مجموعه «پدیدآورندگان الاهیات جدید» مشتمل بر چندین مجلد است که قبلا در دهه 1370 توسط نشر گروس چاپ شده بود و اینک در نوبت چاپ جدید توسط نشر هرمس وارد بازار نشر شده است.
در هر مجلد از این مجموعه به چهرههای تاثیرگذار الاهیات در سه بخش «زندگی»، «افکار» و «اهمیت» پرداخته شده است. «گابریل مارسل» نوشته سم کین با ترجمه مصطفی ملکیان و «پل تیلیش» نوشته جان هی وود توماس با ترجمه فروزان راسخی، «فریدریش شلایرماخر» نوشته استیون سایکس با ترجمه منوچهر صانعی درهبیدی، «رودلف بولتمان» نوشته «ایان هندرسن» با ترجمه محمدسعید حناییکاشانی و «لودویگ ویتگنشتاین» نوشته ویلیام دانالد هادسون با ترجمه مصطفی ملکیان و «مارتین هایدگر» نوشته جان مککواری از جمله مجلدات چاپشده این مجموعه هستند.
در کتاب گابریل مارسل علل بیقراری انسان جدید مطرح میشود. علل اصلی بیقراری به گمان او روحیه انتزاع و تملک است که با هم ارتباط ظریفی دارند. فلسفه باید همگان را از خلط این دو نوع تفکر بازدارد. بخش بعدی حاوی رویکردهای عینی و ملموس از طریق عشق، ایمان، وفا و امید به راز هستی برای فهم آن است و نشان میدهد جز با مشارکت در راز هستی نمیتوان هستی را فهم کرد و به زندگی آدمی معنا بخشید. فقدان معنای وجودی، مظاهر اجتماعی بیقراری، ماهیت تفکر، اندیشه اولیه و حوزه امور مسالهانگیز، اندیشه ثانویه، رویکردهای محسوس و ملموس به راز هستی، عشق واقعیت اساسی وجودشناختی، آمادگی، وفا، ایمان و امید مسایلی هستند که در بخش افکار گابریل مارسل مورد بررسی قرار گرفتهاند.
در پایان کتاب موضع گابریل مارسل در برابر برخی انتقادات آمده و اهمیت آرای او برای تدوین نوعی الاهیات جدید در جهان مدرن ذکر شده است. در همان حال که بیشتر فیلسوفان اگزیستانسیالیست قاره اروپا بر تصمیم فردی و عصیان شجاعانه بر ضد دنیایی پوچ پای میفشردند، مارسل به آرامی تاکید میکند که مشارکت، برای زندگی اصیل، بیش از آزادی انزواجویانه ضرورت دارد و از اینرو فلسفه باید با ما آغاز شود نه من. در سنت فلسفه قدیم، مارسل حالوهوای همیشگی فلسفه را حیرت میبیند و نه چنانکه بیشتر فیلسوفان جدید اعتقاد دارند، شک یا معما. بسیاری در تفکر مارسل روشی یافتهاند برای کندوکاو در تجربهای که ایمان، امید و عشق را در زمانهای که خوره شک و تردید به جان باور و ایمان افتاده برای همه امکانپذیر کرده است. فلسفه مارسل برای مسیحیان و غیرمسیحیان به یکسان مدخلی است به تجربهای ژرف که از دل آن زندگی پرنشاط برمیجوشد. در کتاب پل تیلیش دو ملاک صوری برای هر الاهیاتی توضیح داده شده است. اولی این است که فقط آن گزارههایی الاهیاتیاند که تا آنجا به متعلقشان میپردازند که میتوانند مربوط به دلبستگی فرجامین ما شوند. دومین ملاک صوری هر الاهیاتی این است که تنها آن بیاناتی الاهیاتیاند که تا آنجا به متعلقشان میپردازند که با مساله بودن یا نبودن ما سروکار دارد. معیار الاهیات به بهترین وجه بیان شده است: «وجود جدید در عیسی، بهعنوان مسیح، بهعنوان وجود دلبستگی فرجامین ما.»
بنابراین آشکار است که تیلیش نمیخواهد با الاهیات طبیعی آغاز کند. درواقع او میخواهد بهجای تمایز سنتی میان الاهیات طبیعی و وحیانی، عنصر فلسفی موجود در الاهیات طبیعی را در ساختار خود نظام ادغام کند و از آن بهعنوان مادهای استفاده کند که مسایل از دل آن پدید میآیند. ریشههای آزاداندیشانه، روش الاهیات، انکشاف الاهی، اندیشه درباره خدا، تجسد، کفاره، هبوط، کلیسا و شعایر دینی، ملکوت خدا و تاریخ از موارد مطرحشده در معرفی تفکر تیلیش هستند. الاهیات تیلیش ریشهنگر است. به این معنا که سعی کرده تا در مسایل بنیادین غور کند، مثلا او کار خود را با سعی در جهت توضیح اینکه الاهیات چیست، آغاز میکند. اگر کسی احساس کند که برای یک عالم الاهیات اتخاذ این موضع اتخاذ موضعی منفی است، با ملاحظه آموزه مثبت او مبنی بر اینکه الاهیات کوششی عقلانی است برای اینکه دادههای حاصل از انکشاف الهی را برای مقاصد انسانی در یک هیات تالیفی متحد سازیم، شگفتزده میشود.
