آینده ایران با وجود منابع آبی محدود چندان امیدوارکننده نیست. سیل مهاجرت به پایتخت یا مناطق پربارش کشور، بدون در نظر گرفتن منابع آبی موجود، یکی از مسائل بسیار مهمی است که رضا حاجیکریم، رئیس فدراسیون صنعت آب ایران، در گفتگو با «شبکه شرق» به آن اشاره میکند. او در این مصاحبه، با بررسی آمارها، آینده ایران را ترسیم میکند؛ آیندهای که میتواند بسیار ترسناک باشد. او میگوید بیشتر استانهای فلات مرکزی ایران با بحران فرونشست زمین مواجه هستند و خطر فرونشست ۳۰سانتیمتری در کمین بسیاری از استانهای کشور است.
به گزارش شرق، حاجیکریم همچنین میگوید: تا سال ۲۰۴۰ ما سیزدهمین کشور آسیبپذیر دنیا از حیث استرس و تنش آبی خواهیم بود، اما نکته تلختر اینجاست که جمعیت ما با مجموع ۱۲ کشور قبل از ما برابری میکند؛ یعنی به لحاظ جمعیتی در ۲۰۴۰ اولین کشور آسیبپذیر دنیا از لحاظ آب خواهیم بود. پیشنهاد او این است که بارگذاری جمعیت در مناطق ساحلی و توجه به اقتصاد دریامحور در دستور کار مدیران و مسئولان قرار بگیرد.
با توجه به اینکه در سالهای اخیر میزان بارندگی در کشور بسیار کم بوده و از سوی دیگر بخش بزرگی از منابع آبی زیرزمینی هم استفاده شده است، وضعیت ایران در زمینه بحران آب را چگونه ترسیم میکنید.
در ابتدای این مصاحبه اول باید به این موضوع اشاره کنم که چرا از کلمه بحران استفاده میکنیم؟ در تعاریف کلاسیک ما برای بحران، یک واقعه، اتفاق یا رخدادی است که ناگهان واقع میشود و از دست ما خارج است؛ همچنین یک آغاز و پایان مشخص دارد. آن چیزی که از آن بهعنوان «بحران آب» نام برده میشود، بهصورت ناگهانی بر ما نازل نشده، دوره مشخصی ندارد و غیرمترقبه و غیرقابل پیشبینی هم نبوده است؛ بنابراین ما با یک پدیده کاملا سیستماتیک مواجه هستیم. درواقع ما خودمان برای خودمان بحران درست کردهایم. ما در منطقهای زندگی میکنیم که ۸۵ درصد آن، یعنی یکمیلیونو ۶۴۸ هزار کیلومترمربع آن، در اقلیمی است که اصطلاحا گرم و خشک نامیده میشود. منطقهای که میانگین بارش آن یکسوم نرخ بینالمللی و یکدوم قاره آسیاست. در این منطقه، بر اساس استانداردها، اگر سرانه دسترسی به آب کمتر از هزارو ۷۰۰ مترمکعب به ازای هر نفر باشد، «تنش آبی» خوانده میشود. اگر نواحی پربارش مناطق شمال و مقداری جنوب و خوزستان را هم لحاظ کنید، این سرانه برای ما کمتر از هزارو ۳۰۰ مترمکعب است؛ یعنی سرانه آب ما با احتساب نوار شمال، جنوب، خوزستان و حاشیه زاگرس پرباران، هزارو ۳۰۰ مترمکعب است.
درحالیکه باید خاطرنشان کرد توزیع آب در کشور ما خطی و نرمال نیست و ۶۵ درصد جمعیت کشور در حاشیه فلات مرکزی زندگی میکنند. فلات مرکزی شامل تهران، البرز، اصفهان، قزوین، خراسان و سمنان است و عمدتا نقاط پرجمعیت کشور ما محسوب میشود. در این حاشیه ۶۵ درصد جمعیتی، متوسط سرانه بارش ۴۷۵ مترمکعب است.
