bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۲۵۲۱۷۴

غلبه "کبوترها" بر "بازها" در بحران سوریه

تاریخ انتشار: ۱۵:۳۲ - ۱۷ آبان ۱۳۹۴
نشست وین برای نجات سوریه از گردابی که هر روز بازیگر جدیدی را به کام می‌کشد برگزار شد؛ ایران نیز برای نخستین‌بار در این سازوکار دیپلماتیک شرکت داشت تا این بحران منطقه‌ای با حضور تمام بازیگران تاثیرگذار پیگیری شود؛ اما توجهات بیش از آنکه به نتیجه این نشست جلب شود، بر عمق اختلافات میان بازیگران اصلی متمرکز شد. بااین‌حال احتمال اینکه نشست وین دچار سرنوشتی مشابه نشست ژنو شود بسیار اندک است؛ این را معاون سیاسی دفتر رئیس‌جمهوری در دولت سیدمحمد خاتمی و سفیر اسبق ایران در الجزایر می‌گوید.

او معقتد است خواست امنیت بر پرونده سوریه غلبه خواهد کرد و ایران نیز می‌تواند متناسب با حجم طبیعی خود برای دولت‌های منطقه چتر امنیتی تامین کند و به‌واسطه همین نقش‌آفرینی از مداخلات فرامنطقه‌ای بکاهد.

به‌عقیده دکتر حسین واله، استاد دانشگاه شهیدبهشتی، مسئله ایران، نه حمایت از بشار اسد یا حزب بعث یا علوی‌ها، حمایت از جبهه مقاومت علیه اسراییل بوده است. در شرایطی که عربستان ایران را به مداخله در امور سوریه متهم می‌کند و رجب طیب اردوغان، رئیس‌جمهوری ترکیه، تاکید می‌کند چون ایران از اسد حمایت می‌کند، پس ما هم تا آخر مقابل اسد می‌ایستیم. این استاد دانشگاه شهید بهشتی حمایت بی‌چون‌وچرای ایران از اسد را تحریف واقعیت ازسوی طرف مقابل برای مقاصد سیاسی می‌داند. او حفظ مقاومت را یک اصل می‌داند، اما معتقد است برای اینکه خط مقاومت آسیب نبیند نباید کاری کرد که همه نیروی مقاومت خرج حفظ خودش یا خرج حفظ هم‌پیمانش شود. او کلید آینده منطقه را در دست ایران می‌داند، اما معتقد است همه‌چیز به بازی ایران به توان طبیعی‌اش بستگی دارد.

چه عاملی باعث دعوت ایران به مذاکرات وین برای حل بحران سوریه شد. آیا توافق هسته‌ای و تعامل دولت جدید با جهان امکان چنین دعوتی را فراهم کرد یا بی‌نتیجه‌ماندن نشست‌های قبلی بدون حضور ایران، وخامت اوضاع سوریه یا مداخله نظامی روسیه باعث این امر شد؟
همه این عوامل هریک تاحدی مؤثر بودند، اما عامل اصلی چیز دیگری است؛ عامل اصلی تغییر سیاست غرب به‌طور نسبی در خاورمیانه است؛ نسبی یعنی اینکه همه غرب هنوز بر سر این تغییر اجماع ندارند؛ فعلا این رویکرد غالب است، تا کی به اجماع برسند. علت اصلی این تغییر وقوف دموکراسی‌های غربی به شمول آمریکا بر خطرهای امنیتی مهیبی است که سیاست‌های آنان پس از جنگ‌جهانی دوم برای خودشان به‌بار آورده است و امروز تدریجا بروز می‌یابد. مصاحبه اخیر تونی بلر شاهد روشنی بر این ادعاست. سوریه یک ضلع از این خطر است. 30سال است غرب بر متحدانی سنتی در خاورمیانه تکیه و با ایران به‌درجات مختلف دشمنی کرده است، اما همین متحدان هریک نقشی در سلب امنیت داخلی آن‌ها بازی کرده‌اند. اسراییل با سیاست سرکوب و تجاوز به احساسات ضدغربی در میان یک میلیارد مسلمان را دامن زده است. اعراب نفتی با استبداد داخلی عواطف ضدغربی در «اعراب» را گسترش داده‌اند؛ مثل همان عواطفی که در دهه 50 و 60 در ایران غالب بود. همه‌شان از سیاست انعزال‌طلبانه اوباما سوءاستفاده کردند برای توسعه میدان نفوذ خود به هزینه امنیت غرب. نتیجه این شده است که سوریه و لیبی و یمن امروز در آستانه تبدیل‌شدن به افغانستان دهه هشتاد قرن گذشته‌اند؛ یعنی بهشت تروریسم افراطی دینی با گرایش ضدتمدنی غالب. خب، ادامه این وضعیت یعنی 11سپتامبرهای وخیم‌تری در آینده. آن تروریست‌هایی که قلب پاریس را با ترور روزنامه‌نگاران شکافتند نمی‌توانستند یک کپسول شیمیایی هم منفجر کنند و ده‌ها هزار نفر را از پا در بیاورند؟ اما ایران به‌رغم دشمنی‌های دولت‌های گذشته در آمریکا سرپا ایستاده و سیاست‌های خودش را پیش برده است. درعین‌حال، همه‌جا در مبارزه با آن تروریسم موفق‌تر از همه آن متحدان غرب عمل کرده است. مهار بحران سوریه بدون حضور ایران برای غرب ممکن نیست. مانع افکار عمومی هم با فرجام برداشته شد، لذا طبیعی است کاخ‌سفید روی سعودی‌ها فشار بیاورد که ایران در وین حاضر شود.

