تاريخ سياسى ايران نام رجال زيادى را در خاطر دارد كه هر يك در جلوس يك
ديكتاتور به تخت سلطنت نقش آفرين بودند و بعد از تحكيم پايه هاى سلطنت، خود
جزء اولين قربانيان تاج و تخت خود ساخته قرار گرفتند و بدون شك از خيل اين
رجال نام
عبدالحسين تيمورتاش وزير دربار سال هاى نخستين سلطنت رضاشاه بيش از سايرين خودنمايى مى كند.
به گزارش
مجله تاریخ فرادید؛
وزير مقتدرى كه پس از عزل و دو بار محاكمه به اتهام هاى مالى و تحمل ۹ ماه
حبس سرانجام در روز نهم مهر سال ۱۳۱۲ در زندان قصر به قتل رسيد، جنازه اش
تا چند ماه در ابن بابويه ماند، بدون اينكه
كسى جرات دفن آن را داشته باشد و
بعد از چند ماه بدون حضور اعضاى خانواده كه در اين زمان به دستور رضاشاه
در تربت حيدريه در تبعيد به سر مى بردند، بدون سروصدا در امامزاده عبدالله
دفن گرديد.
پرواضح
است كه معيار تمايز و برجستگى اين خانزاده خراسانى از خيل رجالى كه وصف
شان در ابتداى بحث رفت، در ميزان خدمت فراوان او به كشور نيست، هر چند كه
نمى توان منكر برخى خدمات او شد. اما اگر اين ملاك مدنظر مى بود؛ نام ميرزا
تقى خان اميركبير در صدر اين رجال قرار مى گرفت، ليكن وجود چند فاكتور
باعث اين خودنمايى مى شود.
ورود به مسکو برای مذاکرات 1926اول
شخصيت تقريباً منحصر به فرد تيمورتاش است كه در بين رجال سياسى كمتر مى
توان سراغ گرفت. فى الواقع شخصيت او جمع اضداد بود و ابعاد مثبت و منفى
شخصيت او هر يك در اوج بودند.
من باب مثال تيمورتاش
همان قدر كه در عياشى و شهوترانى شهره است، به طورى كه دكتر قاسم غنى در
خاطرات خود از اعتياد او به الكل و قمار سخن مى گويد و غرايز جنسى تيمورتاش
را همه حيات او تلقى مى كند و اين موضوع را به حدى افراطى مى داند كه مى
گويد: «هركس شكى در مباحث فرويد دارد، تيمورتاش مشكلات علمى او را برطرف مى
سازد.»
سفر تیمورتاش به اروپا اما
در همان مرجع از قول قاسم غنى از تسلط بسيار خوب او بر كارها مى شنويم۱ و
در مكاتبات سررابرت كلايو- وزير مختار انگليس در ايران- بار ها از ساعات
كارى زياد تيمورتاش مى شنويم و حتى در جايى كلايو ميزان كار شبانه روزى
تيمورتاش را در حدى توصيف مى كند كه يك وزير اروپايى حتى تصورش را هم نمى
تواند بكند و در ادامه مى گويد اين در حالى است كه تيمورتاش منشى مخصوص هم
ندارد و تمام نامه هايى را كه به من مى نويسد يا خودش تايپ مى كند يا همسرش
و اين كار ها را هم اغلب در نخستين ساعات بعد از نصف شب انجام مى دهد. ۲
اما
دومين دليل زنده ماندن ياد تيمورتاش خونخواهى دختر دردانه اش است. خانم
ايران تيمور تاش كه جسارت و فراست را به كمال از پدر ارث برده بود و از
زمان قتل پدر در زندان كينه خاندان پهلوى را به دل نشاند و درست هشت سال
بعد از مرگ پدر- سال ۱۳۲۰ و اشغال ايران توسط متفقين- كه توانست تبعيد را
پايان دهد، به خونخواهى پدر دست به انتشار روزنامه زد كه در آن برخى دست
نوشته هاى پدرش را به چاپ سپرد به سوداى يافتن قاتل پدر راهى عراق شد.
پزشك
احمدى را در قيافه اى مبدل شناسايى كرد، توانست او را به ايران منتقل كند و
به يارى محاكماتى كه شاه پسر براى جبران عملكرد پدر ترتيب داده بود،
توانست انتقام خود را از او بگيرد و به همين ترتيب تا سال هاى سال به فكر
انتقام از عوامل قتل پدر بود و جالب اينجا است كه تا پايان حيات خويش به
عكس برخى برادرانش هرگز به خاندان پهلوى روى خوش نشان نداد.
