bato-adv
کد خبر: ۷۱۴۳۹۸
«ارتش در سایه» چگونه کار می‌کند؟

پایان اوبامائیسم و مصالحه با ایران

پایان اوبامائیسم و مصالحه با ایران
مفروضات زیربنای دیپلماسی دوران اوباما در قبال تهران - اعتقاد به اینکه جمهوری اسلامی می‌تواند متقاعد شود که مصالحه‌های عمل‌گرایانه‌ای را که منافع کشورش را تامین می‌کند بپذیرد - دیگر معتبر نیستند. ایران ارزیابی کرده که چشم انداز استراتژیک یک موضع تهاجمی‌تر برای غرب به ویژه عزم آن‌ها برای تاثیر بر نظم منطقه‌ای به هر وسیله‌ای که لازم باشد، دارند.
تاریخ انتشار: ۰۸:۲۱ - ۱۳ اسفند ۱۴۰۲

سوزان مالونی، مدیر سیاست خارجی در موسسه بروکینگز در سخنانی خطاب به اعضای کمیته روابط خارجی سنای آمریکا به تشریح و تبیین مسیر پیش روی ایران و شبکه نیابتی آن پرداخت. او با «ارتش در سایه» خواندن محور مقاومت برای ایران تاکید کرد که ایران از طریق گروه‌های شبه نظامی به عمق استراتژیک در منطقه دست یافته است.

به گزارش دنیای اقتصاد، کمیته روابط خارجی سنای ایالات متحده آمریکا ۲۸ فوریه با دعوت از سوزان مالونی مدیر سیاست خارجی در موسسه بروکینگز، یک سازمان غیرانتفاعی در ایالات متحده که به تحقیقات مستقل و راه‌حل‌های سیاسی می‌پردازد، به تبیین و بررسی شبکه نیابتی ایران در سراسر خاورمیانه و اینکه چگونه سیاست ایالات متحده می‌تواند به موثرترین شکل ممکن با این تهدید‌ها مقابله کند، پرداخت.

در متن منتشرشده از سوی موسسه بروکینگز به تاریخ اول مارس آمده است: جمهوری اسلامی ایران از طریق تلاش‌های چند دهه‌ای خود برای آنچه دستیابی به قابلیت تسلیحات هسته‌ای خوانده می‌شود، تهدیدی جدی و پایدار برای امنیت ملی ایالات متحده است. به‌ویژه مداخله آن در جنگ روسیه در اوکراین.

یکی از با‌ارزش‌ترین ابزار‌های ایران، شبکه شبه‌نظامیانی است که رهبری، هماهنگی، آموزش و تسلیحات پیشرفته آن را برعهده داشته و تامین کرده است. این شبکه در سراسر خاورمیانه از لبنان گرفته تا پاکستان گسترش یافته و ثابت شده است که این نیرو‌های نیابتی برای امنیت، بقا و نفوذ تهران ضروری هستند. آن‌ها عمق استراتژیک و نفوذ و دسترسی گسترده منطقه‌ای را برای جمهوری اسلامی فراهم می‌کنند و در عین حال ایران را از خطر کامل اقدامات خود مصون می‌دارند.

از زمان ۷ اکتبر، اقدامات شبه نظامیان نیابتی ایران به طور چشمگیری افزایش یافته است، به گونه‌ای که چالشی پیچیده برای واشنگتن و جهان به وجود آورده است. در حال حاضر، حملات شبه نظامیان منجر به زخمی شدن حداقل ۱۸۶ نفر یا کشته شدن سربازان آمریکایی در خاورمیانه شده است، از جمله ۱۳۰ نفر که صدمات مغزی متحمل شده اند و سه سرباز آمریکایی در اردن جان خود را از دست داده اند و همچنین دو سرباز نیروی دریایی ایالات متحده کشته شده اند.

جنبش حوثی‌های یمن مورد حمایت ایران دست کم ۵۷ حمله به کشتی‌های تجاری در دریای سرخ انجام داده اند که باعث تغییر مسیر حمل ونقل دریایی با تاخیر‌های قابل توجه و هزینه اضافی شده است.

