bato-adv
کد خبر: ۱۴۲۳۱۰

عباس عبدی: اصلاح‌طلبان به گذشته برگردند

تاریخ انتشار: ۰۹:۴۸ - ۰۶ اسفند ۱۳۹۱
آینده اصلاح‌طلبان، چگونگی ورود اصلاح‌طلبان به انتخابات پیش رو، ساز و کارهای اجماع اصلاح‌طلبان، جایگاه اصلاح‌طلبان در معادلات کنونی سیاسی کشور، شانس پیروزی اصلاح‌طلبان و بسیاری سوالات دیگر، سوال‌هایی هستند که پاسخ آنها بعد از انتخابات 88 تغییر کرده است؛ هرچند نه تنها پاسخ دغدغه‌های اصلاح‌طلبان، که برخی تعریف‌های دیگر نیز تغییر کرده است.

با آنکه بسیاری از تحلیلگران سیاسی این اتفاق را حاصل شرایط موجود می‌دانند اما عباس عبدی با آنکه تعبیرهای نادرست رقیب را نفی نمی‌کند، عدم تعریف رفیق را نیز نادیده نمی‌گیرد و معتقد است اصلاح‌طلبان در این شرایط به نقد خود از درون بپردازند تا در نهایت راهبردی از دل این اتفاق حاصل شود.

تمام سوالات ما با پاسخ‌های همراه با احتمالات عباس عبدی مواجه شد اما تنها چیزی که به آن یقین داشت، این بود که تحت هیچ شرایطی روسای جمهور دوران سازندگی و اصلاحات نباید کاندیدا شوند.

جدا از بحث انتخابات؛ اصلاح‌طلبان در حال حاضر چه جایگاهی در معادلات سیاسی کشور دارند؟
اصلاح‌طلبان نوعی درگیری و معضل حل نشده با خود دارند و هنوز نتوانسته‌اند آن را حل کنند و لذا قادر به تعیین جایگاه دلخواه در معادلات سیاسی نیز نیستند. اصلاحات مبتنی بردو بال عملکرد اجتماعی و مشارکت سیاسی برای حضور در قدرت است بنابراین از یک سو در جامعه نقش آفرینی می‌کند و از سوی دیگر در ساخت سیاسی حضور دارد و از طریق این حضور نیز در فضای سیاسی کشور اثر می‌گذارد. بعد از سال 88 این وجه مشارکت سیاسی به دلیل اصطکاک‌هایی که به وجود آمده است عملا زمین‌گیر شده است.

بنابراین ادامه اصلاح‌طلبی در همان چارچوب پیش‌گفته مشکل شده است. اصلاح‌طلبان نه می‌توانند از شیوه قدیم دل بردارند و نه اینکه می‌توانند فقط بر اساس شیوه جدید و اتکای صرف به تحرکات اجتماعی عمل کنند. از این رو در همین انتخابات آینده هم این مشکل دیده می‌شود و این سوال برای آنان پیش می‌آید که چه باید کنند؟ اگر قرار است در ساخت سیاسی شرکت نکنند و مشارکت نداشته باشند در نهایت باید آن را نادیده بگیرند کما آنکه در انتخابات مجلس نهم هم این اتفاق افتاد و اصلاح‌طلبان به معنای اعم کلمه شرکتی در انتخابات نداشتند. پایان این مسیر تقریبا مشخص است و معلوم است به کجا می‌انجامد؛ به همان جایی که مطلوب آنها نیست. اگر هم قرار است شرکت کنند این سوال پیش می‌آید که آیا زمینه‌های آن فراهم است و اگر این زمینه مهیا نیست برای مهیا شدن آنها چه باید کنند؟

آیا این مساله به نبود تعریف اصلاح‌طلبی بازمی‌گردد؟ همین شرایط است که عده‌ای خود را اصلاح‌طلب اصولگرا می‌دانند و عده‌ای هم اصولگرای اصلاح‌طلب.
اینها حرف‌هایی است که به قول معروف کتره‌ای گفته می‌شود. اصلاحات به نسبت تعریف شده است اما منظورمان از تعریف، تعریفی نیست که مثلا از «آب» می‌کنیم که همه آب‌ها را شامل می‌شود و هیچ چیز جز آب را هم در برنمی‌گیرد، تعریفی مانع و جامع از اصلاح‌طلبی وجود ندارد و به طور کلی در حوزه اجتماعی چنین تعریفی وجود ندارد ضمن اینکه در حوزه اجتماعی مسائل ژلاتینی و در حال تغییر است و اینگونه نیست که مفهومی ثابت باشد و تغییر نکند.

