دكتر فرشاد مومني از اعضاي قديمي و با سابقه حزب جمهوري اسلامي
است كه اين روزها بيشتر به عنوان يك اقتصاددان در فضاي كشور شناخته ميشود.
او در زمان عضويت در حزب جمهوري اسلامي مسوول شاخه دانشآموزي حزب بوده و
روابط نزديك با دبيركل وقت حزب، آيتالله بهشتي داشته است و آنگونه كه خود
ميگويد اين تعلق خاطر و ارادت را همچنان تا به امروز به خوبي حفظ كرده
است. همچنين مومني در كنار افرادي همانند دكتر عليرضا بهشتي و دكتر محمدرضا
بهشتي (فرزندان آيتالله بهشتي) و عليرضا بهشتي شيرازي از ياران نزديك و
مورد اطمينان مهندس مير حسين موسوي در طول ساليان پس از نخستوزيري مهندس
موسوي بودهاند. مصاحبهيي كه در ادامه ميخوانيد مختصري است از 3 جلسه
مصاحبه تصويري مربوط به مستند «داستان ناتمام يك حزب» كه به بازخواني حزب
جمهوري اسلامي از مقطع بهمن ماه 1357 تا خرداد ماه 1366 ميپردازد.
در 2
مصاحبه قبلي كه در روزنامه اعتماد منتشر شد، مصاحبههايي با دكتر عبدالله
جاسبي (قائم مقام دبيركل حزب) و حميدرضا ترقي (از اعضاي حزب موتلفه اسلامي و
طيف راست حزب) از نظر شما گذشت. در ادامه ماحصل 3 جلسه مصاحبه با دكتر
فرشاد مومني را مطالعه ميكنيد. مصاحبههايي كه در دفتر كار دكتر مومني در
موسسه مطالعات دين و اقتصاد انجام شده است. موسسهيي كه سال 1379 با كمك
مرحوم عالي نسب تاسيس شد و همواره در اين سالها حلقهيي بوده است براي
ياران و همفكران آيتالله شهيد دكتر بهشتي. آنچه در ادامه ميآيد چكيده بيش
از 3 ساعت مصاحبه با دكتر فرشاد مومني است.
آقاي دكتر اگر اجازه بفرماييد از شاخه دانشآموزي حزب شروع كنيم و زماني
كه شما نشريهيي را با نام «عروه الوثقي» منتشر ميكرديد كه مخصوص
دانشآموزان بود. ايده اين نشريه چگونه زده شد و چرا چنين اسمي را براي آن
انتخاب كرديد؟!
زماني كه فعاليت در حزب جمهوري اسلامي را شروع كرديم تصميم بر اين شد كه
حزب داراي نشرياتي باشد كه بتواند مواضع و ديدگاههاي آن را در سطح جامعه
منتشر كند و نشر دهد. همانند روزنامه جمهوري اسلامي كه در ارديبهشت ماه
1358 انتشار آن آغاز شد به صاحب امتيازي آقاي خامنهاي (مقام معظم رهبري)و
مدير مسوولي مهندس ميرحسين موسوي يا نشريات ديگري كه مخصوص شاخه كارگري يا
شاخه خواهران حزب بود. بر اين منوال قرار شد نشريهيي براي شاخه
دانشآموزي حزب منتشر شود كه بنده نيز به عنوان مسوول واحد دانشآموزان در
انتخاب نام آن سهيم شدم.
از دوران قبل از انقلاب نسبت به مرحوم
سيدجمالالدين اسدآبادي مطالعاتي داشتم و چون ايشان نشريهيي داشتند با نام
«عروه الوثقي»، به همين دليل من نيز با همفكري دوستان پيشنهاد دادم كه نام
نشريه شاخه دانشآموزي حزب را كه 2 هفتهنامه هم بود بگذاريم عروه الوثقي!
البته آيتالله شهيد دكتر بهشتي فرمودند شما فكر نميكنيد اين نام خيلي
براي دانشآموزان مناسب و خوب نيست؟ ايشان البته در نهايت با اصرار ما با
نظر موافق خود پذيرفتند و نام نشريه شد «عروه الوثقي»!
