
بازخوانی یک گفتگو
مصطفی تاجزاده از جمله اعضای مجاهدین انقلاب بوده است كه در زمان نخستوزیری رجایی جلسات هفتگی با رجایی داشتهاند و از همینرو نام او نیز در فهرست گروه سیزده نفرهای كه به همراه محمدعلی رجایی راهی سازمان ملل شدند، به چشم میخورد. مصطفی تاجزاده تحصیلات دانشگاهی خود را تا زمان انقلاب در آمریكا سپری كرده بود و این نیز عامل مهمی بود در قرار گرفتن نامش در میان هیأت همراه نخستوزیر. با تاجزاده درخصوص آن سفر و مشی سیاسی محمدعلی رجایی گفتوگو كردیم كه در ادامه میخوانید.
تاجزاده خاطرات جالبی از آن روزها دارد. او تعریف میكند كه در سفر از نیویورك به ایالت دیگر، رجایی و هیات همراه شب را در هواپیما خوابیده بودند:«بهزاد نبوی كاپشن رجایی را هنگام خواب زیر سرش گذاشته بود. وقتی رسیدیم و میخواستیم از هواپیما پیاده شویم متوجه شدیم كه كاپشن آقای رجایی به شدت چروك شده است. آقای رجایی چارهای پیدا نكرد جز اینكه پالتوی اضافی آقای افتخار جهرمی را در آن هوای گرم بپوشد و از هواپیما پیاده شود.»
شما در هیات همراه آقای رجایی در آن سفر تاریخی به سازمان ملل بودید. میخواستیم درباره آن سفر با شما صحبت كنیم و اینكه اصلاً چرا قرار شد نخستوزیر به سازمان ملل برود و رئیسجمهور نرود. آیا رفتن به سازمان ملل در آن زمان مخالف نداشت؟
از ابتدای انقلاب اگرچه فضای كشور بسیار انقلابی و تند بود اما به عكس در عرصه خارجی منطقی رفتار میشد. به جز اسرائیل با همه كشورها رابطه داشتیم و آمریكا در ایران سفارت داشت كه ده ماه بعد از پیروزی انقلاب توسط دانشجویان تسخیر شد. بنابراین اصل سفر به سازمان ملل چندان امر غیرمنتظرهای نبود.
البته همانطور كه گفتید قرار بود آقای بنیصدر به آن سفر برود كه در نهایت نظر امام بر این شد كه نخستوزیر برود. برنامه سفر ظرف 24 ساعت ریخته شد و واقعاً برای من غیرمنتظره بود.
چرا امام این تصمیم را گرفتند؟
من اطلاعی ندارم. آن زمان كسی هم دنبال ماجرا را نگرفت. در هر حال قرار شد كه آقای رجایی به سازمان ملل بروند تا از مواضع ایران دفاع كنند.
در آن زمان ارتش بعث به ایران تجاوز كرده بود و در عینحال داستان گروگانگیری ادامه داشت.
چه كسانی در این هیات بودند؟
هیات همراه آقای رجایی كلاً دوازده یا سیزده نفر بود. خود ایشان در مقام نخستوزیر حضور داشتند و آقای بهزاد نبوی در مقام وزیر مشاور. آقای افتخارجهرمی حقوقدان شورای نگهبان هم بودند كه از قدیم رابطه دوستی با آقای رجایی داشتند. یك حقوقدان از وزارت امور خارجه بود برای تنظیم حقوقی متن سخنان آقای رجایی در سازمان ملل. آقایان صادق عزیزی و دوانی نیز از نخستوزیری بودند به علاوه یك اكیپ خبری از صداوسیما.
شما در چه جایگاهی همراه هیات بودید؟
من و چند تن از دوستان سازمان مجاهدین انقلاب، یك گروه مشورتی برای آقای رجایی بودیم كه جلسات هفتگی با ایشان داشتیم. قرار شد در این سفر یكی از ما كه قبلاً در آمریكا بوده همراه هیات باشد كه بر این مبنا من انتخاب شدم. در هواپیما آقای رجایی همه را جمع كرد و گفت ما در آنجا نه باید مرعوب آمریكاییها باشیم و نه باید ژست انقلابی بگیریم. ایشان تاكید كردند همانجور كه در ایران عمل میكنید در اینجا هم همانگونه رفتار كنید، نه بیشتر و نه كمتر.
رسم بود كه همه با سلام به حضار و دبیركل صحبتهای خود را شروع كنند اما آقای رجایی این كار را نكردند و با آیه قرآن صحبت خود را شروع كردند.
