اهل زنجان است و زمانی در مجلس ششم حضور داشته است. حالا مدتی است که با باز شدن فضای سیاسی و تشکیل حزب اتحاد ملت ایران، در اولین کنگره این حزب بهعنوان دبیرکل انتخاب شده است. دکتر علی شکوریراد دراین گفتوگو به سوالات افرادی خارج از روزنامه نیز پاسخ داده است. افرادی که جزو فعالان سیاسی، اجتماعی، زنان، دانشجویی و... بوده و هستند. مانند یک کنفرانس خبری از او درباره آینده حزب، انتخابات مجلس دهم، نقش زنان در حزب، رفع حصر و موضوعاتی دیگر پرسیدهاند و دبیرکل حزب اتحاد ملت ایران نیز به آنها پاسخ داده است. او همچنین درباره گفتوگوی ملی که این روزها بر سر زبان اصلاحطلبان و اصولگرایان است، میگوید که زمانیکه در مجلس ششم بوده است نطقی دراین باره داشته و این موضوع را در آن زمان مطرح کرده است. شکوری راد همچنین در بخش دیگری از گفتوگو بیان میکند شورای نگهبان در مواقعی صراحتا قانون را زیر پا گذاشته و از ردصلاحیت خودش در مجالس هفتم و هشتم نام میبرد که حتی شورای نگهبان دلایل ردصلاحیتش را به او نگفتهاند.
در سالهای 84 تا 92 کشور شرایط سختی را بهخصوص در عرصه بینالملل داشت. دولت یازدهم با دیپلماسی خود توانست شرایط را تغییر دهد. اکنون نوبت رسیدگی به سیاستداخلی است، در مدتی که از توافق هستهای گذشته بهنظر شما دولت حسن روحانی تا چه حد توانسته نشان دهد که هدفش سیاستداخلی و عمل به وعدههای خود دراین زمینه است؟
سیاستداخلی و سیاستخارجی در امتداد هم هستند یعنی نمیتوان اینها را از هم منفک دید و طبیعتا روی یکدیگر تاثیر میگذارند و معیارهایشان باید در امتداد هم باشد. نمیتوان از معیارهای دوگانه استفاده کرد. برای نمونه در سیاستداخلی یک معیار را استفاده کرد و در سیاستخارجی یک معیار دیگر را. نه اینکه بگوییم نمیتوان، بلکه در حقیقت درست نیست و اگر معیارهای دوگانه به کار برده شود، نشاندهنده گسستگی فکر و اخلاق دراین دو عرصه است و ما برای نشاندادن یگانگی درفکر و اخلاق باید معیارهایمان در سیاستداخلی و خارجی یا منطبق یا خیلی نزدیک به هم باشد. درعرصه سیاستخارجی دولت در دوسال گذشته انرژی زیادی صرف کرد و سعی کرد زبان لازم را برای تعامل با قدرتهای جهانی پیدا کند و به کار بگیرد و توانست دراین زمینه موفق شود وگفتوگوهای موثری را شکل داد. شاید مذاکرات انجام شده در زمینه انرژی هستهای که بین ایران و 5+1 طی دوسال گذشته انجام شد در تاریخ جهان یک نمونه برتر حساب شود بهدلیل اینکه توانستند روند بسیار سخت و پیچیدهای را پیش ببرند، البته بهنظر من این بهدلیل این بود که در هر دو طرفانگیزه برای دستیابی به نتیجه وجود داشت.
هرگاه در یک طرفانگیزه وجود نداشته باشد ممکن است تلاشهای طرف مقابل به نتیجه نرسد. در عرصه بینالملل در دولتهایی که در 5+1 برسر کار بودند، بهخصوص آمریکا بهنظر میرسید که این جدیت وجود دارد که توافق به نتیجه برسد، بهدلیل اینکه آنها میخواستند از جنگی دیگر پرهیز کنند. شاید جملاتی که آقای جان کری بعد از حصول توافق در جلسه خصوصی گفته بود و بعد وندی شرمن آنها را بازگو کرد نشاندهنده عزمی بوده که از ابتدا وجود داشته و آنهم اینکه ایشان گفتند من در جنگ ویتنام حضور داشتم و در آن زمان بود که فکر میکردم که دیگر نباید جنگید و نباید بهسمت جنگ رفت و توانسته بود دراین مذاکرات آن ایده و آرمان خود را دنبال کند و احساساتی شده بود. این نقلی است که وندی شرمن میکند و ظاهرا صحت داشته، چون دیپلماتهای ایرانی این نقل قول را تکذیب نکردند.
به هرحال این رویکرد پرهیز از جنگ وقتی در طرف مقابل وجود داشت و دراین طرف هم آقای روحانی که سابقه طولانی در امر جنگ و امنیت در ایران داشته است و در حقیقت مردی بود که این عرصهها را آزموده بود، همانطور که آقای جان کری ویتنام را تجربه کرده بود، در اینجا هم آقای روحانی در دوران جنگ مسئول پدافند هوایی بود و در عرصه جنگ جزو نیروهای تصمیمگیر و تاثیرگذار در بعضی از زمینهها بود و درزمینه مسائل امنیتی هم سالها دبیر عالی شورای امنیت ملی بود و خیلی به جنگ و مقوله امنیت و اینکه چهچیز به صلاح کشور است، فکر کرده بود و بههمین دلیل ظریف را که دراین جهت کارآمد بود از طرف دولت مامور مذاکرات کرد. بنابراین دو طرف توانستند براساس اراده مشترک برای پرهیز از جنگ و برای دستیابی به پایهای برای صلح و همزیستی مسالمتآمیز گفتوگوهایی را بر مبنای برد- برد شکل بدهند، بهنظر من این گفتوگوها تاریخی بود و تاثیراتش در آینده خیلی بیشتر نمایان خواهد شد. حال جدای از بحث توافق هستهای که دستاورد این گفتوگوها بود، بهنظرم خود گفتوگوها بحث مهمی است که شاید شیوه، نوع نگاه و نوع رفتار در دوطرف بعدها بهصورت کتابهای آموزشی برای دیپلماتهای جهان منتشر شود و در دانشگاههای دنیا در رشتههای سیاستخارجی و دیپلماسی مورد استفاده قرار گیرد. به هرحال بهنظر من این تجربه متفاوتی بود که آقای روحانی و آقای ظریف در سیاستخارجی به نتیجه رساندند.
آیا نمیشود از این گفتوگوها در عرصه سیاستداخلی نیز استفاده کرد و نظیر تجربه توافق هستهای را در داخل کشور هم داشته باشیم؟
طبیعی است که انتظار میرود در داخل هم همان گفتوگوها با همان رویکردها ادامه پیدا کند. آقای روحانی باید بتواند این ابتکارعمل را داشته باشد که روند گفتوگوها را در داخل نیز شکل دهد. ما در عرصه بینالملل دربرابر مجموعه 5+1 کشور کوچکی محسوب میشویم و درحقیقت آنها قدرت برتر هستند و ما قدرت ضعیفتر، اما نکته اینجاست که ما توانستیم با قدرتهای برترجهانی یک روند گفتوگوی منتج به توافق را تجربه کنیم. درداخل کشور همین قدرت و ضعف وجود دارد یعنی در بین نیروهای سیاسی که در داخل کشور هستند بعضی در موضع قدرت و بعضی در موضع ضعف در حوزه ابزار و امکاناتی که در اختیار دارند هستند، والا قدرت روحی و اجتماعی و فکری مورد نظر ما نیست چون در عرصه بینالمللی هم ما از نظر روحی و فکری ضعیف نبودیم، بلکه ما از نظر امکانات ضعیف بودیم. درداخل کشور هم یک طرف از نظر ابزار قدرت ضعیف هستند و یک طرف ازنظر ابزار قدرت قوی هستند؛ نه بحث فکری و روحی و اجتماعی. بنابراین نتیجهای که در خارج به دست آمد، در داخل هم باید بتواند نتیجه بدهد و یک روند گفتوگویی شکل بگیرد و آقای روحانی باید بتواند این روند را آغاز کند و انجام دهد.
