
تصميم گرفتيم به سراغ جواني برويم كه بدون تحصيلات آكادميك توانسته در حوزه مورد علاقهاش موفق بشود و با همه همنسلهاي خودش كه مدرك محور شدهاند و تنها هدفشان رفتن به دانشگاه است متفاوت باشد. بعد از كلي جستوجو و پيگيري رسيديم به مسلم رسولي. در يك روز سرد و باراني پاييزي در كافهيي قرار گذاشتيم براي مصاحبه. نخستين بار بود كه در يك روز باراني در تهران با كسي قرار ميگذاشتم و سر وقت ميرسيد. وقتي داخل كافه شد با پسري لاغر اندام با چهرهيي خندان روبهرو شدم كه بعد از كمي صحبت متوجه شدم صداقت وفروتني را ميتوانم در تك تك كلماتش پيدا كنم و كاملا متفاوت بودن وخلاقيتش را هم در نوع انتخاب نوشيدنياش ببينم. بسيار از هم صحبتي با او لذت بردم و روز باراني دلپذيري را گذراندم.
سكانس اول
خب بهتره از اينجا شروع كنيم كه چي خوندي؟
من دو سال تو دبيرستان گرافيك خوندم و بعد نقاشي تا كارداني تو جهاد دانشگاهي خوندم بعدش ديگه نخوندم.
چرا ادامه ندادي؟
ديدم به دردم نميخوره. نقاشي ميخوندم هم وقتمو ميگرفت و هم هزينمو؛ به دردم هم نميخورد كارم اين نبود.
تو مدرسه بچه شر بودي يا درسخون؟
هر دو يعني تو ابتدايي نمره هام خوب بود ولي دوره راهنمايي مجبور بودم دعوا كنم جاي بدي افتاده بودم از اونجاها كه ناظم بايد فحش بده تا بچهها رو ساكت كنه. مجبور بودم خودمو سازگار كنم.
نظرت راجع به درس خوندن چيه؟
دوست ندارم اصلا.
موقعي كه مدرسه هم ميرفتي همين نظرو داشتي؟
يادمه سوم راهنمايي بودم گفتم ميخوام ترك تحصيل كنم. بعد پدرم نذاشتن ولي اين فكر همش باهام بود كه كلا درسو بذارم كنار. (خنده)
چي تو درس خوندن بود كه اذيتت ميكرد؟
تا حالا بهش فكر نكردم. فكر كنم محدوديت و اجبار دليلش باشه.
دوران مدرسه هم ميخواستي كامل ولش كني؟
نه اون يه چيزي بود كه واقعا نرفتنش وحشتناك بود ولي دانشگاه كمي طبيعي
بود. الان كه فكر ميكنم چرا ميخواستم سوم راهنمايي ترك تحصيل كنم از خودم
خندم ميگيره كه چطور تونستم همچين فكري كنم.
دوران مدرسه خانواده ازت انتظار نمره ٢٠ داشتند؟
نه ولي ابتدايي و راهنمايي نمره تقريبا خوب انتظار داشتن ولي وقتي دبيرستان رفتم به خودم گفتم مجبور نيستم حتما ٢٠ بگيرم ميشه ١٠ هم گرفت و قبول شد.
امتحانهاي مدرسه چطوري بود؟
دوران دبيرستان ذهنيتم اينطوري شد كه ياد بگيرم نه اينكه فقط به فكر نمره
باشم. دوران دبيرستان برام انقلابي بود و تو اين دوران خيلي چيزها ياد
گرفتم. رشتهيي هم كه ميخوندم نه اينكه بشناسمش ميرفتم بفهمم چيه ولي
وقتي ميرفتم توش باهاش ارتباط برقرار ميكردم نه اينكه بدم بياد سعي
ميكردم ياد بگيرم، پي نمره نبودم.
به وجود اومدن اين انقلاب روحي تاثيرات چي يا كي بود؟
يه گروهي بوديم تو دبيرستان كه بچههاي اون گروه خيلي تاثير داشتن. من تا اون زمان فقط موسيقي خالتوري گوش ميدادم ولي بچهها موسيقيهاي ديگري بهم دادن و فضاي گروه باعث ميشد كه خودتو بالا بكشي.
توي معلمهاي مدرسه كسي بود كه دوسش داشته باشي يا الان خوب يادت باشه؟
يه آقايي تو دوران راهنمايي بود كه معلم حرفه و فن بود هيچوقت درس نميداد و فقط از تجربيات خودش تعريف ميكرد بيشتر با بچهها صحبت ميكرد تا اينكه درس بده. مثلا ميگفت بريد دم دادگستري بشينيد آدما و زندگيهاشونو ببينيد.
با ناظمها چه رابطهيي داشتي؟
خيلي بد بود. براي معلمها شعر ميگفتم اون موقعها ميبردنم دفتر مدرسه دعوام ميكردن.
گفتي پدر شاعر هستن تو چرا سراغ ادبيات نرفتي پس؟
يه دورهيي خيلي خوب ترانه گفتم خيلي حرفهيي و خفن داشتم پيش ميرفتم بعد يهو گذاشتمش كنار داشت چند شاخه ميشد شعر و موسيقي و نقاشي با هم. يه آقايي ميشناختم كلي چيز ياد گرفته بود ولي به جايي نرسيده بود پيش خودم گفتم يه وقت مثل اون نشم. يهو همهچيزو ول كردم و رفتم سمت موزيك.
تحت تاثير آدمهاي ديگه نبودي؟
نه. اتفاقا بر عكس بودم نه اينكه به زور بخوام متفاوت باشم اينطوري پيش مياومد. اتفاقا هميشه من فكر ميكنم اون چيزي كه بقيه ميرن سمتش چيز خوبي نيست. بعضي وقتها خيليها از كارام كه خيلي خوششون ميياد فكر ميكنم شايد مسيرو اشتباه رفتم ولي وقتي همه از كارم بد ميگن فكر ميكنم دارم خوب پيش ميرم.
دانشگاه نرفتنت هم از اين ديدگاه نشات گرفته؟
آره تاثير داشته. همه اطرافيانم ميگفتن دانشگاه بده ولي ميرفتن، من گفتم اگه بده من مجبور نيستم اين كارو بكنم من خودمو مجبور به كاري نميكنم.
وقتي دانشگاه نرفتي فكر ميكردي يك كار مهم انجام دادي؟
نه آنچنان. يه جوري انگار دانشگاه رفتن چيز مهميه ولي از نظر من چيز مهمي
نبود. تا الان داشته وقت و هزينهمو ميگرفته الان ديگه نميگيره مثل يه
كار عادي كه ديگه نميكني.
اگه خانوادت مجبور به دانشگاه رفتنت ميكردند ميرفتي؟
آره. ولي خيلي افسرده ميشدم حالم بد ميشد.
سكانس وسطي (همراه با سرماي هوا در حياط كافه)
الان چي كار ميكني؟
تو كار موزيك فيلم و انيميشن و تيزر تبليغاتيام گاهي هم طراحي پوستر و جلد كتاب انجام ميدم. ولي چند وقتي هست كه زياد كار نميكنم.
چه سازهايي ميزني؟
كيبرد و سه تار ميزنم.
كجا بزرگ شدي و از كي موسيقي رو شروع كردي؟
من كرج به دنيا اومدم و بزرگ شدم. از ١٢ سالگي ساز ميزنم. مامانم طلاهاشو فروخت برام كيبورد خريد. شايد اين دليلي باشه كه هيچوقت موسيقي رو ول نكردم.
چرا براي يادگيري موسيقي نرفتي دانشگاه؟
آخه قبلا فكر ميكردم اين كار جلوي خلاقيتمو ميگيره. «تئوري چيه؟» «به چه درد ميخوره؟» تو اين فاز بودم و فكر ميكردم دانشگاه چيز خوبي نيست. ولي الان نه كه مخالف اين جريان باشم ولي فكر ميكنم دانشگاه بد نيست، حداقلش اينه كه منو هل ميده تا برم پي كاري كه دوست دارم. الان فكر ميكنم كاش ميرفتم.
يعني موضعت تغيير كرده؟
نه كاملا. معتقدم بايد چند سال را جدا از تئوري كار ميكردم، بعد بايد برم تئوري ياد بگيرم.
سبك موسيقيت دقيقا چيه؟
سبك خاصي ندارم هر كدام از كارهام يك مدلي است يكي تلفيقي يكي ديگر سنتي و...
اينكه چند آهنگ را ميكس كني يا فولكلور را با راك ميكس كني چطور به ذهنت رسيد؟
از دوران راهنمايي كلي ريميكسهايي درست كردم كه پخششون نكردم. هيچ ذهنيتي نداشتم و فكري پشت كارهام نبود و با گوش موسيقياييام اين كار و انجام ميدادم بعدا فكر كردم بهتره شيكتر و رسميترش بكنم ولي هنوز بهش نرسيدم.
اين نوع موسيقي رو انتخاب كردي كه جذاب باشي؟
دوست داشتم كار خودمو بكنم. فكر نميكردم چيز خاصي باشه به خاطر همين
نميگم سبك خاصي دارم، دوست دارم هر روز يه كاري بكنم. اگر ميخواستم دنبال
مخاطب و كار خاص باشم، كارم چيز خوبي نميشد. كار خودمو ميكنم ممكنه هيچ
كسي باهاش حال نكنه ولي خودم دوست دارم.
اين خيلي جالبه كه يك دهه هفتادي موسيقي فولكلور براش آنقدر جذابيت داره.
ما يك اكيپ بوديم كه شروع كرديم به موزيك خوب گوش دادن، از اون اكيپ چند دسته شديم هر كسي يك سمت رفت. من يهو رفتم سمت فولك يهو مسيرم عوض شد. فولك خيلي حس داشت منم دنبال اون حسه بودم نه چيز ديگه.
