bato-adv
کد خبر: ۳۳۱۲۷۹

پاشنه آشیل اصلاح‌طلبان از نظر تاج‌زاده

تاریخ انتشار: ۰۸:۵۲ - ۱۲ مهر ۱۳۹۶
مصطفي تاجزاده، اصلاح‌طلبي است كه ايستادگي‌اش بر آنچه آرمان مي‌داند هزينه‌هاي زيادي برايش به بار آورده اما همچنان بر همان طريق است. او اگرچه مانند همه اصلاح‌طلبان حامي ائتلاف با اعتدالگرايان است اما اصلاحات را فداي هضم شدن در اعتدال نمي‌كند و البته معتقد است دوام و بقاي ائتلاف يك رابطه دو سويه است. اگر روحاني پاي وعده‌هايش بماند ائتلاف هم دوام مي‌يابد و اگر نماند يا به هر دليلي شكست بخورد نه تنها ائتلاف از هم مي‌گسلد بلكه مردم نيز از آنها رويگردان مي‌شوند.
 
او در مصاحبه‌اي كه با «اعتماد» داشت ضمن بررسي وضعيت حال و آينده اصلاح‌طلبان به آسيب‌شناسي نيز مي‌پردازد. تاجزاده سه برنامه مهم براي اصلاح‌طلبان برمي‌شمرد: اول گفتمان به روزي ارايه كنند، دوم برنامه‌‌هايي براي مبرم‌ترين مسائل عرضه كنند، سوم تشكيلات منسجم اما دموكراتيكي را برپا كنند.
 
حال و هواي اصلاحات و اصلاح‌طلبان در شرايط حاضر چگونه است؟ ما از چه چيزهايي رنج مي‌بريم؟ ريشه اين دردها كجاست؟ با توجه به شرايط فعلي چه آينده‌اي را براي اصلاح‌طلبي متصور هستيد؟
حال و هواي اصلاح‌طلبان در مجموع قابل قياس با رقباي بالقوه و بالفعل خود نيست. با وجود اين با مشكلات جدي مواجه است و از كمبودهايي رنج مي‌برد كه اگر فكري براي آنها نكند، ممكن است در آينده موقعيت برتر خود و انسجام را از دست بدهد. ما در حال حاضر نياز به آن داريم كه گفتمان اصلاحات را به روز كنيم و رابطه آن را با زندگي روزمره مردم پس از 20 سال از دوم خرداد، بار ديگر تعريف و تبيين كنيم تا همه مردم، نه فقط قشرهاي تحصيلكرده و دانشگاهي با آن ارتباط برقرار كنند و اصلاحات را تنها راه توسعه همه‌جانبه كشور بيابند. همچنين در زمينه ارايه برنامه‌هاي مشخص براي مشكلات و بلكه بهتر بگويم بحران‌هايي است كه جامعه ما با آن دست و پنجه نرم مي‌كند. بايد معلوم شود اصلاحات در اين زمينه‌ها داراي چه برنامه‌اي است تا هم بتواند نيروهاي زيادي را پشت خود بسيج كند و هم بر رقبا اثربگذارد و آنان را نيز مجبور كند، به سمت برنامه‌محوري پيش روند. مساله ديگر انسجام تشكيلاتي است. اگرچه از سال 92 تاكنون به ويژه در ايام انتخابات صداي واحدي از اين اردوگاه شنيديم اما انتقادهايي متوجه روش‌هاي پيشين بوده است كه در گذشته قابل توجيه بود اما امروز فاقد وجاهت است و بايد براي رفع آنها فكري كنيم. به همين دليل بحث‌هاي خوبي بين اصلاح‌طلبان در جريان است تا بتوانند شكل دموكراتيكي از انسجام تشكيلاتي را تدوين و اجرا كنند. اميدوارم كه نتايج آن به گونه‌اي باشد كه رقبا نيز بتوانند از آن روش استفاده كنند و به وضعيت خود سروساماني دهند و منسجم در جامعه حاضر شوند. آينده اصلاحات روشن است چون ايران راهي جز آن ندارد اما آينده اصلاح‌طلبان بسته به آن است كه بتوانند مشكلات موجود را از پيش پاي خود بردارند و همچنان تفوق خود را بر رقيب حفظ كنند. يعني همچنان دود سفيد از اردوگاه آنان به هوا برخيزد. در نظر اگرچه متكثر هستند اما در عمل متحد عمل كنند. برنامه‌هاي روشن براي مشكلات كشور عرضه و گفتمان خود را به روز كنند. به ميزاني كه در سه زمينه فوق از خود ضعف نشان دهند يعني انسجام خود را از دست بدهند، برنامه‌هاي مناسب عرضه و گفتمان خود را به روز نكنند به همان ميزان احتمال واگذاري بازي ونتيجه آن به رقيب افزايش مي‌يابد.

