سعيد ليلاز در روزنامه اعتماد نوشت:
در تاريخ 13 ديماه سال 91 از آقاي احمد توكلي مطلبي را خواندم كه گفته بود احمدينژاد به دنبال اين است كه زمين سوخته تحويل بدهد. اين در حالي است كه هشت سال قبل يعني در سال 83 مقالهيي در روزنامه شرق از نگارنده منتشر شد كه اگر اشتباه نكنم اتفاقا عنوان آن همين «زمين سوخته» بود. در واقع هشت سال پيش بنده و دوستانم مسالهيي كه امروز آقاي توكلي نسبت به آن هشدار ميدهند را پيشبيني كرده بوديم.
اين در حالي است كه فرض ما بر اين است كه درصد هوشي آقاي توكلي و دوستانشان از من به هيچوجه كمتر نيست و اتفاقا از كساني مانند ايشان انتظار ميرفت كه اين مساله را بسيار زودتر از اينها پيشبيني ميكردند، چراكه به هر حال اطلاعاتي كه امثال من از سياست و اقتصاد ايران داريم به هيچوجه قابل مقايسه نيست با آنچه آقاي توكلي و دوستانشان ميدانند چرا كه دسترسي به منابع اطلاعاتي براي ما اساسا ميسر نيست.
حالا اينجا اين سوال به وجود ميآيد كه چرا با توجه به اينكه آقاي توكلي هم از درصد هوشي پايينتري از من برخوردار نيستند و هم قطعا از اطلاعات بيشتري نسبت به من و امثال من برخوردار هستند الان به همان نتيجهيي رسيدهاند كه ما هشت سال پيش به آن رسيده بوديم؟ البته فقط بحث زمين سوخته و آقاي احمدينژاد نبود. درباره تحريمها نيز در سال 83 ما پيشبينيهاي خودمان را منتشر كرده بوديم تا مسوولان براي آن چارهيي بينديشند. آن وقت بعد از گذشت هشت سال الان كه تحريمها وسيع تر شده است تازه آقايان به راه هاي دور زدن فكر ميكنند.
اين در حالي است كه ما حتي بابت پيشبينيهاي كارشناسانه خودمان هزينه گزافي هم پرداخت كرديم و امروز شاهد به وقوع پيوستن همان مسائلي هستيم كه در سالهاي 83 و 84 آنها را پيشبيني كرده بوديم. اينكه چرا آقاي توكلي و همفكران سياسيشان الان به نتايجي رسيدهاند كه هشت سال قبل ما رسيده بوديم به نظر من چيزي نيست جز به خطر افتادن همان منافعي كه هشت سال پيش به خاطر آن ترجيح دادند سكوت كنند و چيزي نگويند.
در واقع آنها منافع و مصالحشان در آن روز اينطور اقتضا ميكرد كه با وجود اينكه ميدانستند چه خبر است و از اطلاعات زيادي هم برخوردار بودند سكوت كنند. اما الان وضع به جايي رسيده كه خود آقاي توكلي هم ميداند نه مجلس و نه هيچ نهاد ديگري نميتواند جلوي آقاي احمدينژاد را بگيرد. به باور من در شرايط فعلي جلوي احمدينژاد ايستادن اگر نگوييم غيرممكن است، دستكم بايد بگويم بسيار دشوار خواهد بود. الان هم كه نظام ظاهرا بنا ندارد جلوي احمدينژاد را بگيرد چرا كه ميداند اين كار هزينه بسيار سنگيني خواهد داشت.
نكته ديگري كه در اين ميان حايز اهميت است اينكه آقاي احمدينژاد از الان حداقل بيش از هفت ماه فرصت دارد كه هركاري ميخواهد انجام دهد تا سياست، اقتصاد و جامعه ايران را به نقطهويژهيي برساند. اين كار براي او در شرايطي كه شاهد انفعال پارلمان و منتقدان هستيم به هيچوجه كار دشواري نيست و به بيان ديگر مجموعه نيروهاي سياسي كشور الان به گونهيي طراحي شدهاند كه مقابل احمدينژاد ايستادن اگر نه غيرممكن باشد دستكم كار به غايت دشواري است.
به گمان من اقداماتي از قبيل استخدام هزار و 500 نفر نيرو در تهران همچنين چند هزار نفر در استانها سويهيي كاملا سياسي و به ويژه شائبه انتخاباتي دارد. به عبارت ديگر احمدينژاد درصدد آن است كه براي خود يك عقبه اجتماعي قوي به وجود آورد. در واقع طرح استخدامي او با احتساب خانوادههاي استخدام شدهها ميتواند براي دولت حداقل دو ميليون پشتيبان را بيافريند.
از طرف ديگر ميدانيم كه او تصميم گرفته فاز دوم هدفمندي يارانهها را اجرايي كند و از اين طريق به دليل افزايش دريافتي خانوارها او ميخواهد 30 ميليون پشتيبان را به سمت دولت هدايت كند. اين در حالي است كه بدنه اجتماعي متعلق به اصلاحطلبان است و دقيقا به دليل غياب كانديداهاي اصلاحطلب در انتخابات رياستجمهوري آينده، آقاي احمدينژاد ميخواهد براي اينكه بتواند بخشي از بدنه اجتماعي را به سمت كانديداي خود متمايل كند دست به اقداماتي زده كه احتمالا بايد نتايج آن را در يازدهمين دوره رياستجمهوري نظارهگر باشيم.
گيريم (به فرض محال) كه دكتر آدم بده روزگار باشه و شما هم از قبل مي دونستي از كجا معلوم شما بدتر نباشي.
اين كه آقاي احمدي نژاد بتونه قانونا از اختيارت خودش به عنوان رئيس جمهور با هدف رفاه عمومي استفاده كنه شما چرا ناراحت ميشي شما بودي فرشته مي شدي.
آخه اگر دكتر فقط دنبال اين مسائل بود كه مثل قبليا بي خيال طرح هدفمندي ميشد و آسته آسته به كارش ادامه مي داد.
برو عمو