مسعود نیلی در دنیای اقتصاد نوشت: «اقتصاد ایران در وضعیت کنونی، از نظر مسائل و چالشهایی که با آن مواجه است در مقطعی ویژه به سر میبرد. مشکلات اقتصادی انباشتهشده در طول سالهای گذشته، مانند زخمهایی کهنه، یکی پس از دیگری سر باز کردهاند و به دنبال آن، مرهمگذاری بر این زخمها، جای علاج بیماری را گرفته است. انباشت مشکلاتی که در دهههای گذشته برای حل آنها چارهاندیشی نشده، سبب شده است اقتصاد ایران امروز از نظر تعداد و عمق مسائل، در وضعیت تجربهنشدهای قرار گیرد. همین امر باعث شده است که نهتنها آینده میانمدت، بلکه آینده بلندمدت اقتصاد ایران نیز به نحوه مدیریت و تصمیماتی که در چند سال نزدیک پیش رو اتخاذ میشود وابستگی زیاد پیدا کند...»
دوشنبه شب پس از دیدن بخش سوم و پایانی مناظره اقتصادی نامزدهای انتخاباتی ریاستجمهوری، خواب از سرم پریده بود و کابوسهای مختلف رهایم نمیکرد. در ذهنم، مشکلات عظیم اقتصادی را بهصورت «درهم» در یک کفه ترازو میگذاشتم و هر ۶ نامزد را نیز به صورت «درهم» در کفه دیگر و نگاه میکردم ببینم این دومی آیا تکانی میخورد یا نه.
یکباره یاد پیشگفتار کتاب چگونگی گذر از ابرچالشهای اقتصاد ایران افتادم که در اوایل پاییز۱۳۹۶ نوشته بودم. جملاتی که در ابتدای این نوشته ملاحظه میکنید در فضای آخرین اطلاعاتی که آن زمان در اختیار داشتیم، یعنی شرایط مساعد رشد اقتصادی ۸.۷درصدی سال۱۳۹۵ و تورم ۹درصدی همان سال با ارقام مشابه ماههای در دسترس برای سال۱۳۹۶ نوشته شده بود. طبیعی است با این ارقام، آن متن خیلی تلخ و نامتناسب با واقعیتهای آن زمان اقتصاد مینمود.
اما امروز جملات آن، آشنا به نظر میرسد. کتاب را صبح سهشنبه تورق کردم و پس از چند سال نگاهی به فهرست آن انداختم، دیدم در آن، بیش از ۱۰۰سرفصل شامل پیشنهادهای دقیق و قابل اجرا برای بهبود اوضاع اقتصادی کشور به تفصیل ذکر شده است. غم سنگین آن ایام دوباره قلبم را فشرد که چرا سیاست در کشور ما این مقدار در مقابل تصمیمات سخت، اما صحیح، مقاوم است.
شاید درباره این مطلب که شرایط امروز کشور ما به لحاظ تاریخی و از نظر نقشی که در تعیین سرنوشت آن در آینده ایفا میکند وضعیتی کاملا خاص محسوب میشود، تردیدی وجود نداشته باشد. آنچه بر ما گذشته و ما را به اینجا رسانده، حاصل آن بوده است که اقتصاد با همه امکاناتش، شامل منابع انسانی، منابع طبیعی، ظرفیتهای تولیدی و امکانات زیربنایی، برای دههها، قربانی مظلوم سیاست بوده است.
منابع سرشار نفت و گاز به جای آنکه در خدمت تامین رفاه پایدار و بلندمدت اقتصاد قرار گیرد، آنگاه که جوان و پرنشاط بوده، بهعنوان پوشاننده و ضربهگیر ناکارآمدیهای حکمرانی بهکار گرفته شده و اینک که ناتوان و فرتوت شده است، دیگر نمیتواند نقش سابق را ایفا کند و کامی به سیاستمداران بدهد؛ لذا در حال عیان کردن ناکارآمدیهاست. منابع محدود آب کشور، آن زمان که نیازمند تیمار خاص بود تا بتواند برای سالهای طولانی عطش خاک را برطرف کند، از سر ناآگاهی بهعنوان ابزار عدالت اجتماعی و از سر تعصب بهعنوان ابزار خودکفایی مورد سوء استفاده قرار گرفت.
زمین تشنه، امروز دردمندانه، زبان خود را تنها به سوی آسمان گرفته که شاید قطرهای بر آن ببارد و چشمان کمسوی خود را از سرِ التماس، به سوی سیاستگذاران دوخته است که شاید پس از گذشت دوران و تجربههای دردناک، جهل و تعصب را کنار گذارند و بفهمند که این نعمت الهی از اساس ابزار چنین اهدافی نبوده است. بهرهگیری ارزان و آسان از نعمتهای طبیعی باعث شد تصور شود که حکمرانی کاری ساده و بدون دردسر است.
فرآیندی انگاشته شد که در ابتدای آن، منابع و ظرفیتهای خدادادی را میکاری و در انتها، محبوبیت درو میکنی. میتوانی به درون مردم بروی و منابع طبیعی برگشتناپذیر و منابع مالی تورمآفرین را میان آنان تقسیم کنی و از فریادهای شوقآمیز و از سر قدردانی آنها لذت ببری.