آقاي دكتر سوالي كه هميشه در آن مقطع درباره حزب جمهوري اسلامي وجود داشت
اين بود كه به چه نحو هزينههاي حزب جمهوري اسلامي تامين ميشود. آيا شما
از حزب حقوقي هم دريافت ميكرديد؟
بگذاريد براي شما داستاني را تعريف كنم. همانطور كه ميدانيد كار رسمي
حزب جمهوري اسلامي در دفتر مركزي از اوايل اسفند سال 1357 آغاز شد و به
فاصله كوتاهي شب عيد فرا رسيد. تدبير آيتالله شهيد دكتر بهشتي اين بود كه
بسته بزرگي مملو از پول نقد را در اختيار شهيد حسن اجارهدار قرار دادند و
فرمودند كه چون هنوز نظم و نسقي براي پرداخت حقوق تعيين نكردهام شما
تكتك افراد را صدا بزنيد و به آنها بگوييد كه آزادانه هر ميزان پول براي
شب عيد نياز دارند برداشت كنند. چند نفر از اينها اعتراض كرده بودند كه مگر
ما به خاطر پول آمدهايم به حزب كه شما ميخواهيد به ما پول بدهيد؟ و
خلاصه حتي كار به اعتراضهاي شديدتر هم كشيده شد.
شهيد بهشتي سريعا دستور
دادند كه همه داخل نمازخانه حزب جمع شوند. شهيد بهشتي در آنجا شروع به
سخنراني كردند كه دوستان عزيز ما براي يك هدف مشترك كه كمك به انقلاب
اسلاميمان است در اينجا جمع شدهايم. اين پولي هم كه من در اختيار دوستان
قرار دادهام كمكي است براي دوستاني كه در اين مدت در حزب بدون هيچ چشم
داشتي زحمت كشيدهاند. قرار است كه بعد از چند وقت نظام پرداخت در حزب درست
شود و به هر دوستي مقداري حقوق داده شود. خواهش بنده هم اين است كه هر
فردي هرچقدر صلاح ميداند از روي اين پول بردارد و نگران هم نباشد و ايشان
فرمودند كه اگر قرار بود فعاليتهاي حزب جمهوري اسلامي كوتاه مدت و موقت
باشد واكنش شما قابل قبول بود اما از آنجا كه ما در اين زمينه به صورت
بلندمدت برنامهريزي كردهايم حتما بايد يك نظام پرداختهاي مبتني بر
ضابطه داشته باشيم البته بديهي است كه در آن صورت اگر كسي احساس كرد كه
بيش از نيازش به او پرداخت شده ميتواند به صورت داوطلبانه و البته بدون
تظاهر و سر و صدا آن را به شماره حساب حزب بازگرداند ولي به هر حال حتما
بايد ما يك نظام پرداخت مشخص داشته باشيم. خلاصه اين موضوع ختم به خير شد.
پس هزينههاي حزب از طريق وجوهات شرعي بود؟
مقداري از آن بله. برخي از مراجع همانند امام(ره) يا آيتالله فقيد مرحوم
آقاي منتظري اين اجازه را داده بودند كه به عنوان تبليغات اسلامي اين
وجوهات در حزب هزينه شود.
ديگر از چه راههايي بود؟
خوب چون حزب توسط روحانيون سرشناس آن زمان تاسيس شده بود و بسياري به اين
افراد و آقايان اعتماد داشتند كمك مالي نيز به آنها ميكردند و يك راه هم
همين كمكهاي مالي بود و بالاخره مساله حق عضويتها را نيز بايد به آنها
افزود.
ظاهرا در سال 65 هم هفتهيي به نام كمك به حزب در نظر گرفته
ميشود و در نشريات حزب تبليغ آن كه مردم به صورت داوطلبانه در صورت تمايل
به حزب كمك كنند و شماره حسابي در بانك ملي شعبه سعدي جنوبي نيز اعلام
ميشود براي اين كار!
من اين موضوع را به ياد ندارم. اما ممكن است اينچنين بوده باشد.
آقاي دكتر ساختمان حزب هم گويا اجارهيي بوده است؟ اگر امكان دارد در اين باره هم توضيح بفرماييد.