تجربهای هم از گفتوگو در داخل کشور داریم؟
ما متاسفانه درداخل کشور از این گفتوگوها تجربه خوبی نداشتهایم. این گفتوگوها نوعا بعد از حوادث سال 88 بین بازداشتشدگان سیاسی و بازجوها درداخل زندان انجام شده است. بیرون از زندان این گفتوگوها در یک شرایط برابر و محترمانه ممکن نبوده و شکل نگرفته است. برای نمونه آیتالله جنتی در طی این مدت با کسی گفتوگو نکرده، یعنی فرصتی ایجاد نشده که آقای جنتی در یک طرف میز بنشیند و عدهای مدعی هم طرف دیگر بنشینند و با هم گفتوگو کنند. فرمانده سپاه بهعنوان یک نیروی دارای قدرت که یک طرف منازعات بوده به گفتوگویی بهصورت محترمانه با مخالفان و معترضان ننشسته و شرایط گفتوگو شکل نگرفته است.
یکی از دلایل موفقیت گفتوگوهای 5+1 اراده دوطرف برای حصول به توافق بوده و این اراده زمانی به منصه ظهور رسید که اینها محتوای گفتوگوها را محرمانه نگه داشتند، چراکه اگر محتوای گفتوگوها محرمانه نباشد دیگرانی که ارادهای برای دستیابی به توافق ندارند در روند توافق اختلال ایجاد میکنند. درداخل کشور عملا امکان گفتوگوی رو در رو وجود ندارد و وقتی گفتوگوها از طریق تریبون یا رسانه انجام میشود افرادی که دراین گفتوگوها شرکت میکنند تعهد و التزامی نسبت به آنچه که میگویند ندارند و کسی نمیتواند حرفهای آنها را بازخواست یا پیگیری کند. ما نمونه این گفتوگوها را در دوره اصلاحات داشتیم اما خیلی ناقص بوده است. مثلا در نامهنگاریهایی که بین آقای عسگراولادی، دبیرکل حزب موتلفه، با محمدرضا خاتمی، دبیرکل جبهه مشارکت، صورت گرفت، در دوطرفانگیزه رسیدن به توافق وجود داشت، ولی وقتی اینها در سطح مطبوعات و رسانهها مطرح میشود معطوف به ثابتکردن حقانیت خود و ابطال طرف مقابل میشود و این روند گفتوگو نمیتواند نتیجهبخش باشد. بهطور کلی در بین هسته مرکزی صاحبان قدرت در کشورمان و نیروهای منتقد چنین گفتوگوهایی تاکنون امکانپذیر نبوده و صورت نگرفته است، بههمین دلیل است که شما مسائل سیاستداخلی را حلنشدنی میبینید و هیچ چشماندازی برای توافق در آن نمیبینید.
آقای روحانی همانطور که هنر خود را در پیشبرد مذاکرات بینالمللی نشان داد باید بتواند هنر خود را در شکلدادن مذاکرات داخل کشور و بین جناحهای سیاسی، بین احزاب مختلف، بین نیروهای سیاسی و شخصیتهای سیاسی نشان دهد. دراین مورد نمیتوانم بگویم که دولت برای این منظور چقدر اراده کرده است، اما بهنظر میرسد که آقای روحانی بیش از آنکه بهدنبال ایجاد یک فرایند گفتوگو در داخل کشور بین جناحهای سیاسی و صاحبان قدرت و منتقدان باشد، خودش اراده کرده که برنامهها را پیش ببرد و خودش این موضوع را، یعنی بخشی از منتقدان را، درقبال بخشی از صاحبان قدرت نمایندگی میکند.
معتقدید که این کار امر مثبتی نیست؟
اگرچه این کار مثبت است ولی لزوما پایدار نیست. کمااینکه در چالش اخیر که بین آقای روحانی و شورای نگهبان در رابطه با بحث نظارت استصوابی و مسئله تایید صلاحیتها پیش آمد که البته آنهم رسانهای بود و درنتیجه در روند گفتوگوها فیصلهبخشی به وجود نیامد. باید بهاین نکته توجه کنیم که این نوع فیصلهبخشی فراتر از روند گفتوگو صورت میگیرد و لزوما مسائل را حل نمیکند بلکه مسائل را مسکوت میگذارد.
این نکتهای که به آن اشاره میکنید، آیا در رابطه با مسئله حصر هم صدق میکند؟
بله. در روند رفع حصر بهنظر میرسد که آقای روحانی با وجود اینکه بخشی از منتقدان را نمایندگی میکند، اما نتیجهای حتی در گفتوگوهای محرمانه کسب نکرده است، چون فیصلهبخشی در روند گفتوگوها اتفاق نمیافتد. ممکن است بهطور موقت چالش و تنش کم شود یا شرایط کمی بهبود یابد، اما فیصلهبخش نیست و درنتیجه مسائل مسکوت و منتقدان هم ناراضی باقی میمانند که این اصلا درست نیست.
بحثی که شما در رابطه با گفتوگوهای ملی مطرح کردید، آیا پیشزمینهای در تاریخ سیاسی کشور دارد؟
بله. حداقل خود من یکی از نطقهای ده دقیقهای پیش از دستور خودم در صحن علنی مجلس ششم را بهاین موضوع که «برابر بنشینیم و گفتوگو کنیم» اختصاص دادم. در آن زمان حس کردم که ما در داخل کشور نیاز داریم که بنشینیم و بهطور برابر با یکدیگر گفتوگو کنیم، ولی تقریبا تابهامروز هیچوقت گفتوگوی برابری درداخل کشور بین صاحبان قدرت و منتقدان امکانپذیر نشده است.
چرا تابهامروز این موضوع را جدی مطرح و پیگیری نکردهاید؟
به این دلیل که یک طرف اساسا پایه فکریاش مبتنی بر فیصلهیافتن موضوع از طریق گفتوگو نیست. آنهایی که در جانب قدرت هستند اساسا معتقدند که گفتوگو فیصلهبخش نیست و این جنبه الهی قدرت آنهاست که باید به موضوعات مورد بحث بهصورت یک جانبه فیصله بدهد. برای نمونه در شورای نگهبان علیالقاعده قانون باید تعیینتکلیف کند و این روشن است که قانون اساسا موجودیتش برای فیصلهبخشی است، اما عدهای چنین نگاهی را نسبت به قانون ندارند بلکه دیدگاههای صاحبان قدرت و تصمیمات آنها را مقدم میدانند و دراین میان طبیعتا قانون امکان فیصلهبخشی خود را ازدست میدهد.
پس مشکلات متعددی باعث شده است تا این موضوع مطرح و پیگیری نشود!
بله. ما مشکلات اساسی در مقدمه شکلگیری گفتوگو برای تفاهم و توافق ملی داریم که در ابتدا این مشکلات باید برطرف شود. من فکر میکنم که آقای روحانی بهعنوان رئیس دولت یازدهم باید بهاین موضوع توجه بیشتری کند. ممکن است برخی از مسائل حاد کشور به وسیله روشهایی فیصله پیدا کند یا مسکوت بماند یا حتی وجه چالشی آن از بین برود، اما این اتفاقات پایدار نیست. بلکه برای رسیدن به یک توافق ملی پایدار نیاز به مبانی مشترک فیصلهبخش داریم.