آيا دانش اصلاح‌طلبان در حوزه سياسي از سال76 تا به امروز افزايش يافته است؟
يقينا دانش ما و نيز تجربه ما در سپهر سياست ورزي ايران افزايش يافته است و اگر غير از اين بود، بايد پاسخگوي ملت مي‌بوديم. از ياد نبريم كه ما تنها چهل سال است كه امكان آن را يافته‌ايم كه با همه مشكلات اما در مجموع بتوانيم سياست‌ورزي كنيم چرا كه جامعه و نظام ما هيچگاه به‌طور صددرصد استبدادي نشد و همين امر امكان تنفس و سياست‌ورزي را اگرچه با فراز و فرود بسيار و هر چند با موانع سخت و سنگين اما در مجموع ممكن كرده بود و همين مساله امكان گفت‌وگو با يكديگر و نيز انباشت تجربيات را فراهم كرده است. بنابراين مفتخريم كه بگوييم امروز هم از نظر دانش و هم از نظر تجربه دستاوردها و سرمايه‌هاي قابل توجهي از جمله با نظر به خطاهايي كه كرده‌ايم در اختيار داريم و اميدواريم كه با استفاده از آن با اشتباه كمتر به دستاوردهاي بيشتري براي ميهن و مردم دست يابيم.

علت اصلي تولد احزاب جديد در اردوگاه اصلاحات را چه مي‌دانيد؟
فقط در جناح اصلاح‌طلب نيست كه شاهد تولد احزاب جديد هستيم. در همه طيف‌ها اين را مشاهده مي‌كنيم كه يك جنبه مثبت و يك جنبه تخريبي و منفي دارد. بعد مثبت آن توجه روزافزون فعالان سياسي به تشكيل حزب است. يعني به جاي اينكه باند تشكيل دهند به اين نتيجه رسيده‌اند كه اين فعاليت‌ها را علني كنند و با جمع دوستان، همشهريان، همفكران، دانشگاهيان يا با كساني كه علايق و منافع مشتركي دارند، تشكيل حزب دهند. بايد از حزبي شدن روز افزون فعالان سياسي استقبال كرده و به آن دامن زد چون در كشورهاي دموكراتيك فعاليت سياسي بدون عضويت در يك حزب بي‌معني است. درست مثل اينكه كسي بخواهد فوتباليست برجسته‌اي شود و عضو هيچ باشگاهي نشود. بنابراين بايد آن را ترغيب و حمايت كرد. امر تخريبي‌اش آن است كه اين كار به جاي اصلاح احزاب موجود آنها را ضعيف‌تر از آنچه هست مي‌كند. به عبارت ديگر چه خوب است كه در جناح‌هاي مختلف دو يا سه حزب مقتدر وجود داشته باشد و با برنامه روشن و كادرهاي تربيت يافته تا سياست ورزي در ايران نظام بهتر و بيشتري پيدا كند. امور رشد پيدا كند و همه امور مسوول بيابد و همه مسوولان پاسخگو شوند. امروز بايد احزاب را تقويت كرد و در عين حال كوشيد تا آنها را در هم ادغام كرد تا هر جناحي تعداد محدودي حزب مقتدر و سراسري داشته باشد تا بتوان از منافع نظام حزبي حداكثر بهره را برد و ضررهاي آن را به حداقل كاهش داد.

