وقتي در سال 1991 بعد از 12 سال غيبت به ايران آمدم، يك ماه در ايران ماندم، درست همان روزهايي كه اولين جنگ خليجفارس شروع شده بود (جنگي كه آمريكاييها به كويت حمله كردند و عراقيها را بيرون راندند.) آن زمان پسرعموهايم داشتند شركت ساختماني پدرم را دوباره راه ميانداختند. من هم به آنها كمك كردم و درآمدي پيدا شد. فكر كردم حالا كه كمي سرمايه به دست آوردم، يك انتشاراتي در ايران تاسيس كنم. اين شد كه با آقاي همايونپور، خرمشاهي و فاني نشر «فرزان روز» را تاسيس كرديم. اما از دلايل مهمي كه كار ما ادامه پيدا نكرد، اين بود كه كار نشر بيشتر يك كار تجاري است و ما به اصطلاح اينكاره نبوديم.