برنامه پنجساله هفتم توسعه قرار است از ابتدای سال جدید اجرایی شود، اما پرسشهای مهمی که در این میان مطرح شده، فراتر از اجرای این برنامه است و آن اینکه آیا توسعه در ایران یک اتفاق از دست رفته است؟ و آیا ما در مرحله برگشتپذیری توسعه در کشور هستیم؟ در متن نهایی برنامه هفتم توسعه واژه توسعه به بهانه غربی شدن به پیشرفت تغییر پیدا کرد و به گفته کارشناسان شاخصهها به ما اثبات میکند که پسرفت قابلتوجهی به جای پیشرفت در برنامه پیشبینی شده است.
به گزارش هم میهن، طی یک دهه در فرآیند توسعه برگشت کردهایم و حالا این روند با وضع وخیمتری در حال تداوم است. اجرای نخستین برنامه توسعه در ایران به سال ۱۳۲۷ برمیگردد که هفتساله بود و «برنامه عمرانی اول» نام داشت. دولت برای اجرای آن از بانک جهانی تقاضای وام ۲۵۰ میلیون دلاری داشت که مورد موافقت قرار نگرفت و در نهایت این برنامه به دلیل کمبود بودجه متوقف شد. پیش از انقلاب پنج برنامه توسعه اجرا شد، اما برنامه ششم به دلیل اتفاقات سال ۱۳۵۷ و وقوع انقلاب به مرحله اجرا نرسید.
۹ سال بعد، پس از پایان جنگ ایران و عراق، نخستین برنامه توسعه پس از انقلاب که پنجساله بود در سال ۱۳۶۸ تدوین شد تا شروعی باشد برای بازسازی خسارتهای وارده از جنگ و ریلگذاری برای برنامههای توسعه بعدی. از آن سال تاکنون، دولتهای مختلف شش برنامه توسعه را تدوین و اجرا کردهاند که البته زمان برخی از آنان از پنج سال نیز فراتر رفته است.
هنگامی که دولت میخواست لایحه برنامه هفتم را به مجلس ارائه دهد، گفته شد که نرخ رشد سه برنامه گذشته ۸/۱ درصد بوده درحالیکه هدفگذاری دولت این است که متوسط ۸ درصد رشد داشته باشد که فاصله بسیار زیادی است. یا گفته شده که نرخ بهرهوری در دو دهه گذشته منفی بوده است. یا اجرای طرحهای عمرانی از عمر متوسط ۱۰ ساله به ۱۷ سال در سال ۱۴۰۰ رسیده است. نرخ رشد نقدینگی از ۱۰ درصد قانون برنامه و بودجه به ۳۰ درصد رسیده است یا اگر به شاخص درآمد سرانه نگاهی بیندازیم وضعیت از سال ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۲ منفی بوده است یا اگر به روند فقر نگاه کنیم، مطالعات رسمی نشان میدهد از حدود ۱۸ درصد به حدود ۳۰ درصد رسیدهایم. یا میزان سرمایهگذاری منفی بوده و کفاف استهلاک موجود را نمیدهد. مثلاً در بخش صنعت در چهار سال اخیر نرخ آن منفی بوده که معنی آن این است که ظرفیت رشد برای سالهای آینده تضعیف میشود.
«حسین رجبپور» اقتصاددان که دانشآموخته توسعه اقتصادی و برنامهریزی از دانشگاه علامه طباطبایی است در نشست «سنجش نسبت میان برنامه هفتم و توسعه فراگیر» به فرصتهای ازدسترفته یک دهه گذشته در حالی اشاره میکند که در ۱۲ سال گذشته اغلب کشورهای منطقه به جز سوریه و لبنان، پیشرفت داشته و جلو رفتهاند، اما کشور ما در حال تبدیل شدن به اقتصاد پنجم منطقه است و افول کردهایم و اگر با همین روند پیش برویم، کشور امارات از ما جلو خواهد زد که یک زنگ خطر جدی برای اقتصاد ایران است.