كلاس خاصي براي موسيقي رفتي؟
نه. هيچوقت كلاس نرفتم گاهي حسرت ميخورم چرا نرفتم ولي خيلي وقتها هم خوشحال ميشم چون فكر ميكنم خلاقيتمو ميگرفت.
تو موسيقي ميخواي به كجا برسي؟
يه جاي خفن. الان ديدم اينه كه آدم موفق و معروف و پولدار بشم مثل همه. ولي ممكنه به اين برسم هم بگم چه مسخره ست. مثلا قبلا فكر ميكردم كسي كه زيرزميني كار ميكنه و بدون تبليغ ٢٠٠٠لايك داره آدم موفقيه ولي خودم يه كم كه كار كردم ٣٠٠٠ نفر لايك داشتم ولي به نظر خودم هنوز كاري نكرده بودم.
نظراتي كه در مورد كارهات ميدن روي كارهات تاثير داره؟
بي تاثير نيست. كسي كه حس منو داره و دوس داره كارمو خيلي انگيزه ميده بهم حتي اگه يه نفر باشه.
سكانس آخر (يك گپ خودموني)
اين فكر كه هر جوري حالم بطلبه ميرم سراغ آن كار از كي درونت شروع شده؟
كلا اين روحيه باهام بوده. خيلي چيزها رو تست كردم ولي هيچوقت فكر نكردم كلا موزيك رو كنار بذارم ولي كارهاي مختلفي را تجربه كردم. خدمات كامپيوتري و چاپ اعلاميه ترحيم وكتابفروشي و نقاشي ديواري و پنج سال تو عروسي ساز زدن و...
براي درآمدزايي اين كارها رو ميكردي؟
آره. جنبه درآمدزايي داشت. جدا از اينكه براي خودم موزيك ميزدم اين
كارها را هم ميكردم چون موزيك برايم درآمدي نداشت. خيلي كار عوض كردم ولي
موزيك را هيچوقت ول نكردم.
اين كارها تو موزيكتم تاثير داشت؟
خيلي مخصوصا اون پنج سال تو عروسي ساز زدن البته كارهاي ديگه هم تو موزيك امروزم بيتاثير نبود.
نظرت راجع به تجربه كردن چيه؟
همينو ريشه همه كارهام قرار دادم. به جاي اينكه درس بخونم دوست دارم تجربه كنم.
چيكار ميكني كه فكر ميكني داري وقتتو هدر ميدي؟
همش دارم كارهاي بيهوده انجام ميدم بيشتر روز خوابم يا تو شبكههاي اجتماعي.
فكر ميكني درست زندگي كردي؟
پشيمون نيستم. فكر ميكنم دارم درست ميرم، ولي دوست دارم خيلي بيشتر استفاده كنم وياد بگيرم ولي با اين حال خيليشو هدر دادم.
چشمانداز زندگيت كجاست؟
فردا. البته يه دوستي دارم كه خيلي تو حال زندگي ميكنه آنقدر تو حال زندگي
ميكنه كه هيچ كاري نميكنه من اونقدر هم اينطوري نيستم دوست دارم يه كم
جديتر باشم. من كار ميكنم و چيزهايي ياد ميگيرم.
وقتي خودتو تو كارت به روز ميكني يعني تو حوزه موسيقي دنبال پيشرفتي و برنامه داري؟
آره اين طوري هستم اونقدر ول نيستم كه فقط تو حال باشم يه ذره فكر ميكنم موقعيت رو جديتر ميگيرم. اين همين قضيه است كه خودمو نميشناسم. نميتونم چيز قطعي بگم.
نظرت راجع به برنامهريزي طولاني مدت چيه؟
برام عجيبه. ولي من نميتونم اين كارو بكنم. گاهي فكر ميكنم اين درسته و من دارم وقتمو هدر ميدم.
اسطوره زندگيت كيه؟
آوستين وينتوري. آهنگسازيه كه جدا از سواد و كارهاي عالياش، بينهايت با اخلاقه.
ارزشهاي زندگيت چيه؟
اول از همه بيشتر دوست دارم آدم خوبي باشم يعني بعد اخلاقي برام اهميت
داره. خيليها ميگن اخلاق يه آرتيست اصلا مهم نيست مهم كارشه ولي من فكر
ميكنم بعد اخلاقي خيلي مهمه و بعد اينكه سوادم را بيشتر و پيشرفت كنم.
دوست داري ديده بشي؟
آره خيلي جذابه ولي بعضي وقتها فكر ميكنم اگه منو بشناسن ديگه نميتونم خيلي كارها رو بكنم آدم همش تو استرسه ولي ديده شدن هم لذت خودشو داره.
بچه بودي ميخواستي چيكاره بشي؟
خيلي بچه بودم خودم يادم نيست ولي مادرم ميگن ميگفتم ميخوام رفتگربشم ولي تو دوره ابتدايي ميخواستم ساندويچي بزنم. (خنده)