با وجود اختلافات موجود درمورد آینده سوریه، چه سرانجامی در انتظار این نشست‌ها خواهد بود؟ آیا این نشست‌ها را می‌توان آغاز دستیابی به یک راه‌حل نهایی دانست یا نشست وین نیز مانند نشست ژنو1 و 2 بی‌نتیجه خواهد ماند؟
سرانجام بحران سوریه بیشتر در گروی این است که در پایتخت‌های غربی سیاست خاورمیانه‌ای چقدر ثبات پیدا کند. مخالفت‌های خرده‌قدرت‌های منطقه‌ای خیلی مؤثر نیست؛ در حد موی دماغ است. الان هم هنوز هستند گرایش‌هایی که مایل به حل بحران نیستند، بلکه تاحدی به‌آن دامن می‌زنند؛ چون منفعت مادی می‌برند، هم در آمریکا هم در اروپا. درست مثل مسئله آزادی اسلحه در آمریکاست که سالانه این‌همه قربانی می‌گیرد، اما دولت از مهار آن عاجز است؛ چون کمپانی‌های اسلحه‌سازی نمی‌خواهند. تاحدی که خط «بازها» در غرب بتواند بر سیاست منطقه‌ای تاثیر بگذارد، حل بحران به‌تعویق می‌افتد. دوگانه امنیت یا سود مادی صادرات سلاح تعیین‌کننده سرنوشت این بحران خواهد بود، اما نشست وین نشانه غلبه فعلی «کبوترها» بر «بازها»ست. احتمال طولانی‌ترشدن بحران کمتر است. پیش‌بینی من غلبه خواست امنیت در پرونده سوریه است. خیلی بعید است مذاکرات وین مثل ژنو 1 و 2 شود.

رویکرد ایران در مذاکرات باید چگونه باشد؟ آیا باید رویکردی مستقل را در پیش بگیرد یا دنباله‌روی سیاست‌های روسیه باشد؟
در ظاهر، نقش روسیه در کوتاه‌مدت مثبت به‌نظر می‌رسد و مورد رضایت آمریکاست، اما در درازمدت و در نگاه دقیق‌تر این‌طور نیست و نخواهد ماند. ورود نظامی روسیه تشدید همان روند چهار سال گذشته است؛ یعنی تاخت‌وتاز سیاست‌های خارجی در خاک سوریه؛ البته این دفعه در حمایت از این طرف جنگ. چه فرقی دارد که همسایگان سوریه به ناراضیان سوری و غیرسوری اسلحه و پول و آموزش بدهند و آن‌ها را برای جنگ به شام بفرستند یا روس‌ها از سه هزار کیلومتر آن‌طرف‌تر بیایند سر این‌ها بمب بریزند، با اینکه منطقه تنور کشمکش و حمام خون بماند و نفرت بر نفرت انباشته شود؟ آمریکا با این تحلیل رضایت می‌دهد که هزینه سرکوب اسلامی‌ها را روس‌ها به‌جای آن‌ها بپردازند و درعین‌حال باقی عرب‌های پولدار نیز نگران شوند و پول بیشتری خرج خرید سلاح از آن‌ها کنند. چه بهتر از این؟ وانگهی روس‌ها در گذشته به کجا وارد شدند که بدون دگنک از آنجا خارج شوند؟ از آلمان شرقی و چکسلواکی کی رفتند؟ از شمال ایران کی رفتند؟ الان که قسمت‌هایی از اوکراین و گرجستان را اشغال کرده‌اند چه‌کسی می‌خواهد آن‌ها را بیرون کند؟ از ایران با انقلاب کمونیستی رفتند و از آلمان شرقی با سقوط آن انقلاب. از سوریه هم لابد با یک جنگ‌جهانی خارج خواهند شد؛ از کریمه و گرجستان هم هیچ‌گاه.