رجبپور درباره برگشتپذیری دستاوردهای توسعه و همیشگی و دائمی نبودن آن اینگونه گفته است: «فوکویاما کتابی با عنوان «نظم و زوال سیاسی» دارد که در آن توسعه را حاصل تکامل نظم اجتماعی میداند؛ همانطور که فعالیتها در جامعه متنوع میشود، قواعدی که باید روابط میان انسانها را نشان دهد نیز باید پیچیدهتر شود و ضامن این پیچیدگی «تکامل نهادی» است؛ بنابراین قاعدتاً یک جامعه توسعهیافته نهادهای پیشرفتهتری نسبت به جامعه توسعهنیافته دارد.
نکتهای که فوکویاما مطرح میکند این است که هیچ ضمانتی وجود ندارد اگر جامعهای به نهادهای پیشرفته دست پیدا کرد بهصورت همیشگی این نهادها را در اختیار داشته باشد. توسعه یک امر حتمی نیست و خیلی از جوامع در جهان در موقعیت «در حال توسعه» باقی میمانند، اما مسئله فراتر از آن این است که «توسعهیافتهها» نیز همواره این موقعیت را حفظ نخواهند کرد. فوکویاما میگوید بین سیاست و بوروکراسی یک تعارض وجود دارد؛ سیاست شخصمحور است در حالیکه بوروکراسی نظم غیرشخصی مبتنی بر ضابطه است و هرگاه سیاست بر بوروکراسی چیره شود، شاهد زوال نهادی خواهیم بود.
برگشتپذیری توسعه از آنجا به ما مربوط میشود که اگر از سال ۱۳۹۰ به این سو را نگاه کنیم با چیزی به عنوان «دهه از دسترفته توسعه» در ایران مواجه هستیم و از نظر بسیاری از شاخصهای توسعه، ما وضعیت ابتدای دهه ۹۰ را نداریم و یا در همان حدود باقی ماندهایم. بهرغم اینکه ما برای توسعه برنامهریزی داشتیم و برای آن تلاش کردیم، اما نهتنها پیشرفت نکردیم حتی تا حدی عقب رفتهایم.»
رجبپور تاکید میکند: «تصمیمهای شخصمحور و صلاحدیدی، یکی از عوامل مهم این پسرفت است، اما تاکید من بر این است که آشفتگی نظری، نداشتن ایده راهنما و فقدان نظریه مناسب برای توسعه است که این برگشتپذیری را ایجاد میکند. بهعنوان نمونه باید بگویم که بعد از ۶ برنامه توسعهای که بعد از انقلاب اجرا شده است، در برنامه هفتم، پسوند «پیشرفت» را بهجای «توسعه» یدک میکشد و این یعنی ما در ۶ برنامه به دنبال توسعه بودهایم، اما در برنامه هفتم به دنبال پیشرفت هستیم. من قول میدهم اگر از افرادی که این برنامه را ارائه دادهاند بپرسید که منظور شما از پیشرفت چیست، نمیتوانند توضیح مناسبی دهند.
آن چیزی که براساس شاخصهها به ما اثبات میکند این است که ما در فرآیند توسعه برگشت کردهایم. اهمیت آن در اینجا مشخص میشود که در پیوستی که برنامه ششم توسعه وجود داشت عنوان شد که برای تهیه برنامه لایحه ششم توسعه نزدیک به ۸۰ هزار نفر / ساعت کار کارشناسی صورت گرفته شده است. حال اینگونه در نظر بگیرید که ۱۲ سال زمان وجود داشته که در آن مدت یک مجموعه عظیمی به نام دولت بوده و بسیاری از کارشناسان و هزینههای بسیار انجام شده تا یک گام به جلو برویم و این تلاشها برای این بود که اگر قرار بر این بوده که سه پله به عقب برویم، نهایتاً دو پله عقب برویم، اما ناتوان از این بودند که ما را به جلو ببرند. شاید بتوان اینگونه تحلیل کرد که وقوع تحریمها از سال ۱۳۹۰ به این سو و شوکهایی که از بیرون به اقتصاد ایران وارد شد، عامل این اتفاقات باشد و دیدیم که در دوره تحریمها، ستادها و شوراهایی ایجاد شد که مجراهای قانونی را دور بزنیم که همین میتواند عامل زوال نهادها و برگشتپذیری توسعه باشد. باید گفت تحریمها عامل اصلی برگشتپذیری در توسعه ما نیست بلکه تنها میتواند یک عامل تشدیدکننده باشد.
