bato-adv
کد خبر: ۲۸۲۷۵۸

شوربختی «چشمه شور»

تاریخ انتشار: ۰۹:۲۷ - ۰۶ مرداد ۱۳۹۵
«خدا خیرتان بدهد. آمده‌اید کمک‌مان کنید؟ بیایید ببینید چه وضعی داریم!» زن این را می‌گوید و دست‌های کف آلودش را در هوا تکان می‌دهد. باقی زن‌ها، همانجور که لباس‌ها را در تشت‌های لعابی چنگ می‌زنند، سرشان را کج کرده‌اند تا علت حضور تازه واردها را بفهمند. «چشمه شور» زیر آفتاب سرظهر مرداد، با پس زمینه دریاچه نمک، خشک و تبدار به نظر می‌رسد. انگار روستا را با نمک، هاشور زده باشند. 50 کیلومتری قم در اتوبان خلیج فارس، تابلوی تأسیسات انتقال نفت چشمه شور نمایان می‌شود تا جاده باریک، راه را به سمت منطقه کج کند. روستا، فاصله چندان زیادی از جاده اصلی، ندارد. سمت راست، روستاست و سمت چپ، تأسیسات انتقال نفت؛ بی‌هیچ ارتباط معناداری میان‌شان.

شوربختی «چشمه شور»

یکی دو نفر از زن‌ها، همان‌ها که مشغول لباس شستن هستند، کنار نرگس می‌آیند و بی‌صدا به حرف‌های او گوش می‌دهند: «یک سال است آب نداریم. قبلاً هم آب چندانی نبود، اما هنوز چاه‌مان کامل خشک نشده بود. الان با تانکر آب می‌آورند. هفته‌ای یک بار. آن هم خوب نیست. مزه‌اش یک جوری است. همه اینجا مریض شده‌اند. هم خودم و هم بچه‌هایم تا به حال چند بار تب مالت گرفته‌ایم. ما هم از مجبوری اینجا آمده‌ایم. قم مستأجر بودیم. توان اجاره دادن نداشتیم. شوهرم 10 سال زمینگیر بود. یک سال و نیم پیش مرد. یک زن بیوه با چند تا بچه، مگر چه کار می‌تواند بکند؟ اینجا هم که وضعیت این است. برای رخت و لباس شستن باید بیاییم سر پمپ. من خودم خانه‌ام آن طرف روستاست. دبه‌ها را توی فرغون می‌گذارم و می‌آورم اینجا پرشان می‌کنم. دیسک کمر هم دارم. همه همین کار را می‌کنند. با فرغون آب را جابه‌جا می‌کنند.»

دانه‌های عرق روی خطوط عمیق پیشانی نرگس، برق می‌زند. «اینجا بزرگترین مشکل ما بی‌آبی است. همه مریض شده‌اند. بچه‌های کوچک، مریضی عفونی گرفته‌اند. چاره‌ای نداریم. پول‌مان نمی‌رسد برویم جای دیگری زندگی کنیم. گاز کشی کرده‌اند اما همه خانه‌ها گاز ندارند. می‌گویند بروید خودتان لوله بکشید. از کجا بیاورم؟ زمستان‌ها اینجا سرد است. نه نفت داریم و نه گاز. بیکاری هم که زیاد است. من خودم 3 تا پسر دارم که هر سه تایشان بیکارند. بیشتر جوان‌های اینجا بیکار هستند. بعضی‌ها هم که رفته‌اند. اما الان اگر آب داشته باشیم، حداقل می‌توانیم زندگی کنیم. اینکه زندگی نیست.»

عبدالله سیفی، از قدیمی‌های روستاست. از سال 50 در چشمه شور سکونت دارد. کارش دامداری است. البته حالا دیگر آبی باقی نمانده تا کفاف دام‌ها را بدهد: «دیروز از بخشداری آمده بودند برای بازدید. قبلاً نماینده‌های مجلس هم آمده بودند. می‌آیند و قول می‌دهند و می‌روند. یادشان می‌رود وضعیت ما را. چشمه‌ای که الان آب دارد، آن طرف است.»

منظور عبدالله از چشمه، آبگیر کوچکی است که روی چاه قدیمی را گرفته. حجم سبز و راکد آب در پایین‌ترین حد ممکن قرار دارد. بالای آبگیر لوله فلزی نسبتاً پهنی دیده می‌شود که یک سطل را با طنابی به آن بسته‌اند. «این همان آبی است که خانم‌ها داشتند با آن رخت می‌شستند. گاهی مردم به خاطر تشنگی مجبورند از همین آب استفاده کنند. یک چاه دیگر هم هست. آن طرف، کنار زمین فوتبال. اما دیگر خشک شده.»

زمین فوتبال روستا، عبارت است از دو تیر دروازه زنگ زده و بدون تور که روی زمین خشک و خاکی جا خوش کرده‌اند. «اینجا قبلاً فوتبال بازی می‌کردند. روستا یک تیم هم داشت. الان دیگر کسی نیست. همه رفته‌اند. اینهایی هم که هستند، دیگر بازی نمی‌کنند.» یک تیوپ لاستیکی بزرگ، روی چاه گذاشته‌اند. پایین حفره عمیق و سیاه، هیچ چیز پیدا نیست. بی‌کمترین نشانی از آب.

