هر چه هست، آمارهای غیررسمی است؛ هر چه مربوط به زنان معتاد، زنان معتاد باردار و زنان آسیبدیده است، هر چه مربوط به نوزادان معتاد، نوزادان درگیر خانوادههای آسیبدیده، نوزادان بدسرپرست، کودکان کار، کودکان حملکننده مواد مخدر و برده- کودک است.
عصر جمعه در یکی از سوپرمارکتهای کرمان دختربچه پنجسالهای توسط افراد ناشناسی ربوده شد. این آدمربایی عجیب در حالی اتفاق افتاد که علاوه بر مادر این کودک صاحب مغازه و چند مشتری هم در مغازه حضور داشتند.
زن جوان که در یک میهمانی با پیشنهاد مصرف «شیشه» برای لاغری، گرفتاراعتیاد شدید شده بود برای تأمین پول مواد، دختر 4 سالهای را با هدف سرقت طلاهایش ربود. او سپس دخترک را در بوستانی رها کرد و گریخت.
هنوز یک ماه از آغاز سال نو نگذشته بود.اما برای کوکب که فرزندی نداشت، روزها وشبهای مختلف سال همیشه یکنواخت بودند.چراکه او مثل همیشه با بیمحلی و کم توجهیهای شوهرش روبهرو بود و اغلب مواقع هم سفره دلش را پیش زن صاحبخانه باز میکرد. زن سالمند هم برای دلداری دادن به او میگفت: «شاید اگر بچهای به فرزندخواندگی بیاورد، زندگیاش زیر و رو شود.» و...نخستین ماه بهار رو به پایان بود اما هنوز سوز سردی میآمد. تقویم دیواری خانه 20 فروردین 63 را نشان میداد. کوکب چند روزی بود که از شوهرش خبر نداشت و مانند هر شب تنها در خانه، غرق در افکار و آرزوهایش بود که صدای گریه نوزادی رشته افکارش را پاره کرد.
یک پسربچه 10 ساله تهرانی که ربوده شده بود، در زیرزمین خانه دوست نزدیک پدرش دست و پا بسته پیدا شد.
«کاش به جای آنکه حالا دنبال آدمربایان بگردند قبل از مرگ مهدی این کار را میکردند» این قسمتی از گفتوگوی پدر کودک ربوده شده زابلی بود که بعد از یک هفته تحمل جراحات شکنجه، در بیمارستان جان خود را از دست داد.
کودک 14 ماهه سبزواری در کمتر از یک ساعت از چنگ آدم ربا نجات یافت.
نوجوان 16 ساله بالاخره تصميم خود را گرفت و پس از سه ماه پدر و مادر ايراني خود را به عنوان خانواده اصلي خود انتخاب كرد. البته اگر اين آرامشي قبل از طوفان براي سامان، پسرگم شده نباشد او به زندگی ایرانی خود ادامه میدهد. درحال ياد گرفتن زبان فارسي ايراني است و با پدر و مادر اصلي خود زندگي ميكند.
تیزهوشی مامور راهنمایی و رانندگی و ترس مرد آدم ربا باعث شد ماجرای ربوده شدن پسر 10 ساله در انتقام گیری خانوادگی 150 دقیقه بیشتر طول نکشد.