من که تکلیفم را روشن کردهام و بنا دارم تا رفع فیلتر از فرارو (که البته خیلی کوچکتر و سهلالوصولتر از "دفع فتنه از عالم" است!) مطلقا مطلب سیاسی ننویسم و به جای این جور مطالب فتنهبرانگیز مطالبی در حوزهی فال بینی و طالع بینی و سرکتاب باز کردن و اینها بنویسم که بازارش خیلی هم گرمتر از آشفته بازار سیاست است. ولی این مدیر محترم و خوشوقت ما اصرار دارد که این مطالب در شان سایت وزین فرارو نیست و زرد محسوب میشود. اهانت را میبیند؟ به اینطور مسائل مهمه می گویند زرد و لابد به آنطور مسائل مهمهای هم که در این چند سال باب شده خواهند گفت خرافات مذهبی. آن هم در حالیکه خود فرارو از زرد هم گذرانده و رسما قهوهایست! تو را خدا یک نگاهی به دور و بر بیندازید ببینید چقدر قهوهای شده...
ای بابا... باز که برداشت سیاسی می کنید. منظور من از دور و بر، یعنی همین دور و بر سایت. من چه کار به جامعه و فرهنگ و سیاست و دیپلماسی و چه و چه دارم که قهوهای شده یا نه.
خب همین برداشتهای سیاسی کج و کوله را از مطالب خیرخواهانه ی ما میکنید که عزیزان برمی دارند سایت را فیلتر میکنند. والا ما که مطمئن هستیم آن عزیزان خیلی عزیز هستند و بد کسی را نمی خواهند. اصلا همهاش تقصیر شماست... الان هم لابد منتظر هستید من یک چیز بیربطی بگویم تا شما یک برداشت سیاسی بیربطی بکنید و بعد آن عزیزان هم یک چوب بیربطی را بکنند توی آستین ما.
ولی اینبار دیگر شرمنده. به قول معروف آن ممه را لولو برد (خوشبختانه نظر به فیلترینگ سایت، برای نخستین بار می توانیم با طیب خاطر این ضربالمثل بامسمی و بامزه را به طور کامل در سایت درج کنیم) دیگر محال است از من چیز سیاسی بخوانید یا بشنوید. دیدن هم که جای خود دارد چون مسالهی کاندیداتوری و اثبات رجلیت من منتفی است...
منتها از آن طرف هم نمی شود روی آقای خوشوقت را زمین انداخت که هی اصرار دارد من طنزهای سیاسی سالم و علیه السلام بنویسم.
باور کنید صدبار عرض کردهام: آقاجان ما هر چه که بنویسیم این خواننده های ما کار خودشان را می کنند. این بندگان خدا میآیند طنز سیاسی بخوانند که دلشان خنک شود و اگر شد لبخندی هم بزنند، دیگر کار به محتوای حرف ما ندارند. این طفلکیها اگر واقعا بخواهند به محتوای حرف کسی بخندند چه نیازی دارند بیایند اینجا، همان دکمه تلویزیون را بزنند یا یک روزنامه دولتی بگیرند کافیست که یک روز تمام قهقهه بزنند. اینها فقط دنبال بهانهاند، بلانسبت مثل بی بی خدابیامرز من که میرفت روضه که بهانه گریه داشته باشد و دلش خنک شود و اصلا به حرف روضهخوان گوش نمی داد. یک بار که من بچه بودم به چشم خودم دیدم که آقا داشت صندلی اش را مرتب می کرد و هنوز روی آن ننشسته بود که بیبیجان هایهای زد زیر گریه...
ولی آقای خوشوقت که گوششان بدهکار نیست. یعنی اصولا یکی از لوازم خوشوقتی این است که آدم گوشش بدهکار نباشد.
حالا برای اینکه به ایشان ثابت شود که من هر مطلب سیاسیای را که منتشر کنم باعث خندهی شما و در نهایت دردسر برای خود ما می شود؛ این مطلب زیر را بدون هیچ قضاوتی از قول آقای احمدینژاد در برنامهی تلویزیونیشان میآورم و از شما خواهش میکنم هر برداشتی که کردید در ستون نظرات سمت چپ بنویسید:
«بعد از پرتاب موفقيت آميز ماهواره اميد توسط ايران، بسياري از ملتهاي جهان با توزيع شيريني اين رويداد را به يكديگر تبريك گفتند.»