گذشته از این وقتی ما از کلمه اصلاحات استفاده کنیم، ذهن ما به طور طبیعی متوجه واقعیتی در بیرون می‌شود. وقتی کلمه اصلاحات گفته می‌شود به سبب داشتن پس زمینه تاریخی که از گذشته دارد، بار معنایی مخصوص به خود را هم به همراه دارد. عملکردی داشته که تا حدودی مشخص است. ادعاهایی داشته که افراد مختلف در دوره‌های متفاوت در مورد آن مطالب گوناگون نوشته‌اند. بنابراین تا حدودی مصداق این تعاریف مشخص است. مساله مهم اینجاست که پس از انتخابات سال 88 دوگانگی تحلیلی از این تعاریف به وجود آمد که جریان اصلاحات هنوز هم نتوانسته از این دوگانگی خارج شود.

یکی از خصوصیات اصلاحات این بود که نقد خود را همواره به دست داشته است. آیا فضا طوری نیست که بخواهیم اصلاح‌طلبی را نقد کنیم یا آنکه این نقد می‌تواند مفید باشد و به بازسازی اصلاحات بینجامد؟
اینکه اصلاح‌طلبان در حال حاضر نقد خودشان را انجام نمی‌دهند، مساله ظریفی است. متاسفانه آنقدر در نقد دولت غرق شده‌ایم که تا حدی شبیه آنها شده‌ایم. یعنی اصلاح‌طلبان به جای آنکه طرف مقابل را اصلاح کنند، به شکل آنها در آمده‌اند. متاسفانه باید گفت تا این نقد از درون اصلاح‌طلبی انجام نشود، راه به جایی نخواهیم برد.

به عبارت دیگر باید اصلاح‌طلبان فضایی ایجاد کنند و در آن به نقد خود بپردازند. مشکل اصلی نیز به همان دوگانگی باز می‌گردد که ابتدا اشاره کردم. همین مساله باعث می‌شود عده‌ای نتوانند حرفشان را بزنند و گمان می‌کنند این نقد برای آنها عوارضی دارد که البته این هم درست نیست و اصلاح‌طلبان باید بتوانند در همین چارچوب موجود بحث کنند و گمان هم نمی‌کنم مساله خیلی مهمی وجود داشته باشد که نشود از آن گفت. مشکل اصلاح‌طلبان آنجاست که تاکتیکی بحث می‌کنند و حاضر نیستند این تاکتیک را به یک استراتژی روشن ارجاع دهند.

تفکر باید از راهبرد به راهکار تبدیل شود؟
باید همه تاکتیک‌ها از دل راهبرد اصلاحات در بیاید در غیر اینصورت نمی‌توان خوش‌بین بود. ما تاکتیک‌ها را با توجه به راهبردها درک می‌کنیم اما از سال 88 به بعد و با فراموشی راهبرد اصلی، دچار تناقض شده و هنوز هم این تناقض را حل نکرده‌ایم.

آیا برای این تناقض‌ها نظریه‌های مختلف وجود دارد؟
بله؛ ولی سوال اینجاست که آیا تا کنون این تناقض رفع شده است یا خیر؟ اعتقاد دارم این تناقض رفع نشده است ولی به بحث هم گذاشته نمی‌شود. اصلاح‌طلبان می‌خواهند از حضور در عرصه رسمی سیاست استفاده کنند ولی هزینه‌های آن را متقبل نشوند. اما معمولا این شیوه دارای ناسازگاری است.

این کار را باید چه کسی انجام بدهد؟ باید منتظر شخص خاصی باشیم یا اینکه نظریه پردازان مختلف باید تحلیل‌های خودشان را ارائه بدهند تا فضا آماده تر بشود؟
راهبرد چیزی نیست که یک نفر یا دو نفر آن را ارائه بدهند و بقیه هم هورا بکشند. راهبرد، شیوه و اصول کلی است که از خلال تجربه و گفت‌وگوی جمعی در می‌آید. مثلا تمام آنچه را که من می‌گویم؛ اگر به بحث گذاشته نشود و چکش کاری نشود و ایرادات آن برطرف و سپس تبدیل به خواست و ذهنیتی عمومی نشود، راهبرد تلقی نخواهد شد. مشکل این است که حاضر به همین کار هم نیستند. وظیفه بخش عمده‌ای از منتقدان این است که به نقد این مسائل بپردازند.