سؤال خوبی است. بله رسم بود كه نطق ما با مخاطب قرار دادن رئیس و حضار شروع شود اما آقای رجایی گفت كه من این كار را نمیكنم. گفتیم چرا؟ ایشان گفتند چون من همانطور رفتار میكنم كه در مجلس ایران رفتار میكنم. من هیچگاه در مجلس صحبت خودم را با سلام به رئیس شروع نمیكنم و اینجا هم از نظر من مثل مجلس است. پس این كار را نمیكنم. ایشان نمیخواست روش خود را تغییر دهد. جالب است بدانید كه نطق ایشان هم به دلیل همان عجلهای كه در سفر بود، در نیویورك آماده شد.
نطق را چه كسی تهیه كرد؟
آقایان رجایی و نبوی متن را نوشتند. آقای افتخارجهرمی و نماینده حقوقی وزارت خارجه، متن را به لحاظ حقوقی بررسی كردند. من هم ویراستاری و نظارت بر تایپ متن را برعهده داشتم و متن نهایی را چند دقیقه قبل از آنكه ایشان پشت تریبون قرار بگیرد به دست آقای رجایی رساندم.
فضای حاكم بر آن جلسه سازمان ملل چگونه بود؟ سنگین بود؟
بدون تردید فضا سنگین بود، نه فقط به خاطر انقلاب و جنگ بلكه بیشتر به خاطر گروگانگیری. در هرحال آقای رجایی نخستوزیر یك نظام انقلابی بود و همین امر جاذبه ایجاد میكرد كه همه به ایشان توجه كنند. بنابراین فضای آنجا بسیار سنگین بود. ما حتی پیشبینی میكردیم كه در نیویورك علیه ما راهپیمایی و تبلیغات شود. منتها اتفاق خاصی نیفتاد. آقای رجایی به دیدار دبیركل سازمان ملل رفت و همراه ایشان وارد اجلاس شد و نطق را هم كه كرد از اجلاس خارج شد. آن جلسه، جلسهای استثنایی بود. همه صندلیها پر شده بود و همه میخواستند ببینند كه دیدگاه یك نخستوزیر انقلابی كه دیپلماتهای آمریكایی هم در كشورش به گروگان گرفته شدهاند و كشور در حال جنگ است چیست. اما فضای مصاحبههایی كه بعد انجام شد سنگینتر بود.
آیا در آن زمان هیچ كس مخالف سفر این هیات انقلابی به آمریكا نبود؟
تا آنجایی كه یادم میآید هیچكس مخالف نبود. حتی چپها و ماركسیستها هم مخالف نبودند. اما در خارج از كشور مسلماً سلطنتطلبها مخالف بودند و ما گمان میكردیم كه آنها حتی تظاهرات اعتراضی هم انجام دهند، چون مخالف جمهوری اسلامی بودند. اما به هر دلیل، اعتراضی جدی صورت نگرفت. فقط در اقامتگاه آقایرجایی شاید حدود 50 یا 100 نفر از مردم آمریكا تجمع داشتند كه معترض گروگانگیری در ایران بودند و میگفتند گروگانها را آزاد كنید.
آیا در این سفر مذاكرهای هم درباره گروگانها از طرف آقایرجایی و هیات همراه با آمریكاییها انجام شد؟
نه، مذاكرهای با مقامات آمریكایی انجام نشد. اما با خانواده گروگانها ملاقات انجام شد و آقای رجایی هم به آنها اطمینان میداد كه جان گروگانها در خطر نیست.
آیا پیغامی برای مذاكره نیامد؟
چرا پیغامهایی آمد اما آقای رجایی گفت كه من برای طرح مسأله تجاوز عراق به ایران به نیویورك آمدهام و نه برای مذاكره درباره گروگانها. همین بحث در مصاحبه مطبوعاتی ایشان هم مطرح شد.
به چه صورت؟
آقای رجایی، نطقش را كه تمام كرد برای اولین مصاحبه مطبوعاتی در مقابل خبرنگاران قرار گرفت. برنامهریزی شده بود كه دو مصاحبه انجام شود تا در مصاحبه اول به جنگ بپردازد و در مصاحبه دوم به گروگانها. در همان مصاحبه اول وقتی ایشان گفت كه امروز درباره گروگانها به پرسشی پاسخ نمیدهد و برای این موضوع فردا مصاحبه جداگانهای خواهد كرد، برخی خبرنگاران اعتراض كردند و یكی از آنها گفت كه ما امروز درباره گروگانها سوال داریم و سؤال دیگری نداریم. آقای رجایی آماده شد كه از سالن بیرون بیاید اما خبرنگاران دیگر اصرار كردند كه ایشان بماند و پذیرفتند كه برای پرسشهای خود درباره گروگانها، فردا بیایند.
در مصاحبه دوم بود كه ایشان پایشان را روی میز گذاشتند و آثار شكنجه را نشان دادند؟
بله، همینطور بود.
آیا برای این اقدام برنامهریزی شده بود؟
به ما نگفته بود اما این تصمیم را داشت. ایشان آثار شكنجه را روی پای خود نشان داد و گفت رژیم شاه كه دولت آمریكا از آن حمایت میكرد، با مخالفان خود چنین میكرد. به این ترتیب میخواست علت مخالفت مردم را در آن ایام با دولت آمریكا نشان دهد.
شما هم در آن جلسه بودید؟
بله، برای ما هم صحنهای استثنایی بود. انجام دادن این كار در سازمان ملل، یك عمل قابل توجه و بیسابقه بود. همانجا یك خبرنگار گفت كه آقای رجایی اگر شما را بنابر یك عمل متقابل در آمریكا به گروگان بگیرند، چه واكنشی خواهید داشت. آقای رجایی هم گفت كه ما 25 سال از 28 مرداد 1332 تا انقلاب 57، گروگان آمریكاییها بودیم و بنابراین ترسی از به گروگان گرفته شدن نداریم و این اتفاق برای ما جدید و عجیب نیست.
آیا احتمال این را هم نمیدادید كه به گروگان گرفته شوید؟
نه، مطلقا. آنقدر روحیهها بالا بود كه چنین ترسی وجود نداشت. جالب است بگویم كه به ما نفری صد دلار برای هزینه سفر و حق ماموریت پرداخته بودند كه پیرو كمك آقای رجایی به انجمن ما هم اعلام كردیم میخواهیم این پول را به انجمن اسلامی دانشجویان آمریكا بدهیم. نماینده صدا و سیما، مضطرب آمد پیش من و گفت كه من با 25 دلار از آن پول كاپشن خریدهام. گفتم اشكالی ندارد. ما این كمك را داوطلبانه انجام میدهیم و اجباری نیست. او در آن فضای انقلابی احساس میكرد كه كار زشتی كرده اگر 25 دلار از حق مأموریت خود را خرج كرده است.
البته این پاسخ آقای رجایی صرفاً در یك فضای ضدآمریكایی قابل فهم است و نه در پاسخ به كسانیكه از دلیل گروگانگیری میپرسیدهاند.
خیلیها از من میپرسند كه چرا نسل انقلاب ضدآمریكایی بود. پاسخ من همیشه این بوده كه در رژیم شاه، حقوق مردم نقض میشد و وقتی از ماهیت این رژیم میپرسیدیم میگفتند كه دستنشانده آمریكاست.
ما آزادی بیان نداشتیم و آزادی احزابها و آزادی انتخابات و دیگر آزادیها را، چون شاه نمیداد و چون دستنشانده آمریكا بود یا دستكم به حمایت آمریكا دلگرم بود. این فضای آن زمان بود و آمریكا برای نسل انقلاب، تجسم استبداد رژیم و استثمار سرمایههای ملی بود. شاید علت اینكه امروز آمریكا سعی میكند میان دیپلماسی خود و دموكراسی یك اینهمانی ایجاد كند از گذشته درس گرفته باشد. اما این رویكرد در آن زمان وجود نداشت. همه چیز جابهجا شده است و شما این نكته را باید در نظر بگیرید.
اگر از این نكته بگذریم میخواستم درباره مشی سیاسی آقای رجایی هم از شما سؤالی بپرسم. ایشان قبل از انقلاب هم سابقه عضویت در نهضت آزادی و همكاری با مجاهدین خلق را داشتند. این پیشینه چقدر با رفتارهای سیاسی بعد از انقلاب ایشان تطابق داشت؟
آقای رجایی قبل از انقلاب در زندان با بسیاری از دوستان مثل آقاینبوی، سلامتی و نوروزی همكاری داشت. با مجاهدین خلق هم آشنایی كامل در زندان پیدا كرد و با روشهای آنها از نزدیك آشنا شد. از آن طرف با اعضای نهضت آزادی هم همكاری داشت. در عینحال با سران مؤتلفه هم همكاری خوبی داشت، اگرچه هیچگاه عضو موتلفه نبود. آقایرجایی با اینكه عضو نهضت آزادی بود، اما عاشق امام بود مثل دكتر شیبانی؛ و این اعتقاد در مشی سیاسی ایشان بارز بود. ایشان بهشدت ضد خشونت بود و معتقد بود كه باید موافق را به مخالف و مخالف را به معاند تبدیل كرد. برای همین هم وقتی شنید قرار است سعادتی اعدام شود، تلاش بسیار زیادی كرد تا آقای لاجوردی او را اعدام نكند، اما جواب او را ندادند.
