در دوران ماه عسل اصلاحطلبی آنچنان دایره «اصلاحطلب» گسترده تعریف شد که حتی منکران جریان اصلاحطلبی هم به سختی خارج از آن قرار میگرفتند. دورانی که اصلاحطلبان بر مسند قدرت بودند و از اصلاحطلبی بدلي بحثي در ميان نبود. اما این روزها تعاریف آنچنان گسترده یا حتی متضاد هستند که به سختی میشود در مورد کسی، یا جریانی قضاوت کرد که آیا اصلاحطلب هست یا خیر. عبدالواحد موسویلاری، وزیر کشور دولت اصلاحات، از اعضای مجمع روحانیون مبارز و نماینده لار در مجلس اول و نماینده منتسب به جریان خط امام تهران در مجلس سوم، شاید جزو معدود افرادی باشد که میتواند شاخصهای اصلاحطلبی را برشمارد. کسی که در جریان اخذ رای اعتماد مجلس برای تصدی پست وزارت کشور، توسعه سیاسی و دفاع از فضای تضارب آرا را مهمترین هدف خود اعلام کرد. گفتوگوی شرق با این روحانی شاخص اصلاحطلب را میخوانید.
بارها گفته شده که شاخصههای «اصلاحطلبی» به درستی مشخص نشدهاند و بهویژه در چهارسال اخیر عدهای خود را با تابلو اصلاحطلبی معرفی میکنند درحالیکه نسبتی كمتر با جریان اصلی اصلاحطلبی شناختهشده کشور دارند. فرصت فترت چند ساله بعد از پایان دولت اصلاحات زمان خوبی بود برای رهبران این خط فکری که به تبیین شاخصهای «اصلاحطلبی» بپردازند. از منظر شما کدام شاخصها باعث میشوند یک فرد یا یک جریان«اصلاحطلب» شناخته شوند؟
مشکل نامفهومبودن معیارها و شاخصها تنها در مورد اصلاحطلبان و اصلاحطلبی نیست که هزینههای ناخواستهای را بهوجود آورده است. زمانیکه یک طرز تفکر، سلیقه، گفتمان یا نوع تلقی از مسایل سیاسی و اجتماعی مطرح میشود، افراد مختلف به فراخور ظرفیت، توانایی یا تمایلاتشان سعی میکنند خود را با این نوع سلیقه یا گفتمان همراه سازند یا در مقابل آن بایستند.
به همین دلیل است که باید یک چارچوب مشخص برای دیدگاهها و سلایقی که جامعه از آن منتفع میشود یا از آن رنج میبرد تعریف کنیم. علیالاصول این اتفاق میتواند در هر دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب رخ دهد. بعضیها واقعا اصلاحطلب نیستند ولی به فراخور نیازهای زمان یا شرایط خاص دیگر اینگونه وانمود میکنند. همانطور که برخی در حقیقت اصولگرا نیستند ولی گمان میبرند شرایط و مقتضیات زمان به گونهای است که با رفتن زیر پرچم اصولگرایی بهتر میتوانند خودشان را مطرح کنند.
فقدان تعریف شاخصهای هر کدام از جریانهای مهم سیاسی باعث شده نتوانیم در مورد صحت و سقم ادعاهای افراد نسبت به وابستگی آنها به جریانهای مهم و تاثیرگذار قضاوت کنیم. شاخصها باید به صورت شفاف مطرح شود تا هر کسی بهراحتی نتواند شاخصها را دور بزند یا جعل کند. زمانی من در مورد شناسنامه اصلاحطلبی صحبتی داشتم و میگفتم برای شناخت بهتر اصلاحطلبی باید به ریشههای آن توجه کنیم. آنچه امروز از آن به عنوان جریان اصلاحطلبی اسم میبریم در نیمه دوم دهه60 یعنی از سال 66-65 شکل گرفت و بهعنوان جریان خط امام شناخته شد.