حالا اگر سرانه آب زیر هزارو ۷۰۰ مترمکعب تخمین زده شده باشد و آستانه تنش آبی زیر هزار مترمکعب باشد، با «فقر آبی» مواجه هستیم. موضوع مهم این است که ۶۵ درصد جمعیت ما در شرایط «ورشکستگی آب» و «فقر آبی» قرار دارند. پس باید یاد بگیریم در این شرایط چطور زندگی کنیم؛ اما رفتارها و جایگاهی که ما در آن ایستادهایم، نشان میدهد نه تنها توجهی نداریم، بلکه خیلی وقتها الگوی توسعهمان را از جوامع پرآب اقتباس کردهایم و امروز به اینجا رسیدهایم که در تأمین آب شرب شهروندان نهتنها در نقاط دورافتاده بلکه در کلانشهرها نیز به مشکل برخوردیم. با این تفاسیر، باید چند نکته را در نظر بگیریم. نکته اول اینکه لفظ بحران را در این شرایط استفاده نکنیم؛ چون وقتی به آن بحران نگوییم، یاد میگیریم با این پدیده دائمی که با آن مواجه هستیم، چطور زندگی و تعامل کنیم و متوجه میشویم که الگوی راه بومی و درونزای خودمان کجاست. وضعیت بحران ما هستیم، نه آب؛ چون از دیرباز وضعیت آب در این فلات به همین صورت بوده است. حالا با این توضیح میتوانم به سؤال شما پاسخ بدهم.
قصه آب و کمبود آن در کشور و سازگاری ما با این وضعیت به اینجا ختم نمیشود. ماجرا این است با این روندی که به جلو میرویم، اوضاع بهشدت برای ما ترسناک میشود. دانستن این نکات مهم است که ایران جزء ۱۰ کشور آسیبپذیر دنیا بهواسطه افزایش دمای کره زمین است. هر درجه افزایش متوسط دما باعث تبخیر شدید منابع آبی میشود و کار را سختتر میکند. درست است که ما در مقایسه با کشورهای حاشیه جنوب خلیج فارس وضعیت آبی بهتری داریم، اما باید توجه کرد که ما کشوری هستیم با یکمیلیونو ۶۰۰ هزار کیلومترمربع وسعت؛ پس راهکار سازگاریمان در مبحث آب با کشورهای کوچک حاشیه خلیج فارس بسیار متفاوت است. ما کشوری هستیم با جمعیت ۸۵ میلیونی و اراده حاکمیتی که به دنبال افزایش این جمعیت است. ما در دنیا بهصورت مطلق و بدون لحاظکردن سرانه آب و به نسبت منابع تجدیدپذیر، کشور ۶۱ جهان هستیم و اوضاعمان چندان بد نیست، اما وقتی سرانه جمعیت را تقسیم بر تعداد میکنیم، یکباره به رتبه ۱۶۰ نزول میکنیم؛ یعنی بارگذاری جمعیت کشور با مقدار آبی که داریم همخوانی ندارد.
اگر امارات ۹ میلیونی و قطر حدودا چهار میلیونی میتوانند مسئله خود را با شیرینسازی آب خلیج فارس حل کنند، این راهکار بههیچوجه نمیتواند برای ما هم راهکار پایداری باشد. طول دورترین نقطه ایران از سواحل جنوب را در نظر بگیرید و بعد آن را با کشورهای خلیج فارس مقایسه کنید. البته همین الان ما در سواحل خلیج فارس آب را شیرین میکنیم و برایمان حدودا ۰.۶ یورو در هر مترمکعب هزینهبردار است که یک عدد معقول و قابل استفاده است؛ حالا اگر بخواهیم این آب را به فلات مرکزی بیاوریم -که فعلا تا «چادرملو» کشیده شده- هزینهاش در هر مترمکعب تقریبا ۲.۵ یورو درمیآید. دیگر با آب مترمکعبی ۱۵۰ هزار تومان هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم. با این توضیحات نمیتوان شیرینسازی را به چشم یک راهکار پایدار نگاه کرد. ایران کشوری است که به صورت سالانه ۹۲ میلیارد مترمکعب مصرف آب دارد.
