
توماس فریدمن
فرارو- فریدمن معتقد است: "در حالي كه «بي نظمي بزرگ» اجتناب ناپذير است، در بهترين شرايط، بشريت در بحران قرار دارد و وقتي همه چيز دچار بحران شود، از جاي بر مي خيزيم و (با استفاده از ابزارهاي «تغيير بزرگ» ) تغييرات اقتصادي و اجتماعي انقلابي ايجاد مي كنيم".
به گزارش سرویس بین الملل فرارو، توماس فریدمن تحلیلگر سیاست بین الملل در یادداشتی در نیویورک تایمز با عنوان «چيزي در حال رخ دادن است» حوادث اخیر امریکا و جنبش تسخیر وال استریت را در ادامه جنبش اعراب و بهار عربی مورد تحلیل قرار داده و از شروع پدیده «بی نظمی» یا «تغییر بزرگ» خبر می دهد.
در این یادداشت آمده است:
وقتي انفجار اعتراض هاي اجتماعي خود جوش را در كشورهاي جهان از تونس گرفته تا تل آويو تا وال استريت مشاهده مي كنيد، روشن است كه چيزي در سراسر جهان در حال رخ دادن است كه نياز به تعريف دارد. دو فرضيه متحد وجود دارد كه توجه مرا به خود جلب كرده است. يكي از آنها مي گويد كه اين پديده شروع "بي نظمي بزرگ" است. فرضيه ديگر مي گويد كه اين بخشي از "تغيير بزرگ" است. شما خود در اين مورد تصميم بگيريد.
«پال گيلدينگ» دانشمند محيط زيست و نويسنده كتاب «بي نظمي بزرگ» مي گويد اين تظاهرات نشانه اي از نظام سرمايه داري كنوني است كه شيفته پيشرفت است و در حال رسيدن به مرزهاي مالي و زيست محيطي خود مي باشد.
گيلدينگ در اين كتاب مي گويد "من به جهان به عنوان يك نظام منسجم نگاه مي كنم، بنابراين به نظر من اين تظاهرات، يا بحران بدهي، يا نابرابري، يا اقتصاد، يا عجيب و غريب شدن وضعيت آب و هوايي، جدا از يكديگر نيستند – به نظر من نظام ما در فرايند دردناك تجزيه شدن قرار دارد" و منظور گلدينگ از «بي نظمي بزرگ» اين است.
او مي گويد: "نظام رشد اقتصادي ما، نظام مردم سالاري ناكارآمد ما، كره زمين لبريز شده از جمعيت و به طور كلي نظام ما در حال از بين بردن خود مي باشد. (جنبش) «وال استريت را اشغال كنيد» همانند كودك داستان هاي افسانه اي است كه حرفي را مي زند كه همه مي دانند ولي مي ترسند آن را به زبان بياورند و مي گويد "پادشاه برهنه است."
اين نظام، در هم شكسته است؛ به قول هايي كه در مورد سرمايه داري جهاني بازار داده شده فكر كنيد: "اگر اجازه دهيم كه اين نظم كار كند، اگر اجازه دهيم كه ثروتمند، ثروتمندتر شود، اگر اجازه دهيم شركت هاي معظم بر روي سود تمركز كنند، اگر اجازه دهيم نظارتي بر آلودگي هوا صورت نگيرد و هزينه آن پرداخت نشود، در آن صورت وضع همه ما بهتر خواهد بود.شايد كه براي همه يكسان نباشد، ولي از فقر فقير كاسته خواهد شد، كساني كه سخت كوش باشند، استخدام خواهند شد، كساني كه درس بخوانند شغل بهتري به دست خواهند آورد و ثروت كافي براي تنظيم محيط زيست خواهيم داشت".
گيلدينگ مي افزايد: "چيزي كه در حال حاضر داريم – در حالت افراطي آن در ايالات متحده ولي تقريبا در همه جاي دنيا – قول هاي تحقق نيافته است. درست است. ثروتمند، در حال ثروتمندتر شدن است و شركت هاي معظم در حال كسب سود بيشتر هستند – و به مديران آنها پاداش هاي كلان داده مي شود. ولي در عين حال، وضع معيشت مردم در حال بدتر شدن است – در بدهي هاي مربوط به مسكن و پرداخت شهريه مدارس و دانشگاه غرق شده اند – بسياري از كساني كه سخت كوشيدند، بيكار مانده اند؛ بسياري از كساني كه تحصيلات عالي دارند نمي توانند شغل مناسبي پيدا كنند؛ روز به روز آسيب بيشتري به محيط زيست وارد مي آيد؛ و مردم به اين درك رسيده اند كه فرزندان آنها وضعي بدتر از خودشان خواهند داشت. امكان دارد كه اين دور از تظاهرات شكل بگيرد و شايد هم شكل نگيرد، ولي چيزي كه از بين نخواهد رفت ائتلاف وسيعي از كساني است كه نظام به آنها دروغ گفته و اكنون بيدار شده اند".
وی همچنین معتقد است، اينها فقط طرفداران محيط زيست يا قشر فقير يا بيكار نيستند. اينها شامل بيشتر مردم هستند، طبقه متوسط تحصيل كرده كه احساس مي كنند دستاورد نظامي كه شاهد سه دهه رشد بود به حلقوم يك درصد كساني كه در رأس قرار دارند مي رود.
نه به اين سرعت. اين حرفي است كه «جان هيگل» مي گويد. هيگل و «جان سيلي براون» در كتاب مشترك خود «قدرت كشش» كه اخيرا به چاپ رسيده مي گويند كه در مراحل اوليه يك "تغيير بزرگ" قرار داريم كه با ادغام پديده جهاني شدن و انقلاب فن آوري اطلاعات ناگهان پديد آمد.
در مراحل اوليه، اين «تغيير بزرگ» را به عنوان يك فشار فزاينده، عملكرد رو به وخامت و فشار عصبي رو به افزايش تجربه مي كنيم زيرا همچنان با نهادهايي همكاري داريم كه به طور فزاينده اي ناكارآمد هستند – بنابراين هيچ جاي شگفتي براي انفجار جنبش هاي اعتراض آميز وجود ندارد.
با اين وجود، «تغيير بزرگ» همچنين يك جريان بزرگ جهاني از عقايد، اختراعات، امكانات جديد همكاري هاي مشترك و فرصت هاي بازاري جديد به وجود مي آورد. اين جريان به طور مداوم در حال غني تر شدن و سريع تر شدن مي باشد.
اين نويسندگان مي گويند امروزه بهره برداري از جريان جهاني به كليدي براي بهره وري، رشد و شكوفايي تبديل مي شود. ولي هر كشور، شركت و هر فردي براي بهره برداري بهينه از اين جريان نياز دارد كه به طور مستمر استعدادهاي خود را رشد بخشند.
هيگل مي گويد: "ما در دنيايي زندگي مي كنيم كه اين جريان همه جا را فرا خواهد گرفت و همه موانع بر سر راه خود را از ميان برخواهد داشت. وقتي اين جريان شدت يابد، انباشت هاي ارزشمند علمي را كه در گذشته براي ما امنيت و ثروت فراهم مي نمود، از بين خواهد برد و از ما خواهد خواست تا با كار كردن با يكديگر و با بروز بيشتر استعدادهاي واقعي خود به طور فردي و گروهي ، سريع تر بياموزيم".
بلي، شركت هاي معظم اكنون به نرم افزارها، ربات ها، ماشين آلات، نيروي كار و نوابغ ارزان تر از هميشه دسترسي دارند. بنابراين براي حفظ شغل، شخص بايد از هوش و استعداد بيشتري برخوردار باشد. ولي آن روي سكه اين است كه «افراد» در هر جاي دنيا اكنون مي توانند به اين جريان دسترسي پيدا كنند و از روستايي در آفريقا دروس دانشگاهي را در دانشگاه هاي معتبري چون دانشگاه استنفورد بر روي اينترنت فرا گيرند، شركت خود را تأسيس كنند و از هر جاي دنيا مشتري داشته باشند و يا با مردم كشورهاي مختلف همكاري كنند. ما بيش از هر زماني ديگر، هم مشكلات بزرگ و هم حل كننده مشكلات داريم.
بنابراين دو داستان اصلي داريم – يكي بر اساس تهديد است و ديگري بر اساس فرصت ها، ولي هر دو دچار تغييرات متزلزلي هستند. گيلدينگ كه ذاتا خوش بين است مي گويد در حالي كه «بي نظمي بزرگ» اجتناب ناپذير است، در بهترين شرايط، بشريت در بحران قرار دارد و وقتي همه چيز دچار بحران شود، از جاي بر مي خيزيم و (با استفاده از ابزارهاي «تغيير بزرگ» )تغييرات اقتصادي و اجتماعي انقلابي ايجاد مي كنيم. هيگل نيز يك مثبت گرا است.
او مي داند كه گر چه احتمال دارد «بي نظمي بزرگ» بر سر همه ما فرود آيد، ولي معتقد است كه «تغيير بزرگ» نيز دنيايي را به وجود آورده كه در آن مردم بيش از هر زماني ديگر داراي ابزار، استعداد و نيروي بالقوه براي مقابله با آن مي باشند. قلب من همراه با هيگل است ولي عقلم مي گويد كه با مسئوليت خود حرف هاي گيلدينگ را ناديده بگيريد. تصميم با شماست.