نقد از درون؟
بله، از سوی دیگر وظیفه رسانه‌هاست تا با طرح این بحث‌ها همه را به چالش بکشند و سوال بپرسند و وضعیت کلی از خلال همین بحث‌ها حاصل خواهد شد.

آیا این اتفاق می‌افتد؟ چقدر این نظریه‌ها به جامعه و رسانه‌ها منتقل می‌شود؟ اتفاقا شرایطی پیش آمده که روزنامه‌های اصلاح‌طلب بیشتر از آنکه از اوضاع خود بگویند، اخبار ائتلاف‌هایی اصولگرایان را بررسی می‌کنند.
قاعدتا این مساله وجود دارد و من هم آن را نفی نمی‌کنم و معتقدم شرایطی باید حاصل شود تا این تغییر رویکرد هرچه زوتر دیده شود.

از لحاظ زمانی چطور؟ انتخابات قبلی از فروردین 87 تقریبا خیلی از آرایش‌های سیاسی مشخص بود و اصلاح‌طلبان می‌دانستند چه کنند.
الان خیلی دیر شده است. برای رسیدن به یک راهبرد مشخص زمان کافی وجود ندارد مگر آنکه ناخواسته یک راه به آنها تحمیل شود که آن هم بیشتر از آنکه کنشی ایجابی و عقلانی باشد، واکنشی احساسی و عاطفی است. سخت است بتوان گفت اصلاح‌طلبان می‌توانند در انتخابات پیش رو خودشان را بازسازی کنند و راهبرد خاصی به دست بیاورند.

معتقدید اصلاح‌طلبان چه بکنند؟
هرکس بر حسب تحلیل خودش پاسخی را برای این سوال دارد. اکثر قریب به اتفاق اصلاح‌طلبان به این نتیجه رسیده‌اند که باید در انتخابات حضور فعال داشته باشند هر چند از زاویه‌های گوناگون به این نتیجه رسیده‌اند؛ اتفاقی که در مجلس نهم وجود نداشت. اما به قول معروف الزام به شی، الزام به تبعات آن هم هست. یعنی اگر قرار است حضور داشته باشند باید راهی برای آن باز شود. اگر قرار است اصلاح‌طلبان مشارکتی داشته باشند و از این طریق دستاوردهایی برای جامعه به دست بیاورند، باید راه را هم بتوانند باز کنند. هرچند برخی به این الزامات پایبند نیستند.

اینکه اصلاح‌طلبان مثل سال 76 بیایند چگونه است؟
آن بحث را بر این اساس مطرح کردم که سال 76 اتفاق نظر بود که ما برای پیروزی وارد نمی‌شویم. نه اینکه اگر پیروز شویم بد باشد، اتفاقا خیلی هم خوب بود کما اینکه چنین هم شد. ولی اساسا نگاه مشارکت در انتخابات، نگاه پیروزی نبود. ما متناسب با توان خود سعی می‌کنیم تلاش کنیم و مشارکت داشته باشم و عامل مشروعیت‌یابی باشیم چرا که مشارکت بالای سیاسی فقط به سود یک نهاد خاص نیست بلکه به سود کل جامعه و مردم است. اصلاح‌طلبان سال 76 با این زاویه وارد شدند و اگر هم می‌باختند ناراحت نمی‌شدند. در انتخابات 88 از این زاویه وارد نشدند. همه با این دید وارد شدند که پیروز می‌شوند. می‌بینیم این هدف نه تنها برآورده نشد بلکه نتایج بسیار بدتر از آن هم حاصل شد و امروز هم به مراتب در شرایطی نامناسب‌تر از 4 سال پیش قرار داریم. از این جهت اصلاح‌طلبان با نگاه به توانی که دارند، می‌توانند تصمیم بگیرند و اقدام کنند. کسی را به عنوان نامزد معرفی کنند که اطمینان نسبی و عقلایی داشته باشند که امکان حضور و تایید او وجود دارد. نامزد اصلاحات در سال 76 به این عنوان مطرح نشد که رای‌آوری بیشتری داشت بلکه به این عنوان معرفی شد که ایشان در آن مقطع در درجه اول مناسب ترین فرد در تعامل با حکومت بودند و نه لزوماً رای آورترین فرد. شاید اگر قرار بود رای آورترین فرد انتخاب شود بر اساس درک آن زمان کسی دیگری معرفی می‌شد. ولی همان فردی که کسی گمان نمی‌کرد رای بیاورد و با آمدنش فقط به دنبال راه‌انداختن جریانی سیاسی بودند که بعد از سال‌ها به اصلاحات تبدیل شد در عمل رای هم آورد. چرا همین رفتار را الان انجام ندهیم؟