مبانی مشترک هم به قانوناساسی که حرف اول و آخر را میزند بازمیگردد. درست است؟
بله. بنده بههمین دلیل در سخنرانی مقدماتی خود در کنفرانس مطبوعاتی حزب اتجاد ملت کتاب قانوناساسی را نشان دادم، این موضوع نشاندهنده آن است که ما میگوییم این قانون فیصلهبخش است و باید باشد. هنوز نتوانستهایم دیگران را متقاعد کنیم که قانوناساسی باید فیصلهبخش باشد و عدهای این را قبول ندارند. درحقیقت شأن فراتر از قانون درنظر میگیرند که این مسائل را لاینحل میگذارد مگر با غلبه، که آنهم پر هزینه و دست نیافتنی است.
شأن فراتراز قانون شامل چه چیزهایی میشود؟
بهعنوان مثال درگذشته مجلس قانون انتخابات را نوشته و بعد به شورای نگهبان ارجاع داده شده است و در آنجا ایراد گرفتند بعد دوباره به مجلس رفته است و مجلس اصرار کرده و بعد رفته است به مجمع تشخیص مصلحت نظام بهعنوان یک نهاد عالی فیصلهبخش و درآنجا تصویب شده و گفته شده است بررسی صلاحیتها باید براساس استعلام از مراجع چهارگانه باشد و باید علت ردصلاحیت هم به کسی که ردصلاحیت میشود گفته شود و کسی که ردصلاحیت میشود اجازه دارد از شورای نگهبان وقت بگیرد و با اعضای آن شورا صحبت کند و تقاضای ادله کند. اما نکته در اینجاست که شورای نگهبان هیچوقت زیربار قانونی که مجمع تشخیص مصلحت تصویب کرد نرفته و این قانون را اجرا نکرده است. یا بهتر است بگویم که شورای نگهبان به قانون مجمع تشخیص مصلحت تمکین نمیکند.
و دراین میان اعتراضها هم با سوءنیت برداشت میشود؟
وقتی اعتراض میشود میگویند شورای نگهبان 6 فقیه و 6 حقوقدان دارد که بری از معصیت و گناه و خطا هستند و چرا به شورای نگهبان اعتراض میکنید، درحالی که این اعتراض به شأن و جایگاه شورای نگهبان نیست بلکه به عملکرد اعضای این نهاد است، اما همین که اعتراضی میشود افراد و گروههایی اعتراض قانونی را مخدوش میکنند و ادعا میکنند که معترضان دارند نهاد شورای نگهبان را زیر سوال میبرند، درحالی که جایگاه و حتی ترکیب شورای نگهبان محل اعتراض نیست.
نمونهای هم برای صحبتهایتان وجود دارد که شورای نگهبان کوتاهی کرده باشد؟
حداقل بنده یکی از ردصلاحیت شدههای مجالس هفتم و هشتم هستم که خودم دراین زمینه مدعی هستم. در آن زمان بنده تقاضا دادم که دلایل ردصلاحیتم را به من بگویند؛ اما آنها اعلام نکردند. من خودم و انگیزههای حقیقی و قانونی خودم را که میشناسم. من از موضع یک مظلوم حقیقی به شورای نگهبان ایراد وارد میکنم نه از موضع سیاست عمومی.
چرا نطق ده دقیقهای و گفتوگوی ملی خود در مجلس را در سال 88 بهعنوان شعار به آقای میرحسین موسوی ندادید تا از آن در انتخابات استفاده کند؟
جناب آقای موسوی روند خود را داشت و ما موقعیت آقای موسوی را حد واسط خود و مجموعه نظام موجود میدیدیم. یعنی آقای میرحسین موسوی در شرایطی وارد شد که بهنظر میرسید حضورش میتواند دوطرف را به هم نزدیک کند و نسبت به آقای سیدمحمد خاتمی به مجموعه نظام نزدیکتر تلقی میشد و اساسا رویکرد حمایت مجموعه اصلاحطلبان از آقای موسوی یک رویکرد تعاملی بود و فکر میکردند که آقای موسوی بیش از آقای خاتمی میتواند تاثیر بگذارد و زمینه نزدیکی جناحها را فراهم کند، ما آنقدرها که شما فکر میکنید به آقای موسوی نزدیک نبودیم که در نوشتن برنامهها و شعارهایش به او کمک کنیم، بلکه ما بیشتر از ایشان حمایت میکردیم.
آیا موافقاید که اگر این ایده درآن زمان مطرح میشد ممکن بود از خیلی اتفاقات بعد از انتخابات سال 1388 تا حدی جلوگیری کند؟
بله. اگر گفتوگو درست شکل بگیرد همیشه میتواند اثربخش باشد و به آرامش جامعه کمک کند و از پیدایش جنبشها و انقلابها جلوگیری کند. جنبشها و انقلابها در جایی شکل میگیرد که روند طبیعی بهبودخواهی در جامعه متوقف شده باشد. اینها یک عارضه است و روند طبیعی نیست، اما عارضهای است که زمانیکه موانع به وجود میآید، عبور از آنها اجتنابناپذیر میشود. در یک جامعه بهترین روند آن است که مجلس و انتخابات و مسئولیتها هریک اعتبار خاص خود را داشته باشند تا در روندی طبیعی انتخابات، تمام اصلاحاتی که مردم انتظار دارند شکل بگیرد بدون آنکه نیازی به جنبش و انقلاب داشته باشد، بنابراین اگرچه جنبش و انقلاب در مقاطعی میتواند مثبت تلقی شود، اما درحقیقت این مثبتبودن بهخاطر رفع عارضه انسداد است که در جامعه پیش آمده است.
آقای کرباسچی در برنامه افطاری با رئیسجمهوری در ماه رمضان امسال گفتند که یک گفتوگوی ملی راه بیاندازیم همانطور که در عرصه بینالملل توانستیم گفتوگو کنیم، حال بیاییم و در عرصه داخلی هم گفتوگو کنیم، آیا مکالمهای بین شما و آقای کرباسچی در رابطه با این موضوع بوده است؟
نخیر. من نمیخواهم بگویم که این ایده همان ایده من است. نیاز به گفتوگو از موضع برابر و با معیارهای برابر در همان زمان اصلاحات هم محسوس بود، اما هیچگاه شکل نگرفت. گفتوگو از موضع برابر در جایی شکل میگیرد که حقوق مساوی برای طرفین قائل شویم. متاسفانه در داخل کشور طرفین برای هم حقوق مساوی قائل نیستند که این را باید اول تعریف و تبیین کرد. فکر میکنم نتایج گفتوگوهای بینالمللی در داخل هم تاثیر میگذارد. چرا نباید در عرصه داخلی امکان این گفتوگو را فراهم نکنیم؟ باید بدانیم که اگر این امکان فراهم شود، بسیاری از سوتفاهمها از بین میرود. طرفین همدیگر را به چیزهایی متهم میکنند که اینها در ذهن کسی که متهم میشود خیلی بعید و دوراز ذهن و غیرمنصفانه است. مثلا بنده به فتنهگری متهم میشوم درحالی که در مخیله من نمیگنجد که فتنهگر باشم و بسیاری نمونههای دیگر، اما چون با یکدیگر گفتوگو نمیکنیم فاصلهها بیشتر میشود.
آیا اقداماتی برای اینکه مخالفان حزب خود را پای یک میز برای گفتوگو بیاورید انجام دادهاید؟
بله. ما از ابتدا اعلام کردیم حزب ما حزب نوپایی با رویکرد تعامل و گفتوگو است و بنا را براین گذاشتیم که هم درداخل حزب و هم در بیرون از حزب، با رویکرد تعاملی رفتار کنیم. یعنی فرصت گفتوگو را فراهم کنیم و از دل گفتوگوها نزدیکی فکر و ایده بهدست بیاوریم و بتوانیم توافقهایی برای خدمت بیشتر بهاین کشور به دست بیاوریم. همه درحال تلاش برای خدمت به اسلام و کشور هستند و به خود که مراجعه میکنند، میبینند جز این نیتی ندارند، اما چرا اینقدر تنفر، تضاد و عدم درک متقابل باید در میان احزاب و جریانهای سیاسی وجود داشته باشد؟ با گفتوگو میشود فاصلهها برداشته شود و سوتفاهمها کم شود. با گفتوگو همیاری، کمک و تعاون افزایش پیدا میکند. با گفتوگو نیروهای درون جامعه میتوانند با یکدیگر هم جهت شوند. ما جامعهای هستیم با امکانات سرزمینی بسیار خوب، نیروی انسانی بسیار توانمند و بهطور کلی تمام امکانات را برای داشتن جامعه پیشرفته و سالم دارا هستیم، اما چرا نتوانستهایم به اندازه کافی پیشرفت کنیم؟ چون که انرژیهایمان صرف جدل با همدیگر میشود و یکدیگر را تخریب میکنیم. اگر بتوانیم همجهت شویم کشور اعتلا و منزلت مییابد و جامعه به رفاه دست پیدا میکند. ما اگر فکرمان این است که ایده انقلاب اسلامی را که شعارهایش استقلال، آزادی، منزلت و کرامت بوده است صادر کنیم، جز این نیست که درجهان نمونه برجستهای از دستاورد این آرمانها و شعارها ارائه کنیم. ما که نمیخواهیم با ابزار نظامی چیزی را به دنیا تحمیل کنیم. ما میتوانیم با ارائه الگویی مناسب دلهای جهانیان را با خود همراه کنیم. وقتی ما در زمان انقلاب در مقابل قدرت امپریالیستی آمریکا ایستادیم و نظام سلطه جهانی را نفی کردیم خیلی از دلهای جهانیان با ما همراه شد.
جز این نیست که ما نتوانستیم آن ایدههای انقلاب را در درون خودمان متجلی کنیم تا نمونهای برای نشاندادن به دیگر کشورها داشته باشیم؛ و چون نمونهای نداریم همراهیهای سابق را هم دیگر نداریم، اما اگر یکپارچه و منسجم باشیم و الگوی شایستهای را به جهان ارائه کنیم، چرا دلهای جهانیان به ما معطوف نشود! بنابراین از دستاندرکاران جمهوریاسلامی باید انتظار داشت این همگرایی را در بعد ملی به وجود بیاورند.
همگرایی ملیای که انتظار دارید حکومت آن را به وجود بیاورد شامل چیست؟
این همگرایی بهدست نمیآید مگر آنکه گفتوگوهای ملی شکل گیرد و سوءتفاهمها برطرف شود و این ممکن نمیشود مگر آنکه منافع ملی بهگونهای ترسیم شود که همه آن را درک کنند و بپذیرند. اگر قانوناساسی درست اجرا شود دیگر به دستبردن در آن نیازی نیست. در قانوناساسی صراحتا ذکر شده است که هرگز نمیشود بهدلیل داشتن استقلال، آزادی را نادیده گرفت یا برای داشتن آزادی، استقلال و تمامیت ارضی را نادیده گرفت. قانوناساسی اینها را لازموملزوم هم دانسته است؛ بنابراین ما حق نداریم چون دربرابر تهدیدات خارجی هستیم آزادیهای داخلی را محدود کنیم.
مصداق صحبت شما را میشود در زمان حیات امامخمینی(ه) دید که با وجود جنگ و شرایط بحرانی در کشور انتخابات هرگز در کشور لغو نشد.
بله. به همین دلیل است که در طول دوره رهبری حضرت امام(ره) بهرغم وجود جنگ هیچوقت انتخابات تعطیل نشد و نگفتیم چون جنگ داریم، شرایط بحرانی است و بیاییم آزادیهای سیاسی را در جامعه محدود کنیم؛ حتی اگر هم محدودیتهایی بود حضرت امام(ره) فرمودند که همه ما باید به قانون بازگردیم. شعار ما اجرای متوازن و بیتناقض قانوناساسی است؛ یعنی اگر هیچ اصلی نادیده گرفته نشود و براساس قانون عمل شود بسیاری از مسائلمان حل میشود. ما نه با ارکان نظام و نه حتی با اشخاص نظام مشکل نداریم ما با عملکردها مشکل داریم و میگوییم متناسب با مجموعه قانوناساسی نیست؛ مثلا یک اصلی را شورای نگهبان از قانوناساسی بهگونهای تفسیر میکند که نتواند هیچکس را متقاعد کند؛ بهطوریکه یک اصل قانوناساسی را برهمه تفوق میدهد اصول دیگر و باقی چیزها را از حیز انتفاع ساقط میکند. ما نباید این کار را بکنیم. ما باید منطقی را به کار ببریم که عرفا قابل قبول و پذیرفتهشده باشد.
آیا به مشاوران دولت و اعضای دولت پیشنهاد کار و اجراییشدن گفتوگوی ملی را دادهاید؟
نه هنوز، زیرا حزب ما نوپاست. بنای ما براین است که با تمام افرادی که تابهحال فرصت گفتوگو نداشتهایم گفتوگو کرده، وسعی کنیم فرصت گفتوگو را به وجود آوریم. تلاش میکنیم ازطریق این گفتوگوها سوءتفاهمات را رفع کنیم و امکان همکاری را افزایش دهیم. ما حتی میدانیم در شرایط کنونی با نیروهای سیاسی رقیب خودمان وجوه اشتراک و اختلاف داریم، اما باید وجوه اشتراکمان را بهرسمیت بشناسیم؛ زیرا وجوه اشتراکمان در راستای منافع ملی است که این را باید تقویت کنیم تا بتوانیم وجوه افتراقمان را هم به حداقل برسانیم و البته آنها را هم بهرسمیت بشناسیم. آنجا زمان رقابت فراهم میشود، رقابتی نه برای نابودی و حذف یکدیگر، بلکه برای بهدستآوردن موقعیتی برای اجرای برنامههایمان، بدون اینکه به حذف طرف مقابلمان بیندیشیم. بهطور کلی، باید بگویم ما هیچ ممنوعیتی برای گفتوگو با هیچکس نداریم.
یعنی حتی اگر آقای حسین شریعتمداری هم برای گفتوگو بیاید شما استقبال میکنید؟
بله. ممکن است حتی خودمان دراین امر پیشقدم شویم و بخواهیم با سردبیر روزنامه کیهان گفتوگو کنیم.
دولت روحانی ممکن است هشت ساله شود و اگر اینطور نشود فکر میکنید بعد از اتمام دولت روحانی، اگر در انتخابات ریاستجمهوری بعدی، حسن روحانی انتخاب نشود، حزب شما نیز پایدار میماند؟
تا قبل از پیدایش آقای محمود احمدینژاد موازنه سیاسی در سطح جامعه بهگونهای بود که اصلاحطلبها دستبالا را داشتند و اصولگراها و محافظهکارها ازنظر عددی در انتخابات دست پایین را داشتند ولی نیروهایشان دست به نقدتر بود؛ یعنی آرای کمتر ولی دستبهنقدتری داشتند. اصلاحطلبها نیروهایشان بیشتر بود، اما آرایشان دستبهنقد نبود و باتوجه به شرایط روز، آرایشان در صندوق انتخابات ریخته میشد یا نمیشد؛ مثلا در انتخابات شوراهای دوم، زمانیکه سطح مشارکت خیلی پایین آمد و به 15درصد یا کمتر از آن حتی رسید، آرا دستبهنقد جناح راست تبدیل به اکثریت شد والا آنها فینفسه اکثریت نبودند؛ یا درانتخابات مجلس ششم آخرین نامزدهای اصلاحطلبی که از تهران به مجلس راه پیدا کردند حدود هشتصد هزار رأی داشتند، درحالیکه در انتخابات مجلس هفتم بهدلیل کاهش مشارکت مردم در انتخابات، آقای حداد عادل که نفر اول جناح اصولگرا بود با هشتصد هزار رأی وارد مجلس شد؛ بنابراین میزان آرای اصلاحطلبها در جامعه بالاست، اما این آرا دستبهنقد نیست؛ بلکه این آرای براساس تحلیل عمومی از شرایط برگزاری انتخابات گاهی در صندوق ریخته میشود و گاهی هم ریخته نمیشود. در انتخابات مجلس ششم آقای سید محمد خاتمی دو میلیون رأی کسب کرد، بالاترین رآیی که تاکنون در تهران برای کسی به صندوق ریخته شده است؛ اما در دوره بعد میبینید اینطور نیست. اصولگرایان و جناح محافظهکار، بهدلیل نوع نگاه و ایدئولوژی سیاسیای که دارند، آرایشان گوشبهفرمان است، ولی آرای اصلاحطلبان اینطور نیست و بههمین دلیل آنها فرازونشیب داشتهاند و اگر اصولگراها نیز فرازونشیب داشتند متاثر از فرازونشیب اصلاحطلبها بوده است و مستقلا فرازوفرودی نداشتند. درشرایط کنونی اصولگراها دچار انشقاق درونی شدیدی شدهاند و در بین آنها تندروها غلبه گفتمانی پیدا کردهاند.
و همین تندروها یکی از عوامل اصلی شکاف بین اصولگرایان بودهاند؟
عملا تندروها ظرف سالهای گذشته معتدلهای جریان اصولگرایی را دنبال خود کشاندند. درحالحاضر هم در دولت یازدهم چون خود حسن روحانی، اصولگرا تلقی میشد، همین امر باعث یک شکاف عمیق در جناح اصولگرا یا جناح راست شده است. بخشی از آنها بهخصوص بخش سنتی اصولگرایان، بهسمت عقلانیت و اعتدال سوق داده شدهاند و بخش دیگر این جریان که عمدتا تندرو هستند، همچنان پرصدا و مدعی باقی ماندهاند؛ بنابراین رأی این بخش پرصدا رأی زیادی نیست، اما از هر روشی برای پیشبرد برنامهها و اهداف خود استفاده میکنند. جناح تندرو برای خود مرزی در استفاده از ابزار قائل نیستند و بهراحتی قانون را زیر پا میگذارند، آنهم بهدلیل اینکه خود را حق میدانند و برای بهکرسینشاندن حق از هر ابزاری استفاده میکنند؛ برای نمونه فسادهایی که در دوره احمدینژاد شکل گرفت بهدنبال این امر بود که طرف میگفت من حقم و بنابراین هرکاری انجام دهم حق است.
آن فردی هم که مرتکب فساد میشد، شاید در ابتدا دراین کار احساس حقانیّت هم میکرد و بهدنبال آن فعل، خود را هم محق میدانست. نتیجه حقدانستن کارهایشان بهبارآمدن فسادهای بزرگ در کشور شد. اینها را گفتم که بگویم ما در شرایطی هستیم که مثل گذشته اصلاحطلبها خیلی دست بالا را از نظر عددی دارند و انگیزه شرکت در انتخابات در بین مردم افزایش پیدا کرده است؛ بنابراین فراخوان رأی آنها خیلی سادهتر انجام میشود و اتحاد و انسجام خوبی در سطوح بالای رهبری خود دارند. بنابراین هم از نظر گفتمانی و هم از نظر توانایی فراخوان رأی دست بالا را دارند؛ بههمین دلیل نگرانیای برای انتخابات بعدی وجود ندارد. شما میبینید که هیچ بحثی برای شرکت یا عدم شرکت درانتخابات بعدی وجود ندارد. اصلاحطلبها برای رفتن پای صندوقهای رأی تردیدی ندارند و میخواهند در انتخابات آینده بهطور یکپارچه شرکت کنند. این موضوعات پیروزی آنها را تضمین میکند؛ بهعلاوه اصولگراها رسما دوشقه شدهاند. حالا درست است که آن بخشی که معتدل هستند با مساعدت اصلاحطلبها موقعیتهایی خواهند داشت، ولی بخش تندرو دیگر موقعیتی در فضای سیاسی کشور نخواهد داشت.
با این وضعیت شما شرایط را برای حزب اتحاد خوب میدانید؟
بله. فکر میکنم انتخابات آینده مجلس بهنفع افرادی رقم خواهد خورد که از دولت پشتیبانی میکنند. ما در مجلس دهم، مجلس و نمایندگانی پشتیبان دولت خواهیم داشت و در چنین شرایطی دلیلی وجود ندارد فکر کنیم این دولت با یک دوره به سر خواهد رسید. یک مجلس حامی دولت خواهیم داشت و زمینه برای تداوم کارهای دولت برای دوره بعدی فراهم خواهد شد. البته این نکته را هم بگویم چنانچه دولت دچار خطاهای فاحش شود به سررسیدن دوره آنهم ممکن میشود.
خطای فاحش دولت را در چه تعبیر میکنید؟
خطای فاحشی که بهاحتمال کم ممکن است دولت مرتکب شود گسست با بدنه حامی خود است. بهنظر میرسد آقای حسن روحانی توجه لازم را بهاین موضوع داشته است و درحالیکه ما الان بهدلیل کاهش قیمت نفت درشرایط بسیار سختی از نظر اقتصادی هستیم، ولی بااینحال میبینیم که گسستی بین دولت و حامیان دولت اتفاق نیفتاده و دولت توجه لازم را بهاین امر داشته است. البته دلیلی برای نگرانی از پیشآمدن این خطا وجود ندارد، اما تنها چیزی که میتواند این دولت را یکدورهای کند فقط وقوع این گسست است که همانطور که گفتم چشماندازی برای وقوع آن نمیبینم.
چه کاری میتوان انجام داد که بین دولت و مردم فاصله نیفتد و تندروها به هدفشان نرسند؟
این موضوع خیلی مهم است که مردم ببینند مطالباتشان را دولت فهمیده است و از زبان رئیسجمهوری بیان میشود و دولت با مردم همزبان باشد. همانطور که رهبری امسال را سال همدلی و همزبانی نامیدند امیدوارم این ایده به همدلی و همزبانی در داخل کشور کمک کند و فقط در حد شعار باقی نماند. همدلی و همزبانی بدون شکلگیری گفتوگو اتفاق نمیافتد. مردم اگر احساس کنند مشکلاتشان دولت درک کرده و دولت برای برداشتنبار از دوش مردم و حل مشکلات مردم جدیت دارد با دولت همراهی میکنند. اگر با مردم صادق باشیم و مردم حس کنند مشکلاتشان درک میشود، از خود گذشت نشان میدهند. مردم ما در شرایط سخت اگر حس کنند کارها در سطوح بالای کشور درست تدبیر میشود، همراهی میکنند، اما لازمه آن حفظ و بالابردن سطح اعتماد مردم به دولتمردان است.
