عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت:
ميگويند «مومن از يك سوراخ دو بار گزيده نميشود.» واقعيت اين است كه وضعيت جهان دارد به گونهيي ميشود كه اگر يك بار هم گزيده شويم، به احتمال فراوان آن بار آخرمان خواهد بود، زيرا كشندگي زهر چنين گزشي و ضعف بدن ما، مجال ادامه زندگي عادي را نميدهد. ولي معناي روشن گزاره فوق اين است كه شرط لازم مومن بودن، عقل داشتن و درسگيري از گذشته است.
كسي كه از گذشته و تاريخ درس نگيرد، نهتنها خود را هلاك ميكند، ديگران را نيز به نابودي سوق ميدهد. يكدست شدن دولتها و حكومتها نمونه روشني از اين گزيدگيهاي چندباره است. عدهيي تمام توان خود را صرف ميكنند تا مديريت و قدرت يكپارچه و يكدستي در جامعه شكل بگيرد. چه بسا اين كوشش از منظر خيرخواهي هم باشد.
آنان گمان ميكنند با حذف ديگران، موانع انجام كارهاي مفيد به حال مردم و جامعه از سر راه برداشته ميشود و جامعه در مسير رشد و ترقي قرار ميگيرد. در حالي كه هم به لحاظ نظري و هم از زاويه عملي و تجربي، ثابت شده كه اين اتفاق، جامعه را به سراشيبي فساد و تباهي پيش ميبرد. ضمن آنكه چنين هدفي (يكدستي مديريت) هيچگاه محقق نخواهد شد، زيرا گروههاي سياسي مثل سلول هستند كه در نخستين فرصت تكثير شده و به دو نيم تقسيم ميشوند. ولي اين سلولهاي تكثير شده و حتي متفاوت، در دل يك موجود آلي به وحدت ميرسند و موجودي پيشرفته و تكامليافته را تشكيل ميدهند. از آن طرف برخي از اين تكثيرها به صورت سلولهاي سرطاني درآمده و كليت موجود آلي را با خطر مواجه ميكنند.
تجربه چند سال گذشته نشان داده است كه يكدست شدن قدرت، نه مفيد است و نه ممكن و هرگونه كوششي براي رفتن به سوي يكدست كردن قدرت براي قوام و كارآيي بيشتر آن، كوششي بيهوده و بيثمر است. چرا يكدستي قدرت مفيد نيست؟ علت اين است كه قدرت و حكومت بايد تصويري پذيرفتني از جامعه و نزديك به آن باشد و اگر نتواند اين تصوير را نمايندگي كند، حمايت و مشاركت و اعتماد مردم را به خود از دست خواهد داد.
همين قطع اعتماد، بزرگترين خسارت را به كارآيي و كارآمدي حكومتهاي يكدست خواهد زد. چنين قدرتي، به لحاظ نظارتپذيري، ضعيف ميشود و براي پنهان كردن ضعف خود، ميكوشد تا از تيررس نظارت ديگران خارج شود و همين مساله موجب رشد قارچگونه فساد در آن ميشود. از آنجا كه گروههاي حذف يا به حاشيه راندهشده، بهطور معمول نخبگان بيشتري دارند، ساختار يكدستشده از لحاظ نيروي كارآمد بسيار فقيرتر ميشود.
در نتيجه فقر نيروي انساني با نظارتناپذيري و شيوع فساد كه همراه شود، به شكلگيري مديريتي ناكارآمد منجر خواهد شد و همين ناكارآمدي هم به پاشنه آشيل آن تبديل ميشود. بنابراين يكدستي هيچ فايدهيي براي كوشندگان آن ندارد. ولي يكدستي ممكن هم نيست؛ به دو دليل: اول اينكه يكدست شدن ساختار قدرت به معناي يكدست شدن جامعه نيست.
چه بسا جامعه در مسير تنوع و تمايز بيشتري سير كند و اين شكاف ميان تنوع اجتماعي با يكدستي قدرت، فشار زيادي را بر بقاي آن وارد ميكند و بخشهايي از ساختار يكدست شده را در رقابت با يكديگر به سوي گروهها و اقشار به حاشيه رانده شده جذب ميكند و موجب چنددستگي در نيروهاي يكدست، شده ميشود. دليل دوم هم به سهمخواهي درون ساخت سياسي مربوط ميشود. از آنجا كه پروژه يكدست كردن براي حذف رقباي ديگر است، هنگامي كه به هدف حذف ديگران نائل شدند، اتحاد ساختگي خودشان نيز از بين ميرود و اصطلاحا تقسيم بر دو و حتي سه و چهار ميشوند. اين شكاف و نقار بعضا چنان سريع و با خشونت و نفرت انجام ميشود كه هركدام آنان خواهند گفت صد رحمت به رقباي قبلي!
آيا اين نظرات به معناي آن است كه مردم يك جامعه نبايد يا نميتوانند وحدت داشته باشند؟ پاسخ منفي است. اگر مردم در جامعه خود، فاقد وحدت باشند، به سرعت به سوي تجزيه ميروند. بنابراين وحدت شرط ضروري براي بقاي اجتماع است. ولي اين وحدت فقط حول و حوش چند مساله خاص و محدود و فراگير شكل ميگيرد كه به آن منافع ملي ميگوييم.
دفاع در برابر تجاوز خارجي و حفظ تماميت ارضي و استقلال كشور و همچنين حاكميت قانون از جمله اين موارد هستند. مصاديق اين مفاهيم نيز با مشاركت و حضور همه نيروها تعيين ميشود و چنين نيست كه يك گروه خود را غالب بداند و به صورت دستوري براي اين مفاهيم، تعيين مصداق كند. تنوع و گوناگوني مردم در ذيل اين وحدت معنا و مفهوم و كاركرد دارد. يكدست شدن قدرت و دولت، ايدهيي متناقضنماست. مصداق آن جمله مشهور است كه برخي با سرعت از مرگ فرار ميكردند، غافل از اينكه هر چه سريعتر فرار كنند به سرعت بيشتري به آن نزديك ميشوند. انتخاب اين هدف براي بقا نيست، بلكه هدفي براي نيستي است.
اگر نتوانيم از تجربيات مسلم و تاريخي درس بگيريم، سرنوشت غمانگيزي را تجربه خواهيم كرد. جامعه و مردم، موم نيستند كه هر طور دلمان خواست آنها را شكل دهيم. واقعيت اجتماعي از الماس هم سختتر است، پس بيهوده بر اين الماس خراش نزنيم كه خود را خسته كردهايم. چارهيي جز احترام گذاشتن به ديگران و پذيرش واقعيت وجودي آنان فارغ از تمايزات ساختگي مرسوم نيست. هر روزي كه در اين راه ديرتر گام برداريم ضرر كردهايم.