آن جریان در انتخابات مجلس سوم توانست خودش و حامیانش را به اثبات برساند. شاخصهای جریان خط امام در آن روزها نصبالعین قرار دادن اندیشههای امام به عنوان تابلوی راهنمای حیات سیاسیاش بود. خط امام، انقلاب اسلامی را به عنوان یک جریان ریشهدار که با محوریت امام خمینی توانایی پاسخگویی به نیازهای عصر ما را دارد تلقی میکرد. روز آمد بودن معیارهای این جریان، متناسب بودن اندیشههایش نسبت به زمان، دفاع از کرامت و آزادی انسان، اعتقاد به برابری و عدالت از جمله مولفههای خط امام را تشکیل میدادند.
و نقطه مقابل آن؟
خط امام در مقابل کسانی شکل گرفت که انقلاب اسلامی و مبانی اسلامی را برای اداره جامعه کافی نمیدانستند. یعنی کسانی که خارج از دایره حکومت اسلامی میاندیشیدند یا کسانی که تنگنظرانه به جمهوریاسلامی و قوانین اسلام برای اداره جامعه مینگریستند، یعنی آنهایی که دایره سلایقشان در حدی تنگ بود که اندیشههای نو را بر نمیتافتند و با روشهای حذفی با مخالفانشان برخورد میکردند. آنها قرائتشان از اسلام را اسلام محض میدانستند و دیگران را خارج از دایره اسلام میدیدند. خط امام در پاسخی به آن افراط و این تفریط به وجود آمد. ما قصد داشتیم تا در گذشته نمانیم و متحجرانه به تحولات اجتماعی نگاه نکنیم و از سوی دیگر کارآمدی اسلام را برای اداره جامعه به تصویر بکشیم.
این جریان با فراز و فرودهای زیادی روبهرو شده بود. تا سال75 مجموعه خط امام مجبور به گوشه نشینی شد. اما در انتخابات 76 پیروزی دوباره این جریان باعث رواج دوباره اندیشههای اين جريان در اداره جامعه شد. در این دوره بود که عناوین جدیدی وارد ادبیات سیاسی ایران شدند. از آن تاریخ بود که جریان خط امام یا جناح چپ به عنوان اصلاحطلب و جریان محافظهکار یا جناح راست به عنوان اصولگرا شناخته شدند.
اصلاحطلبها کسانی بودند که اعتقاد داشتند جامعه ایران، یک جامعه زنده است و نباید برای اداره آن از همان ملاکهای گذشته استفاده کرد. شاخص اصلی این دوره از حیات اصلاحطلبان دفاع از مردمسالاری و دفاع از حق تعیین سرنوشت توسط تک تک افراد جامعه بود. دولت برآمده از جریان اصلاحطلبی که به دولت اصلاحات معروف شد، باور داشت ایران ظرفیتهای اداره با روشهای دموکراتیک را دارد و جابهجایی قدرت در آن باید با رای و خواست مردم صورت ميپذیرد. اصلاحطلبان اعتقاد داشتند در ایران مردمسالاری با عنایت به باورها و معتقدات دینی محقق میشود. در حقیقت توسعه سیاسی و استفاده از مشارکت حداکثری برای اداره جامعه شاخص اصلاحطلبی در این مقطع زمانی بود.
در مقام ادعا، هر کسی میتواند مدعی شود که به نقش مردم در نحوه اداره جامعه اعتقاد دارد. همانطور که میبینیم امروز خیلی از چهرههای شاخص جریان مقابل شما نیز با پشتوانه رای مردم سخن میگویند یا خواستهایشان را از جانب مردم مطرح میکنند. مردم چطور میتوانند سره را از ناسره تشخیص بدهند؟ بحث فقط بین اصولگرایی و اصلاحطلبی نیست. بهنظر میرسد برخی از کسانی که امروز ادعای اصلاحطلبی دارند تنها از این عنوان برای رسیدن به مقاصدشان استفاده میکنند.
