مهرداد احمدی شیخانی در هممیهن نوشت: من غیر از یکبار، در همه این چهاردهه و بهخصوص این ۵ سال اخیر، همیشه بر دو موضوع پافشاری کردهام؛ صندوق رای و پرهیز از روشهایی که منتهی به خشونت شود و فرقی هم نمیکند که چه کسی خشونت را مرتکب شود، چون بر این عقیدهام که حتی اگر فقط یک سوی ماجرا دست به خشونت ببرد، طرف دیگر باید همه تلاشاش را بکند که هیچ توجیهی برای بروز خشونت به طرف مقابل ندهد و حتماً و قطعاً باید بر پرهیز از خشونت تاکید کند.
حاصل این اصرار من بر دو نکتهای که در بالا گفتم، برایم دو چیز بوده، یا دوستانی را به خاطر این اصرار از دست دادهام و یا باعث دلخوری بسیاری دیگر از خود شدهام و به شخصه، هیج نفع فردی، ثمره این اصرارم نبوده و حتی در این پنج سال، با توهین و تهمتهای عجیبی هم روبهرو شدهام. با این همه، همچنان به آن دو نظر بالا معتقدم و بر آن پافشاری میکنم. اما چرا؟
در زبان فارسی ضربالمثلی داریم که میگوید: «لنگه کفش پاره در بیابان غنیمت است»؛ بگذارید خاطرهای را نقل کنم. حدود ۵۰ سال پیش و بعد از مرگ پدرم، خانواده ما به دوره سختی رسید، تا جایی که حتی داشتن کفش برایمان آرزو بود. من و برادر کوچکترم که تقریباً همجثهی من بود، هر دو یک کفش داشتیم، یک کفش کتانی بسیار ارزان قیمت. مدرسه رفتنمان هم اینطور بود که یکی صبح میرفت و یکی عصر، برای همین آنکه عصر میرفت، باید صبر میکرد تا آن دیگری از مدرسه برگردد و کفش را به این یکی بدهد و این یکی هم به سرعت به سوی مدرسه بدود. پس از شروع جنگ و آن اوایل که به حوزه اندیشه و هنر اسلامی آن زمان که حالا نامش تغییر کرده، رفتوآمد میکردم، این خاطره را نقل کرده بودم و بعداً شنیدم که فیلمی با همین مضمون در آنجا ساخته شده که شاید با الهام از همین خاطره من بوده است. همین آرزوی کفش، اما هنوز شاید در دل من مانده باشد که هیچوقت دلم نمیآید کفشهای کهنهام را، حتی اگر پاره شده باشند، دور بیندازم، طوری که همسرم به من میگوید تو مگر هزارپایی که این همه کفش داری؟ هر چه هست، نگاه من به کفش، حتی اگر پاره باشد، نگاه غنیمت نیست، بلگه نگاه به یک شیء ارزشمند است که باید حفظش کرد. انتخابات هم برای من همین معنا را دارد. من بر آن گمان نیستم که انتخابات یک ابزار است برای رسیدن به یک هدف، بلکه بر این عقیدهام که انتخابات، خودش هدف است، حتی اگر به وضعیتی مثل امروز دچار شده باشد.
یعنی اینطور نیست که، اگر لنگه کفش پاره هم باشد، بگوئیم این اصلاً قابل پوشیدن نیست و دور بیندازیمش، چون آنوقت دیگر پابرهنه هستیم. به گمان من مهمترین محصول دو انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی سال ۵۷، همین موضوع انتخابات است و حتی اگر در بدترین وضعیت هم که باشد، باز هم نهایتاً حکم لنگه کفش پاره را دارد، چون بدون پارهترین کفش، آنچه برایمان میماند، فقط پای برهنه است.
از زمان پیروزی انقلاب مشروطه تا امروز، ما در چند نوبت، به هر دلیل، صندوق رای را کنار نهادهایم و البته چند باری هم به صندوق رای برگشتهایم. اما وقتی که بهطور مطلق از صندوق رای ناامید شدهایم، برای همیشه آن را کنار گذاشتیم و آنچه بهعنوان جایگزین برگزیدیم، راهحلهایی بوده که غیر از توسل به خشونت ابزار دیگری برای آن وجود ندارد و حاصل آنکه همه (همه بهطور مطلق) از آن آسیب دیدهاند، چراکه شکافهای موجود را عمیقتر میکند و البته هیچ تضمینی هم نیست که کنار نهادن صندوق رای از طرف هر سو که باشد، طرف مقابل را مجاب کند که نگاهش را به انتخابات تغییر دهد.
اما میتوان دید که با تعمیق این شکاف، روشهای جایگزین، یا حتی روش جایگزین، هزینه بسیاری به بار میآورد و الزاماً هم اینطور نیست که پس از آن به وضعیت مطلوب برسیم. در هر صورت، نگاه تاکتیکی به صندوق رای و نه اینکه صندوق رای برایمان استراتژی باشد، این زمینه را فراهم میکند که بهراحتی از آن عبور کنیم و کنارش بگذاریم و هرچقدر دفعات رد شدن از صندوق رای بیشتر باشد و اصرار ما برای کنار گذاشتناش شدیدتر، بهسوی کنار ننهادن قطعی و انتخاب روشهای جایگزین، گام بلندتری برمیداریم و آنوقت، شاید دیگر بازگشتن امکانپذیر نباشد، که انقلاب ۵۷ نشان داد که چنین است.
برای همین با تاکید میگویم که بزرگترین دستاورد دو انقلاب مشروطه و ۵۷، همین صندوق رای است و آنانی که به هر دلیل زمینه از دست رفتن این دستاورد را ایجاد میکنند و یا به درست یا غلط، انتخابات را بیثمر اعلام میکنند، حتی اگر با هم دشمن باشند، در یک چیز با هم متحد شدهاند و آن هم گشودن راهی پرهزینه برای کشور است که معلوم نیست اینبار از تاک و تاک نشان خبری بماند یا نه.