارتباط بود.»

پدری که نبوده و وقت بودنش در نگاه امیرحسین آرامِ جانش نبوده است. «هرچی بهش می‌گیم با کیا بودی که اینکارو کردی، می‌گه بودن ولی نمی‌شناسینشون. هیچی به ما نمی‌گه، به هیچ‌کس هیچی نمی‌گه.»

درد چندبرابری برای خیرآباد ِ در حاشیه؛ «همه‌تفریح‌ش گوشی‌وموبایل بود»
بار سنگینی واهمه‌ها و ترس‌هایی که بر جان خانواده امیرحسین افتاده، خزیده در تورهای سبز رنگی که با آجیل و شکلات به هم گره خورده و انتظار معجزه دارد. جنگ رقیه با خودش؛ که لابلای تمام این روزها بخزد و زندگی کند. «امیرحسین هیچ تفریحی نداشت؛ همه تفریحش گوشی و موبایل بود. خیرآباد یک پارک درست حسابی برای بچه‌ها نداره. تفریحاتش هم کارای فنی بود؛ هرچی تو خونه خراب می‌شد امیرحسین درست می‌کرد.»

یک سر دیگر این اتفاق خیرآباد است. خیرآباد سبز نیست؛ از تمام آن باغ‌ها و سبزی‌ها، بیابان مانده. محله‌ای در حاشیه شهر که ضعف آموزش و حمایت روانی از کودکان در مدارس بیشتر از شهر حس می‌شود؛ در حالی که به‌خاطر شکل زندگی مردم در خیرآباد و آسیب‌پذیری آنها، حمایت‌های مشاوره‌ای و روانی باید به حداکثر برسد. در این شرایط هم که ضعف مشاوره در کل سیستم آموزشی وجود دارد، بیشترین آسیب در مناطق حاشیه‌نشین بروز پیدا می‌کند. در واقع در این مناطق است که به خاطر شکل زندگی‌های کارگری، تعداد زیاد مهاجرین و .. این زخم سر باز می‌کند.

«بی‌قراری‌هاش از همون بچگی بود. قرص‌ها رو از 7 سالگی بهش می‌دادم و دکتر گفته بود تا 20 سالگی باید ادامه بده. کلا سازگار نبود، با هیچ‌کس نمی‌ساخت. فقط با یکی از خواهرهاش که 20 سالشه خوب بود و باهم می‌ساختن؛ 4 سال باهم فرق داشتن و هروقت پیش اون بود اعصابش آروم بود. سه تا خواهر داره که همشون زود ازدواج کردن.»

امیرحسین در سه سال دوران کودکی‌اش تنها شده است؛ خواهر اولش در 15 سالگی، خواهر دوم 16 و خواهر سوم در 17 سالگی ازدواج کرده و رفته‌اند؛ وقتی امیرحسین در اوج روزهای کودکی‌اش بوده است. «تو فامیل هم خیلی دوست و آشنایی نداشت؛ به‌خاطر اینکه سه تا دختر داشتم و اکثر فامیل‌ها پسر بودن، رفت‌و‌آمد زیادی نداشتیم. می‌گفتم دخترخاله پسرخاله یک وقت شوخی‌ای باهم نکنن دردسری درست بشه.»

خانواده‌ای سنتی با روش تربیتی کنترل و محدودکننده. «امیرحسین فقط یک دوست صمیمی داشت. بعد از این ماجرا ولی سجاد رفت. یک روز بهش گفتم تو و امیرحسین اینقدر باهم رفیق بودین؛ نباید یک حالی ازش بپرسی؟ سجاد و امیرحسین مثل برادر بودن باهم.»

رفیق فابریک امیرحسین: مثل برادر بودیم با هم
«سجاد و امیرحسین مثل برادر بودن باهم؛ اما وقتی اون اتفاق افتاد سجاد دیگه خبری ازش نشد.» تنها رفیق امیرحسین حالا یک سالی می‌شود که نیست و سوال‌های رقیه را با سکوت جواب می‌دهد. این روایت اما از زبان سجاد است؛ صمیمی‌ترین رفیق امیرحسین که هنوز آن اتفاق را باور نکرده است. «بچه خیلی ساکتی بود، سرش تو کار خودش بود. کاری هم به کار کسی نداشت. اصلا اهل دعوا و این چیزها نبود. وقتی این کارو کرد خیلی از دستش ناراحت و عصبی شدم؛ هنوز هم باورم نمی‌شه امیر بچه به این ساکتی چرا اینکارو کرد؟»

سجاد از تفریحاتشان که می‌گوید به سکوت می‌رسد. از اینکه تفریحی در خیرآباد نداشتند و دور زدن در خیابان‌ها و نصب سیستم و نجاری سرگرمی‌شان بوده است. در خیرآباد هیچ پارکی برای بچه‌ها نیست؛ سرگرمی و تفریح بچه‌ها پرسه‌زدن در خیابان‌ها و بازی‌ با گوشی و تبلت‌هاست.