مدتی پیش من نوشتم دوران سیاست عدم‌تعهد تمام‌شده است و باید سیاست پیمان‌های منطقه‌ای فعال جای آن را بگیرد. این حوادث مؤید درستی آن حدس است. ایران باید نقش کانون ثبات‌بخش را در منطقه بازی کند. ما باید متناسب با حجم طبیعی‌مان برای دولت‌های منطقه چتر امنیتی تامین کنیم تا مداخلات فرامنطقه‌ای محدود شود، وگرنه هزینه‌مان فوق‌العاده زیاد خواهد شد. امنیت جمعی بسیار مهم‌تر از آرمان‌های ثانوی مربوط به بخش‌هاست. درک این مسئله چندان دشوار نیست، فقط قدری التفات و پرهیز از احساسات‌گرایی لازم دارد. نیروهای خارجی همیشه روی شکاف‌ها سرمایه‌گذاری کرده‌اند و هیچ‌گاه از رحم سیاست‌های آنان دموکراسی یا لیبرالیسم یا حتی توسعه اقتصادی‌علمی پایدار زاییده نشده است. پادزهر این مسئله این است که از فعال‌شدن شکاف‌ها جلوگیری کنیم تا هزینه توسعه کم شود و انگیزه توتالیتاریسم و میلیتاریسم کاهش یابد. درمورد سوریه هم همین اصل صادق است؛ باید برقراری ثبات و امنیت در سوریه اصل اول راهنما در سیاست ما باشد و باقی ثانوی شود. حفظ مقاومت یک اصل است، اما برای اینکه خط مقاومت آسیب نبیند نباید کاری کرد که همه نیروی مقاومت خرج حفظ خودش یا خرج حفظ هم‌پیمانش شود. اینکه عاقلانه نیست. اسراییل از خدا می‌خواهد مقاومت سرگرم مسائل دیگر بشود و همان‌جا هرز برود. مسائل را در تصویر کلانتر سیاست باید دید.

 با اینکه روسیه بیشتر به‌دنبال منافع خود در سوریه است، زمزمه‌هایی از احتمال اختلاف میان ایران و روسیه درمورد سوریه شنیده می‌شود. سرلشکر محمدعلی جعفری نیز طی هفته گذشته در همایشی که در دانشگاه تهران برگزار شد گفته بود: «رفیق شمالی‌مان که الان به سوریه آمده است و کمک نظامی می‌کند، به‌دنبال منافع خودش است و ممکن است مثل ما دنبال ماندن اسد نباشد.» اگر ایران و روسیه دچار اختلاف شوند، آیا ایران به‌تنهایی بر مواضع خود تاکید خواهد کرد یا با رویکرد جهانی همراه خواهد شد؟
اگر ما نقش طبیعی ثبات‌بخش را بازی کنیم دیگران ناچار متاثر خواهند شد و دست‌کم به‌ظاهر همراهی خواهند کرد. البته هیچ‌کس به تکیه‌گاه لرزان و بی‌ثبات اعتماد نمی‌کند؛ استقلال و کارآمدی سیاست ایران سبب می‌شود دیگران آن را به‌حساب بیاورند. باید این قدرت و کارآمدی به‌گونه‌ای در جهت منافع حیاتی آن‌ها نیز باشد تا به‌جای خصومت با آن همکاری کنند. کلید آینده منطقه دست ماست؛ همه این را می‌دانند؛ چه بپسندند چه نپسندند. همه‌چیز بستگی دارد به بازی ما با این توان طبیعی‌مان. من طرفدار همکاری جمعی با دولت‌های منطقه برای برقراری ثبات و امنیت و کاهش احساس نیاز آن‌ها به تکیه بر نیروی خارجی هستم. برای این منظور باید اولویت‌ها تصحیح شوند. در بحرینی که تحت حضور نظامی انگلیس و آمریکاست، شیعیان هرگز زندگی و آینده بهتری نخواهند داشت تا بحرینی که اقلیت سنی قدرت را با اکثریت شیعه منصفانه تقسیم نمی‌کند. در سوریه هم زیر سایه تفنگ روسی یا فرانسوی، سنی‌ها زندگی و آینده درخشان‌تری ندارند نسبت به حکومت حزب بعث که آن‌ها را به قدرت راه نمی‌دهد. وقتی مبارزات آزادی‌خواهانه و عدالت‌طلبانه راه را برای ورود بیگانگان باز می‌کند، سررشته کار از دست آزادی‌خواهان خارج می‌شود و بر سر همه بلایی می‌آید صد‌بار بدتر از آن استبداد. هر نیرویی که در جهت ثبات و امنیت پایدار عمل کند متحد طبیعی ایران خواهد بود.