یعنی 16 سال خودمان را تکرار کنیم؟
4 سال پیش هم همین حرف را می‌زدیم. اینکه شما چه چیزی می‌خواهید با آنکه چه چیزی امکان تحقق دارد، دو مساله کاملا متفاوت است.

اما جریان اصلاحات نسبت به سال 76 عقبه و پشتوانه بسیار بزرگتری دارد.
در جامعه‌ای که نهادهای مدنی آن بصورت ساختاری در حال فعالیت نیستند، نمی‌توان گفت مردم دقیقاً به چه فکر می‌کنند؟ خیلی وقت‌ها مردم چیزی گفته‌اند ولی در عمل جور دیگر رفتار کرده‌اند. من نمی‌دانم مردم به چه فکر می‌کنند یا جامعه چه می‌گوید. بنابراین نمی‌شود روی متغیری حساب و برنامه‌ریزی کرد که آمار و شناخت دقیقی از آن وجود ندارد. مساله به همین سادگی نیست که بگوییم مردم این را می‌خواهند و ما هم آمده‌ایم آن را به مردم بدهیم پس رای ما تضمین شده است.

فرض کنیم این اتفاق بیفتد و مثل سال 76 شرکت کردیم. اگر این اتفاق دوباره افتاد چطور؟ به این ترتیب همین جور در حال آزمون و خطا نیستیم؟
قرار است چه نتیجه‌ای از این سوال بگیرید؟ اگر این است پس کسی کاری نکند که احتمال خطا و دور باطل وجود دارد!

منظورم این است نظریه‌ای به راهکار یا راهبرد تبدیل شود که از همه جهت بررسی شده باشد.
اگر چنانچه این استدلال شما درست است پس از طرف مقابل هیچگاه نباید اجازه داده شود این اتفاق تکرار شود و کسی ورود کند که مبادا رای بیاورد بنابراین کسی نباید کاری کند و اصلاح‌طلبان هم بروند خانه شان بنشینند و کاری نکنند. وقتی کسی در سیستم وارد می‌شود سعی می‌کند از گذشته درس بگیرد و نقاط قوت و ضعف خود را اصلاح کند. انسان‌ها مدام در حال تغییر هستند، اوضاع داخلی و جهانی مدام در حال تغییر است.

یعنی اصلاح‌طلبان شانسی در انتخابات آینده ندارند؟
خیلی دیر شده است برای اینکه بشود نتیجه‌ای کامل به دست آورد. البته نباید ناامید بود اما واقعا دیر شده است.

کنگره‌های اصلاح‌طلبان هم نمی‌تواند قدمی رو به جلو باشد؟
تا راهبرد مشخصی وجود نداشته باشد و نتیجه‌ای منسجم به دست نیاید نمی‌توان انتظار معجزه داشت. کسانی هم هستند که هم می‌خواهند یک پایشان این طرف خط و پای دیگرشان هم آن طرف خط باشد. این مساله شدنی نیست. در حال حاضر تصمیم در باره انتخابات یک امر تاکتیکی شده است که هر فرد بدون ارجاع به جمع و راهبرد اصلاحات می‌گیرد. اصلاح‌طلبان راهبردشان را باید تعیّن بدهند. اگر قرار است به سمت بیرون بروند، خب بروند، اما دیگر اصلاح‌طلب نیستند. همانطور که اگر اصولگرا هم بشوند اصلاح‌طلب نیستند. اگر قرار است اصلاح‌طلب باشند چاره‌ای جز بازگشت به سال 76 نیست .