تداوم اقدامات شبه نظامیان خطرات بیشتری را در پی دارد. یک اشتباه محاسباتی توسط هر یک از بازیگران دخیل می‌تواند شعله درگیری بسیار گسترده‌تر و شدیدتر در سراسر خاورمیانه باشد و به ثبات منطقه‌ای و اقتصاد جهانی آسیب عمیقی وارد کند. در بلندمدت، توانمندسازی این بازیگران مسلح غیردولتی به فرسایش حاکمیت و امنیت در سراسر منطقه به نفع ایران کمک می‌کند. طی چهار ماه و نیم گذشته، دولت بایدن در مدیریت تهدید‌های «محور مقاومت» مصمم و عمل گرا بوده است. استقرار سریع تجهیزات نظامی آمریکا در منطقه، همراه با تعامل دیپلماتیک خستگی ناپذیر جو بایدن و تعدادی از مقامات ارشد آمریکایی، باعث شده از جنگ گسترده‌تر جلوگیری کند.

مجموعه‌ای از حملات تلافی‌جویانه ایالات متحده در عراق، سوریه و یمن از ماه اکتبر، توانایی‌هایی شبه نظامیان را تنزل داده و به شرکای تهران نشان داده که بهای گزافی را برای ادامه حملات علیه آمریکایی‌ها پرداخت خواهند کرد. با این حال، چشم‌انداز استراتژیک پس از ۷ اکتبر هم از ایالات متحده و هم از متحدان و شرکای آن در خاورمیانه، اقدامات فراتری را می‌طلبد.

شبکه نیابتی ایران در خاورمیانه

یکی از مهم‌ترین عناصر پیش‌بینی قدرت منطقه‌ای و بین‌المللی ایران، استقرار شبه‌نظامیان نیابتی آن است. طی دهه هاو تنها با فشار موثر محدود از سوی دولت‌های منطقه یا جامعه بین المللی، تهران یک شبکه تطبیقی و لایه‌ای از شبه نظامیان منطقه‌ای با ساختار‌های سازمانی و رهبری گسسته و منافع و پیوند‌های متداخل با نهاد‌های امنیتی و مذهبی تشکیل داده است. این زیرساخت‌های نیابتی به جمهوری اسلامی این امکان را داده است تا با حفظ انکار قابل قبول، تاثیر قابل توجهی داشته باشد و ثبات را در سراسر خاورمیانه و فراتر از آن به چالش بکشد.

اگرچه این روابط اغلب بسیار عمل‌گرایانه هستند، اما سودمندی آن‌ها را برای هر دو طرف معادله بی اعتبار نمی‌کند. از بسیاری جهات، منعکس‌کننده ترجیحات مشترک برای استقلال و منافع شخصی است. ماهیت تکاملی سرمایه گذاری‌های ایران در متحدانش به نفع آن بوده و جمهوری اسلامی را قادر می‌سازد تا مشارکت‌هایی با ارزش استراتژیک پایدار ایجاد کند.

طی چهار دهه، گروه‌های نیابتی شبه نظامی به یکی از مولفه‌های اصلی استراتژی منطقه‌ای و بین المللی جمهوری اسلامی تبدیل شده اند که بر جنگ نامتقارن برای به دست آوردن اهرم فشار در برابر دشمنان قدرتمندتر از جمله و به ویژه ایالات متحده متکی هستند. افزایش قدرت ایران و تلاش برای تثبیت نفوذ خود از طریق نیرو‌های نیابتی، هدفمند است تا ناخواسته، آگاه از تعادل هزینه‌ها و منافع، مصمم به بهره‌برداری از روزنه‌ها، مبتکرانه در اجرا و دامنه وسیعی را در بر می‌گیرد.

دسترسی ایران به نفوذ در خاورمیانه با حذف رقبای تاریخی آن در میان اردوگاه رادیکال افزایش یافته است. از آنجا که دیکتاتور‌هایی مانند صدام حسین و معمر قذافی از صحنه حذف شدند، جمهوری اسلامی به یکی از تنها بازیگران صحنه تبدیل شده است.

حکمرانی عملیاتی تهران بر نیرو‌های نیابتی اش، همه جانبه و پویا بوده و از گروه‌های پوششی و اتاق‌های عملیات مشترک برای ادغام و هدایت جناح‌های مختلف استفاده می‌کند، در حالی که در زمان‌های دیگر گروه‌های موجود را به عنوان ابزاری برای حفظ قدرت خود در نظر می‌گیرد.

مروری کوتاه بر «ارتش در سایه» ایران بر برجسته‌ترین و موثرترین مولفه‌های آن – حزب الله لبنان، جهاد اسلامی فلسطین و حماس، شبه نظامیان شیعه عراق و حوثی‌ها در یمن متمرکز است. این گروه‌ها به عنوان قدرتمندترین گروه‌های شبکه شبه نظامی ایران ظاهر شده اند، اما این تنها بخشی از انبوه گروه‌هایی را نشان می‌دهد که تهران در ۴۵ سال گذشته از آن‌ها در سراسر جهان حمایت کرده است.

شبکه نیابتی ایران به طور ارگانیک از شبکه‌های عملیاتی و فکری فراملی که انقلاب ۱۹۷۹ را تسهیل کردند، پدید آمد. از بدو پیدایش جمهوری اسلامی، رهبری آن برنامه‌های گسترده‌ای در نظر داشته است. ایدئولوژی انقلابی ایران صراحتا جهان‌شمول بود و صدور انقلاب را برای بقای آن ضروری می‌دانست و استدلال می‌کرد که «اگر در یک محیط بسته بمانیم، قطعا با آن مواجه خواهیم شد.»

سرمایه‌گذاری‌های اولیه جمهوری اسلامی یک دارایی ماندگار را به همراه داشته است: حزب‌الله لبنان که پس از تهاجم اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲، نقش اساسی در ایجاد این سازمان ایفا کرد که بر پایه روابط جمعی و روحانی بین دو کشور و همچنین همکاری میان شبه‌نظامیان در طول دهه ۱۹۷۰ بود. حزب الله در نبرد‌های متعدد با اسرائیل جنگیده و ده‌ها هزار جنگنده فعال دارد و زرادخانه عظیمی را که تخمین زده می‌شود شامل ۱۵۰ هزار راکت و موشک، عمدتا کوتاه برد و هدایت نشده و همچنین پهپادها، موشک‌های ضد‌تانک، ضد‌هوایی و ضد‌کشتی باشد، گردآوری کرده است.

حزب الله از طریق جناح سیاسی خود، با اعضایی که در پارلمان و کابینه حضور دارند، جایگاه خود را در دولت نابسامان لبنان محکم کرده است. این نقش سیاسی اتکای گروه به قدرت سخت را کاهش نداده است.

امروز حزب‌الله نگین تاج شبکه نیابتی ایران است. همان‌طور که سرلشکر آهارون هالیوا که ریاست اطلاعات نظامی اسرائیل را بر عهده دارد، خاطرنشان کرد: مدتی است که حزب‌الله نیروی نیابتی ایران نبوده است. این بخشی جدایی‌ناپذیر از فرآیند تصمیم‌گیری در تهران است... دیگر بحث این نیست که آیا حزب‌الله مدافع لبنان است، مدافع شیعیان، یا مدافع ایران و تنها بخشی از این محور است. وابستگی ایدئولوژیک آن با تهران منحصر به فرد است، تعهد آن به «مقاومت» تسلیم‌ناپذیر است و در مبارزه وجودی جمهوری اسلامی برای حفظ بشار اسد پس از شروع جنگ داخلی سوریه، مرکزیت دارد.

نفوذ عمیق تهران در لبنان همچنین سکوی پرشی را برای حمایت آن از گروه‌های مختلف فلسطینی فراهم کرد که آن‌ها نیز بر اساس تعاملات گسترده پیش از انقلاب بنا شده بودند. مساله فلسطین همیشه برای جمهوری اسلامی برجسته بوده است؛ اما از نظر تاریخی، اختلافات فرقه‌ای و اعتقادی و همچنین به آغوش کشیدن یاسر عرفات توسط دشمن به‌هلاکت‌رسیده تهران، صدام حسین، رهبر عراق، محدود شده است.

یکی از استثنا‌های کلیدی این اختلافات، جهاد اسلامی فلسطین است. یک گروه کوچک سنی که دکترین اخوان‌المسلمین را با علاقه به انقلاب ایران در هم آمیخت و آن را به شریک ارزشمند برای تهران در تلاش هایش برای اخلال در پروژه صلح بین اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها تبدیل کرد. حماس نیز با ریشه‌های قوی در جنبش اخوان‌المسلمین، پذیرای کمک‌های مالی و تسلیحاتی ایران بوده است.

این رابطه در اواسط دهه ۲۰۰۰ با ترور بنیان‌گذار این گروه، پیامد‌های جنگ در لبنان و پیروزی حماس در انتخابات پارلمانی فلسطین و متعاقب آن به دست گرفتن کنترل غزه تغییر کرد و تسلیحات، آموزش و کمک‌های مالی از تهران به حماس ارسال شد.

جدیدترین نیروی اضافه‌شده به صفوف شبه‌نظامیان ایران، انصارالله است که بیشتر با نام جنبش حوثی‌ها در یمن شناخته می‌شود. حوثی ها، یک گروه شیعه زیدی، نزدیک به ۲۰ سال پیش قیام‌هایی را علیه دولت یمن آغاز کردند. در سال ۲۰۱۵، عربستان سعودی با همکاری شرکای منطقه‌ای خود در خلیج فارس و همچنین ایالات متحده، مداخله نظامی را آغاز کرد. این عملیات نتوانست کشور را متحد و حوثی‌ها را مهار کند، اما به یک بحران انسانی وحشتناک در یمن و همچنین تشدید حمایت ایران از انصارالله منجر شد. طی سال‌های بعد، مشخص شد که حوثی‌ها قابلیت‌های پیچیده‌ای را برای ضربه زدن توسعه داده اند. از زمان آتش بس ۲۰۲۲، خصومت‌ها در سطح پایینی باقی ماندند، اما یک راه حل سیاسی پایدار اتخاذ نشد و ایران به حمایت از حوثی‌ها ادامه داد.

پاسخ‌های ایالات متحده از ۷ اکتبر

برای جمهوری اسلامی، حملات ۷ اکتبر و جنگ در غزه فرصتی برای پیشبرد هدف دیرینه خود یعنی فلج کردن دشمن منطقه‌ای فراهم کرده است. رهبران ایران هرگز در تضاد شدید خود با آمریکا و اسرائیل تزلزل نکرده‌اند. حملات به اسرائیل و متعاقب آن عملیات نظامی اسرائیل در غزه چندین هدف مهم ایران را برآورده کرده است: ارتقای جایگاه تهران به عنوان یک مذاکره‌کننده منطقه‌ای و سنگین‌وزن. جسور کردن شبکه نیابتی خود؛ جلوگیری از تلاش‌های نوپا برای دستیابی به عادی سازی رسمی بین اسرائیل و عربستان سعودی که می‌توانست ایران را بیشتر منزوی کند. همچنین تضعیف دشمنان خود، به ویژه اسرائیل.

تهران و نیرو‌های نیابتی آن فرصتی را برای به دست گرفتن ابتکار عمل و آزمایش ستون فقرات ایالات متحده در مواجهه با یک بحران پیش‌بینی‌نشده احساس کردند.

ایران از وحشت و اندوه اسرائیلی‌ها به وجد آمده و از وضعیت کنونی بهره برداری کرده تا به عنوان یک میانجی قدرت منطقه‌ای کلیدی معرفی شود. در اکتبر ۲۰۲۳، محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان، اولین تماس تلفنی خود را با ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور ایران که بعدا در نشست منطقه‌ای ماه بعد در ریاض شرکت کرد، برقرار کرد. سایر مقامات ایرانی، از جمله حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه، در منطقه و جهان رفت و آمد کرده‌اند و خود را به عنوان میانجی‌های صادق نشان می‌دهند.

در همان زمان، شبکه نیابتی ایران به سرعت و به طور قابل توجهی فعالیت‌های خود را افزایش داد که مستقیما اسرائیل و همچنین حضور ایالات متحده در منطقه را هدف قرار داد. پیش‌بینی می‌شد، حزب الله اولین گروهی باشد که با رگبار موشک و پهپاد از آن سوی مرز در لبنان، زیرساخت‌های نظامی و غیرنظامی اسرائیل را هدف قرار دهد.