در حال حاضر شاهد اظهارات خصمانه ایران و عربستان نسبت به هم هستیم. این اختلافات تا چه اندازه بر مذاکرات سوریه تاثیرگذار است؟
باید این روند متوقف شود؛ صرف‌نظر از تاثیر آن بر سوریه. رهبران عربستان می‌دانند در حمایت از صدام علیه ایران اشتباه کردند. دمیدن در تنور منازعات ایران و عربستان فقط به‌نفع اسراییل و کمپانی‌های اسلحه‌سازی است. سعودی‌ها این را هم می‌دانند و با مشکلات هنگفت داخلی هم مواجه‌اند. باید متوجه باشند صادرکردن بحران به خارج آن را حل نمی‌کند، اما باید اطمینان پیدا کنند برای حفظ امنیت و ثبات و پیشرفت می‌شود به ایران تکیه کرد. باید بتوانند در چشم‌انداز آتیه سود همکاری با ایران را چیره بر دشمنی با آن ببینند. این قسمت کار ماست. ما باید این اطمینان را ایجاد کنیم. آن‌ها در اقتدار سیاسی و نظامی ایران تردیدی ندارند و هرگز آماده نیستند زورشان را بیازمایند. چرا بازهم رجز می‌خوانند؟ من اینجا کمی دایی‌جان ناپلئونی می‌شوم. این آقای وزیرخارجه همان سفیرشان در واشنگتن است که چند سال پیش توطئه من‌درآوردی ترورش به‌دست ایرانی‌ها در آمریکا سروصدا به‌راه اندخت. به‌نظر شما این تصادفی است که چنان قصه‌ای سرهم‌بندی شود و بعد همین شخص وزیرخارجه شود؟ برای من باور این مسئله دشوار است. خیال می‌کنم دست‌هایی به‌اسم ایران کارهایی می‌کنند و همان‌ها برای سعودی‌ها جا می‌اندازند که این اقدامات را ایران انجام داده است تا به خصومت دامن بزنند. پس‌انداز سعودی‌ها زیادی زیاد شده است و باید به‌گونه‌ای خرج شود؛ یا در جنگی واقعی یا در جنگی موهوم.

چطور می‌توان مانع از تاثیرگذاری این اختلافات بر نشست حل بحران سوریه شد؟
سیاست منطقه‌ای باید به‌سمت امنیت جمعی و تکیه بر یکدیگر جهت‌گیری شود. تنش با همسایگان باید تخفیف یابد. ما باید راه را بر سوءاستفاده اسراییل از رقابت‌هایمان ببندیم. هر قدر بدبینی و فاصله بیشتر باشد، مکر مکاران موفق‌تر از آب درخواهد آمد. اصلا بعید نمی‌دانم اسراییلی‌ها در شرق ایران کارهایی کنند و بعد به ما القا کنند که سعودی این کارها را کرده است؛ یا در سعودی کارهایی بکنند بعد به آن‌ها القا کنند کار ایران بوده است؛ از این حقه‌ها کم نزده‌اند. میدان افکار عمومی را باید از دست دشمنان مشترکمان خارج کنیم.