این امکان وجود دارد که با این نظریه خودشان را بازسازی کنند؟
یک زمان از امکان نظری سخن می‌گویید و زمانی از امکان عملی. کار سیاست‌مدار همین است که این امکان را بررسی و عملی کند و از این ظرفیت استفاده کند.

آیا اصلاح‌طلبان از همین ظرفیت استفاده کرده‌اند؟ مثلا در شرایط کنونی چقدر توانسته‌اند از ظرفیت آقای عسگراولادی استفاده کنند؟
استفاده از ظرفیت الزاماتی دارد. این پرسش وجود دارد که آیا اصلاح‌طلبان می‌توانند نتیجه استفاده از هر ظرفیتی را پیش‌بینی کنند؟ پشتوانه مردمی هم همین حالت دارد. نمی‌توان همیشه از این ظرفیت استفاده کرد و در این فکر بود که این پشتوانه همواره با اصلاح‌طلبان است. هیچ دشمنی و دوستی در سیاست پایدار نیست. زمانی که فکر می‌کنید دوستی جواب می‌دهد، دوستی می‌کنید زمانی که جواب ندهد از مسیر دیگر وارد می‌شوید. از سوی دیگر وقتی از پشتوانه و ظرفیت سخن می‌گوییم باید این نکته را در نظر بگیریم که پشتوانه باید به روز باشد و بتواند یک جریان را سر زنده نگاه دارد. والا پشتوانه نسیه که ممکن است از سوی دیگران استفاده شود چه فایده‌ای دارد؟

تمام این مسائل زمانی اتفاق می‌افتد که اصلاح‌طلبان حتما در انتخابات شرکت کنند؟
بحث شرکت در انتخابات و در دست گرفتن ریاست‌جمهوری مطرح نیست. به هر حال باید در جامعه حضور داشت. وقتی می‌گوییم در جامعه باید حضور داشت یعنی در ساحت‌های مختلف مشارکت داشته باشیم که یک بحث آن مشارکت در عرصه سیاسی است. اگر همین هم نباشد شما چه کاری می‌توانید بکنید؟ همین الان روزنامه‌های مختلف اصلاح‌طلب را اگر نگاه کنیم، اصلاح‌طلبان را می‌بینیم که در زمینه‌های مختلف، نظرهایشان را تا حدی (ولو نه به‌اندازه کافی) انعکاس می‌دهند. اگر همین هم از بین برود چه کاری باید کرد و چه کاری می‌توان کرد؟ در مورد چه چیزی صحبت کنند؟ در مورد لایه ازن؟

انتخابات برای اصلاح‌طلبان راهکار است یا راهبرد؟
خود انتخابات برای اصلاح‌طلبان موضوعیت دارد. سال 76 انتخابات موضوعیت داشت. یعنی کاری نداشتیم که نتیجه انتخابات چه می‌شود. برنده می‌شویم یا نمی‌شویم. مهم این بود که حضور داشته باشیم با همه شرایطی که در آن انتخابات می‌شد حدس زد که وجود دارد. از فضای جامعه تاثیر بگیریم و بر آن تاثیر بگذاریم. اصلاح‌طلبان از این جهت بود که پیش از اعلام نتیجه هم پیروز شدند.

فکر می‌کنید جناح دیگر چگونه در مقابل این تصمیم صف‌آرایی می‌کنند؟
واقعا نمی‌دانم. دولتی‌ها دوست دارند همچنان در قدرت باشند. دیگر اصولگراها هم می‌خواهند قدرت را به دست بگیرند. اتفاقاتی در حال شکل‌گیری است که نمی‌توان به قطعیت نظر داد. اگر یک بار دیگر اتفاقی که در مجلس پیش آمد تکرار شود فکر می‌کنید چه خواهد شد؟ بعد از دولت‌های نهم و دهم هیچ حد یقفی برای رئیس‌جمهور شدن وجود ندارد. روابط جناح شکننده است و خاص‌تر از هر زمان ممکن است. این مساله‌ای است که باعث می‌شود نتوان در مورد تصمیم جناح حاکم و حتی دولت برای چگونگی ورود به انتخابات نظر داد.

