فرارو- "استیون پینکر" زبانشناس و دانشمند علوم شناختی کانادایی - آمریکایی در کتاب "فرشتگان بهتر ذات ما" چاپ سال ۲۰۱۱ میلادی مجموعه دلایلی جذاب و به ظاهر متقاعد کننده از لزوم شاد بودن در دنیای کنونی را ارائه کرده است. او اشاره کرده زمانی که صحبت از سلامت و امید به زندگی، کاهش فقر و درآمد، آموزش، حقوق بشر، صلح و امنیت میشود دادههای جهانی نشان میدهند که باید خوش بین باشیم. با این وجود، پیش فرض آن کتاب در گذشته نهفته است: عصر روشنگری دورهای در قرن هجدهم میلادی که پینگر استدلال میکند عقل، علم، انسان گرایی و پیشرفت به مرکز تلاشهای فکری در اروپا و آمریکای شمالی تبدیل شد. او ادعا میکند که این میراث در زمان تحولات سیاسی، ظهور عوام فریبی و اخبار جعلی آماده رستاخیز است.
به گزارش فرارو، او در آن کتاب استدلال میکند که خشونت آن گونه که ما میشناسیم در اغلب موارد به پایان رسیده است. جنگ و بربریت در سرتاسر جهان رو به افول است و بشری جدید و متمدنتر جای آن را گرفته است. از نظر پینکر در مورد توانمندسازی زنان، اتخاذ سیستمهای ارتباط جمعی (مانند اینترنت) و ظهور نظم اقتصادی تنها تعدادی از نیروهای تاریخی هستند که این نیروها را هدایت کرده و سبب کاهش چشمگیر رنج انسان شده اند. از دید پینکر منفی گرایی امروزی صرفا تابعی از چرخه اخبار ۲۴ ساعته و تمایل تکاملی مغز ما به داشتن "سوگیری منفی" است.
او در مصاحبهای با نشریه "اسلیت" در سال ۲۰۱۸ میلادی گفته بود: "برخلاف تصوری که ممکن است از اخبار چاپ شده روزنامهها به دست آورید که ما در زمانه اپیدمیها و جنگ و جنایت زندگی میکنیم منحنیها نشان میدهد که وضعیت بشریت بهتر شده است. ما عمر طولانی تری داریم و در حال نبرد در جنگهای کم تری هستیم و افراد کم تری در جنگها کشته میشوند. نرخ ارتکاب قتل ما کاهش یافته است. خشونت علیه زنان کاهش یافته است. کودکان بیش تری از جمله دختران به مدرسه میروند. بخش عمده جمعیت جهان باسواد هستند. ما بیش از اجدادمان اوقات فراغت داریم. بیماریها در حال ریشه کن شدن هستند. قحطیها در حال نادر شدن هستند بنابراین، تقریبا هر چیزی که بتوانید آن را اندازه گیری کنید و بخواهید آن را رفاه انسان بنامید نه صرفا در طول دو قرن گذشته بلکه در چند دهه گذشته بهبود یافته است".
"بیل گیتس" در سال ۲۰۱۷ میلادی در توئیتی نوشت که "فرشتگان بهتر ذات ما" "الهام بخشترین کتابی است که تا به حال خوانده ام". پس از آن توئیت کتاب پینکر به پر فروشترین کتاب در آمازون تبدیل شد. گیتس در سال ۲۰۱۸ میلادی یک گام فراتر رفت و نسخههای الکترونیکی از کتاب "ده دلیلی که در مورد جهان اشتباه میکنیم و چرا همه چیز بهتر از آن چیزی است که فکر میکنید" نوشته "هنس روسلینگ" پزشک و آماردان سوئدی را را به رایگان به همه فارغ التحصیلان دانشگاهی در آمریکا ارائه کرد.
