مدیرعامل اسبق خبرگزاری ایرنا، گفت: معادیخواه میخواست روی اخبار ایرنا کنترل داشته باشد. سابقه انقلابی نه چندان زیادی هم داشت. فکر میکرد، چون وزیر ارشاد است میتواند خبرگزاری را کنترل کند.
طبعا اگر میخواستیم افرادی را برای کار بیاوریم که کارمند خبرگزاری پارس در حکومت قبلی نبودند، باید میرفتیم و چند حاجی بازاری را میآوردیم. من با این حذفها موافق نبودم.
به گزارش ایرنا، این خبرگزاری به مناسبت ۹۰ سالگی خود، گفتوگوی مفصلی را با حسین نصیری مدیرعامل اسبق این خبرگزاری در دو قسمت منتشر کرده است. نصیری از سال ۵۹ تا ۷۱ در ردههای مختلف مدیریتی خبرگزاری ایرنا حضور داشته است. (خبرگزاری ایرنا پیش و در اوایل انقلاب «پارس» نام داشت و در دیماه ۱۳۶۰ با تصمیم نمایندگان مجلس به خبرگزاری جمهوری اسلامی با نام اختصاری «ایرنا» تغییر نام داد.) او به واسطه دوستی با کمال خرازی مدیرعامل وقت ایرنا، وارد این رسانه شد و در مقطعی از دولت سازندگی مدیریت آن را برعهده گرفت. در همان دوران نیز ریاست خبرگزاریهای اجلاس سران کشورهای غیرمتعهد را به دست آورد.
نکاتی از گفتههای نصیری را در این مصاحبه برگزیدهایم که در ادامه میخوانید:
نصیری: مرداد ۵۹ وقتی ۲۶ ساله بودم، به خبرگزاری پارس آمدم... تازه مدرک مهندسیام را از آمریکا گرفته بودم. خصوصیاتی داشتم که بعد از انقلاب خریدار پیدا کرده بود. البته هیچکس فکر نمیکرد انقلاب پیروز شود. شلوغیهایی بود، اما اینکه منجر به براندازی رژیم پهلوی شود را کسی باور نمیکرد.
آقای کمال خرازی را از دوران دانشجویی در انجمنهای اسلامی دانشجویان در آمریکا میشناختم. سابقه انقلابی و شلوغ کاریام از کمال خرازی هم بیشتر بود. من بودم که در کنفدراسیون علیه شاه سخنرانی کردم. خط مذهبیها را دنبال میکردم. قبل از انقلاب کسی در آمریکا جرات نمیکرد عکس امام را بالا ببرد.
بگذریم، وقتی کمال (خرازی) مدیرعاملی ایرنا را برعهده گرفت اصرار کرد که من هم پیش او بروم. قبول کردم. حمید هوشنگی و کمال پرویزی هم آمدند.
چون مسائل سیاسی را میشناختم سردبیر گروه سیاسی شدم. مدتی بعد هم مدیر اخبار داخلی و سپس قائممقام مدیرعامل شدم که خود خرازی بود. سال ۶۸ هم مدیرعامل ایرنا شدم. هنگامی هم که از خبرگزاری بیرون آمدم، هیچیک از کارکنان خبرگزاری بدون خانه نبودند الا خود من. طی ۱۱ سالی که در خبرگزاری بودم نه خانه گرفتم نه خودرو نه اضافه کار.
وقتی وارد خبرگزاری شدم عدهای از آن اخراج شدند. از حدود بیش از ۴۰۰ نفر پرسنل، نزدیک ۱۰۰ نفر از خبرگزاری رفتند. موافق حذف این افراد نبودم. معتقد بودم باید به هرکس که موی سفید دارد و کار خود را بلد است حرمت گذاشت. این را نهتنها در خبرگزاری که در همه مسئولیتهایی که بعد از انقلاب گرفتم رعایت کردم. من موافق حذف این افراد نبودم. در مسئولیتهایی که بعد از انقلاب گرفتم به هر شخصی که موی سفید داشت و کارش را بلد بود، حرمت گذاشتم.
جو تندی در خبرگزاری وجود داشت و خرازی چندان در این فضا نبود که جلوی این جریان بایستد. من شلوغتر از خرازی بودم. بر این باور بودم که بعد از انقلاب کسانی باید از کار کنار گذاشته شوند که منافع ملی را در زمان شاه لجنمال کردهاند. کسانی که میلیاردی خورده بودند؛ اما بالاخره هر فردی که برای مثال ۴ سال زودتر از من به دنیا آمده بود باید به کاری مشغول میشد، اینکه جرم نبود.
طبعا اگر میخواستیم افرادی را برای کار بیاوریم که کارمند خبرگزاری پارس در حکومت قبلی نبودند، باید میرفتیم و چند حاجی بازاری را میآوردیم. من با این حذفها موافق نبودم. یک بار هم به یکی از دوستان گفتم که من تار موی امثال حاجی «برخوردار»، که مدیریت مدرسه مدیریت و پارس توشیبا را داشت به هزار تا از این نوکیسههای بعد از انقلاب نمیدهم.
یک نفر از من شعار بدی نسبت به بازرگان نشنید. من راجع به مصدق هیچوقت کوتاه نیامدم. راجع به شریعتی هم همینطور. ممکن بود روش کار بازرگان را نپسندم، اما هیچوقت به ایشان بیحرمتی نمیکردم.
خرازی عمدتا کسانی را که در دانشگاه میشناخت جذب کرد، از جمله من و هوشنگی. من هم تعدادی از دوستانم را که حس میکردم توان فعالیت در عرصه روزنامهنگاری را دارند وارد خبرگزاری کردم، از جمله احمد بورقانی، مسعود مشایخی و مهدی هراتی. البته هیچکدام از اینها سابقه روزنامهنگاری یا مدرک تحصیلی خاصی نداشتند بلکه در مصاحبه قبول و جذب شده بودند.
اعضای گروه سیاسی را از طریق مصاحبه جذب کردم. همان اسامیای که گفتم به اضافه کسی که آن موقع گرایشی به بنیصدر داشتند. دو نفر دیگر را هم جذب کردم. رضا ضیایی را که جمهوریچی (طرفدار حزب جمهوری اسلامی) بود مسئول اخبار حزب جمهوری اسلامی کردم. غلامرضا حسنآبادی هم به دلیل جسارت خاصش خبرنگار احزاب شد. کار شروع شد. مدتی بعد مهرنوش جعفری و سپس علیاکبر جوانفکر آمدند که از بچههای انجمن اسلامی خبرگزاری شدند.... یک بار ۶ نفر از انجمن اسلامی پیش من آمدند و با من ملاقات کردند. به آنها گفتم با شما فقط به عنوان ۶ تن از کارکنان خبرگزاری دیدار میکنم و هیچ اسم دیگری را برای شما به رسمیت نمیشناسم. شخص دیگری در خبرگزاری مثل من با اینها حرف نمیزد. خرازی خیلی با آنها راه میآمد. آنها خیلی خرازی را تحت فشار میگذاشتند و یکسری چیزها را هم میگرفتند.
بحث این بود که به چه شکلی باید کارنامه انقلاب را مطرح کرد. من و برخی دیگر معتقد بودیم باید به عمق ماجرا رفت و واقعیات را گفت. اما آقای خرازی نگاه محافظهکارانهای داشت.
به نظر من حرفهای خالص وجود ندارد. شما در کار روزنامهنگاری یا مناسبات قدرت را بازتولید میکنید یا در مقابل آن میایستید. فرض کنید در خیابانها تظاهراتی برپا بود. میگفتند اگر این طرفیها زدند ننویسید، اما اگر آن طرفیها پاسخ این آنها را با کتک زدن دادند، بنویسید. اما ما زیر بار نمیرفتیم و هر دو را مینوشتیم.
[برای نمونه، تظاهرات مخالفان حجاب را] روی خروجی عادی خبرش را منتشر کردیم.
[خروجی محرمانه] قبل از انقلاب هم بود. ما ادامه دادیم. ما فعالیت مجاهدین خلق و بکشبکشهای آن سالها را هم در خروجی عادی ایرنا و هم خروجی ویژه ایرنا منتشر کردیم. وقتی خود من بودم اینها را در خروجی عادی قرار میدادم؛ اما خرازی میگفت خبرگزاری نباید وارد هر دعوایی شود. من تعریف شیکتری داشتم و معتقد بودم باید بیشتر داخل وقایع شد و به آنها پرداخت.
[عبدالمجید معادیخواه، وزیر وقت ارشاد] شدید به خبرگزاری پیچیده بود. من آن موقع مدیر اخبار داخلی بودم و فشار بیشتر به من بود، اما یک قدم عقب ننشستم.
[معادیخواه] میخواست روی اخبار ایرنا کنترل داشته باشد. سابقه انقلابی نه چندان زیادی هم داشت. فکر میکرد، چون وزیر ارشاد است میتواند خبرگزاری را کنترل کند. آنقدر گزارشها علیه من در ایرنا زیاد شد که یک روز خرازی گفت برو و معادیخواه را ببین. گفتم: حرفی ندارم. به دفتر معادیخواه زنگ میزنم و وقت میگیرم. به دفترش میروم ولی اگر بیشتر از ۵ دقیقه پشت در معطل شوم، برمیگردم.... نرفتم. اهل این نبودم که بخواهم برای کارم، شرایطی را از کسی قبول کنم؛ ولی انجمن اسلامیهای ایرنا نزد معادیخواه رفتند. انجمن اسلامی ایرنا ضد کمال (خرازی) بود. البته با من بیشتر مخالف بودند.
یک تیمی هم از این طرف پیش معادیخواه رفت. طیف بورقانی بودند. تا روی صندلی نشسته بودند معادیخواه گفته بود شما بچههای آقای نصیری هستید؟! گفته بودند بله ما بچههای نصیری هستیم.... [معادیخواه]میخواست ایرنا را اداره کند... کسی مصداقی به ما چیزی نگفت. یعنی هیچکدام از وزرای ارشاد به آن مرحله نرسیدند که برای خبرگزاری مصداق تعیین کنند. اینها میخواستند از خبرگزاری به عنوان یک ابزار استفاده کنند. برای همین گاهی از قدرت تمکین میکردند؛ اما من هیچوقت چنین کاری نکردم. البته هر مدیری که میآید میخواهد در ادامه پست بالاتری بگیرد. خبرگزاری هم میتوانست یک ابزار خوب برای این هدف باشد.
[در دوره وزارت ارشاد خاتمی] یادم است نقدی نسبت به یک کتاب در ایرنا منتشر شد. من آن موقع از اخبار داخلی کنار کشیدم و مدیرکل اخبار بین الملل بودم. این کتاب راجع به ۲۸ مرداد نوشته و با مجوز ارشاد هم چاپ شده بود. برخی کارهای رضاخان مثل کشیدن راهآهن را هم بیان کرده بود.
از وزارت ارشاد نامهای به ایرنا نوشته شد که به نظرم خیلی زشت بود. این نامه درباره این نقد نگاشته شده بود. البته خود خاتمی آن را ننوشته بود و من میدانم چه کسانی این کار را کرده بودند. همه در ایرنا میگفتند چه کار کنیم؟ من گفتم نامه را منتشر نمیکنیم. گفتند آخر نمیشود. گفتم میشود و مسئولیتش را من برعهده میگیرم.
خبر پخش شد که نصیری جلوی چاپ نامه ارشاد را در ایرنا گرفته است. همین باعث اختلاف بین من و خاتمی شد.
خلاصه از وزارت ارشاد آمدند و پرسیدند مشکل نامه چیست؟ گفتم: بیادبانه است. وزارت ارشاد باید طرفدار نقد آرا باشد و به نظرات متفاوت اجازه رشد و نمو دهد. اینکه در این نامه ایراد گرفته شده است که این کتاب مال نهضت آزادی است و در نامه فحش و بد و بیراه به نویسنده کتاب داده شده است، که نشد. این تغییرات را در نامه بدهید. در متن آن هم از خبرگزاری تشکر کنید که در ادامه فعالیتهایش به نقد کتاب هم رسیده است.
گفتم نامه بیادبانه است. وزارت ارشاد باید طرفدار نقد آرا باشد و به نظرات متفاوت اجازه نشو و نما بدهد. موضع ارشاد باید پدرانه باشد نه رقیبانه! اقتضای انقلاب اینطور نوشتن نیست. به نظر من امام هم طرفدار برخورد پدرانه با این موضوعات است. نامه را اصلاح کردند و همانی شد که من خواسته بودم؛ بنابراین منتشرش کردیم. جالب است که همین در آینده، بستری برای رفاقت من و خاتمی شد.
پس از بازگشتم از اجلاس سران کشورهای غیرمتعهد به عنوان رئیس خبرگزاریهای غیرمتعهدها به تهران، دیدم در خروجی ویژه ایرنا، گزارشی درباره رابطه دختر و پسر نوشته شده است. معاون خبر را خواستم و گفتم این را چه کسی نوشته است؟ گفت: دو تن از همکاران ایرنا به نامهای فلان و فلان. جالب است هر دو نویسنده گرایش انجمن اسلامی آن موقع ایرنا را داشتند.
علی لاریجانی که آن موقع وزیر ارشاد بود مرا خواست و گفت این گزارش دیگر چیست؟ اصلاً نباید وارد این مقوله میشدید. گفتم: اتفاقاً باید خبرگزاری به این مقولات ورود پیدا کند. اما نحوه پرداخت مطالب درست نیست. کسی که شنا بلد نیست نباید وارد عمق ۴ متری شود. گفت: مثلاً چگونه باید نوشته میشد. برایش شرح دادم. گفت: اینطور اگر نوشته میشد اشکالی نداشت. اما حالا بگویید چه کسی این را نوشته؟ گفتم: من مسئول خبرگزاری هستم و خودم هم باید پاسخگو باشم. گفت: وقتی این گزارش نوشته شده شما ایران نبودهای؟ گفتم بله و مدعی شدم تکتک خبرها را میخوانم و بعد اجازه انتشار آن را میدهم.
بعد لاریجانی نامهای را نشان من داد که یکی از مقامات خطاب به او نوشته بود و در آن درج شده بود که کسی که این مطلب را نوشته فاسق فاجر است. گفتم: چرا این نامه را برای من ننوشتهاند؟ من رئیس خبرگزاریام.
اسم نویسندهها را به ایشان نگفتم و مدتی بعد هم از خبرگزاری بیرون آمدم. شنیدم یکی از آن دو خبرنگار نویسنده گزارش گفته بود حزب الله پیروز شد. اما سالها بعد شنیدم همان خبرنگار گفت نصیری مرد بود و در مقابل فشارهای بیرونی از کارکنان خبرگزاری، مردانه دفاع کرد. در حالی که اگر فقط من کنار میکشیدم دستگیری آن دو نفر کاملاً محتمل بود. با آن جملهای که آن مقام نوشته بود نویسندگان این مطلب فاسق فاجرند.
دانشکده خبر ایرنا هم در آن دوران تأسیس شد هر چند الان مدعیان متعددی دارد. حتی افزودن بعضی از دروس و نیز سرفصل دروس آن را بنده نوشتم. البته شروع کار از قرار با فوق دیپلم و سیر دروس آن تا لیسانس بود. دروسی مثل کامپیوتر و حقوق خبرنگاری را در این دروس قرار دادم. با این وصف دو دوره پیاپی در مدیریت بنده، دانشجو گرفته شد. البته بگویم که بسیاری از فارغالتحصیلان دانشکدههای ارتباطات وقتی در آزمون استخدام ایرنا شرکت کردند در مصاحبه رد شدند، چون توانایی لازم را برای خبرنگاری نداشتند.
یک روز به من اطلاع دادند حراست به یکی از همکاران خانم که از خانوادهای محترم و متدین هم بود به خاطر اینکه کفش، مانتو و مقنعه اش یکدست طوسی و به اصطلاح با هم ست بود به اصطلاح گیر داده و از ورود ایشان به ساختمان ایرنا جلوگیری کرده است. این خانم، مدیر بودند. من ایشان را همراه خود به ساختمان مجلس شورای اسلامی هم میبردم. خانم محترمی بود. حتی در فضای آن سالها در جلساتم در مجلس به ایشان تریبون میدادم تا از طرحهای ایرنا بگوید.
با این اوصاف، حراست مانع ورود ایشان به ساختمان شده بود. بهسرعت رئیس وقت حراست را خواستم و گفتم پوشش این خانم چه اشکالی دارد؟ ریاست حراست دلیل قانعکنندهای نداشت. به شرط ماندگاری در ایرنا و عذرخواهی ایشان از این خانم محترم و پذیرش آن از سوی خانم، از این قضیه اغماض کردم. آن خانم هم بلافاصله با دستور من به سر کار برگشت.
حراست کوتاه آمد و این خانم توانست با همان پوشش دوباره سرکار حاضر شود. البته بعد از ترک ایرنا دیدم که گزارشهای مضحک و دروغینی از سوی شخص یا اشخاص بداخلاقی در حراست علیه من نوشته شده بود. حداقل تاکنون هیچ معذرتخواهی از این بابت از من خواسته نشده است.
بعد از رفتن من از ایرنا، از سوی «دیوان محاسبات» حکمی علیه من صادر شد. بدین مضمون که در آخرین سال حضور من در ایرنا، تدارکات علیالحساب ۳۷ هزار تومان! را به جای تیرماه در اواخر مردادماه همان سال تسویه کرده است، یعنی با ۳۹ روز تاخیر.
این ۳۷ هزار تومان تک تومانی! گم یا اختلاس نشده بود بلکه تسویه شده بود و آن هم با ۳۹ روز تاخیر. من توضیح دادم که ایرنا، مدیر اداری داشت، مدیرمالی داشت، معاون اداری مالی داشت و نیز ذیحساب. من در قاعده مرسوم و منطقی اداری اصلاً در جزئیات هزینهای بسیار بیشتر از این ارقام نیز قرار نمیگرفتم.