چشمه شور حدود 50 خانوار دارد. اینها خانوارهای ساکن هستند. بعضی‌ها هم عشایرند. دام‌ها را برده‌اند قزوین. مهرماه برمی‌گردند تا بچه‌یشان مدرسه بروند. روستا، یک مدرسه ابتدایی دارد. بیشتر بچه‌های اینجا بعد از ابتدایی، دیگر ادامه تحصیل نمی‌دهند. «پسرم به درس خواندن علاقه داشت اما هزینه رفت و آمدش را نداشتیم. تا پنجم خواند و ول کرد. الان 14 سال دارد.» این را یکی از زن‌های روستا می‌گوید. کنارش دختری هفت هشت ساله ایستاده که باد موهای مشکی‌اش را روی صورت لاغرش پراکنده. سحر امسال کلاس دوم می‌رود. او هم مثل بیشتر بچه‌های روستا، به خاطر آب آلوده بیمار شده است. «بچه‌هایمان همه مریضی عفونی گرفته‌اند. دکتر می‌گوید مال آب است. یک خانمی هست که مریضی پوستی گرفته. پوستش تکه تکه ور می‌آید. آن را هم گفته‌اند به خاطر آب آلوده است. مشکلات کلیه‌ای هم زیاد داریم. همه سنگ کلیه دارند.»

خانه فاطمه تقریباً در انتهای روستا قرار گرفته. از روی دیوار کوتاه کاهگلی، می‌شود داخل حیاط را دید. بچه‌ها و نوه‌های فاطمه، زیر آلاچیق کنار حیاط نشسته‌اند. نوه‌ها چهار پنج ساله‌اند. اول خجالت می‌کشند اما وقتی یخ‌شان آب می‌شود، برای عکاس ژست می‌گیرند و لبخند می‌زنند. سمت راست حیاط، یک نهال تازه را درون حصاری گذاشته‌اند. اگر این کار را نکنند، بز اثری از نهال باقی نمی‌گذارد. اینجا کنار دریاچه نمک، هر برگ سبزی ارزشمند است. پسرهای فاطمه دامداری می‌کرده‌اند. این، مال وقتی است که هنوز آبی باقی مانده بود برای سیراب کردن دام‌ها. حالا مردم هنوز امیدوارند مشکل آب روستا حل شود؛ آب شیرین. تانکر آب شیرین روستا، درست مقابل دیوار تأسیسات انتقال نفت قرار گرفته. آدم فکر می‌کند روستایی که کنار تأسیسات نفتی باشد، اوضاعش حتماً خوب است. تنها سود این تأسیسات اما برای اهالی روستا، همین بوده که اجازه داده گاز به روستا برسد. البته همان‌طور که مردم می‌گویند، پولی برای گازکشی خانه‌هایشان ندارند. درخواست وام هم کرده‌اند اما بازپرداخت 15 درصدی، در توان‌شان نیست.

اهالی چشمه شور امید چندانی به وعده‌هایی که می‌شنوند، ندارند. پای صحبت هرکدام‌شان که بنشینید، این را متوجه می‌شوید. این در حالی است که علیرضا خزایی، بخشدار مرکزی قم به تازگی عنوان کرده است که اعتبار حفاری چاه چشمه شور از قبل به تصویب رسیده بود و در اعتبارات سال‌جاری هم پیش‌بینی شده است که با رفع شدن موارد قانونی و صدور مجوز حفر چاه از نهادهای مربوطه حفاری صورت می‌گیرد.

او در این باره می‌گوید: «جلسات مختلفی با نهادهای مربوط از جمله آب و فاضلاب روستایی برگزار شده و جانمایی حفر چاه روستا به خاطر اختلاف اهالی روستا در این مورد به تعویق افتاده است. البته با کار کارشناسی مسئولان نهادهای مربوطه، مکان انتخاب شده و بزودی شاهد اجرای حفاری خواهیم بود. در حال حاضر هم روزانه آب آشامیدنی بوسیله تانکر به روستا منتقل می‌شود تا پاسخگوی نیاز روستاییان باشد. ضمن اینکه آب مورد نیاز پرسنل شرکت نفت که در مجاورت روستا قرار دارد هم به وسیله تانکر از تهران تأمین می‌شود.»

او از روستاییان چشمه شور می‌خواهد که تا حد امکان از آب تانکر که توسط آب و فاضلاب روستایی منتقل می‌شود استفاده کنند و با صرفه جویی، در وضعیت بحرانی آب، همراهی کنند تا زمانی که چاه حفر شده و مشکل ریشه‌ای حل شود.

کمبود و پاره‌ای اوقات نبود آب، البته فرصت اسراف برای اهالی چشمه شور باقی نمی‌گذارد. آنها همین قدر که آب شیرینی برای خوردن داشته باشند، راضی‌اند.

شوربختی «چشمه شور»
bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv