
عباس عبدی
عباس عبدی در سایت خود با انتشار یادداشتی حمایت ایران از عمر البشیر را به نقد کشیده است و اعتراض ایران به حکم صادره دادگاه بین المللی لاهه برای بازداشت البشیر را واکاوی کرده است.
یادداشت او را بخوانید:
سفر غیر منتظره رییس مجلس ایران به سودان را چگونه میتوان تحلیل كرد؟ هر چند دلایلی را در توجیه این سفر میتوان ارایه نمود، اما اساس آن پرسشبرانگیر بوده و ناظران را در برابر این سیاست عجولانه میخكوب میكند.
ابتدا اجازه دهید كه دلایل موافق این سیاست را مرور كنیم. در شرایط كنونی دولت ایران؛ سودان و عمرالبشیر یكی از معدود دولتهای متحد با ایران است، و طبعاً منطق سیاسی و حتی اخلاقی حكم میكند كه دولت ایران در مواقع نیاز به یاری آن بشتابد، همچنان كه هر دولتی چنین انتظار متقابلی را هم دارد. از سوی دیگر بحران بوجود آمده در روابط میان ایران و كشورهای عربی كه آخرین مورد آن به قطع روابط سیاسی مراكش با ایران منجر شد، دولت را در شرایطی قرار داده كه می خواهد با سیاستهای اینچنینی به ترمیم نگرشهای منفی جامعه اعراب نسبت به ایران اقدام كند.
اگر بنده یا هر شهروند دیگری حتی نسبت به اصل و جهتگیری سیاست خارجی كشور اعتراض داشته باشد، چارهای ندارد جز این که اقدام اخیر دولت ایران را در قالب مفروضات فوق قابل فهم و منطقی بداند، و اگر اعتراضی هم باشد، باید به سیاستهای مقدم بر این اقدام انجام داد. اما از یك جهت دیگر سفر رییس مجلس به خارطوم، قابل فهم نیست و متناقض با سیاستهایی است كه هنوز جوهر دستورات اجرای آنها خشك نشده است.
اقدام علیه عمرالبشیر و درخواست بازداشت وی از سوی دادگاه لاهه به اتهام جنایات متعدد علیه مردم كشور خودش در منطقه دارفور انجام شده است. گرچه تردیدی وجود ندارد كه اقدامات قضایی بینالمللی هم تا حدی متأثر از سیاست است، و چه بسا مجامع مذكور برای دو جنایت مشابه رفتار یكسانی از خود بروز ندهند، اما چنین نیست كه برای جنایات انجام نشده علیه كسی اقدام كرده و او را بازداشت و محاكمه كنند. بنابراین میپذیریم كه ممكن است نهادهای بینالمللی در موارد متعددی از موضع سیاسی مرتكب قصور و حتی تقصیر در رسیدگی به جنایات رخ داده شوند، اما عكس قضیه تاكنون مشاهده نشده است كه این سازمانها برحسب موضع سیاسی، كسی را به ناحق متهم كنند و با او برخورد كنند.
با این توضیح حمایت سریع و صریح ایران از عمرالبشیر و مخالفت با حكم دادگاه لاهه چه معنایی دارد؟ یك معنای آن این است كه اتهامات دروغ است، در این صورت ایران باید در رد مدارك و مستندات دیوان دلایل و شواهد كافی ارایه كند. كاری كه تاكنون انجام نشده است. معنای دیگرش میتواند این باشد كه جنایات علیه مردم دارفور كه غیر مسلمان هستند از نظر ما واجد اهمیت نیست و این حرف تبعیض آمیزانه و بسیار خطرناكی است كه فكر نمیكنم كسی جرأت بیان آن را داشته باشد حتی اگر در دل به آن معتقد باشد.
و بالاخره اینكه حكم سیاسی است و مثلاً گفته شود كه چرا نسبت به جنایات اسراییلیها در غزه اقدام مشابهی صورت نمیگیرد. در این صورت دیگران خواهند پرسید، این همان كاری است كه دولت ایران انجام داده است، در حالی كه علیه مقامات اسراییل كیفرخواست صادر كرده، به حمایت علنی و سریع از عمرالبشیر پرداخته است. آیا این كار اعتبار پرونده در دست اقدام ایران را علیه اسراییلیها مخدوش نمیكند؟
فراموش نكنیم، مسأله دارفور، فقط مسأله دولتها نیست، مسأله افكار عمومی جهان نیز هست و ما حق نداریم در خصوص این موضوع مماشات كنیم، حتی اگر قصد فشار به دولت سودان و همراهی با خواست جهانی علیه این جنایات را نداریم، چرا متهم به همراهی شویم؟ آیا این بهترین فرصت برای دولت ایران نبود كه نشان دهد نسبت به مواجهه با جنایت علیه انسانها فارغ از هر موضع سیاسی، نژادی و دینی حساسیت دارد و كیفرخواست صادره علیه مقامات اسراییلی را صرفاً برحسب این نگاه تهیه كرده است؟
آیا دولت هیچ توجهی به این مسأله نموده كه جنایات علیه مردم دارفور در رسانههای جهان در سطح گسترده پخش میشود، همچنان كه رسانههای ایران وضعیت غزه را پخش میكردند، در نتیجه همان احساسی كه مردم ایران نسبت به جنایات غزه پیدا میكردند، مردم جهان نسبت به عمرالبشیر و دولت سودان پیدا كردهاند و حمایت از چنین گروهی چه هزینه مادی و مهمتر از آن معنوی برای انقلاب و مردم ایران دارد؟
واقعاً به چه حقی كسی به خود جرأت میدهد كه اقدامی را انجام دهد كه نتیجه آن همراهی و همگامی با جنایت موجود در دارفور است؟ مگر نه اینكه باید از قرار گرفتن در مواضع تهمت پرهیز كرد؟ دادگاه لاهه علیرغم همه ضعفهای ناشی از نظام بینالمللی، شورای امنیت نیست، كه بتوان آن را رد و محكوم كرد. این دادگاه ممكن است مجاز به رسیدگی به برخی جنایات نبوده، اما در مواردی كه بوده و توانسته وارد به رسیدگی شود، در این دنیای وحشتناك به طور نسبی عملكردی قابل دفاع داشته است و هم اكنون هم در حال محاكمه بسیاری از افراد جنایتکار هستند كه باید از این وضع خوشحال باشیم.
تصور میكنم كه دولت ایران باید هرچه سریعتر و روشن میان حمایت سیاسی و حمایت از دستاندركاران اوضاع ناخوشایند دارفور مرزبندی كرده و این چنین اعتبار وآبروی ملی را به پای سیاست غلط خرج نكند. اگر واقعاً جرأت دارند، برخی از گزارشهای ارسالی از دارفور و مستندات دادگاه را در این خصوص در رسانهها شرح دهند تا بدانند كه موضع و واكنش مردم ایران در برابر این جنایات چیست؟