شروع قسمت سوم کمی در ذوق بیننده میزند. رامین که از قسمت اول با نریشنهای شاعرانه و فیلسوفانهاش همچنین مرموزی نگاه خیره اش، تصویری از فردی ساکت و هوشمند را ارائه داده است در برخورد با پلیس و وقتی جریان حادثه را تعریف میکند از آن تصویر تهی میشود.
آقازاده در دو سه قسمت اخیر خیلی راحت از شخصیت نیما، تقابلش با حامد و خانواده اش و فسادهای مالی و اخلاقی اش میگذرد و حاج حسن را به عنوان شخصیت منفی اصلی سریال و نیما را به عنوان یک قربانی جزئی معرفی میکند.
داستان نیما با چرخشی صد و هشتاد درجهای از داستان یک آقازادهی کثیف به داستان یک آقازادهی قربانی تبدیل میشود. حاج رضا که به ملاقات پسر خودش نرفته است به ملاقات نیما میرود و خود حامد هم از تفاوت نیمای داخل و بیرون زندان میگوید.
آقازاده هر چه بیشتر به قسمتهای پایانی اش نزدیک میشود بر خلاف انتظاری که برای سر راستتر شدن روایتش بود، مشوشتر میشود. پیدا کردن خط سیر اصلی داستان دشوار نیست، اما این خط داستانی در میان انبوهی از نگاههای بلاتکلیف افتاده است.
نقدی بر سریال هشت و نیم دقیقه