این کار باعث شد که "پیتر والنبرگ جونیور" فرزند ثروتمندترین خانواده سوئد نیز آن کتاب را به عنوان یک فایل قابل دانلود رایگان برای همه دانش آموزان دبیرستانی سوئد ارسال کند. پینکر و روسلینگ هر دو روشنفکرانی معروف به "خوش بینهای جدید" قلمداد شده اند که به دنبال متقاعد کردن مردم برای پذیرش این استدلال بوده اند که تمدن در مسیر درستی قرار دارد و جهان هر روز بهتر میشود. آنان علیرغم آن که نمیگویند همه چیز خوب است روی مسیرهای مثبت متمرکز میشوند و منتقدان را به دلیل این که "هشدار" میدهند سرزنش میکنند. روایت خوشبینانه این ایده را مطرح میکند که پیشرفت اجتماعی موضوع مبارزه برای عدالت نیست بلکه گسترش مزایای رشد اقتصادی است وظیفهای که به بهترین وجه توسط سرمایه داران بشردوست و خَیِر برای مثال گیتس تحت نظارت قرار گرفته و البته آنان بزرگترین ذینفعان چنین پیشرفتی هستند.
این در حالیست که در همان بازه زمانی در نوامبر ۲۰۱۷ میلادی بیش از پانزده هزار دانشمند از ۱۸۴ کشور جهان هشداری هولناک برای بشریت صادر کردند. آنان اعلام کردند به دلیل مصرف بیش از حد منابع جهان توسط انسانها ما با "فلاکت گسترده و از دست دادن فاجعه بار تنوع زیستی روبرو هستیم". آنان هشدار دادند که زمان رو به اتمام است: "به زودی زمان برای تغییر مسیر از روند شکست فعلی مان خیلی دیر خواهد بود".
در آن هشدار با استناد به نه نمودار و یک تحلیل دقیق نشان داده شد که در بسیاری از حوزهها تاثیر انسان بر سیستمهای بیولوژیکی زمین با سرعتی ناپایدار در حال افزایش است. دو مورد از آن نمودارها شامل افزایش انتشار دی اکسید کربن و کاهش آب شیرین موجود بودند. این اولین هشدار این چنینی نبود. بیست و پنج سال پیش از آن در سال ۱۹۹۲ میلادی ۱۷۰۰ دانشمند که اکثر آنان از برندگان جایزه نوبل بودند در هشداری مشابه خطاب به رهبران دولتی در سراسر جهان خواستار برسمیت شناختن شکنندگی زمین و لزوم ایجاد اخلاق جدید ناشی از درک این موضوع شدند.
آنان در بیانیه شان نوشتند: "همه ما فقط یک قایق نجات داریم". هشدارهای دانشمندان نشان میدهد تمدن ما در پی پیشرفت مادی، منابع زمین را سریعتر از آن چه بتوان دوباره جایگزین کرد مصرف میکند درست شبیه آن که موجودی حساب جاری تان در حال نزدیک شدن به عدد صفر باشد، اما شما کماکان به چک نوشتن ادامه دهید و چکها در حال برگشت خوردن باشند.
منتقدان پینکر استدلال میکنند که او ادعا میکند به علم احترام میگذارد در حالی که با بی احتیاطی هشدارهای دانشمندان را نادیده میگیرد. در عوض، او از تکنیک تمسخر استفاده میکند تا افرادی که نگران آینده زمین هستند را به عنوان "پیروان ایدئولوژی مملو از انسان دوستی" نشان دهد.
پینکر خوشحال است که به ما بگوید "خشونت نژادپرستانه علیه آمریکاییهای آفریقایی تبار در قرن بیستم به شدت کاهش یافت و از آن زمان به این سو بیشتر کاهش یافته است". آن چه او از گزارش دادن خودداری میکند افزایش شدید نرخ زندانی شدن برای آمریکاییهای آفریقایی تبار در همان دوره است. آمارها نشان میدهند از هر سه مرد آمریکایی آفریقایی تبار یک نفر در طول زندگی خود انتظار زندانی شدن دارد. نتیجه تلخ چنین وضعیتی آن است که خشونت نژادپرستانه علیه آمریکاییهای آفریقایی تبار برخلاف آن چه پینکر ادعا میکند به هیچ وجه کاهش نیافته است.
منتقدان پینکر میگویند بدیهی است که ماموریت زندگی پینکر آن است که به همه بفهماند که ثروتمندترین افراد ثروتمند در حال انجام کارهای بسیار خوبی هستند و اگر مخالف این نظر هستید فقط بدان خاطر است که اطلاعات بدی دریافت میکنید و به شدت اخبار بد را تماشا میکنید. منتقدان پینگر، اما میگویند او به دنبال توجیه وضعیت موجود به هر قیمتی است. خوش بینی پینکر در مورد اصلاحات بازار (در مقابل هر روش دیگر برای کاهش فقر) به عنوان دفاع از وضعیت موجود عمل میکند. برای مثال، دادههایی که او گزارش میدهد نشان میدهند که جهان از زمان عصر روشنگری به این سو ۲۰۰ برابر ثروتمندتر شده است. پینکر گزارش میدهد که در سال ۱۸۲۰ بیش از ۸۰ درصد از انسانها فاقد آموزش اولیه بودند و اکنون بیش از ۸۰ درصد از آن بهرهمند هستند.
عصر روشنگری بدون شک شاهد پیشرفتهای عمدهای در امر مشروطه ساختن حکومتها و قانونمند کردن آن بود. جدایی کلیسا دولت در برخی از کشورها سبب شد تا الگوهای نوینی از جامعه شکوفا شوند. با این وجود، استفاده از آن دوران به مثابه پیش فرض میتواند مشکل ساز باشد. بسیاری از پیشرفتهایی که پینکر به عصر روشنگری نسبت میدهد در واقع مربوط به پیش از آن دوره است. "ایان گلدین" مدیر برنامههای تحقیقاتی آکسفورد مارتین در زمینه تغییرات فنی و اقتصادی و آینده توسعه که استاد جهانی شدن و توسعه نیز میباشد در کتاب "عصر اکتشاف" نشان داده که رنسانس دوره پیشرفت چشمگیرتری در علوم طبیعی و علوم انسانی بود که توسط افراد برجستهای مانند "کوپرنیک" ستاره شناس و "اراسموس" فیلسوف اومانیست (انسان گرا) آغاز شد.
او در آن کتاب اشاره میکند که پیش از آن دورههای نوآورانه خارقالعادهای در آسیا و سایر مناطق از جمله دوره حکمرانی سلسله تانگ در چین (۶۱۸ – ۹۰۷ میلادی) و دوران طلایی اسلامی (۷۵۰ – ۱۲۶۰) وجود داشته است. موضوع دیگری که گلدین به آن اشاره میکند آن است که در طول سفرهای اکتشافی دوره رنسانس ملوانان اروپایی باعث شیوع و انتشار بیماریهایی شدند که مرگ میلیونها نفر از بومیان آمریکایی را به همراه داشت.
هم چنین، اروپا شاهد ظهور افراط گرایان مذهبی از جمله افرادی، چون "ژیرولامو ساوونارولا" عوامفریب بود که در دهه ۱۴۹۰ میلادی با عدم تحمل تنوع و علم بر فلورانس حکمرانی کرد. پیشرفتهای عصر روشنگری با ساختن امپراتوری و انقلاب صنعتی نوپا گره خورده بود که نه تنها بر ایدههای اصیل و کنجکاوی علمی بلکه بر بردهداری، نسل زدایی، استثمار و غلبه فرهنگی نیز تاکید داشت. عصر روشنگری نیز همانند عصر رنسانس با هرج و مرج و درگیری از جمله جنگهای انقلابی فرانسه در فاصله سالهای ۱۷۹۲-۱۷۹۹ میلادی پایان یافت.