در جدیدترین آمار ارائهشده گفته میشود که نرخ بیکاری ۷ درصد است، اما آیا این با واقعیتها مطابق است؟ نتیجه اتکا به این آمارها چه خواهد بود؟ این باعث خواهد شد که ما برگشتپذیری را فهم نکنیم بنابراین وقتی ایده راهنمای درست نداشته باشیم دچار امتناع از پذیرش واقعیت میشویم.
حدود دو سال پیش، در صد روز اول دولت سیزدهم که به آن پنجره سیاستگذاری گفته میشود، شاهد هیچ ایدهای نبودیم که متوجه تغییر ریل دولت شویم و نگفتند چه روندهایی را متوقف کردهاند و چه روندهایی را شروع کردهاند و در صد روز اول هیچ گزارشی را از سوی دولت ندیدیم تا راهبردهای خود را معرفی کند. بعد از دو سال نیز باز هم یک جهتگیری مشخص را نمیبینیم. در این شرایط و در همان دو سال پیش دولت باید برنامه هفتم را ارائه میکرد، اما با وقفه دو ساله مواجه شد حتی دو برنامه چهارم و پنجم نیز ششساله شد و از سقف زمانی خودشان عقب افتادند که نشان از برگشتپذیری توسعه در ایران است.
در این میان برنامه ششم شکل عجیبی پیدا کرد که عنوان آن را میتوان اینگونه نوشت: «برنامه پنجساله ششم توسعه، هفتساله شد» که تعبیر طنزی از واقعیت کشور است. در این میان یک تعبیر جدید با عنوان «پیشرفت» به برنامه هفتم توسعه اضافه شده که حداقل تفسیر آن در اسناد سازمان برنامه و بودجه وجود ندارد. شاید نگاه آنها این بوده که توسعه معادل غربی شدن است و برای همین از کلمه پیشرفت استفاده کردهاند که معنی تعالی معنوی در آن وجود دارد.
دولت آقای احمدینژاد نیز که میخواست مخالف دولتهای قبل عمل کند، «فرهنگ» را بهعنوان فصل اول برنامه پنجم توسعه انتخاب کرد که اینگونه تمایز خود را با دیگران نشان دهد که تا حدی میتوان متوجه شد که درک آنها از توسعه متفاوت بوده است، ولی اگر لایحه برنامه هفتم توسعه را بدون عنوان «پیشرفت» در نظر بگیریم و آن را با برنامه ششم توسعه مقایسه کنیم، به جز طولانی شدن احکام هیچ تفاوت دیگری را مشاهده نخواهیم کرد و مابهازای عملیاتی هدفهای دولت سیزدهم در آن مشخص نیست که من به آن «آشفتگی نظری» میگویم.
حتی این آشفتگی نظری را اینگونه میتوانیم ببینیم که در دولت قبل مرکز «پژوهشهای توسعه و آیندهنگری» ایجاد شد که کار آن مطالعات در زمینه توسعه بود و خلأ سازمان برنامه و بودجه را پوشش دهد که انصافاً نیز پژوهشهای خوبی صورت گرفت، اما در چند ماه اخیر این سازمان از زیرمجموعه سازمان برنامه و بودجه به زیرمجموعه وزارت علوم منتقل شد. یا میبینیم که در آستانه ارائه برنامه هفتم، رئیس سازمان برنامه و بودجه جابهجا میشود و اصلاً مشخص نیست فرمانده این سند کیست و کسی نیست که از آن دفاع کند.
به اعتقاد من نداشتن ایده راهنما باعث میشود، ترتیبات نهادی و سازمانی نیز شکل نگیرد و همه چیز در فضا معلق باشد. سند توسعه برنامه هفتم تنها سندی است که بدون هیچ مطالعه پشتیبانی منتشر شده است، اگر به سایت سازمان برنامه و بودجه مراجعه کنید، هیچ چیزی پیدا نمیکنید و هیچ چیزی هم به مجلس ارائه نشد، این یک مسئله جدی است که متاسفانه نادیده گرفته شده است. به فراموشی سپرده شدن توسعه فراگیر، نتیجه فقدان نظریه است که برگشتپذیری را تشدید میکند.
