به بهانه سالروز کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
ستوننویسان نشریات بریتانیایی و آمریکایی و حتی برخی مقامات رسمی این دو کشور در بحبوحه ملی شدن صنعت نفت در دولت دکتر محمد مصدق و مذاکره این دو کشور با نخست وزیر ایران به تاکتیک «اطلاعات زهرآگین» رو آورده بودند.
از دیگر کنشگران و فعالان سیاسی گمنامی که پی هر فرصتی برای نشان دادن خود هستند انتظاری نمیرود، اما این افراد که خود را عضو جبهه ملی و ادامهدهنده راه دکتر مصدق میدانند، چگونه میتوانند تن به امضا چنین نامهای بدهند؟ آیا آنها نمیدانند که نتیجه فشارها و تحریمهای بینالمللی چیزی جز کم شدن رفاه مردم نیست؟!
مروری بر خاطرات کودتای شوم ۲۸ مرداد ۳۲
شعبان جعفری: "نشسته بودیم. درست یادمه، دیدم تیمسار خلعتبری معاون شهربانی بود اون موقع. تیمسار خلعتبری و بیوک صابر و یه افسری. خلاصه این سه چهارتا یهو اومدن در زندان گفتن: "تیمسار زاهدی، جعفری رو میخواد." منو ورداشتن بردن بالای شهربانی تو اون اتاق بالا." گفته بود آزادش کنید بره شهر رو آروم کنه...
کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ از نگاهی متفاوت
در صفحه ۲۰۲ کتاب «خاطرات و تألمات دکتر محمد مصدق » چنین آمده؛ «رییس هر مملکت باید افکار عمومی را محترم بشمارد تا بتواند منافع ملت را در مقابل بیگانگان حفظ نماید و انتخاب رویهای غیر از این سبب میشود که پادشاه به یکی از دولتهای بیگانه سر بسپارد تا بتواند بر یک ملت مرده سلطنت نماید.»
مرحوم دکتر محمد مصدق در درجهی اول ناسیونالیست بود. ناسیونالیسم ایرانی البته پیش از مصدق هم وجود داشت و به نوعی رضاخان پهلوی روایت اقتدارگرایانه و باستانگرایانه و عوامگرایانهی ناسیونالیسم ایرانی را به راهنمایی روشنفکرانی مانند محمدعلی فروغی و علیاکبر خان داور نمایندگی میکرد.
دولت مرحوم مصدق به فوت بند بود. دولت مصدق در میان عموم جامعه حتی افرادی که به آن علقه داشتند دولت کارآمدی تلقی نمیشد. مردم در آن زمان از اینکه مشت محکمی روی میز زده شود و اعلام کند این کشور صاحب دارد کاملا استقبال میکردند. در آن زمان بعد از یک دوره بینظمی مردم آماده بودند یک دیکتاتوری روی کار بیاید و بگوید ایران صاحب دارد.