هر دو دوره نشان میدهند که علم و تفکر مبتنی بر شواهد لزوما بر رویکرد غیرعقلانی و ایدئولوژیک پیروز نمیشوند. پینکر از جهانی شدن و رشد اقتصادهای بازار با این استدلال که بیش از هر نیرویی در تاریخ باعث پیشرفت شده دفاع میکند. با این وجود، او این موضوع را نادیده میگیرد گه جهانی شدن به تشدید مخاطرات نیز منجر شده است. رشد اقتصادی به ضرر اکوسیستمها تمام شده است. از آنجایی که طبیعت اصطلاحا به سیگنالهای قیمت پاسخ نمیدهد افزایش آزادی انتخاب منجر به بهره برداری بیش از حد از تعداد فزایندهای از سیستمهای طبیعی شده است. پینکر تغییرات اقلیمی را بهعنوان یک استثنا نگران کننده و به عنوان بارزترین نمونه از شکست گستردهتر مدیریت مشترک جهانی قلمداد میکند.
پینکر به مقوله نابرابری پرداخته است. او با اشاره به دادههای دائرة المعارفی مدرسه آکسفورد نشان میدهد که نابرابری جهانی (بین کشورهای ثروتمند و فقیرتر) در حال کاهش است در حالی که نابرابری در داخل کشورها در حال افزایش است. او نتیجه میگیرد که بسیاری از نگرانیهای کنونی پیرامون نابرابری ناشی از این ایده که یک درصد برتر جامعه سهم بزرگی از رشد اقتصادی را جذب میکنند نابجاست.
پینکر به یک افسانه قدیمی دوره شوروی اشاره میکند که در آن یک دهقان با کشتن بز دیگری برابری را با دیگری برقرار میکند تا استدلال کند که ترویج برابری ممکن است به جای کمک به افراد پایینتر به افراد سطوح بالای جامعه آسیب برساند. پینکر با تکیه بر استدلالهای "هری فرانکفورت" فیلسوف و بسیاری دیگر میگوید که مشکل فقر است نه نابرابری. او دیدگاه کفایت گرایانه را تایید میکند بدان معنا که ما باید به قدری برای فقرا فراهم کنیم که رنج نبرند با این وجود، نه ثروت آنانی که در راس جامعه قرار دارند و نه شکاف بین ثروتمندان و فقرا دغدغه مدنظر او نیست.
این در حالیست که میتوان برخلاف نظر پینکر مشاهده کرد که اتفاقا مسئله اصلی نابرابری است. یک مدیر اجرایی سیلیکون ولی با ۲۰۰۰۰۰ دلار در سال با یکی از سه میلیارد نفری که در حال حاضر با ۲.۵۰ دلار در روز یا کمتر زندگی میکنند مقایسه کنید. اگر مدیر اجرایی ۱۰ درصد افزایش حقوق دریافت کند میتواند از ۲۰۰۰۰ دلار برای خرید یک خودروی تازه برای دختر نوجوان اش استفاده کند. در همین حال، همان افزایش ۱۰ درصدی حداکثر ۲۵ سنت در روز به درآمد هر یک از آن سه میلیارد نفر میافزاید. آمارها نشان میدهند یک درصد ثروتمند جامعه تقریبا ۶۵ برابر رشد درآمد مطلق را نسبت به فقیرترین نیمی از جمعیت جهان تجربه کرده اند. در واقع، نابرابری به هیچ وجه کاهش نمییابد، اما به سرعت به سمت دیگری پیش میرود. محاسبات نشان میدهند با نرخ فعلی بیش از ۲۵۰ سال به طول خواهد انجامید تا درآمد ۱۰ درصد فقیرتر فقط به میانگین درآمد جهانی ۱۱ دلار در روز برسد.