سوالهایی که کاربران شبکههای اجتماعی و فعالان سیاسی و اجتماعی پرسیدهاند:
آیا نام حزب اتحاد ملت ایران اسلامی با شعار «ایران برای همه ایرانیان» ناهمخوانی ندارد؟ آیا این حزب در پی رفع نابرابریهای حقوقی اقلیتهای قومی و مذهبی است؟
نه. ما اعتقاد داریم همه شهروندان براساس قانوناساسی باید از حقوق کامل برخوردار باشند و اتفاقا در قانوناساسی ما توجه ویژهای به حقوق اقلیتها شده است، بهخصوص اقلیتهای دینی. اگر این تعداد نمایندگانی که در قانوناساسی برایشان در نظر گرفته شده که مستقلا به مجلس بفرستند برای آنها در نظر گرفته نمیشد، امکان فرستادن نمایندهای از آنها به مجلس وجود نمیداشت. پس این موضوع در قانوناساسی ما بهرسمیت شناخته شده که اقلیتهای دینی بتوانند نمایندگان خود را داشته باشند و اقلیتهای مذهبی هم نمایندگان خود را به مجلس میفرستند؛ بنابراین ظرفیت قانونی ما برای دفاع از حقوق اقلیتهای مذهبی و دینی زیاد است. درمورد اقلیتهای قومی هم آنها در حوزههای انتخاباتی هستند و از قومیت خودشان نماینده میفرستند و فکر نمیکنم از این نظر مشکلی وجود داشته باشد، اما اینکه نام حزب با شعار ایران برای همه ایرانیان در تعارض است یا خیر، بهنظر من تعارضی وجود ندارد، ما معتقدیم باید حقوق همه شهروندان استیفا شود؛ چه اقلیت چه اکثریت و هر قوم و هر دینی.
نظرتان درمورد اینکه چرا به حزب اتحاد مجوز داده شد، ولی با ابطال لغو مجوز مشارکت مخالفت شده است چیست؟ درحالیکه اکثر اعضای حزب اتحاد عضوهای سابق مشارکت هستند.
فرآیند اخذ مجوز برای حزب اتحاد ملت ایران یک فرآیند پرفرازونشیب و طولانی شد و نهایتا من نمیتوانم شنیدههای خود را در رابطه با چرایی و چگونگی صدور این مجوز بگویم، چون نمیتوانم مستنداتش را اینجا ذکر کنم؛ بنابراین آنچه موجب شد به حزب اتحاد ملت ایران اسلامی مجوز داده شود یک ارزیابی است که از سود و زیان صدور چنین مجوزی در سطوحی از تصمیمگیران نظام به عمل آمد. آنها در ارزیابیهای سیاسی و امنیتی خودشان بهاین جمعبندی رسیدند که این تعداد نیروی سیاسی در جامعه را نمیشود از حق سازمانیابی محروم کرد و محرومکردن آنها تبعاتی دارد؛ ضمن اینکه سازمانیافتن آنها هم محاسنی دارد. در ارزیابی وجوه مثبت و منفی دادن مجوز به حزب اتحاد ملت ایران اسلامی در سطوح بالایی که این مجوز براساس تصمیمگیری در آن سطوح صادر شده است بهاین جمعبندی رسیدند اگر مجوز صادر شود بهتر است و بههمین دلیل است که در کمیسیون ماده 10 احزاب که دو نماینده از مجلس و دو نماینده از قوهقضاییه و یک نماینده از وزارت کشور حضور دارند مجوز حزب اتحاد ملت ایران اسلامی با پنج رأی به تصویب رسید؛ یعنی همه رأی دادند، درحالیکه تا چندی قبل از آن بهنظر میرسید چهار نفر نمایندگان قوهقضاییه و مجلس مخالف صدور این مجوز باشند، بنابراین در یک سطوح دیگری این تصمیم گرفته شد، اما این موضوع که چرا انحلال جبهه مشارکت را به آن صورت اعلام کردند و راهی برای بازگشت جبهه مشارکت باقی نگذاشتند باید از تصمیم گیرندگان پرسید.
چرا حزب و دیگر احزاب اصلاحطلب هیچگاه برای انتخابات مهم مجلس خبرگان برنامه نداشتهاند و حتی اظهارنظر درخور توجهی هم نکردهاند؟
اظهارنظر یک حزب سیاسی در هر موضوعی براساس ضرورت و اقتضاست، نه اینکه نظری وجود نداشته باشد یا موضوع اهمیتی نداشته باشد؛ بلکه ضرورت و اقتضایی برای ورود و اظهارنظر نبوده است و نه اینکه کاری صورت نگرفته است و نمیگیرد. بههرحال حتما در این زمینه فکر و تعامل و گفتوگو و پیگیری میشود، اما جاهایی که مستقیمتر درگیر این موضوع هستند مراکز باکفایتی هستند که این کار را انجام میدهند. حال وقتی ما کفایت آنها را قبول داریم، لزومی به ورود مستقیم درجایی که عرصه مستقیم ما نیست احساس نمیکنیم. دلیلش هم این است که برای اعضای مجلس خبرگان شرط گذاشتهاند باید مجتهد باشند و ما در بین اعضای خود چنین افرادی را نداریم که بخواهیم نامزد کنیم؛ بنابراین تشکلهایی که چنین اعضایی را در بین خودشان دارند یا با چنین افرادی در ارتباط مستقیم هستند میتوانند اعمال اثر بیشتری کنند. مجمع روحانیون مبارز و مجمع محققین مدرسین حوزه علمیه قم و خود حوزهها که اگرچه یک تشکل سیاسی نیستند میتوانند دراین امر تاثیرگذار باشند. در امر خبرگان هم اینها بیشتر میتوانند تاثیرگذار باشند؛ چون مجتهدان کشور نوعا توابع مراجع تقلید کشور هستند؛ بنابراین جایی که تمرکز این نیروهایی که قابلیت نامزدی برای مجلس خبرگان را دارند در پیرامون مراجع تقلید و حوزههای علمیه و تشکلهای سیاسی مثل مجمع محققین مدرسین حوزه علمیه قم یا مجمع روحانیون مبارز تهران است که آنها این موضوع را پیگیری میکنند و به ورود احزاب سیاسی نیاز احساس نمیشود.
حزب درباره رفع حصر چه قدمهایی برمیدارد؟ و آیا اصلا برای حزب این موضوع در اولویت هست یا نه؟
درباره رفع حصر، بهعنوان یک مطالبه فراگیر ملی، باید بگویم این موضوع فقط منحصر به اصلاحطلبها نیست، بلکه بخش اعظمی از نیروهای اصولگرا هم توجیه نیستند که چرا این حصر ادامه پیدا میکند و فکر میکنند هزینه بیموردی بهلحاظ حیثیتی و افکار عمومی به کشور تحمیل شده است. بخشی از اصولگرایان هم بهدلیل تداوم حصر در رنج هستند، با اینکه ممکن است از نظر سیاسی با محصوران هم جهت نباشند، ولی توجیهی برای این حصر نمیبینند و با مرحوم عسگر اولادی هم نظر هستند؛ بنابراین مطالبه رفع حصر اختصاص به اصلاحطلبها ندارد و اصولگراها، ازجمله شاخصترین آنها مانند آقای علی مطهری و آقای روحانی و برخی از مراجع تقلید که در دستهبندیهای اصلاحطلب و اصولگراها نمیگنجند، نسبت به تداوم حصر توجیه نیستند یا معترض هستند؛ بنابراین رفع حصر یک مطالبه ملی است، اما امکان ابراز آن برای امنیتی قلمدادکردن آن وجود ندارد. امنیتیبودن شرایط صحبتکردن از این موضوع را دشوار کرده است. حزب ما در راستای این مطالبه ملی هرکاری که از دستش برآید انجام میدهد، ولی ابزار قانونی چندانی برای این منظور ندارد. بنابراین با طرح موضوع درجایی که امکان تاثیر وجود داشته باشد این پیگیری را انجام میدهد؛ بنابراین نیازی نیست ما این مطالبه را ترجیعبند همه گفتارها و موضعگیریهای سیاسی خود قرار دهیم. یک حزب سیاسی برای دلخوشکنک مردم حرف نمیزند و موضعگیری نمیکند. ما در جایی که احتمال تاثیر وجود داشته باشد حتما این موضوع را پیگیری میکنیم.