در نبود هیچ جای تفریحی اما، باشگاه بیلیارد و گیم‌نت‌ در خیرآباد هست. مکان‌هایی که در شهرها هم تا حدودی برای مردم با گارد همراه است و طبعا در خیرآباد که محله‌ای با بافت سنتی و مذهبی است این گارد بیشتر وجود دارد. «امیرحسین همیشه می‌گفت بابام زیاد بهم گیر می‌ده و نمی‌ذاره برم بیرون؛ ولی من همیشه باهاش شوخی می‌کردم و نمی‌ذاشتم ناراحت بمونه.»

سجاد، پناه امیرحسین بوده؛ در شرایطی که هیچ کسی را برای اعتماد و دلگرمی نداشته سجاد رفیقش بوده است. امیرحسین با سجاد، آرام بوده و خبری از پرخاش‌ها و عصبانیت‌ها نبوده است. «تنها رفیقش سجاد بود که باباش هرکاری می‌کرد تا باهاش رفت‌و‌آمد نکنه؛ ولی یجوری که باباش نفهمه با هم می‌رفتن بیرون.» اینجا را رقیه روایت می‌کند و از نگرانی‌اش نسبت به امیرحسین می‌گوید، از اینکه همیشه مراقبش بوده است.

حالش خوب نیست
حال امیرحسین خوب نیست و تمام این روایت‌ها هم برای همین است. حال هیچ بازمانده‌ای بعد از آن اتفاق تلخ خوب نیست. صفیه (مادر ستایش) و رقیه که مادران بازمانده این اتفاق‌اند، خواهرها و برادرها و پدرها و .. دردی که هر لحظه تزریق می‌شود. «از وقتی که امیرحسین رفته حال هیچ‌کدوم بچه‌ها خوب نیست؛ همه دخترام با همسراشون به مشکل خوردن. نوه‌هام رو هم توی مدرسه خیلی اذیت می‌کنن؛ کافیه بفهمن یه نسبتی با پورجعفرها دارن. دائم از امیرحسین می‌گن و اذیتشون می‌کنن. خانواده هم که هیچی .. بعد از این ماجرا تمام فامیل با ما قطع رابطه کردن؛ خیلی ازشون خواهش کردیم که برن رضایت بگیرن ولی فایده‌ای نداشت.»

نبودن امیرحسین اما حال هیچ‌کدام از این بازمانده‌ها را خوب نمی‌کند. فهیمه حسینی، مددکار امیرحسین در کانون بوده است اما درباره بیماری دقیق او چیزی نمی‌داند و همه گفته‌هایش بر اساس احتمالات است. نه تنها او که روانشناس امیرحسین نیز اطلاعات دقیقی ندارد.

حسینی درباره وضعیت امیرحسین می‌گوید: «بیماری‌اش محرز است و دائما دارو می‌گرفت. امیرحسین وضعیت روانی و شناختی آشفته‌ای دارد که احتمال بیماری دوقطبی و شیزوفرنی داده شده است. در کنار بیماری امیرحسین نحوه تربیت و بزرگ‌شدنش و جایی که زندگی می‌کرده نیز تاثیر بسیار زیادی در این اتفاق داشته است.»

