عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت:
چند روز پيش و پس از افزايش شديد قيمت ارز و بههمريختگي كسب و كار، يكي از مقامات مهم كشور كه از مخالفان گروه دولت است، با يكي از اصلاحطلبان شناختهشده مواجه ميشود. وي با اشاره به وضع كنوني كشور و با خنده به او ميگويد: «شما كه اين روزها خيلي خوشحال هستيد!»
اين يادداشت درصدد است كه به تحليل و پاسخ چنين گفتهيي بپردازد. كسي كه تصور ميكند اصلاحطلبان يا هر شخص ديگري از رقبا يا مخالفان اصولگرايان غالب، از مشاهده اين وضع خوشحالند، حتما قياس به نفع كرده و احساس خوشحالي خودش را هنگامي كه در جاي مردم و اصلاحطلبان قرار ميگرفت، به احساس اصلاحطلبان نيز تعميم داده است. در حالي كه گمان نميكنم غمي كه از وضعيت موجود كشور بر چهره اصلاحطلبان مينشيند، قابل مقايسه با غمي باشد كه بر چهره اصولگرايان نشسته است.
چرا كه غم بخشي از اصولگرايان به واسطه آن است كه موفقيت خود را در خطر ميبينند، در حالي كه غم اصلاحطلبان به واسطه آن است كه چرا كشوري با مشخصات اقتصادي سال 84، پس از هفت سال و با وجود صدها ميليارد درآمد نفتي، به اين حال و روز بيفتد كه رشد تعداد شاغلان آن در اين هفت سال به اندازه نصف افزايش شاغلان در يك سال 83 نيز نباشد. يا اينكه تورم آن سر به فلك بكشد، رشد اقتصادي آن بهشدت نازل باشد. در عرض كمتر از چند روز ارزش پول كشور به نصف برسد و تمام پولهاي مردم و دريافتهاي آنان به همين نسبت بيارزش شود.
اصلاحطلبان نهتنها غم اين وضع را خواهند خورد، بلكه خودشان هم فرزنداني دارند كه در پي كار هستند و كار پيدا نميكنند. خودشان هم هر روز به بازار ميروند و خريد ميكنند و ميبينند كه قدرت پول توي جيب آنان مثل يخ در ظهر تابستان در حال آب شدن است. آنان هم به ادارات كشور مراجعه ميكنند و ميبينند كه براي پيش بردن كارهايشان با چه موانعي مواجهند. آنان درصدد طرح نظرات و تحليلهاي خود هستند و ميبينند كه چگونه يك روزنامه بيهيچ دليلي بسته ميشود و قدرت تاثيرگذاري افراد صاحبنظر كاهش مييابد.
آنان هم در پي كسب خبر هستند و ميبينند كه چگونه مجاري اطلاعرساني ناكارآمد ميشود، و همانقدر هم كه مطلع ميشوند ميبينند كه هر روز بيش از پيش رفتارهايي كه موجب تحقير ملي ميشود بروز داده ميشود.
همه اينها به طور طبيعي آثار غمي جانكاه را بر چهره نه فقط اصلاحطلبان كه بر جبين هر ايراني مينشاند. فقط دشمنان اين آب و خاك هستند كه از ديدن اين وضع غمگين نميشوند، سهل است كه خوشحال هم شده و شادي ميكنند.
آنچه در حال ذوب شدن است، مالكيت و سرمايه و تمدن و فرهنگ اين كشور و مردم است و ملك طلق گروه خاصي نيست كه يك ايراني از سوختن آن خوشحال باشد. همه ميآيند و ميروند، آنچه ميماند اين آب و خاك است و نامهاي نيك و بدي كه از افراد باقي ميماند.
كدام ايراني و انسان باشرفي است كه از اين همه تنشهاي باورنكردني ميان مسوولان كشور خود، خشنود باشد و به صورت تفريحي به آن نگاه كند. صحنه سياست ايران كلوزيوم يا آمفيتئاتر روم نيست كه گلادياتورها با هر وسيله جنگي به جان هم بيفتند و يكديگر را بدرند و مردم هم براي تماشاي اين جنگ تن به تن كف بزنند و لذت ببرند. اين درگيريهاي سياسي در شرايطي كه وضعيت اقتصادي و سياست خارجي كشور چنين است، چيزي جز قدرتطلبيهاي بيارتباط با منافع كشور و مردم را بازتاب نميدهد.
بينندگان اين نبردهاي تن به تن و جعلي در عرصه سياست ايران نيز جز آنكه غصه بخورند، ظاهرا كار ديگري از دستشان برنميآيد. هنگام رفتن جان از بدن كسي خوشحالي نميكند، حتي اگر آن فرد دشمن او باشد. چه برسد به اينكه جان عزيزش در حال رفتن باشد و بدتر از آن اينكه به قول سعدي با چشم خود، در حال ديدن رفتن جان از بدن خويش باشيم.
با وجود اين وضع غمانگيز، گوشهچشمي هم به اميدواري و شادي بايد داشت. شادي از اميد به اينكه طرفين اين ماجرا نيز از اين وضعيت خسته شوند و اين بازي پرهزينه را به كنار نهفته و سياست را در مسير عقلانيت قرار دهند تا از جهات ويرانگر فاصله بگيريم.
آنچه جامعه ما امروز بيش از همه به آن نيازمند است، دست برداشتن از اين رفتارها و سياستهاي سوء و نيز پذيرش مسووليت در برابر آنهاست. قضيه اينطور نيست كه گروهي از اصولگرايان همه اشتباهات را بر گردن دولت بيندازند. اين دولت از آسمان نيامده. جبهه اصولگرايان بدون استثنا در برابر اين وضع مسووليت مشترك دارند، كم و زياد اين مسووليت مسالهيي متفاوت است. شهامت و اصول اخلاقي حكم ميكند كه صادقانه در برابر اين وضع اعلام مسووليت كنند.
اينكه بخواهند يك گروه محدود از خود را مسوول اين وضع معرفي كنند، هيچ نتيجهيي ندارد. پذيرش مسووليت به منزله اتخاذ يك راهبرد جديد در مديريت سياسي است. آنچه ميتواند شادي را به اردوگاه مردم از جمله اصلاحطلبان برگرداند، اتخاذ اين راهبرد از سوي اصولگرايان است. آينده نشان خواهد داد كه آيا چهرههاي غمگين در جامعه ما شاد خواهند شد يا غمگينتر؟