فرارو- رابرت گرنیر، رئیس سابق مرکز مبارزه با تروریسم سیا در گزارشی به تحلیل روابط رژیم صهیونیستی و ایران پرداخته و معتقد است جنگ میان دو طرف در جریان است، حتی اگر روش هایی که از سوی آنها اتخاذ می شوند مخفیانه باشد.
به گزارش سرویس بین الملل فرارو به نقل از الجزیره، وی گزارش خود را این گونه آغاز می کند: حرف جنگ همه جا پیچیده است. در آمریکا به ندرت می توان روزنامه یا مجله ای یافت که اشاره ای به دشمنی با ایران نکرده باشد. راست محافظه کار با حرکتی نسبی، روی به سوی درگیری و اختلاف دارند و طرف هایی که معمولاً ارتباطی با راستی ها ندارند تنها دو یا سه گام از درخواست مشخص شدن خط قرمزها فاصله دارند.
در این میان چپی ها به دلیل انفعال در این زمینه مورد توجه هستند. آنها از خطرات حمله به تاسیسات هسته ای ایران شکایت دارند اما به دلیل عدم اعتقاد راسخ به تفکرات خود نتوانسته اند بحث های قانع کننده ای که از مخالفت آنها خبر می دهد را به راه اندازند. دولت اوباما، خود از برجسته ترین نهادهایی است که در دسته دوم قرار می گیرد. کاملاً واضح است که دولت اوباما هیچ رغبتی به جنگ با ایران ندارد و آشکارا از اقدامات بعدی اسرائیل در هراس است اما نمی تواند این ترس را بیان کند چون ترس بزرگتر فلج شدن سیاسی را با خود دارد. و بنابراین میانه ای که به نظر امن می رسد را مفروض داشته و موضع استفاده از زبان رمزی «تمام گزینه ها روی میز است» را مطمئن تر می داند و امیدوار است افزایش تحریم های سختگیرانه و تهدید آشکار به حمله نظامی، ایران را وادار به تغییر خط مشی پیش از آغاز هرگونه اقدامی از سوی اسرائیل کند.
پیام های ثابتی که در خفا به دست مقامات رژیم صهیونیستی می رسد، همگی در مورد هرگونه اقدام عجولانه هشدار می دهند؛ درست مانند پیامی که از سوی ژنرال مارتین دمپسی، رئیس ستاد مشترک آمریکا ارسال شد. پیام های دقیقی که از سوی دمپسی یا دیگران ارسال می شوند را نمی دانیم اما غیرمحتمل است کسی در دولت نتانیاهو که گرفتار هیجان ژئوپلتیک است، اهمیتی به آنها بدهد. چرا باید اهمیت بدهند؟ اوباما چه اعتباری در مطرح کردن یک مسئله در خفا دارد که می ترسد به شکل عمومی درباره آن سخن بگوید؟ با توجه به اینکه اکثریت رای دهندگان آمریکایی ایران را یک تهدید جدی می دانند، این سوال مطرح می شود که پس از حمله که بهانه دفاع از خود صورت می گیرد، دولت آمریکا تا چه اندازه سیاست به حال خود رها کردن اسرائیل را دنبال خواهد کرد: آمریکا نمی تواند این کار کند و اسرائیل به خوبی از این امر آگاه است.
هیچ کس نیز باور نمی کند که حمله نخست به ایران از سوی آمریکا صورت گیرد. ناظران در عوض منتظر هستند که ببینند اسرائیل چه زمان آتش بزرگ را به راه خواهد انداخت.
چنین ناظرانی یک گام از فهم مسائل عقب هستند. در واقع جنگ میان ایران و اسرائیل در جریان است، حتی اگر روش های اتخاذ شده از سوی دو طرف مخفیانه باشند. هیچ کس تردید ندارد که اسرائیل در ترورهای اخیر دانشمندان هسته ای ایرانی دست داشته؛ اسرائیل نیز آن را تکذیب نمی کند.
گرنیر، رئیس سابق مرکز مبارزه با تروریسم سیا در ادامه گزارش خود مدعی می شود که بمبگذاری های صورت گرفته در هند و گرجستان که دیپلمات های اسرائیلی را هدف قرار داد نیز می تواند با ایران مرتبط است.
