
فرارو- علی مطهری معتقد است که وقتی که دولت بگوید که من فلان قانون را اجرا نمیکنم، در واقع راه استبداد را باز میکند، مطهری میگوید طرح سوال از رییس جمهور به دنبال جلوگیری از حاکمیت استبداد است.
گزیدهای از سخنان علی مطهری در گفتگو با همشهری ماه را در پی میخوانید:
*یک سیاستمدار ضمن پایبندی به یک سلسله اصول و مبانی فکری باید رسالتی برای خودش قائل بوده و در واقع انگیزهای برای کار سیاسی خودش داشته باشد و الا مثل برگ کاهی که در هوا معلق است، با حرکت باد به اینسو و آنسو میرود و متزلزل خواهد بود. بر همین اساس خودم فکر میکنم که من ابتدا یک سلسله اصول و مبانی را پذیرفتهام، بعد میخواهم بر اساس آنها حرکت کنم، لذا میبینید که گاهی موضعگیری من به نفع اصولگراها تمام میشود و گاهی به نفع اصلاحطلبها. گاهی هر دو گروه ناراحت و گاهی هردو خوشحال میشوند.
*در مورد همین جریان موسوم به انحرافی؛ من از سال ۸۷ و همان اوایلی که وارد مجلس شدم، درباره تسامح فرهنگی دولت کنونی چندبار صحبت کردم، حتی تعبیر لیبرالیسم فرهنگی را بهکار بردم که آن موقع مورد حمله طرفداران دولت قرار گرفتم. حتی وسط نطقم مزاحمت ایجاد میکردند. یا بحث مکتب ایران که مطرح شد، من اولین کسی بودم که انتقاد کردم و این را یک خطر جدی تلقی کردم ولی باز خیلیها مخالفت میکردند و میگفتند که اینها مسائل فرعی است.
*در دولت نهم وضعیت آزادی بیان در مجموع قابل قبول بود. ولی بعد از انتخابات سال ۸۸ به نظرم دولت مایل بود به بستن فضاها و تا به امروز آزادی بیان مطلوب وجود ندارد، و این نقصی است در اصولگراها که به آزادی بیان به اندازه کافی بها نمیدهند و از این جهت رقبایشان نگاه بهتری دارند.
*آزادی اقسام گوناگون دارد؛ یکی آزادی بیان است و دیگری آزادی اجتماعی. آزادی اجتماعی یعنی اینکه افراد در رفتار و عمل اجتماعی آزاد باشند. این را قبول دارم که گروه موسوم به انحرافی یا اصلا خود دولت (چون ما نمیتوانیم آقای مشایی را از آقای احمدینژاد جدا کنیم، خودشان هم میگویند طرز تفکرمان یکی است) در آزادیهای اجتماعی با تسامح وتساهل بیشتری رفتار میکند. مثل بحث ورود بانوان به ورزشگاهها یا نوع برخوردشان با قانون عفاف و حجاب که خود آقای رئیسجمهور گفت اصلا دولت وظیفهای در این زمینه ندارد و فقط باید کار فرهنگی کرد. یا فیلمهای سینمایی که امروزه اکران میشود و تفاوتی با فیلمهای دوره اصلاحات ندارند و در برخی موارد بدتر هم هستند.
*یکی از انتقادات ما در دوره اصلاحات به حاکمیت همین نوع نگاه به آزادیهای اجتماعی بود که به آزادیهای غربی گرایش داشت. اتفاقا نقطه پیوند دولت فعلی با اصلاحطلبها، همین مسئله آزادیهای اجتماعی است. ما میگوییم معیار، اسلام است و آنچه اسلام گفته باید اجرا شود. درباره مساله تفکیک جنسیتی مثلاً، من خودم موافقم با تفکیک.
*منتهی آزادی بیان بحث متفاوتی دارد. در بحث آزادی بیان دولت سختگیر است. من خودم عضو هیأت نظارت بر مطبوعات هستم. اگر روزنامهای انتقاد صریحی به رئیسجمهور ایراد کند، در آنجا طرح میشود و بحث تذکر و حتی توقیف آن مطرح میشود. البته ما مقاومت میکنیم و در مقابل این نوع تفکر میایستیم.
*بله، در آزادی بیان که کارنامه خوبی نداشتهاند و در آزادیهای اجتماعی هم علاوه بر اینکه منطبق بر معیارهای اسلامی نبوده گاهی صداقت هم در کار نبوده است. مثلاً موضعگیری دولت درباره بازنشستگی استادان یا تفکیک جنسیتی در دانشگاهها، به عقیده من بیشتر جنبه سیاسی دارد و الاّ خود این آقایان کاملا در جریان امر هستند.
*مخصوصاً درباره استادان دانشگاه، بعد از آنکه بسیاری از استادان بازنشسته شدند، مسوولان میآیند و میگویند که ما مخالفیم. از نظر تحمل انتقاد شاید دولت قبل کمی بهتر بود؛ البته من معتقدم شخص رئیسجمهور خیلی نسبت به انتقاد حساس نیست، اما اطرافیان و طرفداران ایشان خیلی تعصب دارند و تحمل انتقاد را ندارند.
