چند سالي است که کافه ها در سطح شهرهاي مختلف، بخصوص تهران زياد شده اند. براي بررسي اين موضوع ميتوان از زواياي گوناگون به آن نگريست. در اين گزارش سعي کرده ايم نگاهي مختصر به فرهنگ کافه نشيني و فضاي کافه ها بياندازيم.
به گزارش ابتکار، ما ايراني ها عادت نداريم روبروي يکديگر بنشينيم. شکل چيدمان خانه هاي سنتي به صورتي است که آدم ها معمولا کنار يکديگر مينشينند و نه روبروي يکديگر. امروزه با مبله شدن اکثر خانه ها باز مبل ها طوري چيده ميشوند که آدم ها هر چه کمتر چشم در چشم شوند. چشم در چشم شدن آدم ها را عصبي ميکند. در شکل سنتي نشستن در خانه ميشود گفتگو کرد بي آن که لزوماً دو طرف گفتگو به يکديگر جواب بدهند يا موضوعي را پيگيري کنند. اما وقتي روبروي يکديگر بنشيني تنش بالا ميرود و گوينده انتظار دارد جواب حرف هايش را از طرف مقابل بگيرد يا حداقل تأثير صحبت هايش را در چهره مخاطب ببيند. پس کافه جايي است که بهتر از بسياري جاها ميتوان در آن گفتگويي جدي انجام داد.
در کافه ها معمولا موسيقي پخش ميشود. گاهي نوع موسيقي وشدت آن امکان هر گفتگويي را سلب ميکند و گاه چند دوست نوازنده، سازهايشان را در آورده و فضاي کافه را در اختيار ميگيرند. کساني که براي حرف زدن با دوستان به کافه ميروند از چنين کافه هايي گريزانند. در کافه ها جز موسيقي مراسم ديگري نيز از جمله شب شعر، مراسم رونمايي کتاب، نمايشگاه عکس و حتي نمايش برگزار ميشود. پس کافه ها معمولا محيط هايي فرهنگي هستند. فرهنگي بودن کافه بيش از هر چيز به مکان کافه بستگي دارد. مشتري هاي کافه هاي حدفاصل ميدان انقلاب تا چهارراه وليعصر به علت همجواري با کتابفروشي ها، دانشگاه تهران و هنر و... و تئاتر شهر بيشتر از جنس افراد فرهنگي هستند.
همه کافه ها در مکان هاي پر رفت و آمد واقع نشده اند. بعضي کافه ها در جاهايي دور از چشم قرار دارند و حتي تابلو هم ندارند. اين کافه ها مشتري هاي خاص خود را دارند. مشتري خاص کسي است که آدرس آن جا را داشته باشد يا به طور اتفاقي آن جا را ببيند. در زمانه اي که آدم ها بر اساس چيزهايي که مصرف ميکنند تقسيم بندي ميشوند، مشتري جايي خاص بودن بخشي از هويت شخص را ميسازد. بنابراين با وجود تشابه ظاهري کافه ها، اگر دقيق تر و از چشم مشتري ها به آن نگاه شود، انبوهي از تفاوت ها بين آن ها وجود دارد. مثلا کافه اي ممکن است نوع موسيقي يا روميزي هايش را عوض کند تا مشتري هايش را از دست بدهد.
مشتري کافه ها نيز اگر از بالا نگاه شود معمولا قشر جوان و دانشگاهي را شامل ميشود. در کنار اين قشر جوانان ديگري هستند که به قهوه خانه ميروند. در قهوه خانه ها چايي فروخته ميشود و قليان و غذاي سبک که البته اين ليست ميتواند عوض شود. در کافه ها خبري از قليان نيست اما در بعضي کافه ها امکان سيگار کشيدن هست. خرج کافه رفتن گران تر از قهوه خانه است اما اين به معناي پولدارتر بودن مشتري هاي کافه نسبت به مشتري هاي قهوه خانه نيست. مشتري هاي قهوه خانه معمولا از جوانان شاغل يا موتورسوار تشکيل شده اند. جوانان کافه رو براي کنار آمدن با قيمت هاي گران، تعارف را کنار گذاشته اند و چند دوست که به کافه ميروند موظفند که حساب خودشان را خود پرداخت کنند. کم پيش ميآيد در کافه کسي بقيه را مهمان کند. در مقابل در قهوه خانه ها تعارف بيداد ميکند. تفاوت ديگر قهوه خانه و کافه، حضور جنس مونث در دومي است. دختران مشتري هميشگي کافه ها هستند. جز اين در بسياري کافه ها خدمه کافه دختران هستند.