نظرتان درباره احزاب جديد اردوگاه اصلاحات‌مثل حزب اتحاد ملت ايران، نداي ايرانيان و بنياد اميد ايرانيان آقاي عارف چيست؟ آنها سعي كرده‌اند نسل سوم و چهارم اصلاح‌طلبي را دور خود جمع كنند. خيلي از كساني كه السابقون اصلاحات هستند با يكسري موافق و با يكسري مخالف هستند. تشكل‌هاي جديد چقدر مي‌توانند به تكثير گفتمان اصلاحات و تزريق آن به بدنه اجتماعي و ارتباط دو سويه توده‌هاي هوادار اصلاحات به گفتمان اصلاحات كمك كنند؟
هر قدر فضا باز‌تر و از وضعيت امنيتي خارج شود و رقابت‌هاي سياسي به صورت آزاد انجام شود، به همان اندازه مي‌توان اميدوار بود كه افراد و احزابي كه توان بيشتر نظري سياسي و تشكيلاتي دارند، پايگاه اجتماعي و مردمي بيشتري كسب و ديگران را در خود ادغام كنند. هركس صرفا از رانت شرايط امنيتي بهره مند بوده است، طبعا اگر خود را متناسب با شرايط رشد ندهد و حرف جدي براي گفتن نداشته باشد، به طور طبيعي منزوي خواهد شد.

اصلاحات ذاتا چندصدايي است چون بر عقلانيت تكيه دارد و هر كجا كه به جاي تعبد بر انديشه تكيه مي‌شود همانجا نطفه چندصدايي منعقد مي‌شود. بنابراين هيچ كس نمي‌تواند دستوري و از بالا مانع چند صدايي اصلاح‌طلبان شود. همچنان‌كه در سطح جامعه نيز وضع همين است. مهم آن است كه ما بتوانيم با وجود چند صدايي بر اساس خرد جمعي حتي‌الامكان به صورت واحد عمل كنيم. به ويژه در انتخابات بايد چنين باشد دست كم مادامي كه رقيب ما به صورت متحد وارد صحنه مي‌شود و اگر انتخابات را ببرد به سمت بسته شدن فضا و محدود كردن اصلاح‌طلبان در زمينه‌هاي مختلف اقدام خواهد كرد بايد راهبرد ما هم به همان شكلي باشد كه گفتم. بنابراين شعار ما بايد تكثر در نظر اما وحدت در عمل باشد. راهبرد ما بايد به رسميت شناختن تكثر در نظر و تلاش براي به حداكثر رساندن وحدت در عمل باشد.

آيا همكاري و ائتلاف نيروهاي سياسي منتسب به اصلاح‌طلبي با ميانه‌رو‌ها و اصولگرايان معتدل خدشه‌اي به هويت اصلاح‌طلبي وارد كرده است؟
مهم‌ترين مساله عملي ما در حال حاضر جمع بين حفظ هويت اصلاح‌طلبانه با وحدت با اعتدالگرايان اعم از اينكه خود را اصولگرا بخوانند يا نخوانند، است. اين كار بسيار دشوار است و صد البته جديد است و متاسفانه در تاريخ ايران از مشروطه تاكنون كه مردم وارد صحنه سياست‌ورزي شده‌اند، بي‌سابقه است. به اين دليل كه با كمترين مانع به وجود آمده و با نخستين يا دومين اختلاف ائتلاف‌ها از هم مي‌گسست و ارتجاع بيشترين استفاده را از تفرق نيروهاي تحول‌خواه مي‌كرد. بنابراين بايد به گونه‌اي عمل كنيم كه هم هويت‌مان حفظ و معلوم شود كه اصلاحات در زمينه‌هاي مختلف چه مي‌گويد و حتي اگر دولت يا مجلس نتواند به برنامه‌هاي‌مان جامه عمل بپوشاند براي مردم توضيح مي‌دهيم كه موئتلفين ما آمادگي براي اجراي اين برنامه‌ها را نداشتند اما از آن طرف به دليل آنكه براي مثال دولت نمي‌تواند همه مطالبات ما را پاسخگو باشد نبايد به سمت گسست و جدايي از آن پيش برويم چرا كه جايگزين دولت اعتدال، دولت اصلاحات نيست بلكه دولت جبهه پايداري است؛ كساني كه باز هم با شعار تنش در خارج و تك صدايي در داخل كشور مي‌كوشند كه ايران را به قهقرا ببرند و راه اصلاح را ببندند.

