bato-adv
کد خبر: ۲۶۱۸۴

افشاگری های علیرضا افتخاري

تاریخ انتشار: ۱۷:۰۹ - ۱۱ خرداد ۱۳۸۸

 
عليرضا افتخاري تصميم دارد در يک گفت‌و‌گو و پس آن- به تفضيل- در يک کتاب ناگفته‌هاي بسياري از پشت پرده حضور 28 ساله‌اش در موسيقي ايران را بيان کند. 

اين خبر وقتي عايدم شد که با وي تماس گرفتم تا قراري بگذاريم براي يک گفت‌وگو. افتخاري که دل پري از شرايط حاکم بر موسيقي کشور داشت، دهان به گلايه گشود و گفت:ما در ابتداي راه عده‌اي عاشق بوديم که مي‌خواستيم دور هم موسيقي خوب را تجربه کنيم و اين کار را هم کرديم. اما هزار دستان نگذاشت.

ما که هزار دستان نمي‌خواهيم،عده‌اي عاشقيم دور هم اگر هزار دستان بگذارد. تصميم گرفته‌ام درباره تبهکاران موسيقي ايران و اينکه چرا پاپ مي‌خوانم چيز‌هايي بگويم و بنويسم که تاکنون از هيچ زباني نشنيده‌ايد... من هيچ ترسي ندارم به خاطر اينکه امتحانم را در کنکور شايستگي موسيقي پس داده‌ام.اما از آنجا که جگرم مي‌سوزد که هنرمندي مثل بسطامي بايد پس از مرگش هم مظلوم باشد،نمي‌توانم سکوت کنم.
 
البته بازهم مظلوم داريم که مي‌بينم حقشان چطور به دست اين به اصطلاح اساتيد پايمال مي‌شود. کساني که فقط سازشان ديده مي‌شود و از انسان و انسانيت بويي نبرده‌اند. خيلي‌ها در زماني که بسطامي در قيد حيات بود از او استفاده‌هاي فراوان کردند و پس از فوتش ميلياردميليارد پول به جيب زدند اما يک دسته گل هم بر مزارش نبردند. آيا مي‌توان با چنين افرادي کار کرد؟ آنها با رفيق من بسطامي چه کردند که به من وفا کنند.
 
تا حالا شده از خودتان بپرسيد هنرمندي مثل ذوالفنون چرا با داريوش خواجه نوري همکاري کرد و در کنار هم‌مسلکانش ننشست تا ساز بزند. خيانت و بدقولي در کار نبود. چون دستمزدش را به موقع دريافت مي‌کرد. پاپي‌ها مي‌فهمند هنرمند هم مثل ساير آدم‌ها بايد زنده بماند و زندگي کند. آنها دستمزد را به موقع مي‌پردازند، اما اساتيد چه کردند؟هرچه کار سنتي کردم دستمزد من را ندادند. در ميان اهالي موسيقي ايراني اين قبيل اتفاق‌ها و بي‌اخلاقي‌ها به حدي زياد است که گفتنش مثنوي هفتاد من کاغذ مي‌شود. 

او با اشاره به اين بيت معروف «عيب مي‌جمله بگفتي هنرش نيز بگوي/هنرش نيز بگفتي تو بگو عيب کجاست»بر مصراع دومش تاکيد کرد و گفت:مي‌خواهم خاطرات خوب و بد اين 28 سالي که در موسيقي بوده‌ام را بنويسم و چاپ کنم و به همه بگويم موسيقي امروز ما دست چه کساني افتاده است و از کسي شروع خواهم کرد که پس از آمدن من به تهران نمي‌گذاشت من بخوانم. 

کسي که جز خودش را نمي‌ديد.او همان کسي بود که اسم پيشکسوتان را از ليست راديو و تلويزيون به سادگي خط زد و من ديدم که در سال‌هاي بعد بر آنها و موسيقي اصيل ما چه گذشت. يک ميدان آتش بازي راه مي‌اندازم و دورش رقص آتش خواهم کرد که آيا گذشتگان و قديمي‌ها-آنها که واقعا کاروانسالار موسيقي بودند- مثل امروزيان بودند. والله نه.آنها انسان بودند و شرافت تمام وجودشان بود.خوانندگان اين جملات حقيقت‌گونه و مستند بايد بدانند «ما در اين انبانه گندم مي‌کنيم/گندم جمع آمده گم مي‌کنيم/مي نينديشيم آخر ما به هوش/کين خلل در گندم است از مکر موش/‌اي برادر دفع شر موش کن/وانگه اندر جمع گندم کوش کن.» 

بايد نشست و گفت و تاريکي‌ها را روشن کرد. بايد ديد چرا موسيقي ما به اين وضع افتاده است و کجاي کار خراب است. افتخاري كه براي هر موضوعي شعري در آستين دارد، در ادامه بيتي ديگر خواند: «من فقير بي‌نيازم مشربم اين است و بس/موميايي خواستن نتوان شکستن مي‌توان».بچه‌هاي مردم با هزار اميد و آرزو از شهرستان‌ها به تهران مي‌آيند اما به گونه‌اي با آنها برخورد مي‌شود که گويي نيستند و وجود ندارند. 

در حالي که اينجا نيمکت‌هاي دانشکده موسيقي را ميان عزيزان خود تقسيم مي‌کنند. پس بيهوده است که دنبال نابغه‌اي بگرديم.درست مثل آن حاکم زورگو که مي‌گفت کفاش‌زاده بايد کفاش شود و وزير زاده وزير. چرا در موسيقي ما بايد اين همه کثافت بازي و بي اخلاقي باشد. چرا آنکه صدايش در کاشان از من بهتر است، نتواند به حق مسلم خود- که وديعه خداوندي است- برسد. من هم در اين عرصه بي‌انصافي، بزرگ شده‌ام؛ البته با کمي شهامت. به زودي خواهم گفت که چرا کمتر سراغ موسيقي ايراني و به اصطلاح بزرگان آن مي‌روم. که هروقت با آنها کار کرده‌ام از موسيقي بدم آمده است.با آنها سفرها رفته‌ام و کنسرت‌ها داده‌ام،آخر دست هم با وعده و وعيد سر تمام گروه را به اصطلاح شيره ماليدند.
 
اينجاست که هر جواني به من مراجعه مي‌کند براي آموزش و يادگيري به او توصيه مي‌کنم دنبال اين کار نرود و دو دستي زندگي‌اش را بچسبد. در اين سلسله گفت‌و‌گو‌ها که به زودي انجام خواهم داد، پاي خيلي‌ها به ميان مي‌آيد. درد دل زياد است و از آنجا که نمي‌خواهم افسرده‌تان بکنم به حکم وجدان حقايق را خواهم گفت.

برچسب ها: افتخاری موسیقی
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین