
«قهوه تلخ» نميتواند از روايت و نقد زمانه خود عاري باشد اگر آن را كمدي بدانيم و اصليترين هدف كمدي را پس از سرگرمي و خنداندن، انتقاد به عيوب و تعارضهاي موجود.
اصلا هر جا كه تاريخ و البته بخشي از تاريخ كه به مناسبتهاي قدرت ميپردازد، بستر داستان ميشود، هميشه گوشه چشمي به امروز ما هست. وگرنه گذشته نميتواند اصلاح شود و موضوع اصلاحطلبي.
از طرف ديگر در زمانه ما فرهنگ به واسطه كاركردهايش مورد توجه مردان سياست است وگاهي وسيلهيي براي اعمال سياست.
هنرمند هم هر چقدر كه از تفسير و توضيح مفاهيم سياسي كارش فرار كند و مفاهيم اثرش را متوجه سادهترين رفتارهاي اجتماعي بداند، در جامعهيي كه همهچيز سياستزده است و كوچكترين رفتارهاي فردي ما به ناگزير تحت تاثير سياست و زير سايه آن، نميتواند از اين دايره بيرون باشد.
حالا ديگر مردم كوچكترين اشارات شوخي هر اثري را ارجاعي سياسي ميدانند و اين وضع حتي اگر ايده و هدف فيلمساز نبوده باشد، اما نتيجهيي ناگزير خواهد بود.
سيامك انصاري هنوز سخت و كوتاه حرف ميزند. دلم ميخواست با او درباره همين ارجاعات سياسي حرف بزنم كه اساسا علاقهيي به حرف زدن درباره سياست در او پيدا نكردم.
اين بيعلاقگي البته ارتباطي به عافيتطلبي و بيتفاوتياش به مسائل جاري جامعه ندارد. بلكه شايد از اين تفكر برميخاست كه هر گونه تغييري بايد از من و ما و از سادهترين مناسبتهاي رفتاري و شهرونديمان شكل بگيرد.
او بيش از اينكه دلش بخواهد از اين حرف بزند كه آيا مستشار را ميتوان يك شخصيت اصلاحطلب به حساب آورد يا نه، نگران تاثير ديالوگهاي قهوه تلخ روي بچهها، شادمان از تاثير قسمتهايي از اين سريال بر جامعه معتادان، خسته و دغدغهمند از وضع آلودگي هوا و... بود.
او حتي از حرف زدن درباره شيوههاي بازيگرياش نيز امتناع ميكند. شايد به گفته خودش «اگر عشق به بازي در او موجوديت پيدا ميكند، فقط به خاطر وجود همان لحظات است. يعني درست همان لحظاتي كه در آن احساس بيوزني ميكند.»
در مصاحبه قبلي كه با هم داشتيم، شما معتقد بوديد قهوه تلخ يكي از موفقترين كارهاي اين گروه است. حالا بعد از گذشت ماهها از آن مصاحبه هنوز هم بر همان عقيده هستيد؟
بله و حتي خيلي بيشتر
يعني مولفههاي تازهيي به ارزشهاي كار اضافه شده است؟ منظورم به لحاظ فروش نيست.
خب نخستين مساله اين است كه ببينيم اساسا شما قهوه تلخ را با چه كاري در ايران مقايسه ميكنيد و الگوي شما براي ارزشگذاري موفقيت چيست. اما خود من فكر ميكنم اين كار حتي به نسبت كارهاي قبلي خود آقاي مديري قطعا كار بهتري است.
فكر نميكنيد تب قهوه تلخ در بين مخاطبان تا حدودي فروكش كرده است؟
اين مساله هيچ ارتباطي به كيفيت سريال ندارد و به پخش نامنظم كار برميگردد. در اين كار سلسله عوامل زنجيرهواري دخالت دارند كه ما فقط در بخش توليد آن دخالت داريم. شما تا به حال تحقيق كردهايد كه ببينيد قهوه تلخ وقتي از اينجا بيرون ميرود با چه مشكلاتي روبرو ميشود و چرا پخشاش عقب ميافتد؟ يك بخشي از موفقيت اين كار به ما برميگردد و ما تا آنجا كه خودمان فكر ميكرديم انرژي كامل گذاشتيم و كار با كيفيت بالا تحويل داديم. مهمترين اتفاقي هم كه افتاده اين است كه امروز قهوه تلخ در سبد كالاهاي مردم قرار گرفته است. اگر هم افتي وجود دارد، زير سايه اين اتفاق بزرگ قرار ميگيرد.
اما مردم به راحتي ميتوانند كالايي را به واسطه اينكه ديگر كاركردهاي گذشته را برايشان ندارد از سبد كالاهايشان حذف كنند.
خب قبل از قهوه تلخ چه چيز ديگري بوده است كه حالا حق انتخاب وجود داشته باشد؟
ببينيد ما داريم قهوه تلخ را با خودش مقايسه ميكنيم. مثلا يك سري از مولفهها و مناسبتهاي رفتاري كاراكترها بعد از گذشت چند قسمت ديگر براي مخاطب لو رفته است و ما به سادگي ميتوانيم تشخيص بدهيم كه هر كدام از اين كاراكترها در موقعيتهاي خاص چه واكنشي نشان خواهند داد. اين لو رفتن كمدي نميتواند خودش باعث مخاطبگريزي باشد؟
به هر حال كليشههاي كمدي در سينماي ما سالهاست كه همين است. حتي در كارهاي قبلي آقاي مديري هم شخصيتها همه تا انتها همان ويژگيهاي رفتاري اوليه را داشتند. در حالي كه در اين كار مستشار بيشتر از هر كس ديگري به شخصيت نزديك شده و ما عاشق شدنش، معتاد شدنش، شيطنتهايش و... را ميبينيم. از طرفي كمدي هميشه در تكرار شكل ميگيرد.
درست است. اما اين تكرار در يك فيلم سينمايي كه زمان محدودي دارد يا سريالي كه در تلويزيون پخش ميشود و مخاطب بابت آن پولي نميپردازد با مديومي كه الان شما كار ميكنيد متفاوت است. اينجا ديگر ممكن است لو رفتن كمدي، دست كم بحث خريد را تحتالشعاع قرار بدهد.
بله. اما اين را هم فراموش نكنيم كه اين كار نخستين تجربه ما و مخاطب است. درست است كه ما با همان معيار كارهاي تلويزيوني وارد اين كار شديم، اما سعي كردهايم استانداردها را بالا ببريم. مهم اين است كه بدون استفاده از تلويزيون و راديو اتفاق مهمي افتاد. قبل از تمام اين بحثها بايداهميت اين اتفاق را باور كنيم و بعد
بنشينيم و موارد و مولفههاي مختلفش را آسيبشناسي كنيم. ما بايد بدانيم كه قهوه تلخ تمام ميشود، منتها آيا كار ديگري خواهد توانست در اين اسكلتبندي قرار بگيرد؟ الان يك بازار درست شده است كه بايد حفظ بشود. بايد ببينيم آيا كار بعدي كه در اين قالب قرار ميگيرد ميتواند اين جايگاه را حفظ كند يا مشتريهاي ما ريزش پيدا ميكنند و اين بازار دوباره از بين ميرود. براي حفظ چارچوب اين بازار بايد چه كار كرد؟ ما كه قطعا نميتوانيم بلافاصله كار تازهيي را شروع كنيم.
درباره سريالها و فيلمهايي هم كه الان ساخته ميشود من چشمم آب نميخورد كه بتوانند اين بازار را با اين مخاطب حفظ كنند. به هر حال زحمتي كشيده شده، تبليغاتي شده وجايزههايي گذاشتند، همه اينها موثر بوده است.
آيا قهوه تلخ را يك كمدي سياسي ميدانيد؟
خير. به هيچوجه.
به هرحال وقتي موضوع در بستري مثل دربار يعني جايگاه مناسبات قدرت تعريف ميشود، نميتواند از ارجاعات سياسي به دور باشد.
ميتواند. خوب هم ميتواند.
به نظر ميآيد در جامعه سياستزده ما مردم به شوخيهاي سياسي و كمديهايي با موضوعات روز بيشتر ميخندند. نمونهاش سريال «نون وريحون » فرزاد موتمن كه اگرچه كار خيلي موفقي نبود، اما تنها شوخيهاي سياسياش بود كه در بين مردم خيلي گل كرد. آيا قهوه تلخ كه با سد مميزي تلويزيون هم روبرو نيست، دست روي همين نقطه حساس نگذاشته است؟
نه!
اگر محور اصلي كمدي را انتقاد و هدف انتقاد را اصلاح عيوب و كاستيها بدانيم، قهوه تلخ با رويكرد تاريخياش و با نشان دادن مناسبات دربار و مردم، چه چيزهايي را مورد نقد قرار ميدهد كه ميتواند سياسي نباشد؟
رفتارهاي غلط، باورهاي غلط، مناسبات غلط، ديگر برايتان بگويم، همين.
شما به عنوان يك بازيگر چقدر به تمرينهاي بدني، به روز كردن دانش سينماييتان از طريق مطالعه و ديدن فيلم يا به طور كلي همه فعاليتهاي جنبي كه موجب ارتقاي بازيگري ميشود، اهميت ميدهيد؟
به نظر من يك بازيگر بايد هم بدن و هم روان سالمي داشته باشد؛ به همين خاطر ورزش كردن از ملزومات اين حرفه است. خود من سعي ميكنم مثلا هفتهيي يكي، دو بار شنا بروم. اما واقعيت اين است كه وقت من خيلي محدود است و مثلا نميرسم كه تمرين بيان داشته باشم. خيلي از بازيگرها مشكل وقت دارند.
اما فيلم ديدن جزيي از زندگي يك بازيگر است و فكر ميكنم درصدی از بازيگران حداقل هفتهيي دو سه تا فيلم ميبينند. درباره كتاب هم خود من خيلي وقت خواندن پيدا نميكنم. اما دو سه نفري در زندگي من هستند كه معمولا كتابهايي پيشنهاد ميدهند و من آن كتابها را ميخوانم. به روزنامهها و مجلهها هم هر چند وقت يكبار وصل ميشوم. يعني مثلا مدتی روز روزنامه ميخرم و بعد يكدفعه زده ميشوم و چند ماه هيچ روزنامهيي نميخوانم.
به نظرتان ميشود بازيگران را عضوي از جامعه روشنفكري دانست؟
مگر ايران جريان روشنفكري دارد؟ دقيقا منظور شما چه كساني هستند؟ ميتوانيد يك نفر را در سينما به عنوان نماينده روشنفكري مثال بزنيد؟ به هر حال جريان روشنفكري در هر جريان هنري بايد يك نمايندهيي داشته باشد ديگر.
بياييم كمال مطلوب يا حتي سطح دلخواه اين جريان را كنار بگذاريم و مولفههايي مثل واكنش داشتن نسبت به جريانهاي روز اجتماعي سياسي را به عنوان يكي از مولفههاي آن در نظر بگيريم.
من ترجيح ميدهم كار خودم را بكنم. كدام بازيگر متعلق به جريان روشنفكري است؟ بازيگري كه كارگردان دارد نقش را برايش توضيح ميدهد و او دارد با سه تا موبايل اساماس ميدهد و همين بازيگر تبديل ميشود به استار سينما؟ بازيگري كه روي كار خودش تمركز ندارد؟ يا بازيگراني كه جلسات دورخواني فيلمنامههايشان تبديل ميشود به يك جلسه خاله زنكي كه همه پشت سر اين و آن حرف ميزنند. ما داريم درباره چي حرف ميزنيم؟
يك جمله از تي اس اليوت هست كه ميگويد شاعر نارس تقليد ميكند، شاعر بالغ ميدزد. شما جنس بازيتان را از كدام كمدين ميدزديد؟
من عاشق جري لوييسام؛ با صداي خدابيامرز قنبري. ولي از او چيزي نميدزدم. براي خيليها لوس است ولي من از ديدن فيلمهايش هنوز همانقدر ميخندم. نميدانم چرا، شايد به خاطرات خوب زندگي من برميگردد. به دوران خيلي خوب زندگي وقتي نوار ويديو آمده بود. كمدينهاي ديگر را هم خيلي دوست دارم. ولي لوييس را يك جور ديگر. مخصوصا در تركيبش با دين مارتين و توني كورتيس.
وقتي ميگوييم كمدي لوس، دقيقا داريم درباره چي حرف ميزنيم؟ يك جور كمدي كه به نظر ما لوس ميآيد و ممكن است آدمهاي ديگري به آن بخندند يا كمديهايي كه ماهيتا لوسند؟ ميشود به چنين قطعيتي درباره كمدي دست پيدا كرد؟ يا ميتوانيم نوعي كمدي داشته باشيم كه همه به آن بخندند؟
بله، اگر فقط مساله خنداندن باشد ممكن است اين اتفاق بيفتد. من در اين زمينه يك تجربه خاص با دوستانم دارم. ما همه رفتيم براي كار «قهوهخانه زري خانم» بهزاد محمدي را ديديم و من توي آن سالن نديدم كسي نخندد و بگويد چقدر لوس است. واقعا هم خندهدار بود، اما خب وقتي بيرون ميآيي ديگر هيچ چيز نيست. به نظرم مهم اين است كه كاري را كه داري انجام ميدهي درست انجام بدهي. منتها خطكشيهاي اين خنده در تمام دنيا فرق دارد.