از سوي ديگر براي اينكه معلوم شود چه داده‌ايم و چه در ائتلاف گرفته‌ايم، بايد ببينيم برآيند ائتلاف و نتيجه‌اي كه از آن به دست مي‌آيد گام‌هايي به سوي اصلاح‌طلبي است يا مخالف با آرمان‌هاي اصلاحات حركت مي‌كند. براي مثال آيا ائتلاف اصلاح‌طلبان و اعتدالگرايان موجب شده است كه فضاي جامعه بسته‌تر شود؛ آزادي بيان احزاب و مطبوعات و انتخابات كمتر شود يا اينكه به عكس اين ائتلاف موجب شده كه آزادي پشتوانه محكم‌تري بيابد و روز به روز با وجود همه تنگ نظري‌ها و موانع عملي بر دايره خود بيفزايد. اگر اولي باشد اين ائتلاف از اين منظر شكست خورده است و فقط تقسيم قدرت بين دو طرف خواهد بود. ولي اگر روز به روز فضا بازتر شود، معنايي ندارد جز اينكه ائتلاف در مجموع روي خط اصلاح‌طلبانه‌اي در حال حركت است.

عين اين سوال در عرصه بين‌الملل هم وجود دارد. آيا اين ائتلاف مانند دوره احمدي‌نژاد جهان را به توافق عليه ايران مي‌رساند و همه قدرت‌هاي بزرگ را به اجبار يا به اختيار به تحريم عليه ايران مي‌كشاند يا ائتلاف راه را براي عادي‌سازي مناسبات دنيا با ايران هموار كرده و اين امكان را فراهم آورده كه حتي رييس‌جمهوري مثل ترامپ نژادپرست و جنگ افروز نيز كار چنداني نتواند عليه ميهن و ملت ما انجام دهد. در عرصه اقتصادي نيز همينگونه است. آيا اين ائتلاف مي‌تواند به سمت كاهش نابرابري و فقر از يك سو و سرعت دادن به حركت توسعه كشور گام‌هاي مثبتي بردارد يا وضعيت از دولت قبل بدتر مي‌شود. بنابراين بايد ديد كه چقدر امكان نفس كشيدن براي جامعه مدني و رشد آن افزايش يا كاهش مي‌يابد. پاسخ به اين سوال با ارزيابي عملكرد اين ائتلاف همراه است. هرقدر اين ائتلاف موفق‌تر عمل كند، اصلاح‌طلبان سربلند‌تر مي‌شوند. اگر خدايي‌ناكرده در زمينه‌هايي عقبگرد داشته باشد، به همان ميزان ما نيز در برابر آن پاسخگو خواهيم بود.

آيا اصلاح‌طلبي با محافظه‌كاري و مصلحت گرايي نسبتي مي‌تواند داشته باشد؟
منظورتان را از سوال درست متوجه نمي‌شوم چون واژه‌هايي كه به كار برديد معناي مختلفي دارند. اگر منظور اين است كه اصلاحات شعار بقا به هر قيمت و بقا براي بقا را پيشه كند اين راهبردي شكست خورده است و از هويت ما چيزي باقي نمي‌گذارد و پايگاه مردمي ما را به‌شدت كاهش مي‌دهد. ولي اگر منظور اين است كه اصلاح‌طلبي به عنوان يك جريان فكري و سياسي با توجه به واقعيت‌ها و مصالح كشور تصميم‌گيري كند، اين ديگر نامش محافظه‌كاري نيست؛ عقلاني‌گري است و شديدا بايد مورد حمايت واقع شود. براي مثال اگر بنشينيم تا جناح ديگر عاقل شود و بر اساس عقلانيت عمل كند با اين توجيه كه يا او را تحريك نكنيم يا هزينه ندهيم، اين مرگ اصلاحات است. چون رقيب ثابت كرده در شرايط عادي نفس كشيدن ما را بزرگ‌ترين امتيازي كه مي‌توان به ما داد، ارزيابي مي‌كند. ليكن اگر معناي آن اين باشد كه ما آرمان‌هايي داريم و بايد براي آرمان‌هاي‌مان مبارزه و تلاش كنيم و تك صدايي را روز به روز تضعيف و چند صدايي را تقويت كنيم، اگرچه با دادن هزينه همراه شود اما در مجموع به گونه‌اي حركت نكنيم كه با نيت خير راه بر اصلاحات ببنديم، عاقلانه و اصلاح‌طلبانه است و شديدا توصيه مي‌شود.

آيا جوانان اصلاح‌طلب و احزاب جديد اصلاح‌طلب مي‌توانند موج جديدي ايجاد كنند و اينكه اگر نگاه پيكر‌بندي شده‌اي به اصلاحات داشته باشيم جوانان كجاي اين پيكر هستند؟ نقش كدام عضو را مي‌توانند بازي كنند؟
ما متاسفانه با مشكلي مواجه شديم كه در انقلاب روسيه هم با آن مواجه شدند و متاسفانه شكست خوردند و آن اين بود كه نسل اول انقلاب تا لحظه مرگ راه را براي نسل دوم و سوم در سطوح بالاي حكومتي باز نكرد و به همين دليل وقتي كه گورباچف به عنوان نخستين رييس‌جمهور كه انقلاب 1917 را درك نكرده بود، به رهبري شوروي رسيد، آن كشور فروپاشيد. من نمي‌گويم كه دقيقا همان سرنوشت در انتظار ما است اما مي‌گويم بايد از سرنوشت آنها درس بگيريم و تا خودمان زنده هستيم راه را براي جوانان باز كنيم تا در راس امور قرار بگيرند و با حضور ما خطا كنند و خطاي خود اصلاح كرده و از تجربه و دانش ما بهره بگيرند. اين را از آن جهت تاكيد مي‌كنم كه عده‌اي مي‌گويند جوانان تجربه ندارند و ممكن است دچار مشكلاتي شوند. وقتي كه ما اين دنيا را ترك كرديم قرار است چه كسي كشور را اداره كند؟ همان كساني كه به قول شما تجربه ندارند اما بدون حضور ما با انبوهي از مشكلاتي كه از ما به آنان ارث رسيده است. اين وضع عقلاني‌تر است يا اينكه ما اجازه دهيم به قدرت برسند و ما به عنوان مشاور يا ناظريني از بيرون تجربيات و دانش خود را در اختيار آنان بگذاريم تا با كمترين خطاها بيشترين دانش و تجربه را كسب و آينده كشور را تضمين كنند. اين مشكل فقط در ارتباط با دولت نيست. در احزاب نيز چنين وضعيتي وجود دارد و با رفتن نسل اول و موسسين احزاب افول مي‌كنند، مشكلي عام كه بايد همه براي آن فكر كنيم و از خود شروع كرده و راه را براي صعود جوانان بگشاييم. همچنين جوانان نبايد گلخانه‌اي حركت كنند، منتظر باشند تا ما براي آنان فكري كنيم. خود آستين همت بالا بزنند و با پيوستن به احزاب و فعاليت شبانه روزي آن هم در حالي كه روز به روز از توان ما كاسته مي‌شود و امكان تلاش مانند گذشته را نداريم جاي خود را باز كنند و عملا كنترل احزاب را در دست بگيرند تا در آينده بتوانند دولت را در دست بگيرند و با نيروي جواني و بر دوش ما ايران را به فردايي بهتر رهنمون كنند.