بله درست است. ساختمان حزب متعلق به مدرسه سپهسالار آن زمان كه اكنون مدرسه
عالي شهيد مطهري شده است بود. آيتالله شهيد دكتر بهشتي اصرار داشتند كه
در فعاليتهاي حزب نهايت دقت عمل را مبذول دارند و مراقب باشند هيچ شبههيي
درباره حزب جمهوري اسلامي مطرح نباشد براي همين مطلقا نخواستند براي حزب
از ساختمانهاي مصادرهيي آن زمان مكاني را تهيه كنند. به همين خاطر به
آقاي امامي كاشاني كه توليت مدرسه سپهسالار بودند فرمودند و ايشان هم
ساختماني متعلق به مدرسه را به حزب جمهوري اسلامي كرايه دادند و آن ساختمان
همين ساختماني است كه در حال حاضر در سرچشمه تهران قرار دارد.
ما در زمان تشكيل حزب جمهوري اسلامي شاهد هستيم كه شهيد بهشتي از
افراد بسياري همانند آيتالله لاهوتي و بني صدر و محمد منتظري و ابوشريف و
دكتر پيمان و آيتالله موسوي خوئينيها و... دعوت ميكنند تا به حزب
جمهوري اسلامي بپيوندند اما اين افراد حاضر به چنين كاري نميشوند. به نظر
شما چرا شهيد بهشتي تلاش كردند اين افراد را كه هر كدام نماينده يك تفكر در
جامعه بودند در حزب جمهوري اسلامي جمع كنند؟
اين سوالي است كه آن سالها دوستان غير حزبي فعال در مبارزه قبل از انقلاب
از ما ميكردند كه اين ، چه وضعي است كه شما سعي كردهايد همه نوع افراد
با ديدگاههاي متفاوت را در حزب جمهوري اسلامي جمع كنيد؟ به خاطر دارم كه
به واسطه تكرار اين سوال از سوي اين دوستان، روزي شخصا اين مساله را با
آيتالله شهيد دكتر بهشتي در ميان گذاشتم و ايشان در پاسخ فرمودند كه نقد
مزبور در اصول وارد است اما به واسطه اضطرارهاي متعدد، جمعبندي ما اين شد
كه در آغاز كار، از همه ديدگاههاي اسلامي فعال در مبارزات قبل از پيروزي
جمعي را فراهم آوريم و اگر بتوانيم در چنين محلي
بر اساس اصول و موازين به توافق برسيم و اهداف مشترك را به صورت سازمان
يافته جلو ببريم، اين به آن معني است كه در مجموع ميتوانيم تا سامانيابي
نظم جديد و استقرار آن، كشور را به خوبي اداره كنيم اما براي رفع اين
اشكال، درحال تدوين مواضع حزب جمهوري اسلامي هستيم و بديهي است در آن مرحله
كنگره هايي تشكيل خواهيم داد و سپس از آن مرحله به بعد در كادر مواضع حزب
اعضا را انتخاب و تربيت خواهيم كرد.
برسيم به سال 58، آقاي دكتر مواضع حزب درباره اشغال لانه جاسوسي چه
بود؟بالاخره لانه جاسوسي و بحث اشغال آن در آن مقطع زماني بسيار جنجال
آفرين شده بود و حزب جمهوري اسلامي و رهبران آن هم ، چون افراد شناخته
شدهيي بودند علي القاعده نظراتشان درباره حزب بسيار مهم بوده است.
در آن مقطع من به خاطر دارم در حزب بحثي در همين مورد در جريان بود و هر كس
تحليلي ارائه ميداد ما مشغول همين بحثها بوديم كه يكي از دوستان آمد و
گفت مگر خبر نداريد؟ ما پرسيديم از چه چيز؟ ايشان گفتند شهيد بهشتي كه در
آن مقطع در مجلس خبرگان قانون اساسي فعال بودند سخنراني و از اشغال سفارت
توسط دانشجويان حمايت كردهاند. خوب ما هم تكليفمان مشخص شد و معلوم شد كه
حزب اشغال لانه را تاييد ميكند. چون بالاخره مواضع دبيركل حزب موضع رسمي
حزب به حساب ميآمد.
اما گويا در آن مقطع آقايان هاشمي و خامنهاي (مقام معظم رهبري)
در سفر حج بودند و اساسا از موضوع خبر نداشتند و اين طور كه خود بعدها
گفتند يك شب در پشت بام خانهيي در مكه مشغول گوش دادن به راديو بودند كه
از آن طريق از موضوع خبردار ميشوند. درباره آقاي مهدويكني مثلا گفته
ميشد كه ايشان هم با دانشجويان در همان ساعتهاي اوليه تماس گرفته بودند و
گفته بودند نمازي كه حتي شما در آنجا بخوانيد قبول نيست چون زمين آنجا
غصبي است!
خيلي در جريان جزييات مورد اشاره شما درباره اين موضوعات نيستم اما موضع
رسمي حزب هماني بود كه دبيركل حزب، شهيد بهشتي در آغاز جلسه آن روز مجلس
خبرگان تصرف سفارت را تاييد كرده بودند.
آقاي دكتر ظاهرا آيتالله موسوياردبيلي پس از مطرح شدن نام آقاي جلال
الدين فارسي به عنوان نامزد رسمي حزب جمهوري اسلامي براي انتخابات
رياستجمهوري، از فعاليت در حزب كنارهگيري ميكنند. دليل اين امر چه بود و
اگر امكان دارد در اين باره توضيحاتي را بفرماييد.
آيتاللهالعظمي موسوياردبيلي خيلي موافق انتخاب آقاي فارسي به عنوان
كانديداي رسمي حزب براي انتخابات رياستجمهوري نبودند و بههمين دليل هم
نظر صريح خود را بيان داشتند. حالا من همين جا نكتهيي تاريخي را براي شما
نقل كنم. ايشان پس از آنكه نظر نهايي شوراي مركزي اعلام شد، به عنوان
اعتراض از حزب جمهوري اسلامي جدا شدند. به خاطر دارم كه براساس نظر شهيد
حسن اجارهدار و به همراه ايشان در محل كار آيتالله اردبيلي حاضر شديم و
نزديك به 4 ساعت با اصرار از ايشان تقاضا كرديم كه به حزب بازگردند اما
ايشان حاضر نشدند.
در طول آن 4 ساعت، بحثهاي بسيار جالب و قابل توجهي ميان
ما و ايشان رد و بدل شد كه شرح جزييات آن را بايد در فرصت ديگري مطرح كنم.
آقاي دكتر ما بعد از انتخاب بني صدر به رياستجمهوري شاهد تشكيل
ائتلافي به نام ائتلاف بزرگ در ميان احزاب و گروههاي نزديك به حضرت امام
هستيم كه محوريت آن نيز با حزب جمهوري اسلامي بوده است. اگر امكان دارد
پيرامون اين ائتلاف توضيحاتي را بفرماييد.
بله. همانطوري كه شما فرموديد پس از انتخاب بنيصدر به رياستجمهوري، با
راهنماييهاي امام خميني(ره) حزب جمهوري اسلامي و رهبران آن به فكر اين
افتادند كه ائتلافي را سرو سامان دهند تا بتوانند در مجلس اول به پيروزي
برسند. خوشبختانه بعد از صحبتهاي فراوان هم موفق به اين كار شدند و ائتلاف
بزرگ شكل گرفت كه درهمان زمان آقاي مهندس موسوي با تيتر بزرگ سبزرنگي همين
موضوع را در صفحه اول روزنامه جمهوري اسلامي سال 1358 كار كردند.
آقاي دكتر كمي جلوتر بياييم و برسيم به سال 59 و 60 كه اختلافات
در درون حزب بروز بيشتري پيدا كرده است. ريشه اين اختلافات در چه بود؟
برخيها همانند آقاي دكتر جاسبي كه براي مصاحبه خدمت ايشان رسيده بوديم،
معتقدند ريشه اين اختلافات در مسائل سياسي دوران نهضت ملي شدن صنعت نفت
مابين آيتالله كاشاني و دكتر مصدق است و برخي ديگر معتقدند ريشه اين
اختلافات در مسائل و ديدگاههاي اقتصادي بوده است. نظر شما چيست؟
حقيقت امر اين است كه برخي از اين مسائل واقعيت دارد يعني هم نگاه به مسائل
اقتصادي و هم مساله آيتالله كاشاني و دكتر مصدق و حتي ارزيابي افراد از
جايگاه مرحوم دكتر شريعتي، محل بحثهايي قرار ميگرفت. اما برخي نگاههاي
منفي و غيرقابل قبول هم وجود داشت كه در حزب ايجاد شكاف ميكرد. مثلا يك
مورد را براي شما مثال بزنم كه مربوط ميشود به سال 60 در آن سال از طرف
حزب كمونيست كره شمالي به مناسبت سالگرد تاسيس آن حزب، براي حزب جمهوري
اسلامي دعوتنامهيي آمد تا عدهيي به نمايندگي از حزب در اين مراسم شركت
كنند.
اين موضوع در شوراي مركزي حزب مطرح شد و قرار شد سه نفر در اين مراسم
شركت كنند كه عبارت بودند از آقاي عليرضا محجوب و آقاي بادامچيان و بنده
تا در اين مراسم شركت كنيم. زماني كه ما به پكن رسيديم، خبر رسيد كه آقاي
دكتر ولايتي به عنوان نخستوزير پيشنهادي توسط آقاي خامنهاي (مقام معظم
رهبري) به مجلس معرفي شدهاند ولي مجلس به ايشان راي تمايل نداده است و
گزينه نخستوزيري ايشان حذف شده بود. ديگر ما به كره شمالي رفتيم و
ارتباطمان با كل جهان قطع شد!
تا چند روز بعد كه از كره شمالي به چين
رفتيم و شب كه در محل اقامت تدارك شده از سوي سفارت كشورمان در پكن بوديم
توسط يكي از دوستان سفارت ايران در چين خبر رسيد كه فهميديد چه كسي
نخستوزير شد؟ ما هم گفتيم خير نميدانيم. ايشان گفتند آقاي مهندس موسوي
نخستوزير شدند. در همان لحظه آقاي بادامچيان بهشدت عصباني شدند و گفتند
حالا من متوجه شدم كه اعزام من به كره شمالي توطئهيي بوده است تا من در
تهران نباشم تا مهندس موسوي را نخستوزير كنند! من و آقاي محجوب خنديديم و
به ايشان گفتم اين استدلال شما چه معني ميدهد؟ يعني اينكه حزب جمهوري
اسلامي ميدانسته آقاي موسوي ميخواهد نخستوزير شود و شما را فرستاده است
كره شمالي تا در تهران نباشيد؟
يا مثلا نمايندگان مجلس ميدانستند آقاي
ولايتي مطرح ميشود پس به ايشان راي منفي دادند و باز ميدانستند آقاي
مهندس موسوي مطرح ميشود تا به ايشان راي مثبت بدهند و همه اينها حساب شده
بود و حساب كرده بودند تا شما در تهران نباشيد؟ يعني ميخواهم بگويم از اين
جوها و فضاهاي منفي هم متاسفانه در حزب وجود داشت.
آقاي دكتر رابطه حزب با موضوع دفاع مقدس و جنگ كه از 31 شهريور 1359 آغاز شده بود، چطور بود؟
خب همانطوري كه در سوابق حزب جمهوري اسلامي وجود دارد حزب نيز در دفاع
مقدس شهدايي همانند شهيد قاسم درويش را تقديم انقلاب كرده است. در كل رابطه
حزب درباره كمك به جبههها رابطه خوب و قوي بوده است و حزب به نوبه خود و
در حد توان خود به جبههها كمك مادي و معنوي كرد. بايد اضافه كنم كه شهيد
قاسم درويش كه از عزيزترين و پاكترين انسانهايي بود كه من در طول زندگي
خود مشاهده كردهام، در همان نخستين ماههاي شروع جنگ با آنكه مسووليت
مهمي نيز در حزب جمهوري اسلامي داشتند به جبهه رفتند و به فاصله كوتاهي نيز
به شهادت رسيدند. آيتالله شهيد دكتر بهشتي شخصا در مراسم تشييع و تدفين
ايشان شركت كردند و حتي نماز را نيز ايشان براي شهيد قاسم درويش اقامه
كردند و درچند نوبت ياد و خاطره آن شهيد عزيز را گرامي داشتند.
آقاي دكتر اگر امكان دارد پيرامون حادثه 7 تير 1360 كمي توضيح دهيد و اگر خاطرهيي از آن شب داريد بيان بفرماييد.
من روز 7 تير 60 در حزب بودم و مشغول فعاليت هم بودم و طرفهاي ظهر يكي از
دوستان كه منزلشان حوالي منزل ما بود به من گفت فلاني ميخواهي تو را هم
سر راه به منزل برسانم؟من هم استقبال كردم اما دايما در حزب برنامههايي
پيش ميآمد كه كمي دير شد و اين دوست ما حدود 4-3 ساعتي معطل شد و خيلي هم
ناراحت شده بود. موقع حركت كردن من و اين دوستمان، كلاهي نزديك من آمد و
گفت فلاني كجا ميروي؟ من هم كه خيلي سردرد شديدي داشتم و آن روز هم اصلا
حالم خوب نبود گفتم با فلاني به منزل ميروم. گفت نكند برويها! گفتم چطور؟
گفت مگر نميداني امشب در حزب برنامه مهمي است و فلان كس و فلان كس
ميآيند و حتما امشب در حزب باشيد كه برنامه مفصل و مهمي است!
من هم كمكم
داشتم تحريك ميشدم كه نروم و بمانم و به اين دوستمان هم كه 4-3 ساعتي
معطل شده بود گفتم فلاني ميبيني كلاهي چه ميگويد؟ ميگويد نرويد كه امشب
برنامه مهمي است. من حالم با اينكه خوب نيست، ميخواهم بمانم تو هم به
منزلت ميخواهي زنگ بزن و بگو امشب نميتواني بروي منزل پيش ميهمانها، كه
تا من اين را گفتم اين دوست ما حسابي عصباني شد و من هم كه ديدم اصلا خوب
نيست اين دوستمان را با اينهمه معطل كردن تنهايش بگذارم و بفرستم برود با
او رفتم. همين كه به منزل رسيدم تلفن منزل ما زنگ خورد و يكي از دوستان از
آن طرف خط گفت فلاني تو از حزب خبر داري؟ گفتم چطور؟ گفت ميگويند در حزب
بمب منفجر شده است و خيليها شهيد شدهاند! من گفتم امكان ندارد. من همين
چند دقيقه پيش از حزب بيرون آمدم و تازه همين الان به خانه رسيدم.
گفت نه
اينطور نيست من از فردي خبر را شنيدهام كه حاج احمد آقاي خميني از دفتر
امام زنگ زده و به او اين خبر را داده است. من گفتم خوب كاري ندارد تو 3
دقيقه ديگر به من زنگ بزن تا ببينم خبر درست بوده است يا خير؟ بلافاصله با
دفتر نشريه «عروه الوثقي» تماس گرفتم كه چسبيده به ساختمان جلسات حزب بود.
آقايي گوشي را برداشت و گفت خدا به داد مردم ايران برسد! آقاي بهشتي را
شهيد كردند. من خيلي جا خوردم و پرسيدم چه شده است؟ گفت بمبي در حزب منفجر
شده است و خيليها شهيد شدهاند. من تا تلفن را قطع كردم بلافاصله اين دوست
تماس گرفت و گفت چه شد؟ گفتم خبرت درست بود و بمبي در حزب منفجر شده است.
سريع خودمان را به سرچشمه رسانديم كه تا رسيديم، هنوز گرد و غبار انفجار
بمب كامل ننشسته بود كه چند دقيقه بعد نيروهاي كمكي آمدند. ما همينطور كه
مشغول آواربرداري بوديم يك گوشه نشستيم با بچههاي حزب و يكي از دوستان
حزبي به نام آقاي عبدالله خليلي كه خيلي دقيقتر از ما در اينگونه مسائل
بود گفت بچهها من هر چه فكر ميكنم ميبينم اين كار فقط كار يك نفر
ميتوانسته باشد و آن هم كلاهي بوده است. آقاي بادامچيان هم كه كنار ما بود
گفت من هم همينطور فكر ميكنم و با دلايل و شواهد همان زمان مشخص شد كار،
كار كلاهي بوده است.
ظاهرا هم دو بمب را جاسازي كرده بود. يكي را در كيف دستي و ديگري در
كارتوني مربوط به اعلاميهها و مواضع حزب جمهوري اسلامي كه در جلسه قرار
داشته است و بعد هم به عنوان بستني خريدن از جلسه خارج شده است؟
بله. گويا اينطور بوده است.
آقاي دكتر به كنگره حزب در سال 62 برسيم. كنگره سال 62 نخستين كنگره رسمي
حزب بوده است. اگر امكان دارد درباره اين كنگره كمي توضيح بدهيد و اينكه
چرا در سال 64 كنگره دوم حزب بسيار ضعيفتر از سال 62 برگزار شد.