  در نشست وین2 نیز شاهد بودیم اختلافات بیشتر حول محور ایران و عربستان بوده است، با توجه به‌این مسئله چقدر احتمال دارد شاهد انعطاف‌پذیری دوطرف برای دستیابی به راه‌حلی مشترک برای پایان‌دادن بحران پنج‌ساله سوریه باشیم.
امید به موفقیت ناشی از جبر حاکم بر همه طرف‌هاست. عربستان قربانی همین غولی خواهد شد که از شیشه درآورده است تا رقیبش را مهار کند. مگر القاعده با پدرخوانده‌اش چه کرد؟ ایران هم در ادامه بحران رشد نیروهایی را می‌بیند که آبرو و حیثیت برای دین و اسلام و مسلمانی باقی نخواهند گذاشت. علاج این بلیه هم جز با همکاری همه طرف‌ها نخواهد بود. احتمال کامیابی این تدبیر مساوی است با احتمال عقلانی‌رفتارکردن طرف‌ها.

 ایران تابه‌امروز به‌طور قاطع، و روسیه نیز تا اندازه‌ای، از بشار اسد حمایت کرده‌اند؛ بااین‌حال غرب همواره تاکید می‌کند برای رسیدن به یک راه‌حل همه‌جانبه، اسد باید از قدرت کناره‌گیری کند. این‌گونه اختلافات ایران با دیگر طرف‌ها چه تاثیری بر روند مذاکرات خواهد داشت؟
همیشه تکنیک مذاکره با موضع نهایی قدری فاصله دارد. وقتی قرار است راه‌حلی سیاسی از دل این تدبیر‌زاده شود باید حداکثر پوشش را داشته باشد. خب، عده‌ای باید از این طرف و عده‌ای از آن‌طرف تشدد کنند تا دو هدف به‌دست آید: یکم، حد وسطی که آخرکار حاصل می‌شود حد وسط حقیقی‌تری باشد؛ دوم، نیروهای درگیر در میدان به آن نتیجه تن بدهند. اگر غرب و سعودی الان اعلام کنند اسد بماند نفوذشان را روی ارتش آزاد از دست می‌دهند. هکذا ایران و روسیه اگر اعلام کنند اسد باید برود، نفوذشان را روی این طرف جنگ از دست می‌دهند؛ ضمن اینکه وقتی راه‌حل دیپلماتیک در بین است، دیگر معنا ندارد یک‌طرف کاملا بازنده و یک‌طرف کاملا برنده باشد؛ باید برد-برد باشد. راهش همین تاکتیک‌هاست.

حسین امیرعبداللهیان، معاون عربی و آفریقایی وزارت‌خارجه، پیش‌ازاین تاکید کرده بود ایران نمی‌خواهد اسد تا ابد در قدرت بماند و برای نخستین‌بار به‌طور مستقیم از حمایت‌نکردن از بشار اسد در درازمدت سخن گفت. به‌عقیده شما این رویکرد تا چه‌اندازه درست است؟ حمایت ایران از بشار اسد باید تا کجا ادامه داشته باشد، آیا این حمایت باید پس از جنگ هم ادامه داشته باشد یا بعد از جنگ تمام شود؟
مسئله ایران هیچ‌گاه حمایت از اسد یا حزب بعث یا علوی‌ها نبوده است. این تحریف واقعیت از طرف مقابل است برای مقاصد سیاسی. خواست ایران حمایت از جبهه مقاومت علیه اسراییل بوده است. هدف جنگ داخلی هم ازبین‌بردن توان جبهه مقاومت بوده است. اگر ارتش سوریه از بین برود، زیرساخت‌های این کشور نابود شود، حزب‌الله به‌خرج حفظ حامی سوریش شود و نزد اعراب بی‌اعتبار شود و توان بسیجگری‌اش را از دست بدهد، به‌این‌سان مقاومت اسلامی که در دو دهه پیش رشد کرده است سقوط می‌کند. ایران با این خط مقابله کرده است. البته نتیجه اجتناب‌ناپذیرش بقای بشار اسد بوده است، اما اگر قرار باشد همسایگان کشوری مشتی آدم ناراضی را مسلح کنند و بفرستند به‌این کشور و جنگ داخلی راه بیندازند و بعد، از همه عالم، هرچه آدم‌کش یافتند اعزام کنند به‌هر اسم و بعد بگویند: «خب، دولت، برو کنار تا جنگ تمام شود» چه‌کسی حاضر است بپذیرد؟ اگر همسایگان ترکیه همین کار را با مخالفان اردوغان کنند یا همسایگان سعودی با آن‌ها چنین کاری کنند، کسی این کار را با نارضیان بحرین بکند، آیا اردوغان و ملک‌سلمان و آل‌خلیفه می‌پذیرند؟ چه‌کسی حاضر است بپذیرد. لذا دو مطلب وجود دارد: یکی اینکه تروریسم در سوریه سرکوب شود. دوم اینکه جراحت‌های پدیدآمده التیام یابد. برای آن التیام ترکیبی از یک راه‌حل موقت و یک راه‌حل دائم لازم است. پس از پاکسازی سوریه، دولتی موقت که همه طرف‌های جنگ پذیرای آن باشند و در آن مشارکت کنند لازم است. بعد از استقرار، باید به سیستمی از انتخابات عمومی رسید که هم حق و هم حساسیت‌های همه را مراعات کند. البته این کاری بسیار دشوار است. از حالا نمی‌توان تمام عناصر آن را تعریف کرد. شاید اشراف سازمان‌ملل بر سراسر این فرآیند بهترین راه باشد. درحال‌حاضر نیز نقش سازمان‌ملل در میانجیگری هرچه بیشتر باشد، بهتر است.