مانيفست اصلاحات چگونه بايد تدوين شود؟ سرفصل‌ها و چارچوب مفهومي آن‌چه مختصات و مشخصاتي بايد داشته باشد؟چه كساني با چه نگاهي و چه آبشخور فكري بايد آن را تدوين كنند و به رشته تحرير درآورند؟
منظور از مانيفست اصلاحات همان به روز كردن گفتمان اصلاح‌طلبانه است. بلافاصله به دنبال آن بايد با ارايه برنامه براي مهم‌ترين مسائل كشور و مبرم‌ترين مشكلات جامعه ارايه شود. اين كار براي مدتي به دليل فضاي شديدا امنيتي پس از سال‌هاي 88 تقريبا مي‌توانم بگويم يك دهه به تعويق افتاد. ما در سال 86 بحث‌هاي خوبي در زمينه آينده نگري صورت داديم و نتيجه آن جزوه‌اي بود به نام تاملات راهبردي. اگر آن كار ادامه پيدا مي‌كرد ما امروز به احتمال زياد خودمان و حتي رقباي‌مان داراي مانيفست‌هايي مي‌شدند كه كم كم معلوم مي‌كرد كه هر حزب و گروه و جرياني به چه چيزهايي باور دارد؛ اولويت‌ها را كدام مي‌داند و بر اساس آن فعاليت مي‌كند. نه اينكه گفتمانش در يك ماه ايام انتخابات 180 درجه با عملكرد و آرمان و آنچه پيش‌تر گفته، تفاوت كند. صرفا براي اينكه راي بيشتري از مردم بگيرد. به هر حال داشتن مانيفست براي همه جريان‌ها لازم است و اين رنجي است كه همه مي‌بريم. اگر يكي آستين بالا بزند كه به نظر مي‌رسد اصلاح‌طلبان در اين زمينه نيز پيشتاز خواهند بود و از آنان انتظار بيشتري مي‌رود، اگر به مانيفستي دست يابند ديگران نيز با فاصله‌اي نه چندان طولاني همين روش را دنبال خواهند كرد و اين به سود سياست‌ورزي با حساب و كتاب و پرهيز از بازار سياه سياست در ايران به شمار مي‌رود.

علل اصلي تعلل در مشخص شدن مرزهاي اصلاحات چيست؟چرا اين امر حياتي به تعويق افتاده؟چرا مرزبندي‌ها ميان رفرميست و لگاليست و نيروي برانداز خارج از كشور مشخص نيست؟ همين مساله ابزار دست جريان ضداصلاحات شده كه اصلاحات را كاريكاتوريزه كند و براي انهدام گفتمان اصلاحات و نيروهاي اصيل سياسي اصلاح‌طلب انگيزه بگيرد. اينكه مدام بگويند اصلاحات مرد و سعي كنند اصلاحات را به تابوت بكشانند و ميخ آخري به تابوت اصلاحات فروكنند؛ اين اشتباه سياسي، گفتماني يا بي‌تجربگي و نابالغي است؟ راه‌حل برون‌رفت از اين وضعيت چيست؟ اگر هر چه سريع‌تر اين اتفاق نيفتد بايد منتظر چه هزينه‌هاي مازاد ديگري باشيم؟
جريان اصلاحات براي اينكه به تاريخ نپيوندد و فقط خاطره‌اي از آن باقي نماند بايد همان سه كمبود بزرگي را كه شمردم، برطرف كند؛ اول گفتمان به روزي ارايه كند، دوم برنامه ‌هايي براي مبرم‌ترين مسائل عرضه كند، سوم تشكيلات منسجم اما دموكراتيكي را بر پا كند. به اين ترتيب ارتباطش با بدنه جامعه حفظ خواهد شد. همين‌طور مي‌تواند با مسائل مهم جامعه دست و پنجه نرم و مردم را اميدوار كند كه اين مشكلات يكي پس از ديگري قابل حل است.

