«پیشتازان فضا؛ دنیاهای عجیب جدید» (Star Trek: Strange New Worlds) درست به اندازۀ اسمش جذاب و مفرح است؛ این سریال با گروه درجهیک بازیگران و جلوههای بصری بینقصی که دارد، تخیل بیننده را همراه با خودش به ماجراجویی در دنیاهای شگفتانگیز دوردست میبرد.
مینیسریال خوشساخت و جذاب «پلکان» (The Staircase) ماجرای واقعی یک پروندۀ بسیار معروف و رازآمیز جنایی را روایت میکند؛ ماجرایی که قبلا یک مستند پربیننده هم دربارۀ آن ساخته شده است.
«پیشنهاد کاری» (Business Proposal) یکی از موفقترین سریالهای کرهای سال ۲۰۲۲ تا امروز است. این کمدی عاشقانه که بازیگران درجه یک و معروفی هم دارد، هر جور اتفاق جالبی را که بتوانید در روابط عاشقانه تصور کنید در داستان مفرح و شاداب خودش جا داده است.
سریال «محدودۀ بیرونی» (Outer Range) یکی از پختهترین و خلاقانهترین سریالهای علمی تخیلی بیست سال اخیر است. عنصر اصلی این داستان یک گودال عجیب و بیپایان است که انگار همۀ رازهای دنیا را دل تاریکی عمیق خودش پنهان کرده است.
سریال «فردا» (Tomorrow) نمونهای درخشان از سریالهای ماورایی کرهای است که داستانی جذاب و پرکشش را با ترکیب ظریفی از احساسات عمیق و طنز روایت میکند.
در آیندهای بسیار دور، ریاضیدانی به اسم هری سلدون (با بازی جارد هریس) با استفاده از یک فرمول، سقوط امپراطوری کهکشانی را پیشبینی میکند؛ پیشبینیای که باعث وحشت امپراطور (لی پیس) میشود. سلدون و همراهانش تصمیم میگیرند دائرةالمعارفی تهیه کنند که دانش گستردۀ بشر را برای نسلهای بعدی که در عصری تاریک زندگی خواهند کرد حفظ کند.
سریال «بازی مرکب» که در اواسط سپتامبر عرضه شد، درباره گروهی از افراد بدهکار و با مشکلات مالی و تجربیات متفاوت از زندگی است که در مجموعهای از بازیهای کودکانه مرگبار برای یک جایزه نزدیک به ۴۰ میلیون دلاری رقابت میکنند.
سریال چپلویت، با اقتباس از داستان کوتاهی به نام «Jerusalem’s Lot» ساخته شده است. هرچند داستان دو سه شخصیت اصلی دارد و سریال برای بسط داستان، شخصیتهای متعددی به آن افزوده است که البته چندان درست پرداخته نشدهاند.
نقد سریال زخم کاری
جواد عزتی و رعنا آزادیور در تک تک دقایق حضورشان مقابل دوربین با وسواس و توجه، بازیهای ماندگاری را به جا گذاشته اند. عزتی در نمایش احساسات انسانی از ترس تا خشم بسیار موفق عمل میکند و شمایل مالک و عواطف و خواستههای درونی این شخصیت را به تمامیت به اجرا میگذارد.
نکته معمایی و درام این مینیسریال، درگیر کردن چند خانواده بابت قتل دختری است که بسان دانههای تسبیح، هر لحظه بیم آن میرود که مظنون اصلی باشند و تا چند پلان و سکانس آخر، کمتر فردی میتواند حدس بزند که گناهکار واقعی کیست.
شاید اصلیترین نقطه ضعف «گیسو» را باید در فیلمنامه آن جستوجو کرد. فیلمنامهای به قلم علیرضا کاظمیپور و سعید جلالی که نهتنها فاقد قصهای منسجم و درگیرکننده است، بلکه حتی در زمینه شخصیتپردازی نیز بهشدت لنگ میزند و کاراکترهایی فاقد هویت با کارکردی تیپگونه را پیشروی مخاطب قرار میدهد.
سریال بدون اینکه داستانی منسجم داشته باشد یا بیآنکه از پس گرفتن وقت مخاطب به او چیزی بدهد، با به کار گرفتن کاراکترهایی که گویی روباتهای بیهویتی در خدمت اوامر فیلمنامهنویس هستند، دست به خلق سکانسهایی میزنند که میخواهد مخاطب را متحیر کند .
در ابتدا مِر است که پسر جوانش را از دست داده و خانوادهاش دچار اضمحلال شده، در انتها همین مر است که باعث میشود لوری پسر نوجوانش را از دست بدهد و از یک زن خانوادهدار به زنی تنها تبدیل شود که ناچار است با تنهاییاش کنار بیاید و منتظر بازگشت اعضای خانوادهاش بماند.
بیش از هر چیز «شتابزدگی» در کار دیده میشود. مشخص است سفارشی داده شده، ددلاینی وجود داشته و کار باید میرسیده. طرح قصه و روابط شخصیتها میتوانست در همان قسمتهای نخست، عمق پیدا کند. رابطهها زیادی یکخطی است. ظاهراً نویسنده شروع کرده تا پیش برود و بعداً فکری برای سوابق شخصیتها بکند.
جنگ کارِ دیوانههاست و ما همه دیوانهایم
جان بوساریان که خلبان بمبافکن در ارتش آمریکاست دست به هر کاری میزند تا از ماموریتهای جنگی دوری کند. اما کاغذ بازی و بروکراسی ارتش همیشه راهی برای ماندن او در ارتش پیدا میکند.
تعقیب و گریز در قسمت ششم هم ادامه دارد. رامین خیال می کند توانسته است پلیس را دور بزند اما باز هم آن ها را دم خانه و دنبال خودش می بیند و از دست آن ها می گریزد. حلقه ی محاصره ی پلیس به دور گردنش تنگ تر شده است و دیگر خبری از تاثیر جادویی انگشت قطع شده هم نیست.
ملکه ی گدایان در قسمت سوم هم پر ماجراست. از اعتراف گرفتن البرز از افرا تا پیشنهاد پارسا به افرا برای معتاد کردن البرز. از افسردگی شدید سی سال پیش خورشید و میلش به کشتن بچه ها تا معرفی اش به عنوان ملکه ی گدایان.
لحن قسمت چهارم به کلی با سایر قسمتهای سریال متفاوت است و بیشتر حال و هوایی کمدی دارد. ترکیب بندی تصاویری، حرکت دوربین و نوع اغراق آمیز بودن کاراکترها یادآور کمدی فانتزیهای فرانسوی و فیلمهای ژان پیر ژونت است.
نه قصه و نه پرداخت ملکهی گدایان قصه و پرداخت مدرنی نیستند و ادعای متفاوت بودن و خاص بودن را هم ندارند. اما همین موضوع میتواند سبب موفقیت ملکهی گدایان شود.
در قسمت پایانی حتی امیر بحری، حاج رضا را فردی خطاب میکند که در اکثر جلسات و تصمیم گیریهای مهم کشور حضور داشته، اما خود را پشت پرده نشان میداده! حاج رضا بدون سمت رسمی، به دادگاه بحری میرود و با او خصوصی صحبت میکند.