توسعه فراگیر زمانی به اهداف خود میرسد که بتواند صرفههای خود را به یک جمعیت وسیعی از جامعه بدهد و به اصطلاح، بخشهایی از جامعه را بیرون نگذارد. این اصطلاح کلیشهشده که بگوییم در لحظه حساس کنونی هستیم، ولی ایران به دلیل موقعیت تاریخی که هم با منابع طبیعی برای بهرهبرداری روبهرو بوده و هم موقعیت ژئوپلیتیک حساسی داشته که نگاه بیگانگان به آن معطوف بوده، باعث شده هم به توسعه نیاز مبرم داشته و هم رسیدن به آن کار سختی بوده باشد.
با توجه به این شرایط خاص و حساس، توجه جدی به توسعه ایران فراتر از یک نیاز معمولی است و برای ما باید خیلی جدیتر از این باشد. به اعتقاد من، با برگشتپذیری در توسعه روبهرو هستیم که بخشی از آن میتواند به دلیل تحریمها و فشار خارجی باشد، اما بخش مهمتر آن به این دلیل است که بهدنبال راه پاسخ نرفتیم و حتی صورتمسئلهها را نیز به درستی مطرح نکردهایم که بتوانیم برای آن پاسخی پیدا کنیم. ما میان «الگوی منحرف رشد» و «رشد فراگیر و توسعه فراگیر» در حال رفت و برگشتهای بینتیجه هستیم. تمام حرف من این هشدار است که فرصت برنامهریزی و سیاستگذاری را نباید ساده از دست داد و به راحتی از آن گذشت.»
برنامه هفتم توسعه در حالی قرار است در کشور اجرایی شود که به گفته علی سعدوندی، کارشناس اقتصاد و استاد دانشگاه، بعد از برنامه سوم هیچ برنامهای در کشور اجرا نشده است.
او این موضوع را مطرح کرد که در سازمان برنامه و بودجه برنامههای قبل را کپی میکنند و همانها را مینویسند و دولت نیز سیاست «از این به آن ستون فرج است» را در پیش گرفته، در حالیکه کشور در خیلی از مسائل به مشکل جدی خورده است.
فکر میکنید برنامه هفتم توسعه ما را به سمت توسعه و رشد فراگیر میبرد؟
خیر، چون از نظر من از برنامه سوم توسعه به بعد هیچ برنامهای در کشور اجرا نشده است و در کل تنها دو برنامه توسعه یعنی برنامههای توسعه اول و سوم تا حدی اجرایی شده است. کار افرادی که در سازمان برنامه و بودجه حضور دارند، این شده که حقوقی بگیرند، برنامههای قبلی توسعه را کپی کنند و بازنویسی کرده و گاهی تعهدات دولت را کم کنند. برنامه پنجساله هفتم قرار است چه کاری انجام دهد؟ آیا مردم در جریان جزئیات آن هستند؟ هدف برنامههای توسعه بهنوعی ایجاد وفاق ملی است و به وسیله آن قرار است بین دستگاههای اجرایی هماهنگی ایجاد و از ناهماهنگی بین بخشهای مختلف اقتصادی اجتناب شود، اما در ایران چنین چیزی رخ نمیدهد و حتی برای مردم توضیح داده نمیشود که قرار است در برنامه توسعه چه کارهایی انجام شود و گویی برای رفع تکلیف نوشته شده است. این روند متاسفانه کشور ما را به جای خوبی نخواهد رساند.