با این وجود، نابرابری یکی از دغدغههای اخلافی برای متفکران عصر روشنگری بود عصری که پینکر آن را تحسین میکند. "آدام اسمیت" به اصطلاح پدرخوانده سرمایه داری بر خطرات ثروت اندوزی شدید و نابرابری تاکید کرده بود جایی که مینویسد:" یک مرد ثروتمند، یک نجیب زاده بسیار دورتر از موقعیت خدمتکار خود است تا یک کشاورز. عدم تناسب بین آنان وضعیت او و خدمتکارش را به قدری با فاصله همراه میسازد که او به سختی به خدمتکارش به عنوان نوع بشر مشابه خود نگاه کنند".
از نظر اسمیت نابرابری اقتصادی احساس همدردی با طبقه اجتماعی متفاوت را دشوارتر میسازد. همان طور که اسمیت در "نظریه عواطف اخلاقی" خود اشاره کرد افرادی که با یکدیگر هیچ ارتباط خاصی ندارند نسبت به یکدیگر احساس کمی در مقایسه با آن چه برای خود احساس میکنند خواهند داشت. پینکر نظر کسانی که نابرابری را براساس "نظریه مقایسه اجتماعی" محکوم میکنند یعنی این تصور که ما خودمان را در مقایسه با دیگران تعریف میکنیم رد میکند. این در حالیست که متفکران روشنگری استدلال کردند این ایده را نمیتوان به راحتی رد کرد.
"ژان ژاک روسو" فیلسوف روشنگری که پینکر گهگاه به او استناد کرده در "گفتاری درباره نابرابری" نوشته بود: "خود دوستی یک احساس نسبی، ساختگی و زاده شده در جامعه است که هر فردی را بیش از دیگران به خود مشغول میسازد و که تمام بدیهایی را که به افراد یکدیگر میکنند به انسان القا میکند". روسو استدلال میکند که مقایسه اجتماعی میتواند افراد را به جستجوی ثروت بزرگ سوق دهد که اغلب به ضررهمنوعان تمام میشود. در واقع، رنج همنوعان به نوعی سرگرمی تبدیل میشود.
روسو مینویسد: "ثروتمندان به سختی درباره لذت سلطه آموخته بودند تا آن که به زودی دیگران را تحقیر کردند و با استفاده از بردگان قدیمی خود برای مطیع کردن بردگان جدید تنها در رویای انقیاد و بردگی همسایگان شان بودند مانند آن گرگهای درنده که با یک بار چشیدن گوشت انسان دیگر غذاها را رد کرده و دیگر نمیخواهند چیزی جز انسان را ببلعند". در آن صورت توانایی دستکاری فقرا معیاری برای سنجش قدرت و موقعیت فرد ثروتمند میشود.
دیدگاه پیش از عصر روشنگری درباره ثروت نیز مال اندوزی بیش از اندازه را امری مذموم میداند. برای مثال، افلاطون هشدار داده بود: "غیر ممکن است کسانی که بسیار ثروتمند میشوند افراد خوبی شوند". "داچر کِلتنر" پروفسور روانشناسی مکزیکی الاصل آمریکایی در دانشگاه کالیفرنیا نیز با این نظر موافق است و اشاره میکند هر چه افراد ثروتمندتر باشند حفظ هنجارهای اولیه نجابت و رفتار متقابل برای آنان دشوارتر میشود. به طور خلاصه، زود است که مانند پینکر نتیجه بگیریم نابرابری هیچ مشکل اخلاقی و اجتماعی جدیای ایجاد نمیکند. پینکر در کتاب "اینک روشنگری" از نابرابری به عنوان "منادی فرصت" یاد میکند. این در حالیست که او ۱۶ سال پیش از نگارش آن کتاب در سال ۲۰۰۲ میلادی در کتاب دیگری به نام "لوح سپید" نظری متفاوت درباره نابرابری را بیان کرده بود و این نشان میدهد او تا چه اندازه از افکار پیشین خود درباره نابرابری فاصله گرفته است.