با خوش بینی خیلی کمی صحبت می‌کنید. باعث می‌شوید که خیلی از سوال‌ها به خاطر همین عدم خوش بینی حذف شود چرا که پاسخ آن تقریبا مشخص است.
نه، اینطور نیست. اگر خوش بین نباشم که فعالیت نمی‌کنم یا اصلا حرف نمی‌زدم. خوش‌بینی من این است که اصلاح‌طلبان بازگردند و اتفاقات بعد از سال 88 را از سر بگذرانند و آنها را نقد کنند. مهم نیست این اتفاقات درست است یا غلط بلکه مهم این است که مفهوم اصلاحات از دل همین نقدها دریافت شود. شما نمی‌توانید نفت را در ماشین بریزید و بخواهید ماشین حرکت کند. نفت شاید برای جای دیگری خوب باشد اما مهم این است که به درد ماشین نمی‌خورد. اصلاحات هم همین است. شاید کسی بخواهد اصولگرا باشد. هرچیزی جز اصلاح‌طلب باشد، به جریان اصلاحات مربوط نمی‌شود و قرار نیست آن را به اصلاحات نسبت بدهیم. همین رفتارها را برخی‌ها در کاسه اصلاح‌طلبی می‌گذارند در صورتی که ربطی به اصلاحات ندارد.

اگر کسی قرار است راهی رادیکال را ادامه بدهد یا در فکر اقدامات تندی باشد، به خودش مربوط است. اسم آن اصلاح‌طلبی نیست، اسم آن را هرچه می‌خواهند بگذارند اما اصلاح‌طلبی در چارچوب قانون به دنبال فعالیت‌های مدنی خود است. من روش کسی را به این دلیل که منطبق بر اصلاحات نیست محکوم نمی‌کنم اما بحث این است که نام اصلاح‌طلبی را نمی‌شود روی هر حرکتی گذاشت. هنگامی که کسی تابعیتش را تغییر می‌دهد، نمی‌تواند بگوید به همان تابعیت پیشین پای بند است. عده‌ای می‌خواهند هم اسم و برند اصلاح‌طلبی را داشته باشند و هم اقدامات غیر اصلاح‌طلبی انجام بدهند که این شدنی نیست. بحث خوش بینی یا بدبینی مطرح نیست. اعتقاد دارم اصلاح‌طلبان باید به گذشته بازگردند و برای خودشان طرح موضوع کنند اما بهتر آن است که دور این انتخابات را از حیث نتیجه خط بکشند. ممکن است چهار سال دیگر با قدرت بیشتری حضور داشته باشند. قطع یقین اینکه اگر اتفاقات چهارسال گذشته نیفتاده بود امروز خیلی راحت‌ می‌توانستند بگویند که رای می‌آورند. اصلاح‌طلبان در این شرایط باید شتاب را کنار بگذارند چرا که اگر آن دفعه 4 سال عقب افتادند این بار ممکن است 40 سال عقب بیفتند. نکته دیگری که باید اضافه کرد این است که اصلاح‌طلبان بهتر است دور آقای‌هاشمی و خاتمی را برای نامزدی انتخابات خط بکشند.

چرا؟
این سوال مطرح است که آقای خاتمی برای چه بیاید؟ دفعه پیش که آنقدر زمینه وجود داشت و وضعیت به نسبت خوبی هم بود کنار کشیدند و آن اتفاقات بعدی رخ‌داد. بعلاوه مگر دفعه اول (76) که آقای خاتمی رای آوردند به خاطر شناخت پیشینی بود که مردم از ایشان داشتند؟ بیشتر از هر چیز، مسائل دیگری در میان بود که اصلاح‌طلبان در انتخابات روی آن تمرکز کردند الان هم اصلاح‌طلبان بهتر است به جای معرفی یک شخصیت خاص شناخته شده که موجب مشکل می‌شود در انتخابات بر مسائل دیگری که باعث جلب نظر مردم می‌شود تاکید کنند.

کسانی که می‌گویند آقای خاتمی با همین شرایط موجود بیاید همان کسانی هستند که می‌خواهند اصلاح‌طلبان در انتخابات شرکت نکنند چراکه این پیشنهاد خواه ناخواه تبعاتی را ایجاد می‌کند و این تبعات برای اصلاحات زیان بخش است. اگر این راه و نتایج به دست آمده از آن مطلوب است آن را ادامه دهند. اگر وضعیت 4 سال گذشته را به نفع کشور نمی‌دانند ادامه ندهند نه آنکه آن را با شدت بیشتری ادامه دهند. خوشبختانه تا آنجا که شنیده‌ام آقای خاتمی در این مورد شخصا همین طور فکر می‌کنند حداقل تا الان. البته ممکن است آقای خاتمی در شرایطی بتواند بیاید ولی گمان نمی‌کنم که ایشان آن شرایط را فراهم کند چون اگر به سوی فراهم کردن این شرایط برود رای نخواهد آورد و دوستانش او را متهم خواهند کرد.