وسیله تشخیص سره از ناسره در دسترس همه هست. باید به کارکرد، عملکرد و کارنامه افراد و جریانها نگریست. اصلاحطلبی با تعریف من یعنی پایبندی به اصل جمهوری اسلامی که بر آمده از رای مردم مسلمان است. جمهوریت ما در تقابل با اسلام نیست. جمهوریتی است که مردم مسلمان در آن سهم دارند و آن را شکل دادهاند.
اگر به رای اکثریت احترام گذاشتیم، مردم نیز خودشان را پایبند قانون اساسی میدانند. در مقطع فعلی شاخص اصلی که اصلاحطلبان را از غیراصلاحطلبان جدا میکند، پایبندی به نقش مردم در اداره جامعه است.
در کشوری با مختصات کشور ما که اگر تفکری ابزار قدرت را در اختیار نداشته باشد نمیتواند بر سیر امور تاثیر بگذارد، آیا جناح اصلاحطلب با شاخصهايي که شما تعریف کردید یعنی پایبندی به رای مردم، ناچار از حضور در انتخابات نمیشود؟ «پایبندی به رای» مردم مقیاسی است که تنها در زمان برگزاری انتخابات است که قابل سنجش میشود.
قطعا تنها معبری که برای مشارکت در اداره جامعه وجود دارد انتخابات است. من به گذرگاه دیگری برای تاثیرگذاری بر روند اداره جامعه معتقد نیستم. اما آیا اصلاحطلبها بدون حضور در انتخابات میتوانند در اداره جامعه مشارکت داشته باشند؟
فعالان سیاسی با مشکل تعدد قرائت از قانون اساسی مواجه هستند. اما قانون اساسی ما همانطور که در اصل ششم تصریح کرده است مبتنی بر رای مردم است و هر نیرویی که رای مردم را محدود کند از سوی قانون اساسی محکوم شده است. ما، اصل ششم قانون اساسی را فصلالخطاب میدانیم.
تنها معبری که از نظر اصلاحطلبها برای اداره جامعه وجود دارد «انتخاب» و «گزینش» مردم است.
با این روش است که اقلیت و اکثریت به صورت شفاف و قابل قبول نزد افکار مشخص میشوند. اگر مردم نتوانند یا نخواستند بیایند، معیار محک ما آسیب میبیند. دیگر نمیشود گفت چه اندیشهای در اکثریت است و کدام در اقلیت.
اصلاحطلب واقعی، با انتخابات چه میکند؟
اصلاحطلبی یعنی مشارکت در اداره جامعه از طریق انتخابات. اصلاحطلب باید از روش قانونی برای تغییر شرایط موجود استفاده کند. باید اصل موجودیت نظام را بپذیرد و در چهارچوب قانون اساسی به اصلاح امور بپردازد.
اگر اصلاحطلب خودش را مقید به ضوابط جاری در جامعه بداند، شرکت در انتخابات وظیفه و تکلیف است.
فرد یا افرادی ممکن است بخواهند با تابلوی اصلاحطلبی به میدان بیایند ولی مردم به آنها اعتماد نمیکنند. جریان اصلاحطلبی شاخصهای فکری و رهبرانی به عنوان نماد اصلاحطلبی دارد. اگر عدهای بیایند که آن نمادها با آنها همراه نباشند و شاخصهای فکری آنها با اصلاحطلبان زاویه داشته باشد، نمیتوانند به عنوان اصلاحطلب شناخته شوند. جامعه این افراد را پس خواهد زد.
اصلاحطلبان جهت فراهم شدن شرایط لازم برای مشارکت در اداره کشور چه میتوانند بکنند؟
باید برای اداره کشور از معبر و گذرگاه انتخابات استفاده کرد. اما اگر این گذرگاه محدود شد و من و امثال بنده دیگر امکان حضور را از دست دادیم، دیگر نباید ما را ملامت کنند که چرا حضور نداریم.