اگر دوباره اتفاقات سال 1388 تکرار میشد، شما و دوستانتان چهکاری را متفاوت از آن سالها انجام میدادید؟
شرایط سال 88 بر اصلاحطلبها تحمیل شد؛ یعنی ما خواستار قطبی شدن جامعه نبودیم، اما جامعه قطبی شد و هرگاه این قطبیشدن در جامعهای بهاین شدت صورت بگیرد حتما خسارتبار است و افرادی که ابزار قدرت در اختیارشان است میتوانند ازاین قطبیشدن جلوگیری کنند. شفافیت و قانونگرایی که یکی از لوازم حکمرانی خوب است جلوی قطبیشدن جامعه را میگیرد، اما متاسفانه ما در سال 88 کمترین شفافیت را در روند برگزاری انتخابات شاهد بودیم؛ بههمین دلیل سوءتفاهمهای عمیق شکل گرفت. بنابراین از قرارگرفتن در شرایط سال88 نهتنها خشنود نیستیم، بسیار ناراضی هستیم. آن شرایط بر ما تحمیل شد. کاری که ما در آن زمان انجام دادیم این بود که سعی کردیم در پیوند با مردم باشیم. هیچ نیروی سیاسی بهطور طبیعی از پیوند با مردم فروگذار نمیکند. فکر میکنم اگر ما میتوانستیم قبل از سال 88 گفتوگوها و تعاملهای بیشتری را با صاحبان قدرت شکل دهیم اساسا شرایط سال 88 پیش نمیآمد. بههمین دلیل است که رویکرد امروز خود را رویکرد تعاملی قرار دادهایم حتی با کسانی که بهنظر میرسد که به هیچ روی اهل تعامل نیستند.
با تجربهای که در حزب مشارکت داشتهاید، قطعا قبول دارید که در این حزب اشتباهات سازمانی و مدیریتی داشتید؛ بهعنوان مثال، برنامهریزی ضعیف برای حفظ نیروهای جوانی که به پشتوانه آنها به پیروزیهای حزبی دست یافتید، باعث ازدستدادن پتانسیل بسیار ارزشمند در این قشر شد و این لطمه کم نبود. در حزب اتحاد ملت ایران چه اندیشیدهاند تا گذشته تکرار نشود؟
تجربههای گذشته را پیشروی خود داریم و نمیخواهیم تجربههای منفی گذشته را تکرار کنیم، چه از جانب خودمان و چه از جانب طرف مقابل که ما را به بنبست رساند. شرایطی استثنایی پیش آمد که ما توانستیم از این بنبست با درایت رهبران سیاسی و رأی مردم در انتخابات سال 92 خارج شویم و دوره گشایش را تجربه کنیم. ما دردوران اصلاحات قدر فرصتهایمان را بهخوبی ندانستیم، علتش هم تجربه کمتر ما بود. امروز ما با تجربهتر هستیم. آن زمان فکر میکردیم داشتههای خود را همیشه داریم، اما دیدیم که این داشتهها همیشگی نیست و فرصتها از دست میروند و اگر از فرصتها درست استفاده نکنیم از بین میروند. ازجمله جبهه مشارکت که اقبال گستردهای بهآن وجود داشت و این اقبال درخور توجه در مجرای صحیح تشکیلاتی ریخته نشد تا پایدار بماند؛ بههمین دلیل است که بهرغم اینکه مشارکت یک حزب فراگیر بود، نتوانست نیروهای زیادی را سازماندهی یا آموزش و رشد دهد تا آنها بتوانند در آینده بهتر از انچه که بهصورت آزاد در جامعه میتوانستند رشد کنند، باشند. البته الان حزب اتحاد ملت ایران با اقبال وسیع اجتماعی برای پیوستن به آن مواجه است. مادرصدد تدارک این هستیم که مجاری صحیحی را برای خیل نیروهایی که میخواهند بهاین حزب بپیوندند ایجاد کنیم. شرایط دشواری از نظر تهدیدات بیرونی داریم. مشکلات درونی نیز داریم که باید همه اینها را در یک فاصله کم برطرف کنیم داریم. من برخی انتقادات را میپذیرم مبنی براینکه جبهه مشارکت از همه امکاناتی که در اختیار داشت بهطور مطلوب استفاده نکرد؛ یعنی ما حتما میتوانستیم بهتراز آنچه بودیم باشیم و بههمین دلیل است که ما بهعنوان یک حزب جدید نمیخواهیم تجربیات گذشته را به همان شکل تجربه کنیم. رویکردهای ما رویکردهایی ناظر برهمین انتقادات است. ما حتما باید پاسخهای درخوری به نیروهایی بدهیم که بهاین حزب روی میآورند.
آیا حاضرید برای انتخابات مجلس از چهرههای جوان، غیرتکراری و افرادی که احتمال تایید صلاحیت دارند استفاده کنید؟
ما دراین انتخابات اساسا حساب جداگانهای برای حزب اتحاد باز نمیکنیم. بلکه در چارچوب کلی اصلاحطلبان و انسجامی که آنها دارند قرار میگیریم و به آن کمک میکنیم؛ بنابراین اساسا دنبال اینکه نامزدهای اختصاصی خودمان را به مجلس بفرستیم، نیستیم. ما دنبال این هستیم که تعداد نامزدهای اصلاحطلبی که به مجلس راه پیدا میکنند، بیشتر باشد؛ بنابراین اگر در جایی نامزدی عضو حزب ما و از نظر ما مطلوبتر باشد، ولی نامزد اصلاحطلب دیگری رأی آورتر باشد، ما از نامزد حزبمان خواهیم خواست کنار رود تا نامزدی که احتمال رایآوری بیشتری دارد باقی بماند. ما دنبال رقابت با هیچیک از جریانهای اصلاحطلب نیستیم. رقابت اصلی ما با تندروهاست که میخواهیم آنها به مجلس دهم راه پیدا نکنند و در درجه بعد بهدنبال این هستیم کسانی به مجلس راه پیدا کنند که از دولت یازدهم حمایت کنند و البته اگر شرایط مهیا باشد سعی میکنیم کسانی به مجلس راه پیدا کنند که عیار اصلاحطلبی بیشتر و بالاتری داشته باشند.