اگر قرار باشد اصلاح‌طلبان از بین خودشان یکی را انتخاب کنند، این انتخاب چگونه باید باشد؟
بهترین انتخاب، انتخاب کسی است که به اتفاقات چهارسال اخیر منتسب نباشد و از آن اتفاقات دور باشد و شرایط لازم برای نمایندگی اصلاح‌طلبی را داشته باشد. برای این کار سه وجه را باید بررسی کرد؛ مردم، حکومت و اصلاح‌طلبان. اصلاح‌طلبان باید کسی را معرفی کنند که حداقل شرایط لازم اصلاح‌طلبی را داشته باشد، مردم هم او را پس نزنند و نگاه منفی به او نداشته باشند حتی اگر رای نیاورد. هم جایگاهی را داشته باشد. که رد صلاحیت نشود آن دو وجه اول روشن است یا روشن تر از وجه سوم است چراکه دو وجه اول دست خود اصلاح‌طلبان است. وجه سوم دست اصلاح‌طلبان نیست اما این بدان معنا نیست که هرچه به آنها گفته شود همان کار را انجام بدهند. اصلاح‌طلبان باید خودشان بررسی کنند ببینید چه کسی را معرفی کنند که اگر حکومت آن را نپذیرفت، هزینه آن را اصلاح‌طلبان ندهند و این هزینه به پای خود طرف مقابل باشد.

در این مجموعه چه کسی به این مشخصات نزدیک تر است؟
در این مجموعه نزدیک ترین فرد به اعتقاد من کسی مثل آقای نجفی است. آن دو وجه اول را دارند. بین اصلاح‌طلبان از لحاظ شرایط مقبول هستند و جایگاه مردمی مناسبی هم دارند یا این که نگرش منفی به ایشان نیست. برای اصولگرایان هم آقای دکتر نجفی نماد تفاوت سیاست نسبت به این 4 سال به شمار می‌رود.

اگر قرار باشد شانس کاندیداها را یکی یکی بررسی کنیم و مثلا در مورد افرادی مثل آقای جهانگیری، عارف و ... نظر بدهید چه می‌گویید؟
بحث آقای عارف بحث شخصی نیست. هرکس می‌خواهد نامزد اصلاح‌طلبان شود نباید خودش راسا نامزد شود. این یک مساله اساسی است. نمی‌شود کسی بگوید من کاندیدا هستم و دیگران از من حمایت کنند. باید مجموعه اصلاح‌طلبان به یک نتیجه برسند که مثلا آقای عارف مناسب است یا آقای نجفی یا آقای حهانگیری یا هرکس دیگر. آقای عارف هم باید از همین سازوکار تبعیت کنند. بین اصلاح‌طلبان وارد شود، استدلال کند و اگر جمع نگاه مثبت به ایشان داشت، معرفی بشود.

فکر کردن به دیدگاه‌هایی مثل حمایت از یک کاندیدای اصولگرای میانه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
تمام تلاش اصلاح‌طلبان برای این است که بگویند ظرفیت‌هایی در آنها وجود دارد که نیازی به حمایت از کاندیدای جناح دیگر ندارند. وقتی ظرفیت داریم چرا باید بگوییم نداریم؟ اصلاح‌طلبان در مرحله اول مطلقا نباید به دنبال گزینه‌های جناح دیگر باشند. این تصمیم دلیل دارد. اصلاح‌طلب باید بتواند به نحوی رفتار کند که بگوید توانایی معرفی نامزد منسوب به خود را دارد نه اینکه از همان ابتدا زیر بار این برود که نمی‌تواند نامزد داشته باشد و بگوید چیزی برای عرضه در بساط ندارد.