امروز در سواحل ما ۲۳۰ میلیون مترمکعب آب شیرینسازی میکنیم. اگر تمام طرحهای قابل مطالعه و در دست بررسی و توسعه را هم اضافه کنیم، حدود یک میلیارد مترمکعب میشود و این یعنی حدود یکونیم درصد نیازمان؛ چقدر باید آب دریا شیرین شود و بعد تا کجای فلات مرکزی و دامنههای کشور کشیده شود؟ از سوی دیگر این هزینه تمامشده کجا لحاظ میشود؟ مدتی است که صحبت انتقال آب به خراسان زیاد شنیده میشود، سؤال اینجاست این سرمایهگذاری را چه کسی انجام میدهد و هزینههای بهره برداری را چه کسی تقبل میکند؟
اصلا با آب مترمکعبی سه یورو میخواهید چه کار کنید؟ چه کار اقتصادی قرار است انجام دهید؟ این دورنمای کلی ماست. موضوع مهم دیگر اینکه طبق آمار رسمی شورای عالی آب و وزارت نیرو، ۱۰۳ میلیارد مترمکعب منابع تجدیدپذیر داریم، اما آمار دانشگاهی ما از عدد کمتری حکایت میکند و حدود ۹۰ میلیارد مترمکعب اعلام شده است. مصرف ما بالای ۹۰ میلیارد مترمکعب است؛ یعنی در حال مصرفکردن حدود ۹۱ درصد از این منابع هستیم. در دنیا مصرف بالای ۴۰ درصد را «بحران» میگویند. آنهایی که برای مصرف بالای ۴۰ درصد از کلمه بحران استفاده کردهاند، اصلا تصور نمیکردند کشوری بیاید و بالاتر از ۹۰ درصد ذخایرش را مصرف کند تا برایش اسم ابداع کنند. بیتعارف ما در این شرایط هستیم.
با این شرایط ورشکسگتی و فقر آبی آینده ایران چه میشود؟
تا سال ۲۰۴۰ ما سیزدهمین کشور آسیبپذیر دنیا از حیث استرس و تنش آبی میشویم. بااینحال نکته تلختر اینجاست که جمعیت ما با مجموع ۱۲ کشور قبل از ما برابری میکند؛ یعنی به لحاظ جمعیتی در ۲۰۴۰ اولین کشور آسیبپذیر دنیا از لحاظ آب خواهیم بود. تا سال ۱۴۱۵، ۳۴ آبخوان زیرزمینی ما کاملا از بین میرود. اینها آمار مستند است. تا سال ۱۴۴۰ با همین روند که پیش که میرویم، ۱۱۸ آبخوان ما از بین میرود. از بین رفتن ۱۱۸ آبخوان، تأمین آب شرب ۱۸ و نیم میلیون ایرانی را تحت تأثیر قرار میدهد. از بین رفتن این ۱۱۸ آبخوان، ۲۳۴ میلیون مترمکعب حقابه صنعت را هم از بین میبرد. ۱۵.۵ میلیارد مترمکعب حقابه کشاورزی را از بین میبرد و مجموع تأثیر این دو باعث از بین رفتن ۱.۳ میلیون فرصت شغلی میشود. یکی از افتخارات مدیران ارشد کشور، فعالسازی و احیای دوباره کارخانههای ازکارافتاده و راکد کشور است و از اشتغال صدها نفر صحبت میکنند؛ چیزی که من میگویم صحبت از بین رفتن فرصت شغلی نزدیک به ۱.۵ میلیون ایرانی تا سال ۱۴۴۰ است.
چشم به هم بزنیم ۱۴۴۰ رسیده و این بحرانی که از آن گفتیم، خودش را نشان میدهد. نیاکان ما ابداعکننده قنات و کاریز بودند برای اینکه بتوانند با اقلیم سازگاری بیشتری داشته باشند، ما چه کردیم؟ این سازگاری با اقلیم را با چاههای عمیق و پروژههای خط انتقال جایگزین کردیم. در این وضعیت، نیازمند پارادایم شیفت هستیم و باید بحران را به رسمیت بشناسیم. وقتی بحران را به رسمیت شناختیم، بعد میرویم سراغ اینکه تفکرمان را تغییر بدهیم و بخواهیم با آن سازگار شویم و بحران را در سطح حاکمیت به رسمیت بشناسیم و اقداماتی را انجام میدهیم. از سوی دیگر، اگر مردم بپذیرند که بحران داریم، در مصرف آب احساس نگرانی میکنیم. یک فکر اشتباه که ایجاد شده، این است که در شهرها کاهش مصرف آب کارایی ندارد؛ درصورتیکه باید تنمان برای یک قطره آب هم بلرزد. در سطح حاکمیتی هم وقتی بدانیم بحران سازگاری با آب وجود دارد، آنوقت تمام مملکت برای سازگارشدن با آب بسیج میشوند. چیزی که به آن میگویم بحران، اینجاست.