در مواجهه با محدود شدن گذرگاه انتخابات برای مشارکت دو راهحل پیش پای اصلاحطلبان قرار دارد. باید پشت در بسته بمانند یا تلاش برای باز کردن این راه کنند؟ من از جمله اصلاحطلبانی هستم که راه دوم را ترجیح میدهم. باید تلاش کنیم تا این گذرگاه باز شود و باز بماند. یکی از مهمترین حوزههای اصلاحات همینجاست. کسی که مدعی اصلاحطلبی است باید از همین قدم اول شروع کند. یعنی باید تلاش کند هرگز این گذرگاه یا در بسته نشود. اما نکته مهم این است که باید برای بازنگهداشتن گذرگاه انتخابات از روشهای قانونی استفاده شود. زمانیکه میگویم تلاش میکنیم معبر انتخابات باز بماند، منظورمان زیر سقف نظام و با استفاده از ابزارهای قانون اساسی و قوانین موضوعی آن در کنار مردم است.
فکر نمیکنید شاخصهای اصلاحطلبی با توجه به خواستهای روز جامعه نیاز به باز تعریف دارند؟
اصلاحطلبان وظیفه دارند که به مطالبات جامعه پاسخ بدهند. فلسفه وجودی نگاه اصلاحطلبی پیگیری همین مطالبات است. البته طبیعی است که تمام این مطالبات به عالیترین وجه در کوتاه مدت محقق نمیشوند. اصلاحطلب کسی است که در جهت نیل به این خواستها حرکت میکند. البته مسیر حرکت اصلاحطلبان برای پاسخ دادن به خواستهای عموم مردم، قانون اساسی است. اصلاحطلبان نه تنها باید به دنبال احقاق خواستهای مردم باشند، بلکه باید برخي عقبرفتها را نیز جبران کنند.
برای مثال در حوزه اقتصاد باید راهکارهایی داشته باشیم که بتوانیم طبق سند چشمانداز بیست سال به اهداف از پیش تعیین شده برسیم. در دیگر حوزهها هم وظیفه داریم به عنوان اصلاحطلب تلاش کنیم تا نقاط ضعف را جبران کنیم. احقاق این خواستهها هم هدف اصلاحطلبان است هم نیازی که از سوی جامعه احساس میشود. طبیعی است که اگر نسبت به مطالبات مردم بیتوجهی شود، بر میزان خواستهای مردم افزوده میشود. یک مثال ساده آن نحوه افزایش نرخ حاملهای انرژی است. طبق برنامه دولت اصلاحات هر سال میزان اندکی به قیمت حاملهای انرژی افزوده میشد. مجلس هفتم به قول خودشان به عنوان عیدی از افزایش نرخ بنزین در سال84 جلوگیری کرد. حاصل تصمیم آن روز مجلس هفتم افزایش نرخ بنزین از 80تومان سال84 به700تومان امسال است. اصلاحطلبان ضمن توجه به برآوردهکردن مطالبات مردم در چارچوب قانون اساسی و با استفاده از قوانین موضوعی کشور سعی در بازکردن و باز نگه داشتن معبر انتخابات برای حفظ حق «تعیین سرنوشت» دارند.
مانند رفتاری که نیروهای خط امام از سال 66 تا 76 در پیش گرفتند؟
بهتر است بگویم مانند رفتاری که خط امام در زمان ارایه تفسیر جدید شورای نگهبان از اصل99 قانون اساسی در پیش گرفت. پس از فرصتی که دولت تکنوکرات در اختیار جریان خط امام گذاشت، با استفاده از حضور پررنگ و پرشور مردم معبر انتخابات مهيا شد. تنها یک راه پیش پای کنشگران سیاسی و اجتماعی قرار دارد. آن هم میدان دادن به مردم و مهیا ساختن شرایط تحقق تدریجی مطالبات آنان است.