کسانی که این حرف‌ها را می‌زنند آشنایی با مناسبات اصلاح‌طلبی ندارند و حرفی می‌زنند. اصلاحات در ساحت سیاسی کشور جایگاه خود را دارد بنابراین حتما می‌تواند نامزدی معتبر را معرفی کند. وقتی اصلاح‌طلبان نتوانند از درون خودش نیرو معرفی کنند یعنی نتوانسته‌اند بر اساس اصلاح‌طلبی عمل کنند و اگر نتوانسته‌اند عمل کنند یعنی اقداماتشان فایده نداشته است. این دیدگاه می‌خواهد از همان ابتدا بگوید اقدامات اصلاح‌طلبی فایده نداشته است که به اعتقاد من بزرگترین حمله و آسیب به اصلاحات است.

برای معرفی نامزدی مثل آقای نجفی هم باید اجماعی وجود داشته باشد. این مساله چطور باید به دست بیاید؟
امکان این مساله وجود دارد. مجموعه اصلاح‌طلبی باید به عنوان یک انتخاب مثلا به آقای نجفی یا جهانگیری یا هرکس دیگری برسد. قرار نیست کسی بگوید من کاندیدا هستم و اصلاح‌طلبان هم از او حمایت کنند یا بهتر است حمایت کنند. اگر از آقای نجفی نام بردم بر اساس یک راهبرد صحبت کردم و بر اساس همان سه معیاری بود که توضیح دادم. سازوکار این مساله وجود دارد و اگر اصلاح‌طلبان به این نتیجه برسند که از هرکدام از این افراد حمایت کنند، بی شک او را معرفی می‌کنند.

با کاندیدتوری آقای‌هاشمی هم موافق نیستید؟
با توجه به نفی روشن این حضور از جانب خودشان شاید بحث کردن در این باره ضرورتی نداشته باشد ولی چون افرادی هستند که هنوز دنبال چنین سناریویی هستند بد نیست که چند جمله‌ای گفته شود. طرح آقای‌هاشمی در مقطع کنونی کار اشتباهی است. ذهنیت مردم این است که ایشان سال 84 رای نیاوردند، هر چند خودشان به گونه دیگری فکر می‌کنند. ذهنیت جامعه از نامزد شدن هر فردی (چه رسد به ایشان که یک بار رئیس‌جمهور شده یک بار هم شکست خورده) در این سن و سال اصلا خوب نخواهد بود.

عده‌ای تصور می‌کنند به خاطر مسائل و شرایط موجود امکان رای‌آوری آقای‌هاشمی وجود دارد در صورتی که این مساله نادرست است و مردم کسی را مبرا از وضعیت موجود نمی‌دانند. این مساله فارغ از آن است که آیا ایشان مبرا هست یا نیست. طرح این مساله خدمتی به آقای‌هاشمی نمی‌کند. برخی‌ها چگونگی حل مشکلات خودشان را در ذهنشان پرورش می‌دهند و حل این مشکلات را به حضور یک نفر ربط می‌دهند. اتفاقا بیشترین ضربه‌ای که به آقای‌هاشمی زده شد از طریق این افراد بود که شرایط ایشان را درک نکردند. همواره سیاستمداران بزرگ از دوستان ناآگاه خود بیشتر لطمه خورده‌اند نه از مخالفان آگاه. همین شرایط در سال 84 هم تکرار شد.

اینجا بحثی که مطرح است موضوع رای منفی است. یعنی اگر کسی نخواهد به نامزدی رای بدهد، در آن صورت رای منفی می‌دهد. جایی هم وجود دارد که کاندیدایی شناخته شده نیست و انتخاب کننده به او رای نمی‌دهد چون او را نمی‌شناسد. اینجا فقط رای مثبت داده نمی‌شود و رای منفی وجود ندارد چون آن فرد مثلا شناخته شده نیست. فراموش نکنیم رای مردم نسبت به فردی اگر منفی شد، برای تغییر آن احتمالاً بیش از یک نسل باید بگذرد چرا که مردم حتی شده با اطلاعات غلط هم آن تفکر را باز تولید می‌کنند. مردم می‌خواهند به اطلاعاتی تمسّک کنند که نگاه قبلی‌شان تایید شود. خیلی‌ها این تفکر را در ذهن خودشان بازتولید می‌کنند که همه چیز زیر سر آقای‌هاشمی است؛ در حالی که چنین نیست. مردم به درستی یا نادرستی این گزاره توجه چندانی ندارند و بر اساس همان ذهنیت تصمیم می‌گیرند.

مرجع: آرمان
پرطرفدارترین عناوین