*به نظر من اساسیترین ضربهای که در این دوره به کشور وارد شده است، مخدوششدن حرمت، قداست و جایگاه بلند نظام جمهوری اسلامی است. یعنی تا قبل از دولت کنونی، پردة حرمتی بین ملت و حکومت وجود داشت. به نظر من دولت فعلی با ادبیات و سیاستی که بهکار برد، حرمت اصل نظام و خیلی از سابقهداران نظام را شکست.
*به تعبیر دیگر اعتماد مردم نسبت به نظام مخدوش شد. مردم احساس میکردند که سابقهداران و کسانی که در پیدایش این انقلاب نقش داشتند، آدمهای برجسته و مهذبی هستند، ولی یکدفعه اتهامزنیهایی مثل اینکه فلانی دزد است و...، باب شد. پرده حرمتها دریده شد. این، آسیب بزرگی بود که البته باید جبران بشود.
*آسیب دیگر مساله قانونشکنی و قانونگریزی است. دولت قبح قانونشکنی را ریخت چون به صراحت اعلام کرد که من فلان قانون را قبول ندارم و اجرا نمیکنم. یا گفت مجلس در رأس امور نیست یا خیلیجاها اصلا کاری به قانون نداشت و کار خودش را کرد.
*وقتی که دولت بگوید که من فلان قانون را اجرا نمیکنم، در واقع راه استبداد را باز میکند. مخصوصا اگر مجلس هم سکوت کند، معنیاش این است که ما داریم راه استبداد را هموار میکنیم. علت اینکه ما بر سوال از رئیسجمهور تأکید داریم، همین است که راه استبداد باز نشود.
*البته ما جاهایی باید واقعاً بایستیم، هرچند به تحریم منجر شود. مثلاً در مسئله فلسطین ما نمیتوانیم کوتاه بیاییم. اگر ما از مسئله فلسطین کوتاه بیاییم، شاید همه مشکلات حل است، حتی مشکل انرژی هستهایمان. تمام فشاری که به ما میآورند، به دلیل مسئله فلسطین است. در اینجا ما نمیتوانیم کوتاه بیاییم، بنابراین آنها هم ما را رها نمیکنند. ولی همین مسئله فلسطین را میتوانیم و میتوانستیم با ادبیات بهتری پی بگیریم که نتیجه آن عملیتر هم باشد. در واقع همان حرف را بزنیم به طوری که خود اسرائیل هم بهرهبرداری نکند.
*ادامه این اقدامات در نقد جریان انحرافی و دیگر انحرافات هرچند به شکل فردی آثاری دارد، اما شاید آثار تعیینکننده عمیقی نداشته باشد و نتواند ابتکار عمل را در صحنه سیاسی در دست بگیرد. لازم است که حتما تشکیلاتی باشد، همفکری باشد و کار جمعی صورت بگیرد.
*مخصوصا الان که داریم به انتخابات مجلس نزدیک میشویم، ما هم نشستهایی داریم تا اینگونه افراد بتوانند وارد مجلس بشوند. ما معتقد به کار جمعی حسابشده هستیم. البته توفیق در این راه تا حد زیادی بستگی دارد به اینکه ترکیب مجلس نهم چطور باشد. بههرحال من به این موضوع اعتقاد دارم و عملا هم دنبال این کار هستم. حتی تشکیلاتی مانند حزب هم میتواند در دستور کار باشد.
*البته از برخی جریانات حاکم در دولت این طور کارها برمیآید، ما خیلی خوشبین هم نباید باشیم (همان طور که خیلی بدبین هم نباید باشیم). مثلاً بخشی از سود سهام عدالت در آستانه انتخابات ریاستجمهوری بین مردم توزیع شد، بهویژه در شهرهای کوچک و روستاها. خبر متواتر است، با شواهدی غیرقابل انکار. حال آیا واقعا سود سهام بوده یا از جای دیگر آورده شده، قابل بحث است. این بودجهها هم قابل تأمین است. بالاخره بودجههای «در اختیار» وجود دارد و میتوان از آن استفاده کرد و نهادهای نظارتی مثل دیوان محاسبات هم شاید خیلی نتوانند ایراد بگیرند. بستگی به تعهد دولت دارد که آیا این کار را تخلف بداند یا نه.
*پایگاه اجتماعی خود آقای احمدینژاد در تیپ فقیر و روستایی است. ایشان اساساً سیاستشان همین است، خودش هم میگوید که ما توده مردم را داشته باشیم، کاری به بقیه نداریم، کاری به نخبگان نداریم، مگر تعداد نخبهها چقدر است؟ روش دولت هم بیشتر توزیع پول است. دولت اصرار داشت که قانون هدفمندی یارانهها برخلاف نظر مجلس - که میگفت باید ۵ساله اجرا بشود - در مدت دو تا سه سال اجرا بشود.
*البته دلایلی هم برای خودش داشت مثل اینکه تعداد شوک اقتصادی که به جامعه وارد میشود و طبعا تورم انتظاری کمتر باشد. یک علتش هم این بود که دولت تمایل دارد بین مردم پول بیشتری توزیع کند. در سفرهای استانی هم هرکسی که نامهای ببرد، بالاخره پولی میگیرد. اما این، روش بسیار غلطی است، چون مردم را عادت میدهیم که بیایند پول بگیرند و بروند.