نقش زنان در حزب اتحاد ملت چگونه خواهد بود؟ آیا برای پررنگکردن نقش زنان در تصمیمسازیهای حزب جایی وجود دارد؟
بله. رویکرد ما نسبت به ارتقای نقش خانمها چه در درون حزب و چه در سطح حاکمیت. یعنی معتقد هستیم باید یک تبعیض مثبت برای خانمها قائل شویم تا بتوانند موقعیتهای بیشتری کسب کنند. آن موقعیتها به زنان فرصت خواهد داد استعدادهای بیشتری را عرضه کنند. بهدلیل محرومیتهایی که در گذشته بر زنها تحمیل شده است آنها به حمایت نیاز بیشتری دارند تا جایگاه واقعی خود را بهدست آورند و تا زمانیکه این جایگاه واقعی را بهدست نیاورند بهاین تبعیض مثبت قائل هستیم؛ البته این بهمعنای آن نیست که افرادی که توانمندیهای لازم را ندارند در امور مختلف به کار گرفته شوند، بلکه معتقد هستیم باید فرصت داد این توانمندیها به منصه ظهور برسد. البته در جامعه ما اکنون خانمها موقعیتهای خوبی دارند؛ ازجمله در دانشگاهها که اکثریت را بهدست آوردهاند و این برایشان توانمندیهای بیشتری را فراهم میکند. اگر در گذشته قابلیت زنها برای تصدی امور کمتر بود امروز این فاصله با مردها به مراتب کاهش پیدا کرده و قابلیتهای بسیار خوبی در وجود خانمها پدید آمده است. فقط باید فرصت داده شود این قابلیتها به منصه ظهور برسند و آزموده شوند.
وقتی دبیرکل حزب اتحاد ملت شدید، نترسیدید از اینکه شاید در جامعه دوباره شرایطی پیش بیاید که شما هم بهعنوان دبیرکل یک حزب اصلاحطلب، به سرنوشتی مثل رهبران سایر احزاب اصلاحطلب (کروبی، میردامادی، نبوی، تاج زاده) دچار بشوید؟
خیر. اصلا بهاین موضوع فکر نکردم.
برای جذب نیرو در شهرهای کوچک و روستاها چه برنامهای دارید؟
هنوز زود است بهاین سوال جواب بدهم. هنوز دو ماه بیشتر نیست بنده بهعنوان دبیرکل این حزب انتخاب شدهام. هنوز ارکان این حزب بهطور کامل شکل نگرفتهاند و باید آنها شکل بگیرند و در آنجا این برنامهها اجرا شود. آنوقت خواهم توانست درموردش صحبت بکنم. فقط میتوانم بگویم رویکرد کلی ما این است که بتوانیم حزب را در همه نقاط کشور گسترش دهیم.
آیا اصلاحطلبان میخواهند در مسیر آرمانهای انقلابی حرکت کنند یا در مسیر آمریکا و اسراییل؟
یقینا در مسیر آرمانهای انقلاب، ولی این آرمانهای انقلاب عدالت، آزادی، استقلال، قانونگرایی، دوری از هرگونه استبداد و پرهیز از هرگونه فساد بوده است که ما متاسفانه بعضی از اینها را با عنوان دفاع از آرمانهای انقلاب تجربه کردهایم. ما استبداد را در عملکرد کسانی دیدیم که بیشتر دم از انقلاب زدند. فساد اقتصادی را در کسانی دیدیم که خیلی شعارهای انقلابی میدادند. بنابراین ما بهدنبال دادن شعارهای انقلابی نیستیم، بلکه میخواهیم آرمانهای واقعی انقلاب اسلامی را که جمع کثیری از مردم در پیدایی آنها نقش داشتند بهطور واقعی دنبال کنیم، نه در شعار بلکه در عمل.
حزب اتحاد ملت ایران چه برنامهای برای انتخابات آینده مجلس در حوزه مسائل مربوط به نهادهای تحت نظر رهبری دارد؟ یعنی درواقع با توجه به تجربه مجلس ششم اگر بنا باشد دوباره اکثریت مجلس دراختیاراصلاحطلبها قرار بگیرد نقش نظارتی خودشان را چطور تعریف میکنند؟
مجموعه نیروهایی که در حزب اتحاد ملت ایران جمع شدند سرمایههای بزرگ انسانی جامعه ما در دفاع از آرمانهای انقلاب و جمهوریاسلامی ایران و بردن این کشور بهسمت آبادانی و پیشرفت و منزلت جهانی هستند؛ بنابراین نمیتوان سرمایههایی بهاین گستردگی را با انواع و اقسام تهمتها از میدان به در کرد. فکر میکنم حزب اتحاد ملت ایران حزب ماندگاری است؛ بهدلیل اینکه رویکردهایش اقتضای این ماندگاری را دارد. البته ما در کشورمان تجربه احزاب چنددهساله را نداریم اگرهم داشتیم خیلی کم وضعیف بودهاند. امیدوارم حزب اتحاد ملت ایران اسلامی حزبی باشد که بتواند چنددهسال دراین کشور باقی بماند و یک تجربه تمامعیار حزبی را به منصه ظهور بگذارد. ما تجربههای گران سنگی را به پای این حزب ریختهایم و از آنها استفاده میکنیم. بهنظر من میرسد که برخلاف کسانی که تصور میکنند این حزب هم مانند سایر احزابی که دوام چندانی نداشتند، دوام چندانی نخواهد داشت بتوانیم سنگ بنای خوبی را پایهگذاری کنیم و فکر میکنم تا الان توانستهایم. اینکه این مقدار این حزب مورد هجوم قرار میگیرد برای این است که از ابتدا قوی شکل گرفت و بهقول شهید مطهری وقتی قطار به حرکت در میآید کودکان شروع به سنگپرانی به آن میکنند. حزب اتحاد ملت ایران قطاری است که روی ریل درستی قرار گرفته و به حرکت درآمده است و این سنگپرانیها هم تاثیری در حرکت آن نخواهد داشت.
میخواهم بدانم حلقه انقلاب و ضدانقلاب برای ایشان چه معنی میدهد؟ و با این همه تغییرات چهکسانی را خودی میداند و چهکسانی را غیرخودی؟
معتقیدیم از منظر حاکمیت، خودی و غیرخودی کردن شهروندان درست نیست. حاکمیت باید شهروندان را بهیک چشم ببیند. شهروند درجهیک و درجهدو برای حاکمیت معنی ندارد. حاکمیت باید از حقوق همه شهروندان به یکسان دفاع کند؛ بنابراین از منظر حاکمیت ما خودی و غیرخودی در بین شهروندان نداریمريال اما از نظر یک حزب کسانی که عضو حزب هستند خودی ما هستند وکسانی که عضو ما نیستند در راستای کار تشکیلاتی ما غیرخودی تلقی میشوند، اما این موجب نمیشود برای حقوق شهروندی آنها تفاوت قائل شویم. حقوق شهروندی آنها مساوی است، اما از نظر محرومیتشان نسبت به یکدیگر و نسبت به ما فرق میکند.
اگر حزب ندا به هر دلیلی منحل شود یا ریزش نیرو داشته باشد، در تهران مخصوصا در شهرستانها، حاضرند رایزنی کنند و پتانسیلش را ایجاد کنند که جذب اتحاد بشوند؟ بههرحال اعضای ندا همیشه نیروهای پای کار اصلاحات بودند. منظورم جلوگیری از سرخوردگی نیروهای جوان و بدنه است. درصدد رقابت با احزاب اصلاحطلب نیستیم و تمام احزاب اصلاحطلب را همکار خود میدانیم؛ بنابراین بهدنبال این نیستیم که نیروهای احزاب دیگر را از آنها جدا کنیم و جذب خود کنیم، اما اگر بههردلیلی شرایطی پیشآید که نیرو یا نیروهایی که امکان سازمانیابی خود را از دست دادند یا سازمان پیدا نکردهاند بخواهند به حزب اتحاد بپیوندند، درصورتیکه اساسنامه حزب را بپذیرند، ما مانعی برای ورود آنها به حزب ایجاد نمیکنیم.
مسائل زنان اولویت چندم حزب است؟
ما اولویتهایمان را رتبهبندی نکردهایم که درمورد آن عدد قائل شویم، اما به موضوع زنان توجه ویژهای داریم.
منبع: روزنامه بهار