افشین یزدانی میگوید: برخلاف ادعای مطرح شده در یک مقاله باستان شناسی که نتایج آن به تازگی منتشر شده، هیچگونه شواهد تاریخی و باستان شناختی مبنی بر وجود مسجد در تخت جمشید در هیچ یک از سدههای اسلامی وجود ندارد.
به گزارش ایلنا، افشین یزدانی (باستانشناس) با اشاره به ادعای اخیر دو باستان شناس جوان در کشف «شواهدی از مسجد سلیمان در تالار آپادانای تخت جمشید» که به تازگی در یک نشریه باستان شناسی به چاپ رسیده، گفت: این مهم موضوعی درخور توجه و دقت ویژه است چراکه در نوع مواجهه با دادههای باستان شناختی و منابع تاریخی مشکلات و نقایص جدی در روند پژوهش مشاهده میشود که به دلیل رسانهای شدن خبر آن و به جهت روشنگری افکار باید نکاتی مطرح شود.
او افزود: تعبیر یک نقش هندسی کوچک به «قبله نما» که صرفا به دلیل «موقعیت قرارگیری آن بر روی جرز غربی درگاه و همچنین کتیبههایی [همان یادگاری نویسیها]که در پیرامون آن وجود دارد» و در نتیجه درگاه کاخ آپادانا را «محراب و نمازگاه مسجد» دانستن نیز از نکات تأمل برانگیز است. در حالی که نقش ایجاد شده بر نمای درگاه، فاقد هرگونه نشانه و نوشته بوده و هیچ مطالعه مقایسهای نیز ارائه نگردیده مشخص نیست چگونه تعبیر «قبله نما» از آن شده است. تفاوت سبک کنده کاری نقش هندسی با ۱۰ نمونه از ۱۱ خط سوزنی بر روی جرز و کف درگاه، «اختلاف در گاهنگاری و هدف و قصد از ایجاد آنها» را پیشنهاد میدهد.
یزدانی با تاکید بر آنکه هیچ یک از ۱۱ متن کوتاه به خط کوفی که عمدتا بسیار بدخط و درهم و به شکل خراشیده بر پایین جرز سنگی و کف درگاه یکی از ورودیهای کاخ آپادانا ایجاد شده است نه به صورت مستقیم و نه غیر مستقیم به وجود یک بنای مقدس مذهبی اشارهای نمیکند، گفت: نگارش چنین جملاتی به زبان و خط عربی با عناوین درخواست طلب غفران و آرزوی عاقبت به خیری یک شیوه مرسوم برای بازدیدکنندگان سدههای مختلف اسلامی از بنای تخت جمشید است همچنان که در یک نمونه که از کهنترین یادگارهای دوران اسلامی بر دیوارهای کاخ تچر به شمار میرود شخصی به نام احمد ضمن بازدید از تخت جمشید طلب مغفرت و آمرزش میکند.
جدای از اینکه کیفیت نگارش سطحی و خراشیده گونه اکثر نوشتهها نشان از صرف زمان و حتی دقت بسیار اندک دارد، در حالی که نقر عبارتهای مقدسی، چون «اللهم» بر کف درگاه فرضیه نمازگاه بودن آن را به دلیل واقع شدن در زیر پای نمازگزار منتفی میکند، الگوی پراکنده و بینظم و وجود سه یا چهار سبک مختلف در نگارش آنها، بر ماهیت «یادگاری» بودن این نوشتهها بر سطح سنگهای سیاه براق درگاه که بر روی دیگر سطوح سنگی تخت جمشید نمونههایش قابل مشاهده است تأکید دارد.
دو کتیبه به شکل خطوط خراشیده و سوزنی بر کف درگاه ورودی تالار کاخ آپادانا که در انها نگارنده متن درخواست طلب آمرزش و مغفرت برای خود و والدینش دارد. (از مقاله حامد مولایی، یونس زارع ۱۴۰۲).
به گفته این باستانشناس، تلاش برای ارتباط دهی «تخریب چهره نقشهای نمای پلکان کاخ آپادانا با زمانی که از آن به عنوان مسجد استفاده میشده است» یکی دیگر از استدلالهای مطرح شده از سوی کاشفان مسجد سلیمان است. این ادعا با دو پیش فرض مطرح شده است که یکی استناد به ممنوعیت ایجاد نقش چهره در میان مسلمانان و دیگری مرتبط دانستن وجود یک مسجد در محل تالار آپادانای تخت جمشید با تخریب نقش چهرههایی است که با قلم (میله) فلزی و به صورت شیارهای عمودی آسیب دیدهاند. در حالی که براساس گزارشهای تاریخی میدانیم بخش بزرگی از تخریب نقشهای تخت جمشید توسط هیأتی ۶۰ نفره که از سوی والی فارس در دوران زمامداری شاه صفی (۱۰۳۸-۱۰۵۲ ه. ق) گسیل شده بود به وقوع پیوسته است، کاشفان مسجد سلیمان تلاش کردهاند تا تخریبهای چهره و صورت نقشهای نمای پلکان آپادانا را، بسیار عقبتر از تخریبهای صفوی و به تعبیر خودشان به هنگام تغییر کاربری بخشهایی از تالار آپادانا به مسجد سلیمان در سدههای نخستین اسلامی پیوند دهند.