او در "لوح سفید" اذعان داشت که تصورات نادرست درباره طبیعت انسان در جوامع نابرابر "سرزنش قربانی و تحمل نابرابری را برای ثروتمندان آسان میکند". او در آن کتاب نوشته بود "وضعیت اجتماعی نسبی است... نابرابری شدید میتواند باعث شود مردم در طبقات پایین جامعه احساس شکست کنند... مسئله فقط احساسات آسیب دیده نیست: افراد در موقعیت پایینتر اجتماعی از سلامتی کم تری برخوردارند و زود میمیرند و جوامعی که نابرابری بیشتر دارند سلامت ضعیف و امید به زندگی کوتاه تری دارند". این تغییر نظر آشکار در بازه زمانی ۱۶ ساله نشان میدهد پینکر از این حیث قهرمان اندیشههای روشنگری نشده است بلکه بی آن که متوجه شود آن اندیشهها را فراموش کرده است.
به نظر میرسد پینکر از دیدن برخی مسائل غافل است. برای مثال، گلدین اشاره میکند که پینکر برای وضعیت اسفناک بیکاران در ایالات متحده و ارتباط آن با مشکل رو به رشد سوء مصرف مواد مخدر یا تهدیدی که رباتها و هوش مصنوعی برای مشاغل ایجاد میکنند اهمیتی قائل نیست. گلدین اشاره میکند نابرابری فزاینده در داخل کشورها انسجام اجتماعی را تضعیف کرده و باعث تقویت ترویج دیدگاههای سیاسی افراطی میشود و این امر احتمالا با تغییرات تکنولوژیکی تشدید خواهد شد. او میپرسد: "اگر اکثر کارهایی که تکراری هستند و نیاز به مهارت ندارند خودکار شوند و مدل استخدام آینده جهان مبتنی بر هوش مصنوعی شود چه خواهد شد"؟ پینکر با چنین تهدیداتی بسیار صبورانه برخورد میکند.
هم چنین، پینکر این موضوع را نادیده میگیرد که سیستمهای به هم پیوسته وابستگی متقابل پیچیدگی و ریسک سیستمی را افزایش میدهند. با جهانی شدن و با رشد اتصال، درآمد و مصرف خطرات چند بعدی و فراملی میشوند و شاهد پاندمی ها، بحرانهای مالی آبشاری و حملات سایبری هستیم. فناوریهای جدید این خطرات را تشدید کرده و قدرتهای جدیدی به افراد و گروههای کوچک میدهند.
پینکر تا حدودی به افزایش شک و تردید نسبت به علم در جامعه و بخشهایی از دانشگاه مانند علوم انسانی توجه کرده است. او به فرسایش ایمان به تخصص در جاهای دیگر اشاره کوتاه تری میکند. این در حالیست که چنین معضلاتی جدی هستند. برای مثال، بخش مالی بزرگترین و قدرتمندترین سیستم متخصص جهانی از بانکها و خزانه داری گرفته تا صندوق بین المللی پول را در خود جای داده است. بحران مالی سال ۲۰۰۸ میلادی ناکافی بودن آن سیستم که ماموریت اصلی آن ثبات مالی است را برجسته ساخت.
پینکر اهمیت ایدهها را در پیشرفتهای بشری برجسته میکند، اما ادعا میکند که "روشنفکران از پیشرفت متنفر هستند". گلدین میگوید: "من در این خوش بینی که این قرن میتواند بهترین قرن ما باشد با پینکر سهیم هستم با این وجود، ظرفیت بالقوه واقعی برای پیامدهای دیستوپیایی نیز وجود دارد از سطح آب دریاها گرفته تا منازعات، گرمایش جهانی و عفونتهای مقاوم در حال افزایش هستند. همزمان تنوع زیستی، نهادهای دموکراتیک، پیوندهای اجتماعی، سلامت روان و امنیت منابع در حال فرسایش هستند".