اما سه نکته مهم: اولا- دوستان همکار در ایرنا هیچ خبری از این قضیه به من نداده بودند و من تنها پس از صدور حکم در جریان قرار گرفتم؛ لذا هیچ امکانی برای اعتراض فراهم نشد. ثانیاً دوستان همکار با توجه به استدلال فوق، نسبت به ایرنا بیتوجهی و نسبت به من بیوفایی کرده بودند ولی هیچیک از آنها عذرخواهی نکرد و من هم اعتراضی به آنها ندارم. ثالثاً بنده پس از آن به کرات گفتهام که عدد ۳۷ هزار تومان است و من مدیرمالی و معاون اداری مالی و ذیحساب داشتهام و این پول تسویه شده و اشکال در تاخیر است که طبق قانون اصولاً به من بازنمیگردد! اگر چه میتوان این حکم تاریخی! را به تلاشی برای سندسازی علیه من معنا کرد ولی بنده با تشکر از این تلاش! بر این باورم کهای کاش دیگران هم خطاهایی در این اندازه داشتند.
خط قرمزهای ایرنا کمابیش مشخص است؛ اما برخی مدیران آن را به صورت حداقلی اجرا میکنند و بعضی به شکل حداکثری. شخصاً راجع به رعایت خط قرمزهای حداقلی مشکلی نداشتم چراکه همه چیز را نمیتوان انتشار داد، اما روی اعمال خط قرمزهای حداکثری حرف داشتم و به آن هم تن نمیدادم و پایش هم میایستادم. چون معتقد بودم خبرگزاری ایرنا وظیفه دارد به بسیاری از مسائل و اخبار ورود پیدا کند.
در سالهای ۶۸ تا ۷۱ نهتنها خبرنگاران ایرنا جایگاه قویتری پیدا کردند و نهتنها تمایلی به ترک ایرنا نبود (با وجود شرایط مالی بهتر خبرنگاران صدا و سیما) بلکه گرایش به بازگشت به خبرگزاری مشهود بود. بنده بر این باورم که خبرنگاران برای حضور موثر در وقایع باید توسط مدیریت سازمان به صورت اساسی حمایت شوند، بنابراین مسئولیت انتشار اخبار و مطالب هم برعهده سازمان بود نه خبرنگار.
گزارشی درباره اوضاع زاهدان تهیه کردیم و تعدادی عکس نیز از وضعیت آنجا تهیه کردیم برای اینکه نشان دهیم وضع آنجا چقدر خراب است. این گزارش آنقدر تلخ بود که وقتی خودم آن را خواندم یک هفته تا ده روز حالم بد بود. من با گذشت چند دهه از آن وقت همچنان از گفتن جزئیات آن گزارش ابا دارم. هیچکس در مرکز نمیفهمید که زاهدان دارد از دست میرود.
مسئولیت آن گزارش را هم خودم برعهده گرفتم. یکی گفت این گزارش را آمریکاییها نوشتهاند، دیگری گفت کار روسهاست و برخی دیگر گفتند کار ساواکیهاست. این افراد فقط میخواستند فحش دهند و درک درستی از منافع ملی نداشتند. این گزارش در بخش اخبار ویژه ایرنا منتشر شد، اما آلبوم عکسش آنقدر دردناک بود که برای ۳-۴ نفر بیشتر نفرستادیم. رهبری نامهای روی این گزارش نوشتند که اگر مرد مسلمانی چنین چیزی ببیند و از غصه بمیرد بر او حرجی نیست. این گزارش به وزارت کشور و وزارت آموزش و پرورش هم رفت. تبعات این گزارش برای من این بود که عدهای گفتند نصیری با انتشار این گزارش دل مسئولان را خالی کرده است و استوارنامه پاریس را (که برای من در نظر گرفته شده بود) سوزاند. دو ماه بعد که من رفتم، زاهدان آرام شده بود. این گزارش هنوز باید در ایرنا باشد.
در حالی که اگر آن گزارش غلط بود باید با ما برخورد حسابی میشد، اگر هم درست بود باید ایرنا و من جایزه میگرفتیم. من وظیفه ملی، انقلابی و اسلامیام را انجام دادم و تبعاتش را هم پذیرفتم. طبیعتا مرغی که انجیر میخورد نوکش کج است. بابت این گزارش آسیب هم دیدم ولی پشیمان نیستم که چرا این کار را کردم. خانمی در ایرنا بود که میگفت من سه سال بود روزها هم جرات نمیکردم به چهارراه رسولی (در زاهدان) بروم ولی دیشب ساعت ۹ شب با همسرم به آنجا رفتم. من جواب کارم را گرفته بودم.