چندان سخت نیست که انگیزه دو طرف از انجام چنین اقداماتی را حدس زد؛ اقداماتی که یادآور جنگ ترور میان اسرائیل و سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) در پایتخت های مختلف غرب طی دهه هفتاد میلادی است. سوالی که حال مطرح می شود این نیست که آیا جنگی رخ می دهد یا خیر، بلکه مسئله این است که آیا چنین جنگی به دیگر نقاط سرایت می کند و دیگر کشورها را نیز سهیم خواهد کرد یا خیر.
مهم است که در آستانه آغاز هر درگیری خشونت باری به بررسی اهداف آن بپردازیم. عملاً در تمام جنگ ها مسئله توسل به ابزار نظامی با هدف رسیدن به نظم سیاسی مطلوب تر یا دستکم پایدارتر و ثابت تر صورت می گیرد. با توجه به اینکه ایران و اسرائیل در حال حاضر گرفتار درگیری های خشونت آمیز شده اند و شاید به زودی گستره این درگیری ها به آمریکا نیز برسد، بررسی این نظم سیاسی جدید ارزشمند خواهد بود.
هر گونه جنگی که شامل اسرائیل، آمریکا، ایران و شاید دیگر قدرت های منطقه شود، جنگی محدود خواهد بود. تلاش های نظامی برای کاهش قابلیت هسته ای و زیرساخت های دفاعی ایران مطمئناً شامل اقداماتی برای اشغال یا از بین بردن دولت این کشور نمی شود. گرچه، حتی اگر آمریکا مایل به اجرای چنین اقدامی باشد هم توانایی انجام آن را ندارد. صرف نظر از هدف نهایی این جنگ، هدف وادار کردن حکومت ایران یا مردم این کشور برای تسلیم کردن برنامه هسته ای شان هم نیست. بلکه مداخله نظامی به احتمال بسیار زیاد باعث استواری ایرانیان در حمایت از دولت و دستور کار ملی آن می شود، حتی اگر این دستور کار به طور موقت به تعویق افتاده باشد.
بنابراین اگر هدف ایجاد چنین ناآرامی هایی از دیدگاه اسرائیل و غرب، از بین بردن تهدید ایرانی با تسلیحات هسته ای نیست و ابزار نظامی آنها برای رسیدن به چنین پایانی کافی نباشد، این اختلافات نظامی چه نوع نظم سیاسی را به دنبال خواهند داشت؟
به نظر منطقی می رسد که فرض کنیم تلاش ایران برای به دست آوردن قابلیت تولید تسلیحات هسته ای دستکم سه نتیجه خواهد داشت: در دست داشتن تجهیزات نامتقارن برای مقابله با برتری نظامی آمریکا در منطقه؛ به دست آوردن درجه بالاتری از اعتبار و هژمونی منطقه ای نسبت به کشورهای عربی خلیج فارس؛ و مقابله با تهدید هسته ای اسرائیل. بنابراین یک نظم سیاسی جدید در منطقه با هدف دستیابی به توازن استراتژیک بدون توسل به تسلیحات هسته ای، و کسب حمایت گسترده منطقه ای نیازمند مشارکت یک فرمانداری مستحکم سیاسی بر اشتغال نامحدود ابزار یک جانبه نظامی آمریکا؛ اطمینان متقابل در مقابل مداخله و خرابکاری داخلی که با هدف کاستن ترس اعراب از تسلط فارسی زبان طراحی شوند؛ و خلع سلاح هسته ای منطقه ای به طور فراگیر که شامل اسرائیل هم می شود، است.
هیچ یک از این راهکارها در حال حاضر عملی نیستند اما جهان پس از درگیری نظامی گسترده در خلیج فارس، چهره ای متفاوت به خود می گیرد و مسئله ای که زمانی غیرقابل تعمق به نظر می رسید، الزامی خواهد شد. بنابراین اسرائیل و آمریکا که اولی فعالانه و دومی منفعلانه به دنبال به راه انداختن درگیری مسلحانه با ایران هستند تا با اهداف هسته ای این کشور مقابله کنند، بهتر است هم اکنون نتایج سیاسی ناشی از چنین برنامه ای را مورد بررسی قرار دهند و تا زمانی که فرصت باقی است بیاندیشند که آیا می توانند با پیامدهای آن به کار خود ادامه دهند یا خیر.