این فقر آب چه تأثیری روی توسعه کشور گذاشته است؟
تأثیرش روی توسعه آنجاست که فرض کنید در صنعت فولاد سرمایهگذاری کردهایم. خاطرم هست زمانی افتخار میکردیم که جزء تولیدکنندگان بزرگ فولاد در دنیا هستیم. اما صنایع فولاد را کجا مستقر کردهایم؟ نقشه توسعه صنایع فولادی را روی نقشه دشتهای بحرانی کشور قرار دهید، به چه نتیجهای میرسید؟ ما عمده صنایع را در مکانهایی مستقر کردیم که بیآبترین نقاط مملکت است؛ درحالیکه منطقی این است که کنار دریا مستقر کنیم. البته سو و جهتگیری الگوی توسعه در کشور ما مختص به بعد از انقلاب نیست و این ماجرا از سال ۱۳۴۹ آغاز شده است. گرتهبرداری الگوی توسعه در ایران، گرتهبرداری از الگوی جوامع پرآب است. برای مثال، ایتالیا در فولاد سرمایهگذاری کرد، ما هم به تقلید از ایتالیا در فولاد سرمایهگذاری کردیم. در منطقهای که ما هستیم، رودخانه سن پاکستان ۲.۵ برابر مجموع تمام رودخانههای ما آبدهی دارد. ما اگر میگوییم در کشورمان هزارو ۳۰۰ مترمکعب سرانه دسترسی به آب داریم، قزاقستان پنجهزارو ۳۰۰ مترمکعب سرانه دسترسی به آب دارد. ما بدون توجه به منطقهای که در آن واقع شدیم، استراتژی توسعه نوشتهایم.
بدون توجه به طرحهای آمایش سرزمین طراحی توسعه اتخاذ کردیم و امروز به اینجا رسیدهایم که در برنامه هفتم توسعه دولت را مکلف کردیم که تا پایان برنامه هفتم به خودکفایی ۹۰ درصدی کشاورزی برسد. در افکار عمومی این یک عدد خوشایند است؛ اما داستان این است که ۳۳ میلیارد مترمکعب آب جدید مصرف میشود. از کجا قرار است این آب آورده شود؟ ما نهتنها ذخایر تجدیدپذیرمان را استفاده کردیم؛ بلکه ذخایر تجدیدناپذیر استاتیکی که ۴۰۰ میلیارد مترمکعب برآورد کردیم و آمار اخیر نشان میدهد حدود ۱۶۰ میلیارد مترمکعب از آن ذخایر را هم استفاده کردهایم؛ یعنی در یک حالت ناپایداری کامل قرار داریم. شما در این شرایط چطور صحبت از توسعه میکنید؟ ما اگر توسعه میخواهیم، بدون لحاظکردن آب امکانش را نداریم. ما ناترازی برق و گاز داریم و یکسری بحران دیگر مثل صندوقهای بازنشستگی داریم که همه اینها راهحل دارد. در ناترازی برق شما لازم است برای سرمایهگذاری در صنعت برق زمینهسازی کنید. باید کاری کنید تا در ترازنامه انرژی راندمان تولیدمان بالا برود. در ناترازی گاز نهایت ماجرا این است که شما واردکننده میشوید، از یک منبع پول تهیه میکنید و گاز وارد میکنید؛ اما برای آب چه میتوان کرد؟ از کجا آب وارد میکنیم؟ اطراف ما پر از مناطق خشک است و آبی برای واردکردن نداریم. تنها راه ما این است که توسعه را سازگار با منابع آبی موجود طراحی کنیم. در غیراینصورت صنایع ما باید بروند بازچرخانی پساب کنند. کارخانههای فولاد میتوانند فاضلاب شهرهای مجاورشان را بازچرخانی کنند که آن هم راهحل مقطعی است، سؤال دیگر اینکه اگر شهرها آب نداشت، چطور؟ موضوع دیگر اینکه آب را از منابع سطحی برداشت میکنیم و برای شرب به شهر میدهیم، بعد تبدیلش میکنیم به فاضلاب، فاضلاب را میدهیم به صنعت فولاد؛ پس حقابه زیستمحیطی چه میشود؟ براساس تمام اسناد بالادستی بعد از شرب بالاترین و استراتژیکترین حقابه، حقابه محیط زیست است. چگونه صحبت از توسعه میکنیم؛ ولی اصلا نگاهی به محیط زیست نداریم؛ پس قسمت پایدار توسعه پایدار کجاست؟ اگر به محدودیتهای آبی که با آن مواجه هستیم، نگاه نکنیم، انتظارمان از توسعه یک سراب بیشتر نخواهد بود.