در طول هفته‌های بعدی، شبه نظامیان عراقی با حداقل ۱۷۰ موشک و حملات پهپادی، نیرو‌های آمریکایی پراکنده در سراسر عراق، سوریه و اردن را هدف قرار دادند. جبهه سوم با تلاش‌های اولیه حوثی‌ها برای حمله مستقیم به اسرائیل با موشک‌های بالستیک و کروز و همچنین پهپاد‌ها از یمن بیرون آمد. در اواخر نوامبر ۲۰۲۳، این گروه تمرکز خود را به خانه نزدیک‌تر کرده و یکسری حملات پیچیده علیه کشتی‌های تجاری در دریای سرخ انجام داد که بیش از ۵۴۰ کشتی را مجبور به تغییر مسیر با زمان و هزینه‌های قابل توجه اضافی کرد.

دولت بایدن به دفاع فعال پرداخته و از ابزار‌های نظامی و دیپلماتیک برای مهار یا منصرف کردن گسترش درگیری فراتر از غزه استفاده کرده است. اولین گام‌های ایالات متحده، از جمله اعزام دو گروه حمله ناو هواپیمابر به منطقه و درگیری رسمی در سطح بالا، نشان‌دهنده قدرت اراده آمریکا بود که از گسترش یک حمله تمام‌عیار جلوگیری کرد.

درگیری در جبهه شمالی اسرائیل تلاش‌های شدید دولت برای حصول توافقی که مفاد قطعنامه‌های گذشته شورای امنیت سازمان ملل متحد را اجرا می‌کند و استقرار مجدد حزب الله در شمال رودخانه لیتانی را تضمین می‌کند، جنبه‌های حیاتی برای جلوگیری از تشدید بیشتر و ایجاد امکان ازسرگیری زندگی عادی در شمال اسرائیل است.

مسیر پیش روی ایران و نیرو‌های نیابتی آن

به نظر می‌رسد استفاده از زور توسط دولت بایدن علیه نیرو‌های نیابتی ایران تاثیر مفیدی بر بحران داشته باشد؛ با تکیه بر برخی شواهد اولیه مبنی بر اینکه ممکن است شبه‌نظامیان تضعیف شده باشند و حملاتی که از عراق سرچشمه می‌گیرند کند شده یا به طور کلی متوقف شده‌اند. بازدارندگی حداقل در جلوگیری از فوران یک جنگ گسترده‌تر موثر عمل می‌کند. با این حال، سرسختی و سازگاری متحدان ایران شگفت انگیز و آزمایش شده است، و سلاح‌هایی که در اختیار دارند نسبتا فراوان و ارزان هستند، به ویژه در مقایسه با هزینه‌هایی که برای سرنگونی آن‌ها به همراه دارد. بنابراین، واشنگتن باید هوشیار بماند.

اما همچنین واضح است که استفاده از زور به تنهایی تهدید ناشی از تهران یا شبکه شبه نظامی آن را از بین نخواهد برد و تسلط بیش از حد یا اتکای بیش از حد به ابزار نظامی می‌تواند اهداف نهایی سیاست ایالات متحده در منطقه و جا‌های دیگر را تضعیف کند. حتی ترور سردار قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس در ژانویه ۲۰۲۰، به همراه یکی از رهبران کلیدی شبه نظامیان شیعه در عراق، تاثیر نسبتا محدودی بر قدرت، دوام یا کارآیی «محور مقاومت ایران» داشته است.

برای تهران، مزیت‌های احتمالی نفوذ منطقه‌ای آن بسیار زیاد است. ایران واقعا مجبور نیست به چیزی دست یابد. هرج و مرج و فشار بر اسرائیل و ایالات متحده خود یک پیروزی خواهد بود. رهبران ایران با حملات خود به دنبال تسریع اشتباهات ایالات متحده هستند. از نظر تاریخی، ارزشمندترین گشایش‌های آن در نتیجه گام‌های اشتباه ایالات متحده و شرکای منطقه‌ای ما، مانند حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ و خروج از برنامه جامع اقدام مشترک در سال ۲۰۱۸ رخ داده است. واشنگتن باید همراه با شرکای منطقه‌ای خود برنامه ریزی دقیقی را برای روز پس از جنگ غزه آغاز کند.