او ادامه داد: پیش فرضی ایده آل در راستای اثبات فرضیه نویسندگان مقاله که البته برای ابطال آن تنها کافی است سری به آرامگاه منسوب به اردشیر سوم بزنیم، جایی که با شیوه مشابهی از تخریب چهره و صورت نقشهای اورنگ بران شاهی و نگاهبانان پارسی مواجه میشویم. آیا گور اردشیر سوم هم مسجدی دیگر در تخت جمشید سدههای نخست اسلامی بوده که همانند مسجد ادعایی در کاخ آپادانا، تخریب چهره نقش برجستههای آن یک ضرورت اعتقادی به شمار میرفته است؟ قطعا خیر.
تخریب چهره نقشهای تخت جمشید با قلم و به شکل شیارهای عمودی محدود به نمای پلکان آپادانا (شکلهای سمت راست) و آنگونه که نویسندگان مقاله استدلال میکنند در زمان تبدیل آن به مسجد نیست. نگهبانان پارسی و اورنگ بران در نمای آرامگاه اردشیر سوم نیز (شکلهای بالا و پایین سمت چپ) با همان شیوه قلم و به شکل شیارهای عمودی تخریب شده اند. آیا آرامگاه اردشیر سوم هم مسجد بوده است؟ قطعا خیر. آیا وجود چنین تخریبهایی سندی برای مسجد بودن تالار آپادانا بشمار میرود؟ قطعا خیر.
یزدانی تصریح کرد: اگر یک رکن استدلال کاشفان مسجد سلیمان در تالار آپادانای تخت جمشید، «رویکرد نادرست در شناخت شناسی» جهت کسب اطلاعات از دادههای باستانی باشد، رکن دیگر آن را باید «خوانش سطحی و شلخته از متون تاریخی» دانست. بپس از استقرار اسلام در ایران، برخی از اسطورههای ایرانی و اقوام سامی با یکدیگر آمیخته شد. نمونهای از این آمیختگی در برخی از افسانههای مربوط به سلیمان و جمشید پادشاه افسانهای ایران زمین دیده میشود به گونهای که جمشید و سلیمان یک تَن به شمار آمدند و ارگ شاهی شهر پارسه هخامنشی را «قصر یا تخت جمشید» و «تخت، مسجد و مَلعَب سلیمان» نام نهاد و پادشاهان فارس را «قائم مقام سلیمان» و «وراث مُلک سلیمان» دانستند.
مشکل و خظای کاشفان شواهد مسجد سلیمان آن است که بدون توجه به «جنبههای اساطیری» در پس چنین نامگذاریهایی، تلاش کردهاند تا با کنار هم نهادن شماری از دادههای باستانشناسی که اساسا ارتباطی به یکدیگر ندارند و شرح آنها در رفت، مصداقی برای اطلاق نام «مسجد سلیمان» آمده در گزارشهای تاریخی بیابند.
غافل از آن که بنابر سفرنامههایی، چون مسالک و ممالک اصطخری و عجایب المخلوقات، «مسجد سلیمان» تنها نامی براساس اندیشههای اسطورهای برای توصیف ویرانههای «تخت جمشید» بوده است: «مسجدی عالی است که پس از بالا رفتن از پلکان (نردبان) به آن وارد میشوند و نقش حضرت سلیمان و غلامان وی بر آن نقر شده و بنایی معَظم و معروف و کار دیوان است و مشابه آن به جهت عظمت تنها در شام و مصر یافت میشود.» و، اما اینجا پرسش مهمی مطرح میشود و آن این است که حال که مسلم است ایرانیان تازه مسلمان شده تخت و قصر جمشید را مسجد سلیمان و تمثال جمشید اسطورهای را «نقش سلیمان» و نقش برجسته هاای تخت جمشید را «غلامان سلیمان نبی» که پیش روی وی به صف ایستادهاند میپنداشتهاند، چگونه ممکن بود که بنا بر ادعای نویسندگان مقاله مورد بحث ما، جسارت به اقدام به تخریب صورت و چهرهی ایشان نمایند؟
و در پایان افزود: نتیجه سخن اینکه شاهد هستیم چگونه بیدقتی در خوانش متون تاریخی به همراه ارائه تعبیرهای ناآزموده برای دادههای باستانشناسی به راحتی هر چه تمام میتواند در تضاد با شواهد تاریخی و میدانی موجود موجب نتیجه گیریهای متفاوت شود و به عنوان مثال مسوولیت تخریب عامدانه بخش اعظم ارزشمندترین نقشهای تخت جمشید را بر گردن ایرانیان به اسلام گِرَویده سدههای نخست اسلامی بیندازد که نه تنها به تخت جمشید صدمهای وارد نکردند که تختگاه شاهان پیشدادی خود را در دورانی که نقشهای برجستههای آن به سادگی میتوانست نمادی از بت و بت پرستی تلقی و توسط مُتعصبان تخریب شود، نام تختگاه و مسجد سلیمان نبی بر آن نهادند آنچنان که آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد را نیز «آرامگاه مادر حضرت سلیمان» نامیدند.