بعد از ٢٤خرداد ٩٢ كه دولت روحاني روي كار آمد تا امروز در جريان اصلاح‌طلب و بازيگران اصلاح‌طلب بحث نسبت دولت با اصلاح‌طلبان مطرح شد و هر كسي از زاويه ديدگاه خود اين بحث را انجام داده است. طيفي مانند آقاي حجاريان قايل به اين بودند كه ماموريت و رسالت اصلاح‌طلبان در عصر اعتدال - كه شما اشاره كرديد يك گفتمان است و نه يك جريان سياسي- اين است كه سكوت و خانه‌نشيني بگزيند. نبايد توقعات دولت اصلاح‌طلب را از دولت روحاني داشته باشيم. عده ديگري هستند مانند آقاي مراد ثقفي كه بيان مي‌كنند اصلاح‌طلبان بايد ديدبان دولت روحاني باشند كه روزنه‌هايي كه با آمدن او به وجود آمده مقداري گسترده‌تر شود. ما تا كجا بايد با روحاني همراهي كنيم؟ سياست و استراتژي ما نسبت به دولت روحاني بايد چه باشد؟ اتحاد و انتقاد باشد؟ بگذاريم هر كاري كه خودش دلش مي‌خواهد انجام دهد، اجرا كند و فقط نظاره‌گر باشيم؟ رويكرد شما چيست؟
وقتي دو جريان با هم ائتلاف مي‌كنند بايد از خواسته‌هاي حداكثري خود در عمل و نه البته در نظر كوتاه بيايند و بر اشتراكات تاكيد كنند تا ائتلاف امكان تداوم بيابد. از آقاي روحاني انتظار ندارم همچون آقاي خاتمي عمل كند اما انتظار دارم كه به وعده‌هايي كه داده پايبند بماند و براي تحقق آنها بكوشد.

انتظار اصلاح‌طلبان معقول‌ترين، دموكراتيك‌ترين و سياسي‌ترين انتظاري است كه اصلاح‌طلبان مي‌توانند از دولت داشته باشند و آن اجراي وعده‌هاي خود ايشان است. اين كار هم اخلاقي است؛ هم سياسي و هم شدني چرا كه آقاي روحاني بر اساس اين وعده‌ها و قول‌ها از مردم راي گرفته است و ما براساس اين وعده‌ها از دولت حمايت و از مردم درخواست كرديم به او راي بدهند. بنابراين مطالبات ما از دولت وعده‌هاي رييس‌جمهور است اما در همان لحظه براي حفظ هويت خود و ارتقاي فرهنگ سياسي كشور و زنده نگاه داشتن اصلاحات بايد بر مطالبات اصلاح‌طلبانه خود نيز تاكيد كنيم تا راه گم نشود. يعني به اين ترتيب هم مي‌توانيم هويت و هم وحدت خود را حفظ كنيم. مبناي وحدت ما مطالبات و وعده‌هاي رييس‌جمهور است. اساس هويت ما مطالبات اصلاح‌طلبانه است.

صرف نظر از اينكه آقاي روحاني قول داده يا نداده باشد و بتواند آنها را اجرا كند يا نتواند. براي مثال شعار ما ايران براي همه ايرانيان است تا زماني كه هرگونه تبعيضي وجود دارد يا ايرانياني باشند كه يا از حقوق شهروندي محروم مي‌شوند يا امكان ارتقا در سيستم‌هاي كشوري و لشكري را نمي‌يابند كه اين خود نقض حقوق شهروندي آنان به حساب مي‌آيد، اصلاحات شعار ايران براي همه ايرانيان مي‌دهد و ذره‌اي از آن كوتاه نمي‌آيد. اگرچه مي‌دانند تحقق آن، سال‌ها و بلكه دهه‌ها طول مي‌كشد. براي اينكه راه گم نشود مي‌گوييم كه ايران براي همه ايرانيان. اين هويت اصلاح‌طلبانه ما است و اصلاحات مادامي كه ايران براي همه ايرانيان نشده است، يك ضرورت است. هر وقت ايران براي همه ايرانيان شد ما نيز مثل كشورهاي دموكراتيك بر اساس گرايش‌هاي اقتصادي خود احزاب را شكل مي‌دهيم و البته تمايل خود در سياست خارجي كه تمايل به استراتژي صلح‌طلبانه و تفاهم‌جويانه باشد.