اولين کافه مدرن تهران کافه نادري است که در 1306 توسط مهاجري ارمني داير گرديد. در اين کافه علاوه بر قهوه و ساير نوشيدني ها، غذا نيز سرو ميشد. بسياري از غذاها و نوشيدني ها براي اولين بار در اين کافه به ايراني ها عرضه شد. اين کافه به پاتوق روشنفکران تبديل شد و نقش چشمگيري در ادبيات و فضاي روشنفکري ايران داشته است. امروزه نيز بسياري کافه ها براي جلب مشتري از نويسندگان و هنرمندان دعوت ميکنند تا ساعات خاصي را در کافه شان حضور داشته باشند. چنين حضوري هم باعث اعتبار کافه است و هم اميد ميرود باعث ساختن جرياني براي اعتلاي هنر و فرهنگ شود. از طرف ديگر بسياري از صاحبان کافه ها خود آدم هايي فرهنگي هستند يا لااقل دستي بر آتش فرهنگ دارند. هدف آن ها از تاسيس کافه هدفي دو گانه است. از يک سو در پي کسب در آمدند و از سويي اميدوارند محفلي درست کرده و از طريق آن فضايي براي گفتگو و تبادل نظرات بر پا دارند.
در سال هاي اخير بي توجه به تحريم هاي اقتصادي و کم در آمدترشدن مردم، همچنان بر تعداد کافه ها افزوده شده است. پس ميتوان به اين نتيجه رسيد که گشايش کافه شغل پر درآمدي است. البته داشتن درآمد تنها دليل ازدياد کافه ها نيست. همان طور که گفته شد بسياري از صاحبان کافه ها صرفا به دنبال مکاني براي جمع شدن و حرف زدن و تجربه فضايي آرام و جدا از محيط خانواده يا شلوغي شهر هستند. آن ها در پي نشان دادن ذوق و سليقه خود نيز هستند و براي اين منظور قوانين خاصي را بر کافه تحميل ميکنند. به شکلي که هر کافه داراي هويت خاص خود است. هويتي که مشتري ها بسته به اين که تا چه اندازه از آن خوششان بيايد، جذب آن ميشوند. جو و فضاي کافه بخشي غير قابل انکار در جذب مشتري است. اين که مشتري تا چه اندازه علايق و روحياتش را در کافه ببيند. در بالا از زواياي مختلف سعي شد درباره شخصيت کافه ها و انواع مشتري آن ها نکاتي روشن شود. اما ظاهري ترين و البته براي بسياري مهمترين مسئله، نوشيدني ها و غذاهايي است که در کافه ارائه ميشود. کافه جايي است براي تجربه غذاهاي جديدي که در جاهاي ديگر يافت نميشوند.
براي گشايش کافه بايد مجوز گرفت. بعضي ها به جاي مجوز کافه، مجوز آب ميوه گيري ميگيرند اما در عوض کافه باز ميکنند. محل کافه يا ابعاد آن بسته به هدف و سرمايه صاحب کافه است. کافه را ميتوان در پرت ترين کوچه ها، داخل پاساژها و شلوغ ترين خيابان ها تاسيس کرد. ورشکست شدن يا نشدن در اين کار نيز بسته به هدف و سرمايه صاحب کافه است. اگر صاحب کافه صرفا به دنبال جايي براي جمع شدن دوستان باشد که ورشکستگي در کار نخواهد بود اما اگر کافه اي در خياباني شلوغ همچون انقلاب در پي جذب دانشجوياني باشد که روزانه در اين خيابان در رفت و آمدند، اما رگ خواب آنها را نداند، بي شک بسيار زود ورشکست خواهد شد. اين اتفاق همچنين براي کافه هايي ميافتد که در محله هايي تاسيس ميشوند که اکثر افراد محل در پي قهوه خانه اند.