یکی از پیامدهای کمبود آب فرونشست زمین است و امروز میبینیم که در بخشهایی از کشور به صورت جدی با آن درگیر هستیم. پیامدهای این فرونشست چیست؟ در کدام استانها این فرونشستها بیشتر بوده؟
یکی از بحرانهای بزرگی که به دلیل برداشتهای بیرویه منابع آب با آن مواجهیم، مسئله فرونشست زمین است. برای اینکه حساسیت این معضل را حس کنیم، لازم است بدانیم در جنوب شرق و جنوب غرب استان تهران و در نقاطی از استان البرز در آستانه فرونشستهای ۳۰ سانتیمتری هستیم. مهندسان وقتی سازهای را طراحی میکنند، روی فرونشست میلیمتری محاسبه میکنیم؛ ولی هیچ مهندس سازهای فرونشست ۳۰ سانتیمتری را در محاسباتش ندیده است. این فرونشست کجا خودش را نشان میدهد؟ در زیرساختهای حیاتی. شما فرض کنید زیرساختهای حیاتی مثل بیمارستان، باند فرودگاه، راه، پل یا تصفیهخانههای آب و فاضلاب با یک فرونشست ۲۰ سانتیمتری مواجه شوند. همین حالا هم در استان اصفهان مدارسی داریم که به واسطه فرونشست تخلیه شدهاند. این روند بهتدریج دامنگیر سازههای حیاتیمان میشود و این روند کار را به جایی میرساند که آدمها ناگریز میشوند که محل زندگیشان را ترک کنند. نهتنها آب نیست؛ بلکه مخاطره سازهای هم به وجود میآید. زمانی که قرار است مخاطره سازهای داشته باشید، نمیتوانید در آن ساختمان زندگی کنید. حالا شما آب را با دبه و به هرنحوی تهیه میکنید و به مناطق مدنظر میفرستید؛ اما وقتی ساختمان به مشکل برمیخورد، این بحران بیشتر میشود. موضوع فرونشست در سازههای تاریخی ما هم خود را نشان داده است. امروز وقتی روی سیوسهپل راه میروید، تَرَکها بهوضوح دیده میشود. این ترکها در میدان نقشجهان هم دیده میشود؛ یعنی هم حیات ما، هم مسائل اجتماعی و هم هویت اجتماعی مان را نشانه گرفته. فرونشست ۳۰سانتیمتری حدود ۳۰۰ برابر ماکسیمم مجازی است که در دنیا مطرح میشود و ما داریم با این زندگی میکنیم.
کدام استانها در بحث فرونشست زمین وضعیت خطرناکتری دارند؟
هر کجا که ما دشتهای بحرانی بیشتری داریم، وضعیت بغرنجتر است. فرونشست تابع برداشت بیرویه است. وقتی برداشت بیرویه میکنیم، سفرههای زیرزمینی خشک و منافذ بسته و خاک چسبنده میشود و نتیجه آن فرونشست زمین میشود. این فرونشست در اصفهان، کاشان، کرمان، یزد، تهران و البرز بیشتر از دیگر استانهاست.
مهاجرتهای گستردهای که در چند سال گذشته بهواسطه کمبود آب رخ داده، به یکی از موضوعات نگرانکننده تبدیل شده است.