میتوان گفت که در توسعه برگشت داشتهایم؟
طرز تفکر دولت این است که از این ستون به آن ستون فرج است، درحالیکه در بسیاری از مسائل به مشکل جدی خوردهایم. تولید برق و گاز کشور بهشدت تضعیف شده و تمام زیرساختها مانند راهها در حال استهلاک و از بین رفتن هستند، نسل دهه شصت و هفتاد بیکار هستند، ازدواج نکرده و فرزند ندارند. من تصورم این است که اگر همینگونه پیش برویم تمدن چند هزارساله ایران از بین میرود. شرایطی که در کشور ما حاکم است حدود ۲۰ سال پیش در اوکراین اتفاق افتاد و از یک کشور صنعتی به کشوری تبدیل شد که در فقر و فساد غرق شده است. در کشوری که به این مرحله برسد در نهایت روح جمعی آن سرزمین به جایی میرسند که کشور را از بین ببرد و خودکشی اجتماعی صورت میگیرد. ما در طول تاریخ ماندگار بودهایم و البته خطاهایی نیز داشتهایم. هر گاه ضعیف شدیم مورد تهاجم و تعرض بیگانگان مانند حمله مغول و اسکندر قرار گرفتیم، اما متاسفانه این بار نیاز به تعرض هم نیست و اگر وضعیت جمعیتی که در کشور وجود دارد، ادامه پیدا کند خدای نکرده تا ۳۰ سال دیگر کشور ایران وضعیت رقتبار و دردناکی خواهد داشت. اما با این اوصاف میبینیم که مسئولان ما خیلی راحت برنامههای قبل را کپی میکنند و همان را تحویل میدهند. این بیانگر این است که دلسوزی و وطندوستی بسیار کمرنگ شده است.
کلمه «توسعه» نیز در برنامه هفتم جای خود را به «پیشرفت» داده است...
فرقی نمیکند، چون دولت در حال فرار از هر دوی آنهاست. من اینها را بازی سیاسی میدانم و این را میفهمم که فردی این برنامه را نوشته که نسبت به آینده کشور حساسیت کافی ندارد. این موضوع فقط مختص برنامه هفتم نیست بلکه از برنامه چهارم به بعد و به مدت ۲۰ سال است که مطلقاً برنامه نداشتهایم. تا کی قرار است این وضعیت ادامه پیدا کند؟ نام برنامه مهم نیست، چون نتیجه آن پسرفت کشور است. بیبرنامگی یعنی برنامهریزی برای پسرفت و وقتی برنامهای برای پیشرفت نداریم، یعنی در حال پسرفت هستیم.
دولت سیزدهم در سال جاری لایحه برنامه هفتم توسعه را به مجلس ارائه کرد و پیشبینی میشد که این لایحه با فرازونشیبهای زیادی مواجه شود. مرتضی افقه، اقتصاددان و استاد دانشگاه، اما موضوع را از زاویهای دیگر میبیند و میگوید نزدیک به ۱۰ سال است که کشور را معطل کلماتی، چون «پیشرفت» و «توسعه» کردهاند و حساسیتی که به کلمه توسعه وجود دارد، باعث انحراف از رسیدن به یک اقتصاد شکوفا شده است.
او از سازمان و واژه «الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی» نام میبرد که با ردیف بودجه و هزینههای زیاد به لایحه بودجه اضافه شده، اما سندی که از آن بیرون آمده، هیچ چیزی بیشتر از آرمانهای دستنیافتنی نیست.
افقه همچنین معتقد است برنامه هفتم توسعه نیز مانند برنامه چشمانداز بیستساله به جایی نخواهد رسید و اگر این برنامه اجرا شود، حتی فاصله بیشتری از اهداف واقعی یعنی رفاه اقتصادی و پیشرفت خواهیم گرفت.
آیا ما در برنامهنویسی توسعه دچار آشفتگی نظری هستیم؟
برنامهنویسی نیاز به ابزار، تخصص و همچنین شرایط لازم برای پیشبینی کشور تا پنج سال آینده با توجه به هزینهها و امکانات دارد، این در شرایطی است که کشور ما بعد از تحریمها و بهخصوص بعد از آمدن دولت اصولگرا که تفکرشان تنشزایی در منطقه است، امکان پیشبینی حتی تا یک سال آینده را نیز از دست دادهایم کما اینکه در سال جاری نیز دیدیم که پیشبینی آنها در مورد درآمد نفتی درست درنیامد. اگر مشکل تحریمها و FATF حل نشود و ارتباط سیاسی ما با همه کشورها از جمله کشورهای غربی بهبود پیدا نکند، در سالهای آینده این وضعیت بدتر نیز خواهد شد و عدم امکان پیشبینی درآمدها ما را با شرایط سختتری مواجه خواهد کرد.