طرف‌های غربی و خود ایران بر برگزاری انتخابات تاکید دارند و معتقدند این مردم سوریه هستند که باید درمورد آینده کشورشان تصمیم بگیرند. به‌نظر شما اگر قرار بر برگزاری انتخابات شود، این انتخابات از چه نوع خواهد بود. آیا انتخابات سوریه با حضور ناظران بین‌المللی انجام خواهد شد یا به‌صورت کاملا داخلی و آیا این انتخابات یک انتخابات آزاد خواهد بود؟
هنوز نمی‌شود پیش‌بینی کرد. گمان ندارم در آینده‌ای نزدیک بتوان راه‌حل کاملا سوری بدون حضور سازمان‌ملل پیدا کرد. اتحادیه عرب هم که می‌توانست جای سازمان‌ملل باشد فعلا طرف دعوا شده است. با حضور پررنگ روس‌ها، اداره بعد از جنگ بیشتر دست روس‌ها خواهد بود. امیدواریم این شرایط عملا به قیمومتی مثل قیمومت انگلیس بر فلسطین تبدیل نشود.

آیا گروه‌ها و بازیگران مختلفی که در سوریه نقش دارند، به‌خصوص حامیان اسد، درمورد برگزاری انتخاباتی با حضور ناظران بین‌المللی توافق خواهند کرد؟
همه‌چیز به توازن قوا پس از جنگ داخلی بستگی دارد.

گفته می‌شود در صورت شرکت بشار اسد در انتخابات آتی، وی بازهم پیروز خواهد شد. آیا به‌عقیده شما پس از چند سال جنگ و کشمکش در سوریه، اسد جایگاه قبلی خود را حفظ کرده است تا بتواند در یک انتخابات آزاد پیروز شود؟
مردم در موقعیت تصمیم می‌گیرند. سه سال پیش شاید بشار اسد را با رئیس‌جمهوری منتخب تونس مقایسه می‌کردند، شاید حالا با خلیفه داعش مقایسه کنند. خیانت تروریسم به سوریه ازجمله این بود که سقف انتظارات مردم را پایین آورد.

یک حکومت آلترناتیو در سوریه تا چه اندازه می‌تواند خط مقاومت را حفظ کند؟
هر حکومتی در دمشق یا هر کشور عربی دیگر جز شیوخ نفتی خلیج همین‌قدر که 60-70‌درصد برخاسته از متن مردم باشد، تا اطلاع ثانوی ضداسراییلی و طرفدار مقاومت خواهد بود؛ لذا لابی اسراییل تمام حیله‌ها را به‌کار خواهند بست که دولتی مردمی دراین کشورها سرکار نیاید؛ یا اگر زمانی آمد آن‌قدر گرفتار مصیبت شود که نتواند سرش را بخواراند.