كنگره سال 62 همانطوري كه گفتيد نخستين كنگره حزب جمهوري اسلامي بود كه در
اردوگاه شهيد باهنر تهران برگزار شد. اين كنگره در اصل قرار بود در زمان
شهيد بهشتي برگزار شود كه به دليل فاجعه هفتم تيرماه 1360 به تعويق افتاد و
با شهادت آيتالله بهشتي عملا ممكن نشد در زمان ايشان تشكيل شود تا اينكه
در سال 62 تشكيل شد. درباره كنگره سال 64 هم بايد بگويم به دليل اختلافاتي
كه قبلا به آنها اشاره كردم كنگره سال 64 با شرايط خاصي برگزار شد و به
دليل اينكه طيف راست حزب سعي در حذف طيف چپ آن داشت آقاي هاشمي اعتراضاتي
را كردند كه با وساطت آقاي خامنهاي (مقام معظم رهبري) ايشان حاضر شدند در
كنگره حضور پيدا كنند و تركيب شوراي مركزي حزب هم دست نخورده مانند سال 62
باقي ماند.
چرا نشريات حزب از سال 64 به بعد تقريبا دچار يك ركود كاملا محسوس شد و
به جاي اخبار حزب بيشتر اخبار عادي و اخبار جنگ را پوشش ميدادند؟ اين
بهخصوص در روزنامه جمهوري اسلامي آن سالها نمود بيشتري دارد.
خب بالاخره همانطور كه عرض كردم اين اختلاف نظرها تاثير خود را گذاشت و
آرام آرام تا سال 66 كه حزب متوقف شد نشريات حزب هم همانند فضاي داخلي حزب
دچار رخوت شد!
آقاي مومني 12 آذر سال 62 اعضاي شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي به ديدار
آيتالله منتظري و آيتالله مشكيني در قم ميروند و ديداري با آن حضرات
دارند. آقاي منتظري در آن ديدار در پاسخ آقاي جاسبي درباره فعاليتهاي حزب
در 180 شهر ميگويند كه من نصيحت ميكنم شما فعاليتهاي خود را بيشتر كنيد و
بر آنها بيشتر نظارت داشته باشيد. به آقاي خامنهاي (مقام معظم رهبري) و
هاشمي هم پيشنهاد ميكنند بيشتر در حزب وقت بگذارند. رابطه حزب با مردم
ديگر در شهرستانها و مراكز استانها چطور بود؟
حقيقت موضوع اين است كه حزب در برخي شهرستانها اصلا خوب عمل نميكرد. ما
چندين بار هم به مسوول استانهاي حزب هم كه آقاي بادامچيان بودند اين را
گفته بوديم. واقعيت اين است كه امام هم كه خيلي در آن اواخر به حزب و
فعاليتهايش حساس شده بودند فرموده بودند به من از شهرستانها درباره حزب
جمهوري اسلامي خيلي اعتراض و گزارش ميرسد اما از تهران اين طور نيست و
اگر اعتراضي هم هست بسيار محدود است و به آقاي خامنهاي (مقام معظم رهبري)
و آقاي هاشمي گفته بودند كه برويد و اين مشكلات را حل كنيد و آن آقايان هم
شورايي را براي همين كار در نظر گرفته بودند كه به نظر من و برخي دوستان
ديگر اساسا برخي از اعضاي همان هيات باعث مشكلات بودند و در نهايت
فعاليتهاي حزب متوقف شود. در واقع ميخواهم بگويم واقعا انتقاداتي به حزب
مخصوصا در شهرستانها وارد بود كه به آنها كمتوجهي ميشد. دربرخي
شهرستانها عملا ائمه جمعه مخالف فعاليتهاي حزب بودند و اين يك واقعيت
بود.
آقاي دكتر آيا شما گمان ميكرديد كه حزب تعطيل شود و پايان پذيرد؟
بله واقعا من اين فكر را ميكردم چون عملا حزب از چندين سال پيش از سال 66
دچار ركود شده بود و اين ركود نشان از اتمام حزب جمهوري اسلامي داشت و ما
خيلي به آينده خوشبين نبوديم.
در پايان آقاي مومني شما فعاليتهاي حزب جمهوري اسلامي را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
من مجموعا تجربه حزب جمهوري اسلامي را تجربه بدي نميدانم هرچند معتقد بودم
كه ميتوانست موفقتر عمل كند اما متاسفانه اينگونه نشد.
ممنون از اينكه اجازه داديد براي 3 جلسه مصاحبه خدمت شما برسيم.
اميدوارم موفق باشيد.