*امیدوارم سوال از رییس جمهور در مجلس مطرح شود. فعلا یک گام پیش رفته، یعنی سؤلات به کمیسیونهای مربوط ارجاع شده است. دولت باید از این ماجرا استقبال کند تا حرفهایش را بزند. اینبار هیات رئیسه هم همراهی بیشتری دارد و البته طبق قانون نمیتواند انجام ندهد.
*برای مثال، قرار بود تا پایان سال ۸۹، دولت دو میلیارد دلار تسهیلات ارزی به متروی تهران و کلانشهرها و حمل و نقل عمومی پرداخت کند، چرا پرداخت نشد؟ یا هدفمندکردن یارانهها طبق قانون مصوب در مجلس اجرا نشده است. رییس جمهور باید به این پرسشها پاسخ مشخصی بدهد.
*به نظر من بهترین راه برای خروج از این وضعیت این است که ما یک مجلس قوی و واقعی داشته باشیم، مجلسی که واقعا معتقد به نظارت بر امور کشور باشد و از حقوق مردم دفاع کند و در عین حال برداشت درستی از مسائل کشور و از اصول و آرمانها مانند آزادی بیان و از ولایت فقیه داشته باشد. آنجایی که احساس وظیفه میکند باید وارد بشود و اهل ملاحظهکاری نباشد.
*راه این مساله آن است که مشارکت مردم بالا باشد. به خاطر همین من اصرار دارم که اصلاحطلبها هم در این انتخابات به طور فعال شرکت کنند تا فضا گرمتر شود. من معتقدم اگر مشارکت بالا باشد، نمایندگان مستقل و منتقد دولت، معتدل، عاقل و قانونگرا پیروز میشوند
*اصلاحطلبان که مخالف نظام نیستند. واقعیت این است که اصلاحطلبها هم که نمیخواهند نظام سرنگون بشود. با توجه به شرایط دنیا و شرایط کشور آیا الان ما نباید از نظام دفاع کنیم؟ آیا نباید ما مشارکت را به هر قیمتی شده بالا ببریم؟ باید مسائل را از هم تفکیک کرد. اگر گروهی مطالباتی از حوادث انتخابات گذشته دارند، نباید انتخابات را به آن مطالبات مشروط کنند. میتوانند کرسیهای بیشتری از مجلس را بگیرند و از این طریق هم مطالباتشان را دنبال کنند.
*اگر شورای نگهبان بخواهد به طور گسترده رد صلاحیت کند، شور انتخابات کم میشود، عدهای از مردم شرکت نمیکنند و این برای نظام خیلی بد است. به نظر من فقط آن کسانی باید رد صلاحیت بشوند که اقدام عملی علیه نظام کردهاند، یعنی در خیابان اغتشاش کردند. به باور من همه اصل نظام را دوست دارند، اگر نظام به خطر بیفتد من معتقدم که بیش از ۹۰ درصد مردم وارد میدان میشوند. بنابراین ما نباید دافعه ایجاد کنیم.
*به نظر من سیاست کلی جریانهای دولت این است که فضا یکدست بشود. ولی من معتقدم که باید مصلحان جامعه با این سیاست مقابله کنند و اجازه ندهند که این کار انجام بشود. همین که اعلام شده درصورتیکه اصلاحطلبها توبه کنند و به اشتباهشان اعتراف کنند، آزادند در انتخابات شرکت کنند، سیاست غلطی است، چرا که برخی از آنها اعتقاداتی دارند که نمیتوان به آنها گفت از اعتقادتان درباره برخی وقایع دست بردارید. تفسیرشان از فلان واقعه، به شکل خاص است، نمیتوان گفت آقا تو واقعیت را طور دیگری ببین، همانطورکه من میبینم.
*بخش کوچکی از اصلاحطلبان ساختارشکن بودند یعنی به دنبال تغییر چارچوب نظام بودند. اینها اغلب در خارج کشورند. یک عدهشان که اصلا امکان ورود برایشان نیست چون در زنداناند. من معتقدم که مابقی اینها باید کاندیدا بشوند. فرض کنید که رد صلاحیت بشوند. اما آنها به وظیفه خودشان عمل کردهاند. آنها فردا در مقابل تاریخ و در مقابل مردم، پاسخگو هستند و در واقع با مردم و تاریخ اتمام حجت کردهاند.
در مورد فلسطين درست است كه ما بايد حمايت كنيم ولي چراغي كه به خانه رواست به مسجد حرام است.
حرمت شكني و قانون شكني هاي صورت گرفته منجر به شكستن يكسري حرمتها و بعضي ديدگاهها گرديد كه با برداشت بنده بعضي از ديدگاهها مي بايست سالها پيش عوض ميشد ولي قبح جرم نيز به شدت كاهش يافت.(بيشتر از نوع فساد مالي و دروغ)
در مورد 90 درصد هم كاملآ مخالفم.بريم زير 40 درصد.