عده‌اي گفته‌اند اصلاح‌طلبي ستون فقرات دولت روحاني است و عده‌اي گفتند روحاني ستون فقرات اصلاحات است. اگر روحاني نباشد اصلاح‌طلبان نمي‌توانند دوباره از جا بلند شوند. عده‌اي معتقدند كه ما بايد فقط شريك پيروزي‌هاي روحاني باشيم و جاهايي كه شكست مي‌خورد فاصله انتقادي‌مان را پررنگ‌تر كنيم و مرزبندي‌هاي‌مان را جدي‌تر كنيم. عده‌اي مي‌گويند اگر شريك پيروزي هستيم همراه باخت آقاي روحاني نيز بايد باشيم. شكست روحاني مي‌تواند شكست اصلاحات باشد. آيا شما معتقديد كه شكست روحاني مي‌تواند شكست اصلاحات باشد؟
چه بخواهيم و چه نخواهيم پيروزي و شكست آقاي روحاني به پاي ما نيز نوشته مي‌شود. همچنان‌كه پيامدهاي عملكرد احمدي‌نژاد هرگز اصولگرايان را رها نخواهد كرد. حتي اگر شب و روز بگويند كه ما يكي نبوديم و از اول با هم اختلاف داشتيم. به همين دليل بايد بكوشيم كه دولت روحاني پيروز شود. هرگونه انديشه‌اي جز اين يا فرصت‌طلبي است يا زمان‌نشناسي. فرصت طلبي به معناي غيراخلاقي خويش مدنظر نيست، به لحاظ زماني و زمان‌نشناسي نيز مدنظر است.

اصلاح‌طلبان بايد مرزبندي‌اي با روحاني و دولت داشته باشند يا خير؟ براساس چه استراتژي و تاكتيكي بايد با دولت رفتار كنيم؟
آنچه ما را با دولت پيوند مي‌دهد يا از آن جدا مي‌كند، وعده‌هاي رييس‌جمهور و تلاش براي تحقق آنهاست. بايد بكوشيم اين وعده‌ها محقق شود. چون اگر خدايي ناكرده اين قول‌ها بر زمين بماند حتي اگر ما حساب خود را هم از آقاي روحاني جدا كنيم، باز هم جامعه آن بي‌وفايي و بي‌مرامي را به پاي ما خواهد نوشت و بخش‌هاي زيادي از جامعه از ما روگردان خواهد شد.

پاشنه آشيل اصلاح‌طلبان و اصلاح‌طلبي را در شرايط فعلي چه مي‌دانيد؟
بزرگ‌ترين پاشنه آشيل اصلاح‌طلبان و دولت، گرفتار شدن در چرخه سهم‌خواهي‌هاي باندي و قبيله‌اي است و اينكه بي‌توجه به شرايط بر طبل يأس بكوبيم.

آينده‌سازان اصلاحات چه كساني مي‌توانند باشند؟با چه مشخصات و منظومه فكري و رفتاري‌اي؟ آيا اين آينده‌سازان مي‌توانند از دل احزابي مثل اتحاد ملت و نداي ايرانيان بيرون بيايند؟
آينده‌سازان اصلاحات به طور خاص و آينده‌سازان ايران به طور عام كساني خواهند بود كه به جاي تمركز بر آنچه در حال از دست رفتن است بر آنچه مي‌آيد متمركز شوند.
bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv