قاسم محبعلی، دیپلمات پیشین و کارشناس مسائل بین الملل طی یادداشتی با عنوان «چرایی خودداری از جنگ مستقیم با اسراییل» در خبرآنلاین نوشت:
مسئله منازعه اعراب و اسرائیل برمی گردد به چگونگی شکل گیری خود اسرائیل، بدین صورت که اراده قدرتهای پیروز در جنگ جهانی دوم (آمریکا، فرانسه، انگلیس و روسیه و بعدها چین) بر این شد که کشوری در این منطقه برای مردم یهود که در اروپا زندگی میکردند و یا آواره بودند تشکیل شود. به عبارتی نظام بین الملل تصمیم گرفت که اسرائیل تشکیل شود و کشور یهود شکل بگیرد و در امنیت بسر ببرد و از موجودیت استفاده کند.
اعراب شاید تا قبل از جنگ شش روزه متوجه این موضوع نبودند، جمال عبدالناصر سوریه، اردن در یک جنگی شرکت کردند ولی شکست خوردند و چندین برابر خود اسرائیل سرزمین (شامل کرانه باختری، جولان و غزه) را از دست دادند.
سال ۱۹۷۳ مجددا اعراب این تجربه را تکرار کردند و از سال ۷۳ به بعد و جنگ رمضان اعراب به این نتیجه رسیدند که این جنگ، جنگ اسرائیلی ـ عربی نیست بلکه جنگ اعراب با قدرتهای بزرگ بین الملل است؛ لذا تصمیم گرفتند خودشان را ازاین قضیه کنار بکشند و منازعه را به سطح خُرد اسرائیلی ـ فلسطینی تبدیل کنند و از مرزهای کشور فلسطینی سال ۶۷ حمایت کردند.
آن تصمیم همچنان پابرجاست و اعراب در هیچ شرایطی آمادگی جنگ ندارند، به عبارتی امنیت و منافع آنها در این است که در این درگیری حضور مستقیم نداشته باشند و فقط از مردم فلسطین به صورت مادی وگاهی به صورت غیر مستقیم تسلیحاتی حمایت میکنند، اما ازاینکه خودشان درگیر جنگ شوند حزر میکنند و میدانند در این جنگ پیروز نخواهند شد، چون قدرتها و نظام بین الملل (آمریکا، اروپا، ناتو و حتی روسیه و چین) در زمانی که موجودیت اسرائیل در خطر قرار بگیرد بخاطر آن تعهداتی که در شورای امنیت دارند از اسرائیل حمایت خواهند کرد.
طبیعی است وقتی جنگ در سطح کلاسیک باشد اسرائیل پیروز است و چنانچه در سطح خُرد باشد امنیت اسرائیل به خطر میافتد. آنچه که اسرائیل را بیشتر دچار مشکل میکند جنگ و درگیری نیست بلکه صلح است، چون جمعیت فلسطینی جمعیتی رو به افزایش است و افکار عمومی عرب و جهان از آن حمایت میکنند ومی توانند به بخش بزرگی از منافع و خواستههای شان دست پیدا کنند.
عرفات با امضای پیمان اسلو اسرائیل را دچار مشکل کرده و آنها احساس کردند که دارند بازی را میبازند و برای همین طرف امضاءکننده اسرائیلی توسط یهودیهای تندرو اعدام شد.
بعد از آن شاید اسلام گراها با همان تحلیل سنتی قبلی که گمان میکردند از طریق نظامی میتوانند بر اسرائیل پیروز شوند حمله ۷ اکتبر را رقم زدند که نتیجه این حمله نشان داد که این محاسبه اشتباه است و بیشتر باعث تخریب غزه شد.
در سال ۲۰۰۶ ضاحیه و لبنان خسارات جدی دید و تصمیم بر این بود که شاید به نفع لبنانیها باشد که دیگر وارد درگیری نشوند، حماس در ۷ اکتبر باعث شد این فرصت در اختیار اسرائیل قرار گیرد تا غزه را از بین ببرد و الان هم با ورود حزب الله به جنگ تصمیم دارد همانطور که موجودیت نظامی فلسطینی را در غزه از بین ببرد حالا در لبنان هم قصد دارد که بطور کامل لبنان را از نظر نظامی تخریب کند. (البته در این ۷۵ سال همواره بصورت چریکی نبرد وجود داشته است و در آینده هم وجود خواهد داشت)
در مجموع اینکه اسراییل مورد حمایت آمریکا و غرب است، ممکن است غرب نسبت به شدت عملیات و رفتار اسرائیل منتقد باشد ولی از اینکه تهدیدی امنیتی و نظامی علیه اسرائیل انجام شود حتما حمایت میکند، چه تهدید ایران باشد و چه تهدید حزب الله و حماس باشد و چه تهدید یمنیها و گروههای دیگر. هر کدام از اینها اگر فکر میکنند میتوانند مستقیما با اسرائیل وارد جنگ مستقیم شوند، اشتباه میکنند، نظیر همان اشتباهی که اعراب در سال ۱۹۶۷ کردند، درست است اسرائیل در این صورت خسارت خواهد دید ولی خسارت بیشتر را طرف تهدیدکننده، خواهد خورد.