فریدریش شلایرماخر متفکر بعدی است که در این مجموعه به آرای او پرداخته میشود. در مقدمه این کتاب آمده است: «به ندرت موضوعهایی از قبیل تعلیم و تربیت دینی، نگرش مسیحیت به ادیان دیگر و ساختار الاهیات بهعنوان رشتهای آموزشی یا اعتقاد به رستاخیز مسیح پیدا میشود که شلایرماخر در مورد آن مطالبی نافذ و متناسب با زمان ما ننوشته باشد. انسان با خواندن مکرر آثارش دایما از ظرافت و بصیرت نفس او به وجد میآید.» شلایرماخر با دین طبیعی مخالف است. او معتقد است دین اگر بخواهد وجود داشته باشد باید اجتماعی باشد و برای تبلیغ آن کلیسا را قبول دارد اما نه کلیسای فاسد را؛ کلیسایی که دوستی اصیل و تعاون را بین اعضای آن تشویق میکند.
شلایرماخر میخواست با بیان اندیشههایش به بسیاری از مشکلاتی که در زمان او در برابر دین قرار داشت، پاسخ گوید. نخست اینکه دین از فلسفه و علوم جدا و اساس دین تجربه شخصی شد. دوم اینکه مرکز و اساس دین از کتاب مقدس به قلب انسان مومن منتقل شد و نقد کتاب مقدس نهتنها به دین آسیبی نمیرساند بلکه باعث میشود که ما پیام کتاب مقدس را روشنتر درک کنیم. سوم اینکه سایر ادیان نیز برای مسیحیت مشکلی ایجاد نمیکنند چون در آنها هم احساس حضور خدا وجود دارد.
در کتاب لودویک ویتگنشتاین هم به تشریح آرای او درباره فلسفه و اخلاق و مفاهیم ارزشی بهطور خلاصه، نقش زبان در فلسفه ویتگنشتاین و نظریه تصویر معنا پرداخته شده است. ویتگنشتاین فلسفه را نه مجموعهای از آموزهها بلکه یک فعالیت میداند. از نظر وی مسایل فلسفه را میتوان با رسیدن به فهمی درست از اینکه زبان چگونه کار میکند، حل کرد و برای تحقق این هدف از نظریه تصویر معنا استفاده میکند. او بهنوعی همارزی میان ساختار جهان و زبان قایل است و به اینترتیب راهی بهسوی یافتن جایگاه اخلاق و دین خارج از علوم طبیعی میگشاید.
تفکر متقدم او، معنا به منزله محکی معین، نظریه تصویری، مصداق و مدلول، ثوابت منطقی، پوزیتیویسم منطقی، رد ما بعدالطبیعه، الاهیات و ابطال و مساله تعالی مسایلی هستند که در بخش معرفی تفکر ویتگنشتاین مورد بررسی قرار گرفتهاند. کتاب رودلف بولتمان پنجمین اثر از مجموعه فوق است که در آن مقوله دین در عصر جدید تبیین میشود. بولتمان از جمله اندیشمندانی است که در حوزه دین درباره مباحثی همچون اسطورهزدایی، عهد جدید، نقد صورت، ریاستها و قوا، تاریخ و هستیشناسی، ادبیات قدیم و جدید به مطالعه پرداخته است. در این کتاب زندگی، زمینههای فکری و تفکرات او در زمینه اسطوره، خدا، عیسی و انجیل نقد و بررسی میشود.
اما در چنین مجموعهای هایدگر چه کار میکند؟ این سؤالی است که جان مککواری نویسندة کتاب مارتین هایدگر نیز در مقدمه خود مطرح میکند، زیرا گنجاندن نام هایدگر در مجموعه کتابهایی که به بحث از «پدیدآورندگان خداشناسی یا کلام معاصر» اختصاص دارد کمی عجیب به نظر میرسد. هایدگر خداشناس یا متکلم نیست بلکه فیلسوف است و اغلب فیلسوفی کاملاً سکولار یا غیردینی محسوب میشود. ولی مککواری معتقد است بدون قدری آشنایی با تفکر هایدگر بعید است کسی بتواند امیدوار به پیشرفت در فهم خداشناسی معاصر باشد.
نفوذ هایدگر در همه جا مشهود است: در اسطورهزدایی و هرمنوتیک، در آموزههای فلسفی درباره انسان، در نظریههای مربوط به وحی، در بحث درباره خدا و غیره. بنابراین، او گرچه خود خداشناس نیست پدیدآورنده مباحث خداشناسی یا علم کلام است، به هماننحو که افلاطون و ارسطو و کانت پدیدآورنده مباحث خداشناسی بودهاند.