برای اطمینان از اینکه مقامات غیرنظامی مستقل از حماس و دیگر شبه نظامیان مورد حمایت ایران منابع لازم برای انجام تلاش‌های بازسازی را به طور مؤثر و سریع در اختیار دارند، بسیار مهم است. پس از جنگ ۲۰۰۶ در لبنان، کمک‌های ایران به حزب‌الله این امکان را داد که پیروزی را از چنگال شکست ربوده و با غرامت تقریبا آنی و برنامه‌های بازسازی، بر دولت لبنان مسلط شود.

برنامه‌هایی برای حکومت غزه و بازسازی آن مدتی است که در حال انجام است، موانع برای اجرای مؤثر همچنان به طرز حیرت آوری بالاست. علاوه بر این، ایالات متحده باید استراتژی جدیدی طراحی و اجرا کند که به کلیت چالش‌هایی که ایران برای همسایگان خود و جهان ایجاد می‌کند، رسیدگی کند. مفروضات زیربنای دیپلماسی دوران اوباما در قبال تهران - اعتقاد به اینکه جمهوری اسلامی می‌تواند متقاعد شود که مصالحه‌های عمل‌گرایانه‌ای را که منافع کشورش را تامین می‌کند بپذیرد - دیگر معتبر نیستند.

ایران ارزیابی کرده که چشم انداز استراتژیک یک موضع تهاجمی‌تر برای غرب به ویژه عزم آن‌ها برای تاثیر بر نظم منطقه‌ای به هر وسیله‌ای که لازم باشد، دارند. ما می‌توانیم خطرناک‌ترین سیاست‌ها را به چالش بکشیم و مهار کنیم. این می‌تواند و باید یک تلاش دو‌حزبی باشد. دهه گذشته شاهد دو‌قطبی شدن بسیار مشکل‌ساز بحث پیرامون سیاست ایران، چه در واشنگتن و چه در سراسر کشور بوده است.

من این افتخار را داشته ام که با دولت‌های جمهوری خواه و دموکرات در مورد ایران کار کنم و همسویی قابل توجهی پیرامون ماهیت تهدیدات ایران و مؤثرترین ابزار برای مقابله با سیاست‌های آن در میان مردم آمریکا و نمایندگان و رهبران آن‌ها در هر دو طرف وجود دارد. مشهود است که اختلافات شدید در واشنگتن گاهی فرصت‌ها را برای تقویت بازدارندگی ما متوقف کرده است.

ما نیازی به تنهایی نداریم و پاسخ نظامی ایالات متحده در دریای سرخ یادآور این واقعیت است که سرمایه‌گذاری در ایجاد ائتلاف نیاز به زمان و انرژی دارد. اما بحران در خاورمیانه چندین حقیقت سخت را آشکار کرده است. چه بخواهیم چه نخواهیم، به‌رغم سابقه مشکوک موفقیت محدود در منطقه طی چند دهه گذشته، ایالات متحده همچنان یک بازیگر ضروری در خاورمیانه است.

با این حال، هیچ قدرت جهانی دیگری نمی‌تواند ظرفیت نظامی و دیپلماتیک را برای مدیریت یک درگیری مارپیچ مانند، برای جلوگیری از بدترین نتایج افزایش دهد و حتی اگر آمریکایی‌ها از آسیب‌های نظامی، اقتصادی و انسانی ناشی از تعهد ما در خاورمیانه خسته شده اند، در کنار متحدان خود ایستاده اند - حتی زمانی که این نیاز به تعادل دقیق حمایت و خویشتن داری دارد - و دسترسی به انرژی را حفظ می‌کنند که حداقل در حال حاضر، حیاتی ماندن اقتصاد جهانی مستلزم آن تعهد و آمادگی است.

چندین رئیس جمهور آمریکا به دنبال این بودند که نقش ما در خاورمیانه را به قیمت ارزان کاهش دهند تا بر تهدید فوری روسیه و چالش سرعت چین تمرکز کنند. در عوض، آمریکایی‌ها باید قدرت رهبری هر دو را ایجاد کنند و در عین حال برای خاموش کردن آتش خطرناک در خاورمیانه و ایجاد مسیر دیپلماتیکی که می‌تواند منطقه را قادر سازد به سوی آینده‌ای صلح آمیزتر و مرفه‌تر حرکت کند، تلاش کنند.

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین