زیبا کلام می گوید: اصولاً خیلی با این نامگذاریها انس و الفتی ندارم چون ظرف سالهای اخیر این نامگذاریها خیلی سیاسی و به معنای خطی و جناحی و حکومتی شده است. نتیجه هم این شده که مردم یا بخش قابل توجهی از آنان به این نامگذاریهای جدید توجهی نمیکنند. البته یقین دارم که مورد آقای هاشمی رفسنجانی اینچنین نخواهد بود چون جایگاه ایشان بین مردم خیلی تغییر کرده است. تشییع جنازه ایشان این پیام را داشت.
گفتگوی روزنامه ایران با صادق زیبا کلام استاد دانشگاه و تحلیلگر سیاسی درباره تغییر نام بزرگراه نیاش به آیت الله هاشمی را می خوانید:
روز جمعه در مراسمی بزرگراه «نیایش» تهران با حضور شخصیتهای سیاسی به نام مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام شد.
زیبا کلام معتقد است مهمتر از نامها و تجلیلها از هاشمی این میراث آن مرحوم است که به جای مانده و نهادینه شده است. او البته میگوید بهتر بود میدان بهارستان تهران بهعنوان قلب تپنده تحولات سیاسی- اجتماعی معاصر ایران به نام هاشمی رفسنجانی نامگذاری میشد.
بزرگراهی به نام آیتالله هاشمی در تهران نامگذاری شد. به نظر شما این اقدام درخور شخصیت رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام بود؟
من اصولاً خیلی با این نامگذاریها انس و الفتی ندارم چون ظرف سالهای اخیر این نامگذاریها خیلی سیاسی و به معنای خطی و جناحی و حکومتی شده است. نتیجه هم این شده که مردم یا بخش قابل توجهی از آنان به این نامگذاریهای جدید توجهی نمیکنند. البته یقین دارم که مورد آقای هاشمی رفسنجانی اینچنین نخواهد بود چون جایگاه ایشان بین مردم خیلی تغییر کرده است. تشییع جنازه ایشان این پیام را داشت.
علاوه براین من یک ایراد دیگر هم به این مراسم و نامگذاری دارم. به شخصه ترجیح میدادم جایی که بیشتر جنبه تاریخی داشته باشد و یادآور بخشی از تاریخ معاصر ایران باشد را به نام مرحوم هاشمی میگذاشتند. به نظر من میدان بهارستان خیلی مناسبتر و معنادارتر بود. این میدان یادآور مشروطه و 30 تیر و...
قلب تپنده تحولات سیاسی معاصر ایران است.
بله دقیقاً همینطور است. بسیاری از راهپیمایی و گردهماییها جلو مجلس انجام شده. آدم میتواند تصور کند دکتر مصدق آمده بیرون مجلس دارد سخنرانی میکند و مجاهدتهای ضد استبدادی مدرس را آنجا میتواند ببیند. دفاتر مهمترین روزنامهها را آنجا میبیند. قدیمیترین و نخستین کتابفروشیها و ناشرین ایران در آن محدوده بین مخبرالدوله و بهارستان بودند.
بهارستان خیلی شایستهتر بود. ولی به هر حال حتماً متولیان هم ملاحظاتی داشتهاند که بزرگراه نیایش را انتخاب کردهاند. نکته دیگری که به صورت ایراد به نظرم میرسد این است که نیایش اسم قشنگی است و مردم نسبت به آن حساسیت منفی ندارند. نیایش جا افتاده و از این بابت هم این انتخاب خیلی خوب نیست.
اشاره کردید خیلی با این نامگذاریها موافق نیستید ولی به هر حال این اقدام عرف است شما برای تجلیل از شخصیتهای ملی چه پیشنهادهایی دارید؟
آقای دعایی که یکی از یاران و همرزمان وفادار مرحوم هاشمی است و تا آخر هم به ایشان وفادار ماند، در مراسم روز جمعه سخنرانی کرد. البته این را هم در پرانتز بگویم که وقتی برای حضور در این مراسم از من دعوت شد با آقای مهندس محسن هاشمی تماس گرفتم و درخواست کردم من هم سخنرانی کنم. جزو معدود دفعاتی بود که خودم درخواست سخنرانی داشتم.
