bato-adv
کد خبر: ۲۰۸۸۶

"من دور ناهید نمی چرخم!"

گفتگوی رو در روی با ماهواره امید!

تاریخ انتشار: ۲۱:۱۸ - ۰۴ اسفند ۱۳۸۷
اینقدر این ملت همیشه در صحنه و فضای ما درباره‌ی ماهواره امید شایعه ساختند که مجبور شدم خودم بروم صحت و سقم آنها را از خود آن بنده خدا جویا شویم. حالا اینکه چطوری من به فضا رفتم موضوعی‌ست که خودتان وقتی متوجه می‌شوید که یکی از آن قرص‌هایی که در پارک دانشجوی تهران می‌فروشند را بخورید. به هر حال بی‌جهت نیست که می‌گویند پیشرفت‌های علمی کشور ما مدیون قشر دانشجو است! 

میم فه: سلام امید چطوری؟
امید: خوبم. اون پایین چه خبر؟ 

میم فه: ما تو رو فرستادیم بالا که بهتر بفهمیم اون پایین چه خبره؛ تو از من می‌پرسی؟!
امید: آخه چشمام ضعیف شده. البته در این‌حد که ایران بارندگی هست رو می‌بینم. 

میم فه: بارندگی کجا بود؟ داره خشکسالی می‌شه. نکنه اشتباه گرفتی.
امید: نخیر. خیلی هم درست گرفتم. منتها این بارندگی که روی کشور در حال انجامه رو باید با چشم دل دید! 

میم فه: آها از اون جهت... بی‌خیال حالا. راستی این چیزایی که پشت سرت می‌گن راسته؟ راسته به "زهره" تذکر دادی که حجابشو رعایت کنه؟
امید: نه بابا... این حرفای خنده دار چیه می‌زنی. من چی کار به حجاب زهره دارم؟! 

میم فه: یعنی اصلا برات مهم نیست؟
امید: مهم که هست. منتها تا قبل از انتخابات این جور کارها به صلاح نیست! 

میم فه: ماجرای خواستگاریت از ناهید چی؟ حتی می‌گفتن زمین رو رها کردی رفتی دور اون می چرخی!
امید: دلت خوشه؟ من پول ندارم یه کارت سوخت یدکی بخرم؛ اونوقت می‌رم دور ناهید بچرخم؟ 

میم فه: کارت سوخت اضافی نداری ولی بین ماهواره‌ها لایی می‌کشی؟!
امید: دروغه... یعنی راستشو بخوای... می دونی... اون اوایل که اومده بودم اینجا یه خورده هول شده بودم... 

میم فه: هول شده بودی؟!
امید: البته بعد که راهو بلد شدم مساله حل شد... ولی اولش که گم شده بودم هی مجبور بودم برم کنار بقیه ماهواره‌ها یا بکشم کنار و بپرسم که می دونن مدار من کجاست... این بود که بعضی‌ها که از دور تماشا می کردن فکر کرده بودن من دارم لایی می‌کشم. 

میم فه: ببینم درست شنیدم؟ تو گم شده‌بودی؟!
امید: خب مگه چیه؟ کف دستمو که بو نکرده بودم که زمین گرده و راه شیری علائم راهنما نداره! 

میم فه: خب حالا مشکلی نداری؟ جات خوبه؟
امید: یه خورده تاریکه وگرنه جام که بد نیست. تو چطوری؟ 

میم فه: من که زیاد میزون نیستم. فکر کنم این قرصه از اون خوباش نبوده؛ الانه هاست که از نشئگی فضا ،برم تو خماری زمین. کاری پیغامی چیزی برای هموطنان نداری؟
امید: نه. فقط بگو تو رو خدا اینقده مسخره‌ام نکنین!

معرفی وبلاگ / ارژنگ حاتمی
ارژنگ حاتمی یکی از طنزنویس‌های خوش‌ذوق مشهدی‌ست که علاوه بر همکاری با مطبوعات، وبلاگی با نام تنظ نوشته های ارژنگ حاتمی هم دارد. بخش‌هایی از یکی از طنزهای ارژنگ را که اتفاقا با مسائل هپروتی امروز هم بی ارتباط نیست را به نقل از وبلاگش می‌خوانید. با این توضیح که نیناش ناش ذیل هیچگونه نسبتی با امید فوق ندارد!