پیامد این مهاجرتها چه میتواند باشد؟
تبعات این مهاجرتها را از جنبه منابع آبی باید بررسی کنیم. واقعیت این است که یک جمعیت بزرگ را بدون مدیریت، از بخشهایی از کشور منتقل میکنیم یا خودشان منتقل میشوند. این بارگذاری و انتقال جمعیت از نواحی گرم و خشک و کمجمعیت کشور به مناطق پرآب کشور بهویژه مازندران و گیلان انجام شده است؛ اما سؤالی که پیش میآید، این است که دسترسیهای آبی ما به مازندران و گیلان چطور است؟ بارگذاری جمعیتی در آنجا اصلا امکانپذیر هست؟ گیلان و مازندران به دلیل انرژی، شبکههای آبرسانی، شبکههای جمعآوری و تصفیه فاضلاب، مسئله زباله و راه، چقدر آمادگی پذیرش چنین سیل مهاجرتی را دارند؟ از سوی دیگر باید به مسائل فرهنگی هم توجه کرد. نکتهای که درباره مهاجرت از سیستانوبلوچستان میگوییم، نکته خیلی پررنگی است. برای اختلافات فرهنگی برنامهای در نظر گرفته شده؟ یک کار فرهنگی قوی نیاز است که انجام نشده.
سوی دیگر این قضیه تهران و مهاجرتها به پایتخت است. تهران کلانشهری است که طبق استانداردهای آبی اینطور به آن نگاه میشود که ۳۰ درصد از میزان نزولات جوی، صرف تغذیه منایع زیرزمینی میشود. اگر صددرصد نزولات جوی هم صرف منابع زیرزمینی شود، بازهم تهران توان بارگذاری بیش از سهمیلیون جمعیت را ندارد. همین امروز جمعیت شب تهران ۹ میلیون نفر است و بازهم بارگذاری جمعیت داریم. طرحهای ملی مسکن را در حاشیه تهران کلنگ میزنیم و جزء افتخارات دولت محسوب میکنیم؛ اما با کدام آب؟ از کجا میخواهیم آب بیاوریم؟ تمام ظرفیت سد طالقان در استان قزوین، سد کرج در استان البرز و... را به تهران آوردهایم. در کنار آن از طریق چاههایی که حفر کردهایم، منابع زیرزمینی را هم برداشت کردیم و دشتهای متعدد را نابود کردیم. دشتهای قزوین، ورامین، شهریار و فیروزکوه را نابود کردیم که به تهران آب برسانیم. برای جمعیتی که از جوامع بیآب و بیکار به پایتخت مهاجرت میکند، کدام پیشبینی انجام شده است؟ جامعهای که آب نداشته باشد، در آن سرمایهگذاری نمیشود؛ در نتیجه اشتغال هم وجود ندارد و تمام اینها به تهران و کلانشهرها منتقل میشود.
تهرانی که منطقه ۲۲ آن درحال غرقشدن در فاضلاب است، ظرفیت مهاجرت ندارد. در تهران منطقه جدیدی ساختیم که خط جمعآوری فاضلاب ندارد. تصفیهخانه فاضلاب ندارد و در نقطهای ساختوساز انجام شده که جذب آب هم ندارد. در همین منطقه ۲۲ برجهایی داریم که زیرزمینهای آن پر از فاضلاب شده و حالا میخواهیم جمعیت مهاجر را در همین مناطق و حاشیه تهران ساکن کنیم. با چه رویکرد و آیندهنگری این کار را میکنیم؟ وقتی به بارگذاری جدید در تهران مجوز داده میشود و ساختوساز جدید شروع میشود، ناخودآگاه این سیگنال را به مردم میدهید که آب هست و به این مناطق بیایید. در تهران ۴۸ درصد مصرف آب مربوط به شرب است و هر تنشی به تهران برسد، ۴۸ درصد آن مربوط به شرب میشود.
با توجه به اینکه بیشتر مناطق کشور با فقر شدید آب مواجهاند و ظرفیت استانهای شمالی، تهران و استانهای مرکزی هم ظرفیت پذیرش مهاجران جدید را ندارد، باید چه کار کرد؟ مناطقی در کشور وجود دارد که پتانسیل پذیرش مهاجران را داشته باشد؟
از ظرفیتهای دستنخورده و بکر و یکی از آخرین فرصتهای توسعهای که در کشور داریم، مسئله «مکران» است؛ مکران منطقهای از استان هرمزگان تقریبا مناطقی از بندرعباس تا چابهار را شامل میشود. در این منطقه هیچگونه بارگذاری جمعیتی نداریم.
در سال ۲۰۲۰، ۵۵ درصد جمعیت جهان در نوار ساحلی زندگی میکردند، تا سال ۲۰۵۰ این جمعیت به ۷۰ درصد میرسد. در ایران این عدد ۲۰ درصد است که از این ۲۰ درصد، ۱۸ درصد جمعیت در نوار ساحلی شمالی ساکن است و کمتر از دو درصد جمعیت بین خرمشهر تا چابهار زندگی میکنند. این یعنی ۱.۸ جمعیت ایران ارتزاق دریامحور دارند. جالب توجه است که ظرفیت عظیمی برای بارگذاری جمعیتی در سواحل جنوبی بهویژه در مکران داریم؛ اما حاکمیت هیچ اراده و کنترلی برای انتقال جمعیت از نقاط بیآب و کمآب به آن مناطق ندارد؛ درصورتیکه در آن مناطق امکان شیرینسازی آب دریا وجود دارد؛ چون در محل مصرف میشود.
مکران میتواند یکی از آخرین فرصتهای توسعهای ما باشد، مشروط بر اینکه به مکران بهعنوان موتورخانه تأسیساتی نگاه نکنیم؛ اتفاقی که در عسلویه افتاده است. در عسلویه بهواسطه میدان گازی پارس ناگزیر بودیم که در حوزه نفت و گاز سرمایهگذاری بزرگی انجام دهیم. اگر این کار در مکران با احتیاط و پرهیز انجام شود و اقتصاد آنجا را صرفا بهجای پرداختن به فولاد و پترشیمی بهصورت دریامحور، گردشگری و شیلات طراحی کنیم، فرصتهای بزرگی پیش پای ما قرار میگیرد که میتواند جوابگوی مهاجران باشد. تعارضات فرهنگی آنجا کمتر خواهد بود و بهواسطه دسترسی به دریای آزاد در بحث شیرینسازی هم تعارضات زیستمحیطی کمتری هم دارد. وقتی برای شیرینسازی از خلیج فارس استفاده میکنیم، باید این نکته را مدنظر داشته باشیم که تبعات زیستمحیطی سنگینی را برای آن میپردازیم. درحالحاضر پلنت بزرگ آبشیرینکن بندرعباس در فاصله کمتر از ۱۰کیلومتری از جنگلهای حرا قرار دارد و روزانه دهها هزار مترمکعب هرزابه بسیار شور آبشیرینکن را به دریا تخلیه میکند که برای جنگلهای حرا یک ریسک بزرگ است. مکران، چون با دریای آزاد ارتباط دارد، این تعارضات زیستمحیطی بهصورت درخورتوجهی کمتر میشود.
بیشترین مهاجرتها از کدام استانها به کجا بودهاند؟
بیشتر استانهای مهاجرفرست ما بهواسطه آب، سیستانوبلوچستان، جنوب کرمان و خوزستان است. خوزستان دارنده یکسوم ذخایر آب شیرین این مملکت است؛ ولی بهواسطه نوع مدیریت یکی از مکانهایی است که بیشترین آسیب را از مسئله آب میبیند و به تبع آن مهاجر زیادی دارد. به نظر میآید آمار رسمی در این زمینه وجود ندارد؛ اما استانهای شمالی بیشترین پذیرنده مهاجر در این سالها بودند که با بزرگترین مسائل زیستمحیطی مواجه شدهاند.
تلاشهایی برای کنترل یا کاهش مهاجرت شده است؟
در دنیا طرحهای آمایشی براساس مزیتهای نسبی هر استان تهیه میشود. در سیستانوبلوچستان یا جنوب کرمان که یکی از خشکترین استانهای ما هستند، فرصتهای بیبدیلی برای توسعه وجود دارد. شما در سیستانوبلوچستان فرصت بزرگ حاشیه دریای اقیانوسی و فرصت همجواری با دو کشور را دارید. فرصت تهاتر برق و گاز و فرصت گردشگری وجود دارد؛ اما متأسفانه جهتگیری ما در توسعه فارغ از مسئله مزیتهای نسبی هر منطقه بوده و زمانی که این اتفاق رخ میدهد، کنترلکردن مهاجرت سخت میشود. به نظر من تا امروز هیچ مدیریتی برای کنترل مهاجرتها در کشور انجام نشده است.