ایشان البته گفت که از نظر خانواده هاشمی افتخار است اما متولی مراسم شهرداری و آقای قالیباف است. ایشان البته این را نگفت ولی میدانید که من شخصیت خوبی نزد آقای قالیباف نیستم.(با خنده)
بگذریم. آقای دعایی صحبت کردند و از اعضای شورای جدید شهر تهران خواستند و یادآوری کردند که جای نام دکتر محمد مصدق در خیابانهای تهران خالی است. به نظر من شاید خیلی ضرورتی هم نباشد که حتماً خیابانی را به نام فردی نامگذاری کنیم. الان هیچ جایی در ایران به نام دکتر مصدق نیست، ولی آیا میتوانیم بگوییم نام دکتر مصدق فراموش شده است؟
وقتی آقای دعایی مطرح کردند که شایسته است جایی هم به نام دکتر مصدق نامگذاری شود، آنچنان حاضران ابراز احساسات کردند که قابل توجه بود. این ابراز احساسات یک طرف و ابراز احساسات دیگر یک طرف. میخواهم بگویم نام، باقی میماند فارغ از اینکه خیابانی یا میدانی به نام کسی بشود یا نشود.
در مورد آیتالله هاشمی هم دقیقاً اینطوری است. 10 سال آخر زندگی ایشان یک نقطه عطفی شد و اگر بخواهم دقیقتر بگویم از انتخابات خرداد 88 به این طرف یک نقطه عطفی شد در زندگی ایشان که زندگی سیاسی و اجتماعی او را زیر و رو کرد. خب حاصلش را هم در بدرقه عظیم مردم با پیکر ایشان دیدیم یا رأی بالایی که مردم تهران به محسن هاشمی دادند. همه ما میدانیم که آن رأی به نوعی ابراز احترام و سپاسگزاری از مرحوم هاشمی هم بود.
اگر فاطمه هاشمی یا یاسر هاشمی هم نامزد شده بودند رأی بالایی میآوردند. این نشان میدهد مرحوم آیتالله آن جایگاه را پیدا کرده است علی رغم همه حملات و جفاها و نارفیقیهایی که در 10 سال آخر زندگی به ایشان شد. اما او خم به ابرو نیاورد. دلش خون بود.
به هر حال وقتی کسانی که نمیدانند انقلاب را با «غین» مینویسند یا «قاف»، وقتی هاشمی رفسنجانی در زندانهای شاه شکنجه میشدند برخی توهینکنندگان امروزین او در آن زمان مهدکودک میرفته یا در کوچه گل کوچیک بازی میکردند، حالا به خودشان اجازه میدهند که بیپروا به هاشمی توهین کنند.
اینها دردآور بود. نکته دیگر سکوت همرزمان مرحوم آیتالله هاشمی در برابر این توهینها بود. میگویند منصور حلاج را میبردند اعدام کنند. در بین راه از آنجا که گفته بودند او کافر است ملت سنگی، چیزی به سوی او پرتاب میکردند و بدنش خون آلود شده بود. در این میان کسی یک کلوخ نرمی را به او زد و حلاج آه کشید. مأموران میگویند هیچ کار تو مثل آدمیزاد نیست.
این همه سنگ و تیشه به تو زدند هیچی نگفتی حالا از یک کلوخ نرم این قدر ناله میکنی؟ حلاج برگشت نگاهی کرد و گفت چون این کلوخ را یک دوست زد. این درد میآورد. بنابراین بیش از هر چیز سکوت توأم با همراهی یاران سابق بود که آزار دهنده و دردآور بود. مردم این چیزها را متوجه میشوند.