کوتاه زمانی است که منابع طبیعی و مالی محبوبیتآفرین اقتصاد، به نفس نفس افتاده و دیگر نای سرویسدهی سابق را ندارد. آهی در بساط ندارد که بتواند کام سیاستمدار را شیرین کند. اما این واقعیت آشکار تلخ، هنوز توسط سیاستمداران درک نشده است.
سیاستمدار امروز ما شبیه کودکی است که در زمانی که تازه زبان باز کرده بود وقتی کلمات را نادرست ادا میکرد، اطرافیان لذت میبردند و او را تشویق میکردند؛ اما امروز که زمان سپری شده و سن کودکی او بالاتر رفته، هنوز انتظار واکنشهای تشویقآمیز اطرافیان برای تکرار آن شیرینزبانیها را دارد، غافل از اینکه اطرافیان از او انتظار درست و خوب صحبت کردن دارند. شیرینزبانیهای گذشته امروز کام شنوندگان و حتی نزدیکان را فقط تلخ میکند.
واقعیت این است که اقتصاد ایران از سال۱۳۹۶ به این طرف، وارد مرحلهای جدید از زندگی خود شده است که دیگر نمیتوان به شیوه گذشته با آن رفتار کرد. این تغییر بزرگ توسط سیاستمداران ما در جناحهای مختلف، متاسفانه هنوز فهمیده نشده است و لذا آنها «همگی» هنوز در دوران «شیرینزبانی» زندگی میکنند.
یکی از شما ۶ نفر، به جای دادن امیدهای واهی که اساسا باورپذیر نیست، بیاید و صادقانه به مردم بگوید که خوب میداند نخواهد توانست معجزه کند. اما بگوید که در اقتصاد همانطور که معجزه نداریم، بنبست هم نداریم. بگوید که میداند در چارچوب «راهبردهای موجود»، بودجه دولت به خاطر کسریهای زیادی که دارد، ظرفیت کشفنشدهای برای افزایش حقوق معلمان و پرستاران و ... را ندارد. در نظام بانکی منابع اضافهای برای کمک به تولید وجود ندارد مگر به قیمت اضافه کردن بار بیشتر تورم به زندگی مردم. نترسد که بگوید، در چارچوب شرایط تحریم و محدودیتهای مالی بینالمللی منابع ارزی کشور به سختی میتواند از وضع موجود بیشتر شود.
صادقانه بگوید که میداند شرایط سختی را باید مدیریت کند. از سال۱۳۹۶ به بعد، تا اطلاع ثانوی، دوران روسایجمهور محبوب به سر آمده است. بگوید که میداند مسیر توسعه موفق مسالمتآمیز کشور، بس طولانی است. یکی از شما، زبان صادق دردهای مردم شود و بگوید که مردم، شما در هر حال، دوران دشواری را در پیش خواهید داشت و هرکس غیر از این بگوید یا از سر جهل است یا فریب. بگوید که ما بر سر یک دوراهی سرنوشتساز قرار گرفتهایم.
در یک راه، سختیهای زیاد «قطعی» که به سختیهای بیشتر غیر قابل تحمل خواهد رسید و در انتخابی دیگر، سختیهای زیادی قرار گرفته که به گشایشهای «محتمل» و فرداهای بهتر پس از آن، ختم خواهد شد. بگوید که او نمیخواهد کورتوندرمانی کند. مسیر فریب، عواقبی دردناک و جبرانناپذیر دارد. به مردم بگوید که آنچه بهطور قطع میتواند تعهد دهد آن است که زبان جمهور در نظام تصمیمگیری باشد. اطمینان دهد که ابرچالشهای اقتصادی راهحل دارند؛ اما باید از معبر سخت سیاست عبور کنند و او میداند عبور از این گذرگاه با دشواریهای بسیار و ریسکهای عدم موفقیت مواجه است.
به جای آنکه به مردم تصویر زیبای نقاشیشده، اما رویایی از آینده را نشان دهد، عکس واقعی خودمان را ارائه کند. مردم واقعی در درون همان عکس واقعی قرار دارند که بر چهرههایشان لبخند نیست. پس تو هم در درون همان قاب بیا تا آنها بدانند درکنار آنها هستی و خواهی بود. باور من این است که مردم به یک رئیسجمهور «معمولی» برای شرایط «غیر معمولی» خود قانع هستند. پس تلاش نکن از خود قهرمان ترسیم کنی؛ چون واقعا چنین نیستی.
ما در مسیر گذار به سر میبریم؛ گذار اقتصادی، گذار فرهنگی و گذار سیاسی. این گذار طولانی خواهد بود و تو باید بتوانی نشان دهی که میتوانی، حلقهای از این زنجیره طولانی باشی. مردم در تاریکی با چراغهای ضعیف و کمنور، به دنبال سیاستمدار آگاه از جنس خودشان میگردند. در سیاست برخلاف اقتصاد، هم بنبست داریم هم معجزه. نمیگویم که تو با انتخاب این رویکرد میتوانی معجزه کنی، اما از این روزهای باقیمانده استفاده کن تا کمی از تنگنای بنبست بکاهی.