پینکر میگوید بزرگترین مانع عقلانیت جهل نیست بلکه ایدئولوژی است. او نتیجه میگیرد که "چالش عصر ما این است که چگونه یک فرهنگ فکری و سیاسی را پرورش دهیم که به جای قبیله گرایی و واکنش متقابل توسط عقل هدایت شود".
با این وجود، نگاه شخص پینکر ایدئولوژیک است. ترفند او ایجاد یک معادل کاذب افراط گرایی راست و چپ است که در آمریکا به جناح چپ حزب دموکرات موسوم به مترقی اشاره دارد. پینکر میگوید طرفداران ترامپ با "روایت مشترک بسیاری از مخالفان سرسخت خود همراه شدند که در آن نهادهای مدرنیته شکست خورده قلمداد شده و این استدلال را مطرح میکنند که هر جنبهای از زندگی در بحران عمیق تری قرار دارد و تنها در صورت تخریب نهادها جهان به مکانی بهتر تبدیل خواهد شد".
او حتی تا آنجا پیش رفت که "برنی سندرز" نامزد چپگرا را در ناکامی انتخاباتی دموکراتها در سال ۲۰۱۶ مقصر دانست. در نتیجه، از منظر سیاسی پینکر باور دارد که پیشرفت تنها میتواند ناشی از سیاست میانه روانهای باشد که توسط جریان اصلی حزب دموکرات آمریکا مورد حمایت قرار میگیرد. او دوگانه کاذب "راست در برابر چپ" را براساس نسخهای از سیاست قرن بیستمی مطرح میکند و میگوید: "چپ در تحقیر کردن بازار و رابطه عاشقانه اش با مارکسیسم قایق را از دست داده است".
او معقتد است سرمایه داری صنعتی بشریت را از فقر جهانی نجات داده و در مقابل کمونیسم قرار گرفته که از دید او "جهان را به قحطی، پاکسازی، گولاگ، نسل زدایی، چرنوبیل، جنگهای انقلابی مرگبار و زندگی به سبک کره شمالی را به ارمغان آورده است". پینکر با ترسیم این چشمانداز سیاه و سفید و مانوی خیر سرمایه داری در مقابل شر کمونیستی مدلهای پیچیدهای که آینده امیدوار کنندهتر را ترسیم میکنند و در طول دهههای متمادی توسط طیف وسیعی از متفکران مترقی مطرح شده اند کنار میگذارد.
در این جا تناقض استدلال پینکر مشخص میشود. او از سویی میگوید:"ما نمیتوانیم فرض کنیم که این نوع پیشرفت اخلاقی به خودی خود رخ داده است. اگر میبینید انبوهی از لباسها شسته شده اند بدان معنا نیست که لباسها خودشان شسته شده اند یعنی کسی لباس را شسته است. اگر نوعی از خشونت کاهش یافته پس تغییری در محیط اجتماعی، فرهنگی یا مادی باعث کاهش آن شده است". پینکر، اما در مقابل همان عاملان تغییر یعنی منادیان تفکر مترقی را را با لحنی تحقیر آمیز به عنوان "پلیس درستی سیاسی و جنگجویان عدالت اجتماعی" گرفتار "سیاست هویت" قلمداد کرده است. به نظر میرسد پینکر همه پیشرفتهای اخلاقی از ماقبل تاریخ تا به امروز را تحت عنوان "پیشرفت" قلمداد میکند، اما هر فشاری را برای تغییر بیشتر جامعه در امتداد مسیر اخلاقی اش به مثابه یک تنفر در نظر میگیرد. این طنز بزرگ آثار پینکر است. او در نوشتن کتاب برای پیشرفت تاریخی موضعی کاملا محافظه کارانه در قبال کسانی اتخاذ میکند که میخواهند آن را ادامه دهند. گویی پینکر خود را در قله کوه میبیند و پلاکاردی را در دست دارد که روی آن نوشته شده است:"تمام پیشرفتها اینجا متوقف میشود مگر آن که طبق شرایط من باشد".