با توجه به اینکه پافشاری ایران بر حمایت از بشار اسد ممکن است باعث شود پس از انتخابات، حکومت آلترناتیو دراین کشور نسبت به ایران گارد بگیرد، تداوم حمایت از اسد چه آسیب‌هایی را می‌تواند متوجه ایران کند؟
این خطر وقتی متصور است که بشار اسد و ارتش در جنگ داخلی شکست بخورند و پایگاه اجتماعی‌شان سرکوب شود. این اتفاق نخواهد افتاد. شکاف اجتماعی در سوریه عمیق‌تر از این است که حالاحالاها دولتی یکدست از آن‌طرف قدرت را به‌دست گیرد. همه فشار اپوزیسیون برای این است که طرف بشار اسد قدرت یکپارچه را به‌دست نگیرد، چون از انتقام‌گیری آن می‌ترسند. حق هم دارند. ما نیز باید نسبت به‌این نکته حساس باشیم. بعد از جنگ، اگر ارتش حس کند برنده شده ممکن است دست به انتقام بزند. خیلی بی‌گناه هم آسیب خواهند دید؛ ضمن اینکه در آن حال طرف پیروز از ترس تکرار آن اتفاق قطعا سخت‌گیرانه‌تر رفتار خواهد کرد؛ لذا به‌نفع سوریه و منطقه و ماست که دولت برآمده پس از بحران حس نکند قدرت را با جنگ به‌دست آورده است، بلکه حس کند با مصالحه به قدرت رسیده تا مصالحه‌جویانه‌تر رفتار کند.

آیا حکومت بعدی سریعا با اسراییل رابطه برقرار خواهد کرد یا با توجه به اختلافاتی که بر سر بلندی‌های جولان میان دوطرف وجود دارد، خط مقاومت در سوریه همچنان حفظ خواهد شد؟
هیچ دولتی در دمشق نمی‌تواند حالاحالاها با اسراییل کنار بیاید. جولان استخوانی در گلو است. وانگهی عموم اعراب دشمن جبلی اسراییل‌اند؛ سکوت و گاه همراهی‌شان از سر ترس است و تحقیرشدگی در طول نیم‌قرن؛ به‌همین دلیل جرئت نمی‌کنند بازهم بختشان را با دشمنشان بیازمایند و این به‌معنای آن نیست که دشمنی‌شان تمام‌شده است. گاهی ما در ایران بد می‌فهمیم. خیال می‌کنیم فلان رهبر عرب نوکر اسراییل شده است؛ می‌توان گفت برده شده است، یعنی در جنگ اسیر شده است؛ اما نمی‌شود گفت نوکر شده است، چون نوکر حس وفاداری به ارباب دارد اما اسیر از اسیرکننده‌اش کینه دارد؛ اعراب نزدیک به اسراییل اسیر آن هستند نه نوکر آن. ما دو هزار کیلومتر دورتر نشسته بودیم به مرحوم عرفات فحش می‌دادیم که سازشکار شده است و فشاری را که زیر آن کمرش خرد می‌شد حس نمی‌کردیم. البته قدری از انرژی عرب‌ها که می‌توانست علیه اسراییل به‌کار رود جذب اسلامیان افراطی و به‌سوی دیگری هدایت شد؛ به درگیری طایفی و به جنگ‌های قبیله‌ای و جنگ قدرت داخلی مثل حوادث لیبی و یمن و عراق؛ اما باقیمانده نیروی فعال عرب عمدتا ضداسراییل است. ما باید بیشتر نگران تغییر جبهه نبرد به‌دست اسراییل و لابی‌اش باشیم تا نگران خاموشی انگیزه اعراب برای انتقام از اسراییل.

 اسراییل هم درست به‌همین سبب با تمام وجود در ریشه‌کنی ایران می‌کوشد. ایران بود که دستاورد 40سال خشونت و سرکوب و ارعاب اسراییل را از بین برد و اسطوره شکست‌ناپذیری آن را به‌دست خود عرب‌ها شکست؛ ایران بود که دوباره عرب‌ها را به‌یاد ایستادگی انداخت و قدری شهامتشان را بازگرداند. ریشه ترویج ایران‌هراسی در جهان عرب ازسوی اسراییل همین است. ریشه خریده‌شدن این دروغ به‌دست برخی رهبران عرب هم ازقضا همین است. چطور؟ این رهبران بعد از پیروزی‌های مختصر مقاومت در دهه اخیر در افکار عمومی جهان عرب تحقیر شدند. آن‌ها برای جبران همین تحقیر متوسل به بدنام‌کردن ایران شدند تا اتباعشان گیج و مشوش شوند.

منبع: روزنامه بهار
مجله خواندنی ها
مجله فرارو