سومين
و مهمترين دليلى كه ياد تيمورتاش را نسبت به ديگر رجال سياسى طيف فوق
الذكر برجسته تر نگه مى دارد، ابهامى است كه در پروسه سقوط او وجود دارد و
هنوز روايت واحدى در مورد علت مغضوب شدن تيمورتاش نزد رضاشاه وجود ندارد.
تیمورتاش جوان در دانشکده افسری
گروهى
عقيده دارند كه تيمورتاش با روس ها سر و سرى داشته و در اين بين گفته هاى
بوريس باژانف را مدرك قرار مى دهند. باژانف يكى از كمونيست هاى وفادار به
حزب به شمار مى رفت كه بعد از انقلاب به دنبال ورود به حزب مدارج سياسى را
به سرعت طى كرد و به مشاغل مهمى از جمله دستيارى استالين رسيد، اما بعد از
آگاهى از سياست هاى پشت پرده حزب تصميم به فرار از شوروى گرفت و در سال
۱۹۲۸ از طريق ايران و هندوستان به فرانسه رفته و پناهنده شد و شروع به چاپ
خاطراتش به شكل مقالاتى كرد كه نهايتاً در سال ۱۹۸۳ خاطرات خود را به صورت
كتابى تدوين و منتشر كرد.
او در اين كتاب تيمورتاش را جاسوس شوروى
معرفى كرده و ادعا دارد كه اين موضوع را به اطلاع رضاشاه هم رسانيده بوده
است.۳ البته غير از او آقابيگ اف نيز در كتاب خود درباره تيمورتاش چنين مى
نويسد: «معتقدم او (تيمورتاش) تنها كسى است كه مى تواند كليه نظرات سياسى
اقتصادى شوروى را تامين كند.»۴
به گفته اين گروه رضاشاه زمانى كه در جريان اينگونه روابط تيمورتاش قرار گرفت او را عزل كرد.
اما
روايت ديگر حاكى از آن است كه عامل اصلى نگرانى رضاشاه اين بوده است كه پس
از مرگش با وجود شخصيت توانا، مقتدر و بلندپروازى مثل تيمورتاش، وليعهد
شانسى براى رسيدن به سلطنت نخواهد داشت و بنابراين آمادگى كنار گذاشتن او
را داشته است.
دشمنى گروهى از رجال داخلى و بدگويى هاى مداوم آيرام
(رئيس كل نظميه) نيز به بدبينى شاه دامن زده و سرانجام باعث سقوط تيمورتاش
شده است.
اما روايت سومى هم حكايت از توطئه انگليسى ها در شكراب
كردن رابطه بين شاه و وزير دربارش دارد. اين عده از سرسختى تيمورتاش در
برابر خواست هاى انگليسى ها در ماجراى تعيين تكليف امتياز دارسى سخن به
ميان مى آورند و اعتقاد دارند كه رجال سياستمدار انگليسى به وسيله نگاشتن
مقاله اى در روزنامه تايمز لندن (كه در آن تعمداً شخصيت سياسى تيمورتاش در
مقابل رضاشاه بزرگ جلوه داده شده بود) ۵ سعى بر برآشفتن شاه داشته اند.
عکس یادگاری با موسیلنی
در
هر حال بر فرض قبول هر يك از فرض هاى بالا نتيجه قطعى اين است كه تمام
پروسه سقوط تيمورتاش در آن ۱۳۰ روز كه او در خارج از كشور بود شكل گرفت و
درست زمانى كه در كنار موسولينى، استالين و مارشال هيندنبورگ عكس يادگارى
مى گرفت در تهران مقدمات سقوط او فراهم مى شد و چه بسا اگر به دست تقدير
زندگى سياسى او تنها هشت سال ديگر دوام مى آورد، بعد از جنگ جهانى دوم
سرنوشت ديگرى براى ايران رقم مى خورد.
برای ورود به کانال تلگرام فرادید کلیک کنید پى نوشت:۱- يادداشت هاى دكتر قاسم غنى، زندگى من، ج۱ صص ۱۵۶ و ۱۵۷
۲- صعود و سقوط تيمورتاش، جواد شيخ الاسلامى، (صفحات ۹۵ ، ۱۳۱ و ۱۳۷)
۳- خاطرات بوريس، باژانف، مترجم دكتر عنايت الله رضا، ناشر: شركت نشر گفتار
۴- زندگينامه رجال و مشاهير ايران، تاليف حسن مرسلوند، ص ۳۲۴
۵- روزنامه تايمز شماره نهم ژانويه ،۱۹۳۳ ص ،۱۱ ستون اول.
*روزنامه شرق 1384