آسيب شناسي يك شعر: نيناش ناش!
و يا: لطفا قبل از گفتن شعر قرص هایتان را میل کنید!


- آقايون، خانوما! يكي تون به من سريع بگه كه، اين خانومه كه با ما [...]، يه كمي از ما دوره، موهاش طلايي و صاف و بوره، من عاشقشم و قبوله؟ 

آقايون، خانوما! يكي تون به من سريع بگه كه: جوان مربوطه كه كمي تا قسمتي احساس شاعر بودن هم به وي دست داده است، به دليل آنكه هر لحظه احتمال مي داده كه از طرف چند مأمور از نوع وظيفه شناس مورد اين پرسش قرار بگيرد كه شما با اين خانوم چه نسبتي داريد از آقايان و خانم هايي كه هويتشان براي ما آشكار نيست خواسته است « سريع» به سؤالش پاسخ بدهد. 

اين خانومه كه با ما [...‍]، يه كمي از ما دوره: در ادامه وي احتمالاً تحت تأثير قرص هاي روانگردان به داشتن روابط غير اخلاقي با خانوم مربوطه اعتراف مي كند، اما بعد از اين اعتراف و وقتي حالش كمي جا مي آيد به نقص جمله قبلي خود پرداخته و مي گويد «يه كمي از ما دوره»، در ادامه شعر نيز مشاهده مي كنيم او با ضد و نقيض گويي هاي بسيار سعي در گمراه كردن مخاطب دارد. 

موهاش طلايي و صاف و بوره: با توجه به اينكه اين خانوم يه كمي از شاعر مربوطه دور بوده است، اما شاعر مربوطه اطلاعات بسيار محرمانه اي از قسمتهاي فوقاني خانوم مربوطه دارد، آگاهان هيچ اظهار نظري نكردند كه اگر همين يه كم دوري هم در ميان نبود، شاعر مربوطه براي دادن نشاني چه مشخصاتي مي داد!
من عاشقشم و قبوله؟: انگار جوان عاشق پيشه ما فراموش كرده است كه براي گرفتن پاسخ مثبت بايد پدر،مادر، عمو، عمه، زن عمو، شوهرعمه، بابابزرگ، باباي بابابزرگ، مادربزرگ و ... پاسخ مثبت بدهند تا پروژه به مرحله نهايي كه همانا رسيدن به جمله معروف :«هر چي دخترم بگه» و يا «خود دخترم بايد تصميم بگيره» برسد، و اصولاً نظر افراد ديگر پشيزي نمي ارزد. 

- هموني كه خيلي نايسه، عمراً سر كوچه وايسته، حالا راه ميره آسه آسه، بگو ببينم قبوله؟! 

هموني كه خيلي نايسه، عمراً سر كوچه وايسته: از اين بيت شعر معلوم مي شود خانوم مربوطه كه شاعر قصد ازدواج با وي را دارد، از آن دست مرفهان بي درد است كه هيچ زماني سر كوچه براي اتوبوس شركت واحد منتظر نشده و علاف نمي گردد، طبق تحقيقات به عمل آمده، وي براي مسافرتهاي درون شهري هميشه تاكسي تلفني مي گيرد.
البته با توجه به مقدار درجه آي كيويي كه از شاعر مربوطه دستگيرمان شده است و با توجه به معيارهاي غلط انتخاب همسر در جوانان امروزي، يحتمل منظور از نايس بودن دختر مربوطه همان جراحي بيني و انجام عملياتهاي مختلف جراحي زيبايي بوده است (كه اين نيز گواهي است به مرفه بي درد بودن عروس خانم آينده!) و نه زيبايي هاي درون! 

حالا راه ميره آسه آسه : راه رفتن آسه آسه ايشان نيز تأييد كننده جمله فوق بوده، كسي كه از اتوبوس شركت واحد استفاده نكند، هيچ وقت سر كوچه ها زمانش به هدر نمي رود و براي رفتن به سر كار، قرار و...، ديرش نمي شود و مجبور نيست به مانند ما زير خط فقرنشينان هي بدود. 