در برنامه هفتم توسعه بهجای کلمه «توسعه» از «پیشرفت» استفاده شده است، این چه مفهومی را میرساند؟
بیش از ۱۰ سال است که با این مشکل مواجه هستیم و من نمیدانم براساس کدام مبنای علمی و مطالعاتی عنوان میکنند که کلمه توسعه یک واژه غربی است. من بهعنوان یک متخصص توسعه این مسئله را رد میکنم، آخرین تعریفی که ما از توسعه در کتابهای آکادمی داریم، میگوید هدف این است که معیشت مردم، آزادی و دامنه انتخاب آنها تامین شود و اعتمادبهنفس جامعه افزایش پیدا کند. این تعریف کاملاً با آموزههای دینی ما نیز سازگار است و دلیلی ندارد تا دوستان بر روی کلمه توسعه حساس شوند و متاسفانه نزدیک به ۱۰ سال است که کشور را معطل این کلمات کردهاند و این آلرژی بیربط به کلمه توسعه فقط باعث انحراف از رسیدن به یک اقتصاد شکوفا میشود.
حتی یک دستگاه عریض و طویل با ردیف بودجه و هزینههای زیاد به لایحه بودجه اضافه شده تحت عنوان «الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی» که عدهای در آنجا نشستهاند و چند سال پیش سندی بیرون دادند که هیچ چیزی بیشتر از آرمانهایی دستنیافتنی نداشت. به لحاظ ماهیتی، تفکر اصولگرایی اولویت معیشت و اقتصاد مردم بر تفکرات ایدئولوژیک را قبول ندارند بنابراین قابل پیشبینی بود و هست که برنامههای خود را به سمت اهداف و آرمانهای ایدئولوژیک ببرند و اهداف اقتصادی اولویت دستچندم آنها باشد.
بههر حال برای رسیدن به همان اهداف ایدئولوژیک نیز باید تولید ملی داشت، من حدس میزنم آنها دل به فروش نفت و منابع دیگر بستهاند تا بتوانند تنها به اهداف ایدئولوژیک خود برسند و الا مگر میشود کشور را بدون داشتن هدفهای اولیه مثل افزایش شاخصهای رفاهی و اقتصادی اداره کرد؟ دولت نیز برنامه هفتم توسعه را بر همین اساس تنظیم کرده است.
برنامه هفتم را میتوان بهنوعی برگشت از توسعه دانست؟
در ۳۰ سال گذشته، نزدیک به ۱۰۰۰ میلیارد دلار درآمد نفتی داشتیم، اما وقتی در حال حاضر وضعیت اقتصادی کشور اینگونه است این معنی را میدهد که اولویت در رفاه و معیشت مردم و پیشرفت اقتصادی نبوده است و بیشتر اولویتهای سیاسی و فقهی را دنبال میکردهاند و همه چیز را فدای آنها کردهاند بنابراین با این رویهای که دولت در پیش دارد، برنامه هفتم توسعه نیز مانند برنامه چشمانداز بیستساله که حتی به آرمانهای شعاری آن نزدیک هم نشدیم، به جایی نخواهد رسید و اگر این برنامه اجرا شود حتی فاصله بیشتری از اهداف واقعی یعنی رفاه اقتصادی و پیشرفت خواهیم گرفت.
توسعه فرآیندی است که انسان را از دغدغههای مادی عبور میدهد و در معرض نیاز و دغدغههای معنوی قرار میدهد که کاملاً با آموزههای مذهبی سازگار است، اما آقایان دغدغه فقهی دارند که باعث شده در سه دهه گذشته هزینههای زیادی صرف کنیم و حتی روزبهروز از کشوری که در مسیر توسعه قرار دارد نیز فاصله بگیریم. برنامه هفتم توسعه نیز کاملاً یک نگاه ایدئولوژیک دارد و این نگاه را از اهداف اقتصادی بیشتر دنبال خواهد کرد.