فرارو- چند سالی هست که گردآفرید برای علاقهمندان به هنرهای سنتی ایران چهرهای آشناست. در روزهای اخیر با سه اجرای او در شهرهای کلن و بروکسل، ایرانیان خارج نیز با چهره و هنر نخستین زن نقال آشنا شدند.
گرد آفرید؛ نامی به جاتر از این برای فاطمه حبيبىزاد وجود نداشته است. گردآفرید از نادر پهلواندختان شاهنامه است که در حماسهی ملی حضوری کوتاه، اما سخت مؤثر و پرتوان دارد. در شرایطی که مردان در انجام وظیفه فرو ماندهاند، گردآفرید، دختری دلیر و هوشمند و زیبا، برای پاسداری از نام و آبروی ایرانیان پا به میدان نبرد میگذارد و "مردانه" میجنگد.
خانم حبیبیزاد با اجراهای شورانگیز و پرقدرت خود از هنر کهنسال نقالی و پردهخوانی، شایستگی خود را برای این نام نشان داده است. گردآفرید با صدای رسا و گیرا و حرکاتی پخته و آزموده، با تسلط و قدرتی کمنظیر به روی صحنه میآید، درحالیکه تنها ۳۲ سال دارد. پیداست که ذوق و استعداد ذاتی را با تلاشی فراوان و عشقی عمیق به این هنر همراه کرده است.
خانم حبیبیزاد در رشته كارشناسى موزه تحصیل کرده و فارغالتحصيل ميراث فرهنگى است. علاقهی او به نقالی و فنون روایتگری آیینی، با مطالعهی تاریخ ایران باستان، پژوهش و کندوکاو در متون تاریخی و آثار ادبی شروع شده است: "در نوجوانی به متون کهن، به ویژه به شاهنامهی فردوسی دل بستم، و در راه شناختن این آثار تلاش کردم. تا امروز همچنین مطالعه در فنون نقالی را در سراسر ایران به دو شكل پژوهش ميدانى و پژوهش كتابخانهاى دنبال میکنم."
گردآفرید تعریف میکند که کار نقالی را در جمع هنرمندان و پیشکسوتان، با تردید و دودلی آغاز کرده، اما به زودی با استقبالی روبرو شده که از سویی به مهر و دلبستگی او به این هنر دامن زده و از سوی دیگر او را با مسئولیتی بزرگ روبرو کرده است.
هنری با ریشههای ژرف مردمی
بیشتر ایرانیان با نقالی آشنا هستند و آن را دوست دارند، اما بسیاری آن را عوامانه و تا حدی سطحی میدانند. به نظر گردآفرید پژوهشی گسترده و بنیادین صورت نگرفته که قدر و ارج نقالی را به گونهای شایسته نمایان کند. او متأسف است که نقالی همچنان هنری مهجور مانده است، که مدیران و کارگزاران تنها به مناسبتهایی خاص و گاه برای "پر کردن برنامه" از آن یاد میکنند. تنها مردم عادی و اهالی سادهی این مرز و بوم هستند، که این هنر را در دل خود زنده نگه داشتهاند.
گردآفرید برای بازیافتن و بهره گرفتن از سرچشمههای ناب و اصیل این هنر تلاش فراوانی کرده، به سفرهای بسیار رفته و از نزدیک با هنرنمایی نقالان برجستهی کشور آشنا شده است: از مرشد ولىالله ترابى نام می برد و از مرشد مداحی، معروف به "مير افضل قلندر ساوجی" كه پردهخوانى مىكند و در فنون سخنورى و آيينهاى پهلوانى استاد است. مرشد سيد مصطفى سعيدى از روستاى يكهدانگهی بروجرد و مرشد على زنگنه از اصفهان. اين هنرمندان در کار خود بیهمتا هستند، و چه بسا آخرین بازماندگان حرفهی خود باشند."
گردآفرید دربارهی برخورد حرفهای خود با نقالی توضیح میدهد: آشنایی با کارهای مرشد ترابی برایم خيلى آموزنده بود. هر جا برنامهای داشت، خودم را به او مىرساندم و توشه میگرفتم. از نقالیهای او یادداشت برمىداشتم و گاهى ضبط مىكردم. بعدها متوجه شدم که نقالی دامنهی بسیار وسیعی دارد و فقط به تهران محدود نمیشود. دیدم با هنری گسترده و متنوع روبرو هستم. در سراسر ايران شيوههاى مختلف نقالى هست. شاهنامه البته یک منبع بیکران است، اما در بسیاری از شهرها و روستاها، هنرمندان مردمی قصههاى زادوبوم خود را با ساز اجرا مىكنند. در كردستان و سیستان و آذربایجان به هنر نقالی تنوعی بینظیر دادهاند. در منطقهی چهارمحال و بختيارى شاهنامه را با رنگ و بویی ویژه روایت میکنند. من تلاش کردم از تمام این تجربهها توشه بگیرم و بیاموزم.
نقالی و شاخههای آن گردآفرید در تعریفی جامع و کوتاه از نقالی میگوید: "نقالی يعنى نمايشى كه بر اساس داستانهاى ملى (شاهنامه) و داستانهاى بومى برگزار و اجرا مىشود، همراه با حركات رزمى و نمايشى مثل دستزدن، پا كوبيدن، رجز خواندن و معركهگرفتن، چم و خمها، چرخيدنها، عصا به دست گرفتن و كمند انداختن و..."
ادبیات حماسی ایران گنجینه و پشتوانهای ارزشمند برای هنر نقالی است، به ویژه داستانهای رزمی شاهنامه از دورهی پهلوانی این اثر بزرگ، مانند هفت خوان رستم و جنگهای ایران و توران که جنبهی غنی نمایشی و درونمایهی پرتحرکی دارند.
خانم حبیبیزاد بخشی از وقت و نیروی خود را بر کارهای پژوهشی صرف میکند، زیرا معتقد است که درباره هنرهای روایی ایران کار کافی انجام نگرفته است. به نظر او شیوههای گوناگون روایت سنتی مانند نقالى و قصهگویى و شاهنامهخوانى گوشهها و ریزه کاریهای جالب زیادی دارد که تنها کارشناسان و استادان فن از آن آگاه هستند.
غفلت از هنرهای سنتی فاطمه حبیبیزاد عقیده دارد که امروزه به نقالی بهای کافی داده نمیشود: "مهمترین کاستی را در برنامهی آموزشی مدارس میبینیم، که شاهنامه در آن جایی ندارد. به این ترتیب بخش عظيمى از ميراث معنوى و ادبيات شفاهى ما به باد فراموشی سپرده میشود. درحالیکه شاهنامهی فردوسی سند ملیت ماست، شناسنامهی تک تک ماست که خود را ایرانی میدانیم."
گردآفرید، علاوه بر اجرای نقالی و ادامهی فعالیت پژوهشی در این عرصه، به گسترش نقالی کمک میکند، هم با برگزاری برنامههای گوناگون در سراسر ایران، در مجالس و مدارس و رسانههای گروهی، و هم با تدریس نقالی به جوانان و نوآموزان. او امیدوار است که فنون نقالی، این بار به همت زنان جوانان و آزمودهی ایران سامانی استوار و تازه بگیرد.