چون سعادتی مخالف مشی مسلحانه در سازمان بود؟
بله، سعادتی نفر سوم سازمان بود و رهبری مجاهدین خلق به راحتی میتوانست علیه او تبلیغات منفی كند. سعادتی عمیقاً مخالف مبارزه مسلحانه با جمهوری اسلامی بود و به مبارزه سیاسی باور داشت و آقایرجایی معتقد بود كه به همین دلیل، نباید اعدام شود. آقایرجایی معتقد بود كه حضور سعادتی در سازمان میتواند به انشعاب در سازمان بیانجامد و بخش قابل توجهی از آنان از مشی مسلحانه دوری گزینند و برای همین مخالف اعدام او بود.
شما به این روحیه در آقای رجایی اشاره میكنید. اما چرا تنها چهره متفاوت در سطح مدیران دولتی كه آقای توسلی بود در مقام شهرداری تهران در نهایت بركنار شد. در حالیكه بعد از حذف دولت موقت ایشان تنها بازمانده نهضت در حاكمیت بودند. حال آنكه آقای توسلی دوستی قدیم با آقای رجایی داشت. آیا آقای رجایی در برابر فشار كابینه، برای كنار رفتن ایشان قرار داشت؟
شما فضای سیاسی آن زمان را در نظر بگیرید. آقایرجایی اگرچه معتقد به رعایت حقوق مخالفان سیاسی بود اما نسبت به دیدگاه و روش نهضت آزادی موضع داشت. همچنانكه ایشان مخالف اعدام سعادتی بود در عینحال مخالف جدی مجاهدین خلق و مشی آنها بود. آقای رجایی اعتقاد داشت كه مخالف هم باید بتواند فعالیت سیاسی بكند.
معتقد نبود كه به سعادتی باید پست بدهیم، بلكه از حق فعالیت سیاسی او دفاع میكرد. در همین جهت اطلاعیه 10 مادهای دادستانی در سال 60 قابل توجه است كه در آن شرایط دادستانی میگوید هر گروهی كه اسلحه را زمین بگذارد حق فعالیت سیاسی دارد. مجاهدین خلق در پاسخ به این اطلاعیه، سلاح برداشته و در مسیر ترور قرار گرفتند و چهرههای انقلاب را به شهادت رساندند. بیشتر هم چهرههایی را به شهادت رساندند كه طرفدار گفتوگو، مناظره و معتقد به حق فعالیت سیاسی مخالفان بودند.
در پاسخ به سؤال شما این نكته را هم باید بگویم كه آقای رجایی تنها عضو نهضت آزادی بود كه در دولت آقای بازرگان به عنوان سرپرست وزارت آموزش و پرورش معرفی شد و وزیر شدن ایشان را آقای بازرگان نپذیرفت. بنابراین شما این فضا و آرایش نیروهای سیاسی در آن را در نظر بگیرید. اعضای نهضت آزادی و بنیصدر در مجلس شورای اسلامی عملاً یك جبهه علیه اكثریت مجلس حامی دولت رجایی را تشكیل داده بودند و فضا دو قطبی شده بود. در این فضا طبیعتاً ماندن یك عضو نهضت آزادی در مقام شهرداری تهران برای كابینه و حتی برای آقای مهدویكنی كه در آن زمان مخالفت چندانی با آنان نداشت قابل قبول نبود.
شما از تبدیل مخالف به موافق و معاند به مخالف صحبت كردید. اما یك چیز جالب برای من طرحی است كه آن زمان در دولت آماده شده بود تا به مجلس برود و آقای نبوی در مقام وزیر مشاور آن را یك بار در مطبوعات اعلام كردند. مطابق آن طرح، گروههای سیاسی به مخالف و معاند و موافق و دوست تقسیم میشدند و بر آن اساس رابطه حكومت و دولت با آنها تعریف میشد. حال آنكه یك دولت باید نسبت به گروههای سیاسی بیطرف باشد.
مخالف بودن با ائتلاف گروههای سیاسی در دولت یك مساله است و حق فعالیت سیاسی داشتن یك مسأله دیگر. دولت رجایی با نهضت آزادی اختلاف نظر داشتند ولی مخالف حق فعالیت آنها نبودیم. اگر مجاهدین خلق هم میپذیرفتند كه فعالیت سیاسی بكنند، اینقدر فضا نظامی و دوقطبی نمیشد.
اما چرا این طرح باید به مجلس میرفت و به صورت یك مصوبه برای تقسیمبندی گروهها درمیآمد؟
بعید میدانم چنین طرحی وجود داشته باشد. در هرحال ما از ابتدا با فعالیت سیاسی گروههای طرفدار مبارزه سیاسی مشكلی نداشتیم و مثل اقتدار گرایان نمیگفتیم هر منتقدی باید حذف شود.