ملیحه بیهقی روانشناس امیرحسین هم می‌گوید: «امیرحسین به شدت درونگراست و ارتباطی با دیگران برقرار نمی‌کند. در واقع اختلال شخصیتی که امیرحسین دارد باعث شده ناقض قوانین و نظم موجود باشد. امیرحسین در رفتارهایش ناسازگار است و بی‌شک تربیت خانواده و عوامل بسیار دیگر بر این ناسازگاری تاثیر می‌گذارد.» این احتمالات اما قطعی نیست؛ آن چیزی که قطعی است حال بد امیرحسین است که با نبودنش خوب نمی‌شود.
bato-adv
جهانبخش
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۱۹ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۶
در نمونه های مشابه هم، بودنش دردی را درمان نکرده و خسارت بار است.
ناشناس
Spain
۱۰:۱۶ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۶
هر چند مثل رویه جاری سایتتون این پیام را منتشر نخواهید کرد
اما این تحلیل ها برای رفع معایب سیستم آموزشی و .. خوب است اما شما در یک کار سیستماتیک طی این مدت در قالب مقاله های مختلف در حال تلاش برای تبریه قاتل ستایش هستید
قاتل باید قصاص شود
راستش را بگید جقدر گرفتید که این روند را هر چند وقت یکبار پی می گیرید.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۱۵ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۶
وقتی دین و دینداری در خانواده کم رنگ میشه و بچه را به حال خودش رها می کنی اونهم در دوران بلوغ و در فضای مجازی که بدتر از دنیای واقعیه نتیجش همین میشه. کسی که باد می کاره طوفان درو میکنه!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۳۸ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۶
حالا افتاتيد دنبال بهونه اين کار رو نکنيد دنبال توجيه نباشيد کسي که روي جنازه کسي اسيد مي ريزه کاملا هوشياره و کارش رو بلده
نادر
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۱۸ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۶
اینقدر بهونه نیارین بفرستینش بالا
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۲۲
ناشناس
United States of America
۱۰:۳۷ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
با همه این دردها، با زرنگی نقشه کشیده و با ازادی عمل اجرا کرده! این همه داستان برای عدم مجازات این قاتل متجاوز است؟! همیشه کنترلش می کردم؟ موقع تجاوز و قتل کجا بودی؟!
محسن
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۵۹ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
بهر حال این آقا مرتکب قتل شده ، من با اعدام موافق نیستم . اما با برگشت این افراد به جامعه هم موافق نیستم . قطعا کاری که کرده و اثراتش تا سال های سال بر ذهن و فکر ما ایرانی ها باقی میمونه . کشتن بچه ها ، کثیف ترین کاریه که یک نفر می تونه انجام بده . واقعا اون طفل معصوم چه گناهی داشت که باید اینطوری و با این وضع فجیع کشته میشد .
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۰۴ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
مملکت ما ولش کن چیزی نگم بهتره
حامد
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۱۴ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
این حروم زاده باید زودتر اعدام بشه کثافت کاریشو ماست مالی نکنید بترسید از اون روز که یکی از همین هیولاها که خدا میدونه چرا دارید سنگشو به سینتون میزنید با عزیزانتون همون کاری رو بکنه که با اون دختر طفل معصوم کرد
پویا
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۳ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
همه انسانها با مشکلات زیادی سرو کار دارند.. ولی همین خودداری ها و جلوی هوس گرفتنهاست که موجب میشه یه نفر در نظر پروردگار داری مقام و منزلت بشه... به هرحال امیدوارم هر انچه که مصلحت هست نصیب این جوون بشه و خداوند همه ی ما را به راه راست هدایت کند. انشالله
اهوازی
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۰۳ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
با آرزوی زندگی بهتر برای همه ایرانیان
احسان
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۲۷ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
من اصلا با تحلیل شما موافق نیستم. کلی آسمون و ریسمون به هم بافتین و دلیل آوردین تا ثابت کنید قاتل ستایش خودش قربانیه. در حالی که هر انسان با هر شرایط و مشکلی باز هم مسئول اعمال خودشه نمی تونه از زیر بار عملکردش فرار کنه. با این تحلیل شما دست کم 20 درصد مردم ایران باید قاتل و متجاوز باشن درحالی که اینطور نیست و این نشون میده که تحلیلتون اشتباه است
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۳۹ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
خدایا بحق حضرت زهرا سلام الله علیها یک لحظه ما رو به خودمون واگذار مکن. آمین یا رب العالمین یا ارحم الراحمین الله
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۵۹ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
یعنی چون خواهراش زود ازدواج کردن و رفتن خونه بخت و همبازی با امیرحسین سه ساله نشدن دلیل توجیه این جنایته!!!!!!
یجوری می خواهید یک دلیل درست کنید تا جو جامعه رو به سمت قصاص نکردن بکشونید.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۰۲ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
اینهمه صغری کبری برای اینکه اعدام نشه!
البته اگه اعدام بده باید برای همه اعمال بشه نه چون مقتول ...
نکته سنج
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۱۰ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
این نوشته برای چی نوشته شده؟
باعث برانگیختن چه احساسی در جامعه میخواد بشه؟
این فرد قاتله وباید قصاص بشه
البته این برای مادر و خانواده
تلخه.
اما فراموش نکنیم که این فرد
قاتل یک انسان بی گناهه
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۴۷ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
بروند رضایت بگیرند که فردایی برود و جنایت دیگر کند؟ خوب نقش قربانی را بازی کردید .....
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۱۳ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
اعدامش کنید بره، زندگی ما مثلا نرمالا اینه این که کلا گند خورده و زده به همه چی ..
شهاب
Germany
۲۰:۱۴ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
بيشتر از همه اون پدر و مادري مقصرن كه با وجود فقر ،اونقدر زاد و ولد كردن تا پسر بيارن.اخه چهار تا بچه ؟
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۰۸ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۶
متن ادبی نوشتید؟ قصه؟؟چی!!!
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۰۸:۱۴ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۶
چقدر سعی کردی زندگی عادیشو رقت بار توصیف کنی!!!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۵۶ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۶
انگار یه چیزی هم بدهکار شدیم.خدایا لحظه ای ما رو به حال خودمون رها نکن