معمولا چقدر در اتود زدن شخصيتها دخالت داريد؟
شخصيتها معمولا با مشورت كارگردان نوشته ميشود. من چون كار دستياري هم كردهام، به همين خاطر قضيه دخالت در كار كارگردان برايم شوخي نيست و اينطور نيست كه بخواهم دايم نظر بدهم. كارگرداني براي من مقوله جدي است و هيچوقت به خودم اين اجازه را نميدهم. در حد اينكه يك ايده يا پيشنهادي داشته باشم يا چيزي به ذهنم برسد به امير مهدي و خشايار ميگويم. اما هيچوقت امير مهدي و خشايار به من نميگويند اينطوري بازي كن و من هم فكر نميكنم چون ابزار كار آنها قلم و كاغذ است پس كار سادهيي است.
به نظر ميآيد يك چيزهايي مثل نگاه كردن به دوربين ديگر امضاي كارتان شده است. اين لحظهها در فيلمنامه نوشته شده يا خودتان بر اساس متن جاي آن را پيدا ميكنيد؟
در فيلمنامه نوشته شده است. يعني جاهايي بوده كه نوشته نشده است و من هم اين كار را نكردهام.
كار كردن با مهران مديري سكوي پرش خوبي براي خيلي از بازيگرها در اين سالها بوده است. از طرفي كساني هم بودهاند كه حتي با قرار گرفتن در اين گروه هم نتوانستهاند به نقطه قابل قبولي برسند. فكر ميكنيد مشكل كجاست؟
آدم بعد از يكي دو سال كار كردن متوجه ميشود چه كساني بدون انگيزه آمدهاند، چه كساني بعد از آمدن انگيزه پيدا كردهاند و چه كساني انگيزههايشان چند برابر شده است. اين كاملا در بازي بازيگرهاي هر كاري مشهود است. بعضيها كارمندند؛ ميآيند و ميروند. اما بعضيها دنبال يك اتفاقند. سريال قهوه تلخ از اين لحاظ براي بعضي از بازيگران همان اتفاق خوب بود. بعد از اين اتفاق است كه تازه بازيگرها ديده ميشوند و تو ميبيني چقدر در اين سالها كار كردهاند و تو اصلا آنها را نديدهيي.
آن اتفاق براي شما در شبهاي برره افتاد؟
آن اتفاق براي من در يك جا نيفتاد، بلكه بعد از سريال سفر به چزابه در همه كارهاي من پخش شد و ذرهذره شكل گرفت.
اما در آن سريال بود كه به عنوان يك بازيگر كمدي نقش اول براي مخاطب شناخته شديد.
بله، بدبختي اين است كه ما سه چهار نفر هستيم كه هر اتفاقي هم برايمان ميافتد، در نهايت همه ميگويند خب اينها كه با هم كار ميكنند. در نهايت هم اسمش ميشود باند. يعني اين موفقيتها عاملي براي اين نميشوند كه تو بروي و يك جاي ديگر كار كني. خود من در اين سالها در فيلمهاي مختلفي مثل «بيپولي»، «دعوت» و با افتخار در يك سكانس از فيلم آقاي كيميايي بازي كردهام، اما در نهايت آن اتفاق بزرگ هميشه در اين گروه براي من افتاده است.
اين خوب است يا بد؟
براي من جاي مسرت و خوشحالي است.
راستي گويا قصه «قهوه تلخ» در قسمت جديد به زمان حال برميگردد؟
بله، البته روند قصه و همينطور نحوه تكثير و توزيع سريال تغييراتي كرده كه به همين خاطر قسمت 25 با تاخير يعني روز سه شنبه 21 تير توزيع ميشود. در اين قسمت داستان به زمان حال برميگردد و برخي شخصيتها به همراه نيما و بلوتوث با خوردن قهوه در متروي تهران ظاهر ميشوند.