نامگذاریها یک وجهش احترام و قدردانی است و وجه دیگرش مخابره این پیام که این فرد واجد ویژگیها یا میراثی است که باید حفظ و ماندگار شود. به نظر شما میراث هاشمی که قابل انتقال به نسلهای بعدی است چیست؟
به نظر من مهمترین میراثی که از آیتالله هاشمی رفسنجانی باقی میماند اعتدال و میانه روی و پرهیز از خشونت است و اینکه برنامهریزی و کاری کنیم که آینده کشور تضمین شود. به دوره سازندگی عیب و ایرادهای زیادی وارد میکنند ولی یک چیزی را حتی مخالفان هاشمی هم نمیتوانند منکر شوند و آن دغدغه مرحوم هاشمی برای آینده ایران بود.
متأسفانه یکی از مشکلات ما این است که خیلی از رجال و مسئولان برای حال حاضر و منافع سیاسی کوتاه مدت فکر میکنند و اینکه 20 سال یا 30 سال دیگر این مملکت چه میشود خیلی محل توجه نیست.
یعنی برنامه بلند مدت ندارند؟
بله. یکی دیگر از باقی الصالحات آقای هاشمی بجز اعتدال این است که ما به هر حال مجبور هستیم آینده کشور را در نظر داشته باشیم و فقط به فکر منافع کوتاه مدت نباشیم. نکته دیگری که در زندگی ایشان میشود دید بخصوص در 10 سال آخر، بردباری و متانت و صبر است؛ اینکه سنگ و تیشههایی را خوردند ولی چیزی نگفتند.
حالا برای اینکه من ایشان را تقدیس نکرده باشم، باید بگویم بزرگترین ایرادی که به ایشان وارد میدانستم و به خودشان هم گفتم این بود که به مفاهیمی چون حقوق شهروندی ،حقوق بشر و آزادیهای مدنی خیلی توجه نکردند. ایشان هیچ وقت نگفت که این انتقاد را قبول میکنم سکوت معناداری میکرد.
ولی این اواخر دیگر خیلی دفاع نمیکرد. قبلاً وقتی این انتقاد را میگفتم سعی میکرد توضیحاتی بدهد ولی این اواخر بخصوص بعد از 22 خرداد 88 اصلاً پاسخی نمیداد و سکوتشان به نظرم نشانه این بود که شما درست میگویید و اگر چرخ برگردد به عقب من سعی میکنم به این مفاهیم هم توجه بیشتری داشته باشم. این انتقاد البته مرتبط با دوران قبل از 88 است.
برخی انتقاد کردند که چرا آقای روحانی در مراسم تحلیف و تنفیذ از آقای هاشمی رفسنجانی نامی نبرده است. در مقابل برخی دیگر گفتند فراتر از نام هاشمی آنچه مهمتر است، رویکرد و گفتمان هاشمی است که در حال حاضر در دولت و جامعه نهادینه شده است. نظر شما در این خصوص چیست؟
رأی 24 میلیونی که آقای روحانی در انتخابات اخیر آورد نشان داد اعتدال و میانه روی که مرحوم هاشمی حداقل 20سال آخر عمرش را به پایش گذاشت، نهادینه شده است. رویگردانی که بخش زیادی از مردم و بخصوص اقشار تحصیلکرده از رادیکالیسم دارند نشان می دهد آن چیزی که هاشمی بدنبالش بود نهادینه شده است.
در عین حال این نکته را باید به آقای روحانی گفت، اگر در مراسم تحلیف و تنفیذ از آقای هاشمی یاد میکردید حتماً باعث احترام بیشتر شما میشد.
شما فکر میکنید عمداً این کار را نکردند؟
نه من فکر میکنم سهوی بوده است. هم در مورد حضور نداشتن مولوی عبدالحمید، شخصیت مورد احترام اهل سنت و هم در این مورد سهوی صورت گرفته است. در همین مراسم روز جمعه وقتی آقای دعایی از دکتر مصدق نام بردند سالن منفجر شد از شدت ابراز احساسات. بنابراین احترام و حرمت آقای دعایی بالا رفت.
در همین مراسم روز جمعه وقتی آقای دعایی از دکتر مصدق نام بردند سالن منفجر شد از شدت ابراز احساسات. **بنابراین احترام و حرمت آقای دعایی بالا رفت.**
بس کنید