وقتی گریس پس از حدود هشت دقیقه بیهوشی به هوش آمد تنها چیزی که توانست ببیند نور چراغهای بالای سرش بود. «احساس میکردم در رؤیا یا در آسمان هستم، همراه با نور شدید چراغها صدای جیغ هم میآمد» و چند لحظه طول کشید تا گریس متوجه شد این صدای جیغ خودش بود و بعد با خودش گفت «خدای من! نمیتوانم پاهایم را حس کنم».
رضایی با شوق زیادی که در کشتی گرفتن دارد امید دارد تا با بهبود کامل بتواند در این عرصه پا به میدان بگذارد و از مسئولان و فدراسیون کشتی در خواست دارد که با توجه به شرایط بد مالی خانوادهاش حمایت شود و یا هزینهها برای عملش به حداقل برسد.
وقتی آمپول را میزنم، صدای ناله خفیفش را میشنوم و دلم میخواهد که بمیرم. وقتی اشک در چشمانش حلقه میزند، قلبم از حرکت میایستد. دخترم در ٩ سالگی نابود شده و گوشهای از خانه افتاده؛ به جای اینکه شیطنت کند، باید روی زمین بیحرکت بماند. ٩ ماه است که ما زندگی نداریم. من و همسرم هر دو از صبح تا شب بالای سرش هستیم و مرتب باید به او رسیدگی کنیم. هر دو کار و زندگیمان را وقف سارینا کردهایم.
برای تحقق این دستاورد بی سابقه محققان الکترودهایی را در قشری از مغز کاشتند تا از این طریق و با شبیه سازی فعالیت رشته های عصبی مرتبط با درک حس لامسه، شناسایی احساسات مختلف برای فرد فلج از طریق ارسال علائم الکتریکی مختلف ممکن شود.