گفته اندآنگاه که حُر بن یزید ریاحی از لشکریان عمرسعد کناره میگرفت تا به سپاه حق الحاق یابد، «مهاجر بن اوس» به او گفت: «چه میکنی؟ مگر میخواهی حمله کنی؟»... و حُر پاسخی نگفت، اما لرزشی سخت سراپایش را گرفت. مهاجر حیرت زده پرسید: «والله در هیچ جنگی تو را اینچنین ندیده بودم و اگر از من میپرسیدند که شجاعترین اهل کوفه کیست، تو را نام میبردم. اما اکنون این رعشهای که در تو میبینم از چیست؟»
فتح خون (4)
قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرمودهاند: کل یوم عاشورا و کل ارضٍ کربلا... این سخنی است که پشت شیطان را میلرزاند و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار میسازد.