بگو ببينم قبوله؟!: شاعر از دوباره اشتباه قبلي خود را تكرار مي كند و از افرادي كه حق رأي و حتي حق اظهار نظر در مورد ايجاد و يا قطع روابط مربوطه ندارند، پرسشي مي كند كه طرحش در فضاي زماني و مكاني فوق هيچ تأثير مثبت و منفي اي نداشته است! 

- واي خاك عالم ديدي، چشاشو ديدي و پسنديدي، ديدي به تو گفتم كه چقدر رنگ چشاش توپه! خوشگل و با تريپه، ... ، ادكلنش جوبه. 

ابيات فوق از زبان خواهر عروس جاري شده است، او، دختر مذكور را براي برادرش انتخاب كرده است، و الكي سعي در تعريف و تمجيد از خصوصيات ظاهري و غيرظاهري دختر مربوطه دارد تا به طريقي سر برادرش را گول ماليده و دختر مربوطه را به او قالب كند؛ زيرا بر اساس برخي از شنيده هاي تأييد و ايضاً تكذيب نشده، پدر و مادرش به او گفته اند تا داداشش داماد نشود، او را عروس نمي كنند!
البته از همين اوايل دخالتهاي بي مورد خواهر داماد و تجسسهايش و نقض حريم خصوصي عروس به شدت نمايان است، به طريقي كه خواهر داماد حتي مارك ادكلن عروس را هم مي داند. آگاهان پيش بيني كردند، روابط خواهر داماد و عروس روز به روز پر تنش تر و ديوار بي اعتمادي بين آنها روز به روز بلندتر خواهد شد. 

- اي واي كه چشاش مانكن و كشتش، قربونش برم كه فقط با خودم ميگذره خوش بش! ناخونهاي مصنوعي اش هم اصله، بدجور به دل ما وصله! قيافه خوب زيباش ناش، حالا بدو بكن نيناش ناش! 

اي واي كه چشاش مانكن و كشتش: طبق برخي تحقيقات، مانكن نام خواستگار قبلي خانوم مربوطه بوده است كه وي با استفاده از سلاحهاي كشتار فردي توانسته خواستگار خويش را از پاي در بياورد. 

قربونش برم كه فقط با خودم مي گذره خوش بش: از اين بيت در مي يابيم آقاي داماد دست فرمون توپي دارد و هنگامي كه با دختر مربوطه بوده است، اقدام به كشيدن لايي و انجام حركات مارپيچ با ماشين مي كرده است، همه اينها را از اينجا فهميديم كه اين دو نفر وقتي با هم بوده اند، بهشان خوش گذشته است، به نظر شما با توجه به قيمت بليت سينما، بالا بودن خرج كافي شاپ و پيتزا و 5، غير از ماشين سواري، دو جوان دم بخت چه تفريح ديگري مي توانسته اند انجام دهند كه بهشان خوش هم گذشته باشد؟! 

ناخونهاي مصنوعي اش هم اصله، بدجور به دل ما وصله: آثار سوء مصرف قرصهاي روانگردان بار ديگر اينجا نمود پيدا مي كند، به طوري كه او با علم به اينكه ناخنهاي نامزدش مصنوعي است، آنها را اصل مي پندارد. در ادامه هم براي نامزد مربوطه پرتقال پوست گرفته و از همين حرفهايي كه از شش ماهه اول نامزدها خيلي به هم مي گويند، مي گويد. 

قيافه خوب زيباش ناش، حالا بدو بكن نيناش ناش!: بالاخره تمام مشكلات مربوطه حل شده است و پدرعروس اجازه برگزاري مراسم عروسي را داده است و عروس خانوم در لباس عروس است، با توجه به شادماني داماد، احتمال مي دهيم وام مسكن و ازدواج هم گرفته باشد كه اين گونه به جشن و پايكوبي پرداخته است، ان شاا... خدا براي شما هم قسمت بكند! 

چي شده؟ كسي نگا مگا كرده تو رو؟! برم بكنم ادبش؟
- دكتره!
برم دم مطبش؟!
- قلدره!
بزنم تو دهنش؟!
آقاي داماد پس از آن همه خرج در مراسم عروسي و هزينه هايي كه به خاطر يك شب نياش ناش پرداخت كرده بود، دچار كمي عصبانيت شده است و به طريقي مي خواهد عصبانيتش را سر يك نفر خالي كند! 
...
برچسب ها: طنز امید