هنگامی که "توماس پین" در سال ۱۷۹۲ میلادی کتاب "حقوق انسان" را نوشت به اتهام طرح "افترای فتنه انگیز" توسط بریتانیاییها به صورت غیابی محاکمه و محکوم شد. ۱۵۰ سال به طول انجامید تا ایده رویایی او یعنی حقوق بشر در سطح جهانی در سازمان ملل برسمیت شناخته شد. گامیلی پنک هرست" هفت بار در تلاش برای کسب حق رای زنان بازداشت شد و دائماً از سوی "میانه رو"های زمانه خود به دلیل رویکرد "رادیکال" اش در تلاش برای چیزی که اکنون به یک هنجار بدون، چون و چرا تبدیل شده مورد سرزنش قرار گرفت. اگر آن افراد میخواستند طبق نظر پینکر پیش روند باید از اقدامات خود دست میکشیدند!
اعتقاد به پیشرفت انسان همیشه در گرو نوعی ایمان موقت بوده است. فیلسوفان عصر روشنگری تصور میکردند که میتوان زنجیر ظلم را شکست و رهایی را برای همه مردم را به ارمغان آورد. پس از انقلاب علمی کشیشان و خرافات اعتبار خود را از دست دادند و پس از استقلال آمریکا انقلاب فرانسه این امید را ایجاد کرد که آزادی و برابری برای همگان در راه است و به فقر مادی و سلسله مراتب اجتماعی پایان داد. با این وجود، فجایع نیز رقم خوردند از چهره غیر انسانی سرمایه داری گرفته تا دو جنگ جهانی که توسط آشویتس و هیروشیما فجایع خود را نشان داد.
برخلاف نظر پینکر "تئودور آدورنو" از متفکران اصلی مکتب فرانکفورت باور داشت پیشرفت تاریخی منجر به وحدت تکنیک و سرکوب شده و این مسیر مستقیمی بوده که تاریخ از دوران نوسنگی تا ساخت بمب اتمی تاریخ پیموده است. او در این باره نوشته بود: "بربریت به انسانیت منجر نشده بلکه بالعکس سلطه انسان بر طبیعت به مثابه سیلی بر گوش خود است و تداوم تاریخ در واقع گسیختگیای بیش نیست. تاریخ هنوز به مثابه تاریخ انسانی آغاز نشده آن چه بوده تاریخ سلطه و سازمان بوده است چیزی که چونان بار هزاران ساله راه آینده را بر ما سد میکند". در مقابل دید خوش بینانه پینکر رویکرد بدبینانه آدورنو به ما میگوید تاریخ جهان از "تیرو کمان" به "بمبهای مگاتنی" منتهی شده است.
منابع:
Eaton, George (۲۰۱۸) , Is the world really better than ever? Steven Pinker on the case for optimism, The New Statesman
Goldin, Ian (۲۰۱۸) , The limitations of Steven Pinker’s optimism, Nature
Hanlon, Aaron R. (۲۰۱۸) , Steven Pinker’s new book on the Enlightenment is a huge hit. Too bad it gets the Enlightenment wrong, Vox
Lay Williams, David (۲۰۱۸) , What Steven Pinker gets wrong about economic inequality and the Enlightenment, The Washington Post
Lent, Jeremy (۲۰۱۸) , Steven Pinker’s ideas are fatally flawed These eight graphs show why, Open Democrac
Moyn, Samuel (۲۰۱۸) , Hype for the Best, The New Republic
Paulsen, Ronald (۲۰۱۹) , Why You Shouldn’t Listen to Self-Serving Optimists Like Hans Rosling and Steven Pinker, In These Times